Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: شخصیت امام، نقطه عطفی در تاریخ بود

شخصیت امام، نقطه عطفی در تاریخ بود

مكتب امام در گفت و گو با حضرت آیت الله العظمی صانعی

آیت الله العظمی یوسف صانعی را باید‌ ‌از جمله مراجع مسلم در كشورمان دانست كه تلاش می كند تا با ارائه نظرات جدید فقهی،‌ ‌به نوعی احكام دینی را با توجه به مقتضیات و شرایط جامعه ارائه دهد. صانعی كه جزء‌ ‌نیروهای خاص امام (ره) در فعالیت های اول انقلاب و پس از آن بوده است،‌خاطرات‌ ‌بسیاری از آن دوران دارد و حرف های ناگفته ای كه شاید با چاپ كتابی در این زمینه،‌ به بازگویه كردن آن بپردازد. این گفت و گو پیش روی‌ ‌شماست‌.‌

از چه زمانی با‌ ‌امام ( قدس سره)آشنا شدید و حاصل این آشنایی چه بود؟

‌- ‌سابقه‌ ‌ارادتی كه نسبت به امام داریم به همان روزهای اولی بر می گردد كه ما به قم آمدیم‌ ‌یعنی سال 1330 شمسی كه حدود 57 سال قبل می شود. بعد حدود 6-5 ماهی كه در حوزه بودیم این‌ ‌بحث مطرح بود كه یك آقایی در حوزه است به نام حاج آقا روح الله و تدریس می فرماید و درسش برای بزرگان بسیار قابل استفاده است. بعد هم كه رساله ایشان در سال32 چاپ شد‌ ‌آن را به مدرسه آسید محمد صادق آورده بودند. البته ما مطالب ایشان را كه شامل خارج‌ ‌فقه و اصول ایشان بود متوجه نمی شدیم چون ما لمعه و قوانین می خواندیم. بعد از آن‌ ‌كه تصمیم گرفتیم درس خارج برویم جو تبلیغاتی علیه امام به قدری زیاد بود كه نمی خواستند امام (سلام الله علیه) به عنوان یك محقق و فقیه معرفی بشود كه شاید سابقه‌ ‌اش هم به زمانی بر می گشت كه ایشان فلسفه و اخلاق می فرمودند كه به مذاق بعضی ها‌ ‌خوش نمی آمد و نمی خواستند منتشر بشود چرا كه فلسفه و اخلاق ایشان سبب می شد برخی‌ ‌از افراد كم ظرفیت فكر كنند كه به شخصیت اجتماعی و مریدانشان ضربه بخورد و تعداد‌ ‌آنها كم شود، البته بنده احتمال می دهم قدرتهای وقت نیز از این مسأله هراس داشتند؛‌ ‌چرا كه دیده بودند ایشان چگونه در مقابل شبهات می ایستد و با بیان قوی، آنها را پاسخ می دهد؛ شبهاتی كه از زمان رضا شاه به بعد زیاد شده بود مخصوصا شبهات كسروی ها‌ ‌و شاگردان آنها. من الان كه فكر می كنم، غیر از بیان امام و معلومات ایشان كه در‌ ‌كشف الاسرار آمده هیچ كس قدرت پاسخ دادن به آنها را نداشت؛ شبهاتی كه امروز هم گاهی البته به صورت كمتر مطرح می شود، به هر حال مطرح كننده آدم های ملایی بودند. همان‌ ‌طور كه امام یك وقت می فرمود كسروی چون ملا بود خطرش زیاد بود. امام كشف الاسرار را‌ ‌نوشته بود و اینها دیده بودند كه ایشان چطور فكر می كند. یا آن نامه ای كه در‌ ‌كتابخانه وزیری یزد نوشته است كه‌ "‌قُل­ اِنَّمَا اعِظُكُم‌ ‌بِوَاحِدَه` ان تَقُومُوا للهِِ مَث­نَی وَفُرَادَی‌" (47 ‌سوره‌ ‌سبأ‌) ‌مسیر خود و مسلمین را بیان كرده است. شاید عوامل دیگری هم بود كه من‌ ‌نمی توانم بگویم اما در مجموع عوامل تحجر گرایی، عوام فریبی آگاهانه یا ناآگاهانه و‌ ‌قدرتهای وقت و هیئت حاكمه و دولتی كه می خواست مملكت را بچرخاند، تبلیغ می كردند كه‌ ‌امام به عنوان یك فقیه مطرح نشود چون اگر به عنوان یك فقیه و سپس به عنوان یك مرجع‌ ‌مطرح می شد كار بر آنها سخت می شد، حتی در زمان شاه قبل از تبعید و دستگیری ایشان‌ ‌قدرتها هم جرات نمی كردند به مرجعیت چیزی بگویند و اسائه ادب كنند، چرا كه بعد از فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباكو مرجعیت از یك قدرت معنوی بالایی در نظر مردم‌ ‌برخوردار شده بود و معلوم بود كه نمی خواستند امام به آنجا برسد. شما می دانید وقتی‌ ‌كه امام را در سال 42 گرفتند یكی از تلاشهایی كه شد این بود كه امام را به عنوان یك‌ ‌مجتهد مسلم مطرح كنند و عده ای از بزرگان در آن وقت امضا كردند و معتقد بودند كه‌ ‌مرجعیت، مصونیت دارد. حالا من نمی دانم كه مصونیت قانونی داشته و ماده قانونی هم‌ ‌بوده است یا نه؟ اما مصونیتی داشت كه بر عرف قضا و عرف نیروهای انتظامی حاكم بوده و‌ ‌نمی توانسته اند از این عرف تخلف كنند. به هر حال تلاش شد مرجعیت ایشان ثابت شود كه‌ 12‌-10 نفر از علما و فضلای حوزه اجتهاد ایشان را تأیید كردند. بنده در طول مبارزات‌ ‌و نهضت - قبل از دستگیری ایشان و قبل از سال 42- تلاشم این بود كه مرجعیت ایشان را‌ ‌تثبیت كنم. از این رو جهاتی را برای مرجعیت ایشان در كنار هم قرار داده بودم و به‌ ‌دوستانی كه از تهران می آمدند باز گو می كردم؛ چرا كه خیلی موثر بود در پیشرفت‌ ‌ایشان. من فكر می كنم بیشترین دشمنی ها برای این بود كه ایشان به مرجعیت نرسد و‌ ‌جنبه فقاهت ایشان را هم زیر سوال ببرند، از این رو می گفتند: اصول ایشان خوب است و‌ ‌یا برخی می گفتند كه درس اخلاق را خوب می گوید اما متعرض نمی شدند كه فقهشان چگونه‌ ‌است، تمامی این تبلیغات برای این بود كه به مرجعیت نرسند و فكر می كردند و درست هم‌ ‌فكر می كردند كه مرجعیت، نهادی است كه در بین مسلمانان ارزش دارد و همه ملتها برای‌ ‌روحانیون رده بالایشان ارزش و احترام قائل اند. خیلی دیگر بی ارزشی و بی احترامی‌ ‌است كه كسی ارزش روحانیون بزرگ را حفظ نكند، این امر یا ناشی از ناآگاهی است یا ضعف‌ ‌اخلاقی.تصمیم گرفتیم كه به درس خارج ایشان برویم. ما برای وقتمان در آن حوزه ها و‌ ‌با آن مشكلاتی كه اداره می شد فوق العاده ارزش قائل بودیم؛ چون خود ما هم با مشكلات‌ ‌زندگی می كردیم، فكر می كردیم كه مبادا به درس ایشان برویم و طوری بشود كه وقتمان‌ ‌تلف بشود. با مرحوم آشیخ اسماعیل ابراهیم نژاد كه در تهران بود و چند سال قبل فوت‌ ‌كرد و در زمان امام هم به بیت امام رفت و آمد می كرد و آدم خیلی خوبی هم بود مباحثه‌ ‌می كردیم. ایشان چند وقتی درس امام رفت و به ما گفت كه من درس ایشان كه در آن موقع‌ ‌بحث تیمم بود می روم، چون درس خیلی مفیدی است. ولی در عین حال ما در آن جو‌ ‌تبیلیغاتی هنوز نمی توانستیم خودمان را قانع كنیم كه به درس امام برویم.تا این كه‌ ‌خدمت آقای فكور رفتیم و گفتیم كه استخاره بگیرد - ما دو تا استخاره نزد ایشان كردیم‌ ‌كه هر دو همان بود كه ایشان فرمود. البته ایشان آدمی با واقعیت و از معاصرین‌ ‌امام بود كه حتی یك خانه ملكی در قم نداشت، با این كه مریدهایی داشت كه حاضر بودند‌ ‌برایش خانه ملكی تهیه كنند اما ایشان موافقت نمی كرد. یك بار زمان آقای بروجردی بود‌ ‌كه می خواست طلبه ها را به كرمانشاه بفرستد، برای این كار امتحان می كرد و می‌ ‌فرستاد. ما هم كه واجد شرائط بودیم تصمیم گرفتیم برویم امتحان بدهیم و به كرمانشاه‌ ‌برویم. رفتن ما به كرمانشاه همان و از بین رفتنمان همان، الان كه دارم تاریخ را‌ ‌نگاه می كنم می بینم كه اگر به كرمانشاه می رفتیم، از قم دور می شدیم و از حیث علمی‌ ‌از بین می رفتیم. خدمت ایشان استخاره كردیم، فرمود كه از این مسافرت صرف نظر كنید‌ ‌كه تمام زحماتتان هدر می رود، ما نرفتیم. بار دوم به مسجد كوشكی رفتیم كه الان مقابل مسجد‌ ‌همایون است و ایشان صبح ها در آنجا درس می داد. ما برای درس خارج خدمت ایشان‌ ‌استخاره كردیم، ایشان فرمود شما یا می خواهید مسافرتی به عتبات بروید یا به مجلس‌ ‌درس كه به هر حال روضه ای است از روضات جنت، اما در عین حال كه باغی از باغ های بهشت است، اگر به مسافرت می روید با رفقایی همراه می شوید كه مدام با هم اختلاف‌ ‌سلیقه‌ ‌دارید و اگر به مجلس درس هم می روید با رفقایی هم مباحثه می شوید كه مدام با‌ ‌هم درگیری و اختلاف نظر دارید اما درسش بسیار مفید است و برای شما نتیجه خواهد داد‌. ‌ما به ایشان عرض كردیم می خواهیم به درس حضرت امام برویم كه تشویق فرمودند. با فكر‌ ‌خودمان تصمیم گرفتیم با رفقایی باشیم كه خیلی سر و صدا نداشته باشند. از قضا به‌ ‌نحوی شد كه وقتی در سمت شرق فیضیه با رفقایمان مباحثه می كردیم، آنقدر اختلاف نظر‌ ‌داشتیم و بحث می كردیم كه شاگردان مرحوم آقای اراكی كه در مدرس درس می دادند، می‌ ‌گفتند كه صدای شما نمی گذارد ما به درسمان برسیم. از رفقا هم همان مرحوم آشیخ‌ ‌اسماعیل ابراهیم نژاد بود و حضرت آیت الله آقای زرندی و آیت الله فاضلی كه گاهی در‌ ‌حرم نماز می خوانند و آقای ذوالفقاری كه در بیت آقای بهجت هستند. چند نفر دیگر از‌ ‌رفقا هم بودند كه می آمدند و می رفتند ولی به طور رسمی، این افراد بودند كه خدمت‌ امام بودیم و درس ایشان می رفتیم. من مرتب خدمتشان می رفتم و سوال می‌كردم كه خودشان هم در بیاناتشان گفته اند چون من معمولاً بعد از درس از مسجد سلماسی‌ ‌تا منزلشان می رفتم تا این كه یك روزی در سال 36-35 بود كه مرحوم آیت الله سعیدی‌ (‌قدس سره) به طرز خاصی با امام صحبت می كرد (مثلاً یك روز امام نصیحت كرد كه آقایان‌ ‌سر وقت بیایید و خودشان هم سر وقت می آمدند یك روز امام 5-4 دقیقه دیر كرد، ایشان‌ ‌از آخر جمعیت، قبل از این كه امام درس را شروع كند عرض كرد اجازه می دهید یك جمله‌ ‌ای بگویم؟ امام فرمود كه بله. عرض كرد: "لم تقولون ما لاتفعلون".) و همان صراحتش هم‌ ‌باعث شد كه ایشان به شهادت برسد، به امام پیشنهاد كرد كه پس فردا میلاد امام هشتم‌ (‌علیه السلام) است شما بنشینید تا ما بیاییم خدمتتان‌.

‌امام فرمود: من كسی را‌ ‌ندارم كه پذیرایی كند‌.

‌گفت: نمی شود ما می خواهیم بیاییم خانه شما‌.

‌ما برای‌ ‌سوال كردن جلو نشسته بودیم ، از آنجایی كه ما كوچكترین طلبه ای بودیم كه در خدمت‌ ‌امام بودیم، ایشان به بنده لطف و عنایت داشتند و به من فرمودند حاضرید بیایید منزل‌ ‌ما و كمك كنید؟

عرض كردم: افتخار می كنیم ولی اجازه بدهید كه چندتا از رفقای‌ ‌دیگر هم بیایند چون من نمی توانم به تنهایی این كار را بكنم‌.

‌فرمودند: هر كسی‌ ‌را كه می خواهید، بیاورید‌.

‌بعد از این كه درس امام تمام شد، فردا دوستان همه به فیضیه آمدند و به ما می گفتند اگر شما حاضر نیستید ما حاضریم، از جمله مرحوم آقای‌ ‌فاضل هرندی بود كه ایشان آمد و گفت كه ما حاضریم برویم. ما گفتیم: كه نه، ما این‌ ‌افتخار را از دست نمی دهیم؛ چون آن موقع خدمت كردن در منزل امام فوق العاده افتخار‌ ‌بود. بعد ما به آقای اخوی و آقای ذوالفقاری و آقای آشیخ محمد باقر شریعتی كه الان‌ ‌در اردستان هستند گفتیم كه بیایید برویم. ما با خودمان گفتیم چون به هر حال دفعه اول‌ ‌است كه به منزل امام می رویم بهتر است هدیه ای با خودمان ببریم، از این جهت یك دوره‌ ‌”جامع المقاصد” كه آن موقع كمیاب بود و ما هم آن را از شیراز خریده بودیم با خود‌ ‌برداشتیم و پشتش نوشتیم هدیه نملیه الی سماحه الاستاذ.. و بردیم خدمت ایشان. ایشان‌ ‌فرمودند كه خودتان مطالعه كنید. عرض كردم: شما یك موقع فرمودید من جامع المقاصد‌ ‌ندارم، ما می توانیم به كتابخانه برویم ولی شما نمی توانید. امام هم بزرگواری كردند‌ ‌و پذیرفتند و از آن موقع به بعد معمولا روزهای عید و ایامی كه در منزل ایشان روضه‌ ‌خوانی بود، برای پذیرایی و كمك می رفتیم‌.

این را هم عرض كنم كه ما برای تثبیت فقاهت‌ ‌امام، در مدرسه فیضیه راه می رفتیم و مباحثه می كردیم و مطرح می كردیم كه مثلا‌ ‌مرحوم نائینی این جوری گفته است و شیخ این طور، و حاج آقا روح الله به او اشكال كرده است. این كار برای این بود كه فقاهت و تحقیق و تفقه امام را جا بیندازیم آن هم‌ ‌با صدای بلند كه گاهی طلبه هایی كه برای نماز می آمدند اعتراض می كردند كه صدای شما‌ ‌مزاحم است و ما صدایمان را پایین می آوردیم و باز گاهی تعمد داشتیم و گاهی هم بی‌ ‌اختیار صدایمان بالا می رفت. این حركت به خاطر این بود كه بگوییم حاج آقا روح الله‌ ‌این طور آدمی است و آن جو را بشكنیم. ایشان هم خیلی بزرگوار بودند و به ما لطف‌ ‌داشتند. بعد كه اخوی خدمت امام رفت، ایشان را برای كارهایشان نگه داشتند و تا آخر‌ ‌خدمت امام بودند و خدا به ایشان لطف كرد كه كاملا مورد رضایت امام بودند و از ایشان تعریفهایی می كرد كه مثلاً به خاطر این كه اسرار نهضت فاش نشود قبضهایی را كه می‌ ‌خوردی بر شما گوارا باشد، چون گاهی اوقات مجبور بود قبض وجوهات را بخورد؛ چرا كه‌ ‌دادن وجوهات به امام در آن شرائط، بسیار خطرناك شده بود و اگر ساواك قبض ها را می‌ ‌گرفت هم خودش را اذیت می كرد و هم كسانی را كه وجوهات داده بودند. یكی از آقایان‌ ‌اصفهان تعریف می كرد: وقتی كه وجوهات می آوردم، نزدیك مسجد عشقعلی می ایستادم و به‌ ‌آقای احمد آقا زنگ می زدم، ایشان هم عبا بر سرش می كشید و می آمد وجوهات را از من‌ ‌می گرفت و می رفتم تا بعداَ رسیدهایش را به من برساند و جرات نمی كردم كه به خانه‌ ‌امام بروم‌.

‌- یكی از بحثهایی كه مطرح است عقلانیت است كه در حوزه سیاست‌ ‌نیز مطرح می شود. آیا امام توانستند به خوبی این عقلانیت را در تمام بخش های فقهی و‌ ‌البته سیاسی اجرا كنند؟

- ببینید آدمهایی كه بسیار خوش استعداد باشند و‌ ‌به فقه تسلط زیادی داشته باشند طبعاً عقلانیت را در مسائل فقهی و در دیدگاههای‌ ‌سیاسی شان هم می آورند. اگر ما می بینیم كه آخوند خراسانی و میرزای نائینی از اركان‌ ‌مشروطه می شوند یا میرزای شیرازی و علمای عصر ایشان جزء جلوگیرندگان فشار به اقتصاد‌ ‌ایران و ورود استعمار به ایران می شوند یا مرحوم حاج شیخ (قدس سره) كه توانست‌ ‌حوزه را با درایت خودش حفظ كند یا آقای بروجردی كه بعد از حاج شیخ توانست حوزه را‌ ‌حفظ كند و همین طور بزرگان دیگر. آنهایی كه به فقه آشنا هستند و بیشتر ملا هستند،‌ ‌در تمام ابعاد زندگیشان به عقلانیت بیشتر توجه دارند و از عوام فریبی و تحجر فاصله‌ ‌می گیرند. البته ممكن است فقیهی با كمال فقاهتش، در مسائل سیاسی اشتباه كرده و‌ ‌عقلانیت را در حد اعتدال به كار نبرده باشد ولی در مسائل فقهی كه رشته اش بوده‌ ‌عقلانیت را خیلی خوب به كار برده باشد؛ مثل آسید محمد كاظم یزدی در نجف با این كه‌ ‌با مشروطه مخالف بود ولی شما وقتی به فقهش نگاه می كنید مخصوصاً ملحقات عروه اش، می‌ ‌بینید كه چه بحث های بلندی در آن مطرح شده است. در زمان شاه وقتی قانون حمایت‌ ‌خانواده را منع كردند و گفتند خلاف شرع است، یك كسی از دربار موظف شد به قم بیاید‌ ‌وقتی خدمت یكی از مراجع رسید و گفت این ها را كه می خواهیم به عنوان قانون حمایت‌ ‌خانواده تصویب كنیم همان هایی است كه در ملحقات آسید محمد كاظم آمده و ما چیزی‌ ‌ننوشته ایم؛ یعنی همین حرفهایی كه امروز مطرح است.پس هر چه بیشتر به فقه آشناتر و ایمانشان بیشتر باشد بیشتر به عقلانیت توجه می كنند و هر چه كه به فقه كمتر‌ ‌آشنا باشند یا خدای ناخواسته ایمانشان در حد بالا نباشد، به تحجر و عدم عقلانیت می‌ ‌گرایند و به این كه كسی حرف نزند، جاهل را با عالم بحثی نیست. و اگر بگویی: برای من‌ ‌مشكل است كه بپذیرم وقتی زن به خانه مرد آمد، برای این كه بخواهد پایش را از خانه‌ ‌بیرون بگذارد باید اجازه بگیرد ولی مرد حق دارد او را بزند! می گوید: این حكم‌ ‌خداست، او توجه نمی كند كه بله حكم الله است به نظر شما، به برداشت شما و به عقیده‌ ‌شما ولی شاید یك برداشت دیگری هم باشد. فكر كن شاید برداشت دیگری هم بتوانی پیدا كنی. شاید بشود استنباط دیگری كرد كه این مشكل را حل كند، یا امثال این مواردی كه‌ ‌امروز در فقهمان با آن روبرو هستیم. همین بحثی كه بنده اخیرا مطرح كردم و برخی از‌ ‌آقایان آگاهانه یا ناآگاهانه برنتافتند. ما چیزی جز رهنمود دادن برای این كه این‌ ‌نظام و امام بماند كار دیگری نكردیم، فقط گفتیم: امروز كه شما در باره رجم با مشكل‌ ‌روبرو هستید جمعیت جامعه زیاد شده - نمی خواهم بگویم كه كسی مقصر است بلكه می خواهم‌ ‌بگویم كه جبر تاریخ و جامعه این طور می كند - خوب اگر بگویی اسلام این را گفته كه‌ ‌می گوید این قابل پذیرش نیست می گویی عقلا، می گوید این قابل پذیرش نیست. ما هم‌ ‌گفتیم بیایید این راهها را كه راههای درست و حسابی هم هست پیش ببرید ولی متأسفانه‌ ‌بعضی ها نمی پذیرند، البته كم كم دارد به مرحله رشد می رسد. پس عقلانیت با فقاهت‌ ‌همراه است؛ لذا مقدس اردبیلی كه به نظر بنده در زمان خودش تجدید روش فقه نموده یعنی‌ ‌یك روش از زمان شیخ طوسی یعنی ابن ادریس ها، محققین، شهیدین و بزرگان تا‌ ‌زمان مقدس اردبیلی‌بوده است، ولی به نظر من مقدس اردبیلی روش جدیدی آورده است شاید همین روش‌ ‌جدیدش هم سبب شده كه كتاب او در جوامع علمی مطرح نشود، چون ممكن بود با تحجر گرایی‌ ‌ها مخالف باشد و كششی نسبت به حرفهای ایشان نباشد؛ چون ایشان خلاقیت داشته است‌ ‌مثلاً می بینیم از روایتی‌ ‌كه دیگران یك حكم استفاده می كنند ایشان ده حكم استفاده‌ ‌می كند. فقه در آنجا خیلی عقلانی و آزاد است. شما اگر به فقه مقدس اردبیلی مراجعه‌ ‌كنید نه تنها قاعده در آنجا قاعده لاحرج بلكه سهولت مطرح است یعنی یكی از قواعدی كه‌ ‌ایشان به آن تمسك می كند قاعده سهولت است. مرحوم صاحب حدائق یكی از مرجحات خبرین‌ ‌متعارضین را سهولت قرار می دهد. در روایتی كه موثقه سماعه است این چنین آمده كه زن‌ ‌شیعه ای بوده و شوهرش از برادران اهل سنت در مجلس واحد سه طلاقه اش كرده است - شیعه‌ ‌معتقد است این طلاق درست نیست و اگر واقع هم بشود یك طلاق است اما عامه می گوید‌ ‌واقع می شود - از شوهرش جدا شد. دو روایت در این جا نقل شده كه شیعه نمی تواند او‌ ‌را بگیرد چون كه طلاقش باطل بوده است و ازدواجش باقی است، یكی هم این كه می تواند‌ ‌با شیعه ازدواج كند. یكی از محدثین بزرگ كه ظاهراً سماعه است، می گوید من به روایتی‌ ‌مراجعه می كنم كه می گوید می تواند او را بگیرد؛ چون كه موافق با سهولت است. خوب شما در مورد این زن كه شوهرش او را رها كرده و او را نمی خواهد، می گویید: كس دیگر‌ ‌هم نمی تواند با او ازدواج كند. خوب چه بلایی بر سر این زن می آید؟ و بعد هم به‌ ‌دنبالش قاعده الزام می آید‌.

‌به هر حال می خواهم بگویم كه كتاب ایشان پر است از‌ ‌قاعده سهولت و عقلانیت. امام همیشه در فقه و سیاستش با عقلانیت حركت كرده است. من‌ ‌یك مورد از فقاهت امام و دو نظر داشتن امام عرض كنم، آیت الله حیدری نهاوندی كه در‌ ‌انفجار حزب به شهادت رسید و روحانی موجه و موقر و ملایی هم بود، در آن وقت این سوال‌ ‌را مطرح كرد كه شما كه حیل باب ربا را درست می دانید و می گویید كه می شود كه كسی پولی به كسی بدهد و یك قوطی كبریتی هم به او بدهد و بعد پول بیشتری بگیرد این‌ ‌بیچاره ها با این ربا چه كنند؟ خوب این ربا با این وضع حلال شده و این همان مشكلات‌ ‌ربا را دارد شما چطور حیل باب ربا را تجویز كردی؟ عقلانیت امام را در این جوابش بگویم منتهی در آن موقع در این حد بود، فرمود كه شما فكر می كنی ربا را فقط یك‌ ‌پیرزن و پیرمرد بدبخت می گیرند؟ خوب ممكن است این پول ربوی را چندتا سرمایه دار‌ ‌بگیرند و پول كلانی به دست بیاورند. اگر ما راه حلال را به آنها نشان بدهیم می روند‌ ‌از راه حلال اقدام می كنند و كار حرام انجام نمی دهند. متنهی شما همیشه یك پیرمرد و‌ ‌پیر زن بدبخت را فكر می كنید و می گویید كه حیل باب ربا به ضرر اسلام تمام می شود‌. ‌جواب، جنبه عقلانیت دارد. همین امام وقتی به نجف می روند و در آنجا بعد از گذشتن‌ ‌مدتی و بعد از آن كه اطلاعات بیشتری نسبت به اقتصاد جهان و آنچه در حوزه ها می‌ ‌گذرد، به دست می آورد می فرماید تمام حیل باب ربا حرام است و هیچ كس حق ندارد در‌ ‌باب ربا حیله به كار ببرد به خلاف تقریبا اجماعی كه ادعا شده. دلیلش هم این است كه‌ ‌نمی شود اسلام در یك طرف ربا را به این شدت حرام كند و از یك طرف بیاید راه حلال‌ ‌برایش باز بگذارد خوب این قانون گذاری عاقلانه نیست كه یك جا بگوید یك درهم از ربا‌ ‌از هفتاد بار زنا بدتر است و در یك جا بگوید اگر یك جعبه كبریت دادیم حلال می شود‌! ‌خوب یك مسلمان، دیوانه نیست كه با یك جعبه كبریت حلالش نكند، جهنم مجانی برود؟ پس‌ ‌این قانون، دیگر هیچ زمینه عملی پیدا نمی كند . به عبارت دیگر این همه نهی كردن و‌ ‌فشار آوردن در یك جا برسد بگوید كه با حیله مانعی ندارد. هم در این جا فقه را با‌ ‌عقلانیت می بیند هم در آنجا. یا در روایات است كه اگر كسی چیزی را به كسی بفروشد كه می داند صرف حرام می كند، بین فقها مشهور است كه كراهت دارد. نه این كه او به قصد‌ ‌شراب می فروشد بلكه می فروشد كه پولش را بگیرد. در بعضی روایات دارد كه امام صادق‌ ‌می گوید: پدرم باقر العلوم (سلام الله علیهما) انگورش را به كسی می فروخت كه شراب‌ ‌درست می كرد. امام در همان جا در مكاسب محرمه اش در ذیل این بحث دارد كه این خلاف‌ ‌اصول مذهب است و خلاف درك ماست كه امام كه می خواهد انگور بفروشد و جایز هم باشد،‌ ‌به هر حال این چیز جایز را امام عنایت دارد و این كار را انجام نمی دهد. بیاید به‌ ‌یك مشروب ساز بفروشد؟ خوب درست است روایت هست ولی ما نمی توانیم آن را اخذ كنیم چرا كه خلاف اصول ماست خلاف درك ماست. می خواهم این جهت را عرض كنم كه در سراسر فقهش‌ ‌عقلانیت را به كار می برد. اما در سیاست را خودتان باید قضاوت كنید. اعتدال و‌ ‌عقلانیت در سیاستش یك كلمه است و آن این است كه امام نیامد حركت را به این نحو شروع‌ ‌كند و بگوید می خواهیم تغییر رژیم بدهیم، عقلانیت در سیاست این بود كه امام آمد‌ ‌حركت را شروع كرد و از اول قانون اساسی را در انجمنهای ایالتی و ولایتی زیر سوال‌ ‌برد و بعد هم در عاشورایی كه بعد از آن امام را در 15 خرداد گرفتند به شاه حمله كرد و بعد هم به نجف و تبعید و همین طور مشی خود را ادامه داد تا این كه در دو سه‌ ‌سال آخر تصمیم گرفت كه حكومت را عوض كند. وقتی هم كه خودش روی كار آمد عقلانیت را‌ ‌به كار برد از امتیازات رهبری امام بعد از این كه قدرت را به دست گرفت این بود كه‌ ‌تمام فرزندان انقلاب را در حد خودش نگه داشت یك نفر از فرزندان انقلاب را نفی نكرد‌ ‌مگر كسی كه خودش خواست نفی بشود و به نحوی بود كه نمی شد با او كنار آمد. باز امام‌ ‌بدون توهین و هتك و با حفظ احترام برخورد كرد. امام تمام فرزندان انقلاب را نگه‌ ‌داشت. مسئولین باید توجه كنند كه همین احتمال كنار رفتن فرزندان انقلاب برای انقلاب‌ ‌گران است و یا طوری رفتار شود كه مردم حاضر نباشند خیلی پای صندوقهای رای بیایند یا‌ ‌بی تفاوت بشوند یا بگویند رفتن و نرفتنمان چه فایده ای دارد؟ حالا ممكن است خودمان‌ ‌دلمان را خوش كنیم اما واقعیت غیر از این حرفهاست. اما امام همه فرزندان انقلاب را‌ ‌نگه می داشت و جوری هم نگه می داشت كه بتواند به نفع انقلاب از آنها استفاده كند‌. ‌جامعه روحانیت وجود داشت اما از آنجا كه رقابت باعث شكوفایی استعدادها می شود این‌ ‌كار را انجام داد تا استعداد این ها در سیاست شكوفا بشود نه این كه غرضی داشته‌ ‌باشد. یك وقتی امام آن پیام هشت ماده ای را داد به بعضی از بزرگانی كه در شورای‌ ‌عالی قضایی بودند فرمود هر كسی می خواهد استعفا بدهد آزاد است، آنها استفعا دادند و‌ ‌امام عده ای دیگر را روی كار آورد و هر كدام از كسانی را كه استعفا كرده بودند یا‌ ‌با امام برخورد كردند، برای مناصب دیگری استفاده كرد؛ یعنی اجازه نداد كه اینها‌ ‌مطرود شوند . درست بود كه از شورای عالی قضایی رفته بودند ولی دستشان را گرفت و‌ ‌آورد جای دیگری قرار داد تا فرزندان انقلاب حفظ شوند چون بر انقلاب حق دارند. عدالت‌ ‌و انصافش هم همین را اقتضا می كند. كنار زدن و طرد فرزند انقلاب یعنی طرد انقلاب، یعنی برآورده كردن خواسته دشمن و نباید این كار انجام بگیرد. امام فرد منصفی بود‌ ‌حالا من نمی خواهم خصوصیات را بیان كنم ولی دست هر كدام را گرفت و در جای دیگری نگه‌ ‌داشت. امام از هر یك از مسئولین در حد خودش تعریف می كرد و اضافه بر حد خودش تعریف‌ ‌نمی كرد. امام قانون را رعایت می فرمود و مجمع تشخیص مصلحت را فرمود كه عمل كنند‌. ‌وقتی كه به حرفهای امام اعتراض می كردند می فرمود كه شرائط جنگ، چنین اقتضا می كند‌. ‌خوب این دیگر بستگی به سیاستهای امام دارد باید به اعتدال در سیاست امام نگاه بشود‌. ‌از مصادیق دیگر عقلانیت امام در سیاست، قرار دادن هر كسی را در جای خودش و حفظ ارزش‌ ‌همه كس است. من فكر نمی كنم كه كسی انصاف داشته باشد و بگوید كه امام به من ظلم‌ ‌كرده است یا امام مرا طرد كرده است. از امتیازات دیگر امام این بود كه هیچ گاه‌ ‌عقیده اش را تحمیل نمی كرد و هر كس را با خواست خودش به كار وا می داشت. سیاست امام‌ ‌این بود كه همه چیز اسلام را حوزه های علمیه می دانست و می فرمود انقلاب و اسلام و‌ ‌همه چیز با حوزه های علمیه می ماند و هیچ گاه برای استقلال حوزه ها كوتاهی نمی كرد‌ ‌و هر وقت هم می رفتند سراغ ایشان، می فرمود كه با مراجع صحبت كنید. سیاست امام در‌ ‌حفظ حوزه ها این بود كه كمال احترام را به بزرگان می گذاشت؛ برای نمونه می بینید كه‌ ‌وقتی حاج آقا مصطفی فوت می كند مرحوم آقای خویی را می آورد كه بر او نماز بخواند با‌ ‌این كه اینها از نظر سلیقه در بحث های سیاسی در مقابل هم بودند، امام معتقد بودند كه هر كسی در فكر و اندیشه آزاد است و اینها آدمهای متدینی هستند و علمایی هستند كه‌ ‌برای اسلام استخوان خرد كرده اند. نمی شود حالا كه قدرت پیدا كرده ایم و كسانی را‌ ‌كه برای اسلام و انقلاب استخوان خرد كرده اند، كنار بیندازیم، امام در طول قدرتش و‌ ‌در كمال قدرتش هیچ گاه از یادش نمی رفت. این ها درس هایی است كه باید گرفت. نمونه‌ ‌دیگری كه خود شخصا در جریان آن بودم این بود كه آقای آسید مصطفی خوانساری از علمای‌ ‌بزرگ قم بود كه كتابخانه اش را هم به كتابخانه ثامن الائمه (علیه السلام) داد، من‌ ‌چون می دانستم كه ایشان پیرمرد محترمی است و از معاصران امام بوده ولی در مبارزات و‌ ‌نهضت اصلا نبود و نمی توانست در مبارزات بیاید، یك وقت رفتم خدمت ایشان كه سری‌ ‌بزنم. وقتی كه مرا شناخت گفت آقای صانعی! اخوی تان هر ماه از طرف امام به این جا می‌ ‌آید و پولی می آورد، ولی آنچه كه مهمتر از این مسأله است این است كه هر ماه می‌ ‌گوید: امام فرموده من احوال شما را بپرسم. از این جمله اش خیلی خوشحال بود كه امام‌ ‌فرموده است احوال شما را بپرسم. این گونه ریزه كاری ها در زندگی ایشان بود كه‌ ‌جوانها را عاشق ایشان كرد، این بود كه توانست مملكت را در هشت سال جنگ اداره كند‌. ‌كس دیگری نمی توانست این كار را انجام دهد، هدایتهای پیامبرگونه امام بود كه موجب‌ ‌شد همه اقشار به جنگ بروند. این انتشارات شهید محبی متعلق به خانمی است كه فقط یك‌ ‌پسر در انگلستان داشته كه مهندس بوده و بعد كه امام به ایران می آید او هم همراه‌ ‌پسرش به ایران می آید و پسرش می رود جبهه و در آنجا شهید می شود. حالا انتشاراتی‌ ‌دارد كه دارد دائره المعارف تشیع را چاپ می كند. خوب چه چیزی باعث می شود كه یك زن‌ ‌با پسر تحصیل كرده اش در انگلستان می آید و خودش را برای شهادت آماده می كند؟ این‌ ‌نیست جز همان عقلانیت امام در مبارزه، در سیاست، در پاسخ گویی و آگاهی به مسائل روز‌ ‌و جوابهای مناسب دادن، به طوری كه مردم را قانع كند. بله كسانی بودند كه نمی‌ ‌خواستند مشی امام را دنبال كنند و امام كاری به آنها نداشت ولی به آنها بی احترامی‌ ‌نمی كرد و خوشبختانه این رویه در بیت امام مانده است. امروز ما همین معنا را در‌ ‌چهره حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای آسید حسن آقای خمینی و اخوی هایشان و بیت‌ ‌ایشان می بینیم‌.

‌- اما گاهی شبهه می شود كه رای مردم چندان تأثیر گذار‌ ‌نیست و بر این اساس فایده ای ندارد‌.‌

- همه گفته اند كه رای تزئینی نیست‌ ‌و تحقیقی است‌.

‌- در این میان نگاه امام نسبت به رای مردم چگونه‌ ‌بود؟

- واقعیت نگاه امام این بود كه بدون هیچ عوام فریبی و بدون هیچ‌ ‌نفاق، میزان رای ملت است رای هم نه رای صدتا پنجاه تا بلكه رای باید به جمهوری‌ ‌برسد، یعنی توده مردم باید باشند. در هر جایی كه رای مطرح است باید به جمهوریت‌ ‌برسد، شما وقتی ده میلیون آدم را در جایی واجد شرائط رای می دانید باید حد اقل 7-6 میلیون نفر شركت كنند تا آنچه امام می خواسته، انجام بگیرد. غیر از جمهوریت دنیا كه‌ ‌با 30 درصد هم جمهوریت درست می كنند. نمی خواهم بگویم رای به یك نفر ولی كل آراء‌ ‌باید به هفتاد هشتاد درصد برسد. این حدود باید كامل بشود تا برسد به جمهوریت و آن‌ ‌كه امام می خواست. همان طور كه در زندگی امام این طوری بود. اما این كه ده تا رای‌ ‌بدهند جمهور نیست و قضاوتش با تاریخ و مردم است. امام همه عنایت هایش با مردم بوده‌ ‌است با پابرهنگان بوده است و دشمن دارد انتقامش را از پابرهنگان می گیرد‌.

‌- اصول و شاخصه های مكتب امام چیست؟

- یكی از اصول مكتب‌ ‌امام انصاف بود؛ یعنی آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند و آنچه برای‌ ‌خود می پسندی برای دیگران هم بپسند. ارزش دادن و تحقیر نكردن مردم و تشویق مردم به‌ ‌اسلام و آمدن به پای صندوق های رای، عدالت و این كه همه به حق خودشان برسند و كسی‌ ‌از حقش محروم نشود. توجه به دشمن، امام راجع به حوزه های علمیه می فرمایند كه ممكن‌ ‌است دشمن، كسی را با ده واسطه بیاورد و در حوزه های علمیه رشدش بدهد. حالا من نمی‌ ‌خواهم بگویم كه هست، ولی در سیاستهای كلی و اداره مملكت هم ممكن است وجود داشته‌ ‌باشد كه دشمن با ده واسطه و با دست خود ما و با نیت خیر به این مردم پابرهنه ضربه‌ ‌بزند‌.

‌از دیگر اصول مكتب امام تشویق مردم به نظام، كوچك نكردن مردم و قیم نبودن برای مردم است. اگر بگوییم هرچه ما می گوییم شما بگویید كه می شود همان ضرب المثل‌ ‌معروفِ "هر چه سلطان بپسندد هنر است". هر كسی را ما گفتیم خوب است شما هم بگویید‌ ‌خوب است و هر كه را ما گفتیم بد است شما بگویید بد است‌.

‌زیاد كردن سازمانها‌ ‌خلاف اصول حكومت داری امام است چون اگر برای هر سازمانی كه اشكال دارید، یك سازمان‌ ‌دیگر در كنارش درست كنید خوب این باز همین تكرار می شود و باید برای مشكلات سازمان‌ ‌بعدی سازمان جدیدی درست كنید و این خود موجب تكثیر مداوم اداره و سازمان می شود‌. ‌زندگی فردی امام گویای همه مسائل است. این گسترش ندادن دولت و سوء ظن نداشتن به‌ ‌افراد از اصول دیگر مكتب امام است‌.

- متأسفانه نگاه متحجرانه به اسلام‌ ‌آسیب های جدی به اصل نظام می زند نگاه امام برای فرار از این تحجر چگونه‌ ‌بود؟‌

‌- به نظر من كل این ها به صورت آگاهانه یا نا آگاهانه عوام فریبی‌ ‌است. شما كل صحیفه را زیر و رو كنید ببینید كه امام چند مرتبه از دین برای عوام‌ ‌فریبی استفاده كرده است؟ یك مورد هم پیدا نمی كنید. بله می گوید كه این قلوب مردم‌ ‌كه متوجه به اسلام شد اراده الله بود اما اراده خدایی كه امام پنجاه سال پایش زحمت‌ ‌كشیده است اراده خدایی كه امام برایش زندان رفته و از همه هستی اش گذشته است. ما‌ ‌حاضر نیستیم به اندازه ذره ای از قدرتمان بگذریم اما امام از كل مرجعیت و ریاستش در‌ ‌قم گذشت چون ایشان بعد از سنه 42 كه از قیطریه آمد همه چیز داشت، مرجعیت داشت، پول‌ ‌داشت نیرو داشت اما همه را گذاشت و به تركیه رفت یا در زندان زندگی كرد. وقتی ایشان‌ ‌را به نجف بردند، اطرافیان به امام گفتند كه در آن منزل محقر برایتان كولر تهیه‌ ‌كنیم. فرمود آنهایی كه در ایران دارند نهضت را در هوای گرم اداره می كنند كولر‌ ‌ندارند، لذا من زیر كولر نمی روم. همان طور كه اخیراً هیئت بازسازی عراق كه در‌ ‌تهران مستقر است آمده بود این جا می گفتند كه بیرونی منزل امام خریداری شده است و‌ ‌اندرونی اش را به قیمت 700 میلیون تومان می فروشد و خودش هم گفته است كه خانه را‌ ‌نمی فروشم و الا قیمت این خانه 50 میلیون تومان است ولی من به حساب جایگاه امام‌ ‌دارم می فروشم و الا یك میلیارد هم بگویم می خرند و مردم حاضراند كه بخرند تا‌ ‌جایگاه امام را حفظ كنند. این را می گوییم حكومت، عدالت،اسلام واقعی. اما امروز در‌ ‌نوشته ها و كتابها دروغهایی را به امام نسبت می دهند كه غیر قابل باور‌ ‌است‌.‌

جایگاه سیاست در اندیشه های مرجعی مثل امام‌ (‌قدس سره) چگونه است ؟

راجع به تدبیر امور جامعه كه به سیاست گذاری هم‌ ‌معروف است، سخن فراوان است، ولی یك نكته ظریف در باب تدبیر امور جامعه در زندگی‌ ‌سیاسی ایشان به چشم می خورد كه معمولاً كمتر به آن توجه می شود و آن، بزرگواری‌ ‌همراه با مروت، مدارا، عدالت، انصاف و قسط است‌ .

‌با نگاهی به ایام نهضت و حاكمیت‌ ‌امام، پی می بریم تدبیر امور بر این اساس بوده است. انصاف و مروتی كه اگر در مباحث‌ ‌حقوق بشر، آزادی و دموكراسی نباشد، انسان بودن معنا و مفهوم نمی یابد. یعنی انسان‌ ‌دوست بدارد برای دیگران، آنچه را كه برای خود دوست می دارد و دشمن بدارد برای‌ ‌دیگران، آنچه برای خود دشمن می دارد‌.

‌اگر ما بخواهیم با سیاست امام آشنا بشویم،‌ ‌باید به آن مباحث ودیدگاه های اخلاق علمی و عملی ا یشان توجه كنیم تا بفهمیم كه‌ ‌چگونه جامعه را هدایت كرد‌.

‌از نكات مهم در مبانی سیاسی امام، این بود كه برای‌ ‌مردم سخت ارزش و احترام قائل بود. شخصیتی كه می توانست فقط به فكر مرجعیت خود باشد‌ ‌و كسی هم توقعی از او نداشت. اما زمانی كه احساس كرد ملتش، ذلت و خواری می بیند و‌ ‌كسی هم به فكر نیست، مسئولیت دینی خود را فراموش نكرد و به نجات نسل جوان ایرانی‌ ‌اهمیت داد و در روز چهارم آبان 1343، حمله شدیدی به تصویب قانون كاپیتولاسیون كرد و عزت مسلمان ایرانی را احیاء كرد. به مردم شخصیت داد و به شاه و دستگاه قانون گذاری‌ ‌اش حمله شدید اللحنی كرد‌.

‌از نقاط روشن اندیشه امام، علاوه بر حفظ فرهنگ و تفكر‌ ‌دینی و اهمیت به مردم، احیا و حفظ میراث كهن بزرگان حوزه قم و كرسی های درس بود‌. ‌شما به یاد ندارید كه آن زمان درباره حوزه علمیه قم چه می گفتند. حوزه علمیه را،‌ ‌حوزه روضه خوان ها و بی سوادها می دانستند. مكانی كه نه دارای تحقیق است، نه فقاهت،‌ ‌اما امام با رنج سفر و تبعید به تركیه و سپس نجف اشرف، كرسی تدریس خود را به جهت‌ ‌حفظ ارزش های نهفته در حوزه قم آغاز كرد. (برادر بنده نقل می كرد كه امام می فرمود‌: ‌من در حوزه كهنسال نجف درس را شروع كردم تا آبروی قم را حفظ كرده و ثابت كنم كه قم‌ ‌مركز فقاهت، تحقیق و مطالعه است‌).

‌نقش امام در احیای جمهوریت و اكثریت‌ ‌چگونه بود؟‌

‌از بركات وجود امام، احیای اصل جمهوریت و اكثریت بود. شما‌ ‌در تاریخ فقه و فقاهت نمی توانید شخصیتی مانند امام را بیابید كه همزمان بر روی دو‌ ‌اصل جمهوریت و اسلامیت تأكید ورزد. اینجا دیگر بحث استنباط و رساله عملیه نیست، بحث‌ ‌حاكمیت مردم است. موضوعی كه امام آن را از پس قرن ها استبداد و خود كامگی، جمهوری نامید و مردم را برای تثبیت و تحكیم آن فراخواند. در صورتی كه حاكمیت مردم در فقه‌ ‌ما رو به فراموشی می رفت و یا با استنباط های كوتاه و بدبینانه، مردم را (لا یعقلون‌ ‌و لا یشعرون) می پنداشتند. ایشان این فكر اشتباه را از ما و حوزه های علمیه دور‌ ‌كرد و نشان داد كه رای مردم بی اهمیت نیست، مردمی كه تا به امروز حوزه های علمیه را‌ ‌نگاه داشته اند و نگذاشته اند كه حوزه وابسته به حكومت و قدرت شود. مردمی كه جبهه‌ ‌ها را اداره كردند و باعث افتخار ایران و اسلام شدند‌.

‌ما اهمیت اكثریت مردم را‌ ‌در مبانی فقهی هم می بینیم. مثلاً اگر مردم در نماز از امام جماعت ناراضی باشند،‌ ‌امامت او كراهت دارد و حتی صاحب حدائق معتقد است كه براساس دلالت روایت، حرام است،‌ ‌چرا كه حكم سلطان جائر را پیدا می كند. صاحب "حدائق" ادامه می دهد كه اگر در جمعیتی‌ ‌راجع به انتخاب امام جماعت اختلاف پیدا شد و هر دسته ای فردی را تعیین كردند،‌ ‌اولویت با كسی است كه اكثریت او را انتخاب كرده اند. امام جماعتی كه مأمومین او را‌ ‌نخواهند، حق ندارد نماز جماعت بخواند‌.

‌امام آمد این موضوع را زنده كرد و گفت‌ ‌مردم در تعیین سرنوشت خود آزادند. خود مردم باید كشور را بسازند و آن را اداره‌ ‌كنند. نمی شود با زور به مردم چیزی تحمیل كرد. "باید" فقط از آن خدا و‌ ‌معصومین(علیهم السلام)است، آن هم با روشی كه در اسلام نسبت به آن وجود دارد‌.

‌امام آمد و جمهوری، یعنی حاكمیت مردم بر سرنوشت خودشان را زنده كرد، بعد هم‌ ‌قانون اسلام را جایگزین قوانینی كرد كه مطابق با موازین باشد. نه مطابق با نظر بنده‌ ‌و نه مطابق با نظر مشهور فقها‌.

‌امام اسلام را به سطح جامعه آورد، فقه را در‌ ‌جامعه آورد. ما نمی توانیم این همه خدمات را نادیده بگیریم و چشمانمان را بر روی‌ ‌حقایق ببندیم‌.

‌امام به ملت آگاهی سیاسی داد. امروز مردم واقعیت های اطراف را می‌ ‌بینند و به خوبی تشخیص می دهند، تحلیل می كنند و وارد حوزه هایی می شوند كه قبلاً‌ ‌فكرش را هم نمی كردند‌ .

‌امام زیر بنای حریت و آزادی را با رفتار و كردارش در‌ ‌حوزه علمیه بنا گذاشت. در حوزه كهنسال نجف، برتمام حیله های باب ربا، خط بطلان كشید و فرمود عقلاً درست نیست‌ .

‌امام بعد از استقرار حاكمیت جمهوری اسلامی، مسئله‌ ‌معادن را مطرح كرد و فرمود آنها متعلق به ملت و حكومت است‌ .

‌امام با دنیایی از‌ ‌میراث ماندگار و كهن و آثاری جاویدان كه هویت ما را در آن ثبت كرده بود آمد. سلام‌ ‌خدا بر او باد‌.

‌یكی از مسائلی كه در مورد شخصیت امام(قدس سره) كمتر مورد‌ ‌توجه قرار گرفته، بر خوردهای اخلاقی امام است. نگاه شما در این باره چیست؟‌

‌احمد آقا می فرمودند: امام هیچ وقت به ما نگفتند نماز بخوانید، اما ما هم هیچ‌ ‌وقت نمازمان را ترك نكردیم‌...

‌حالا این چه جور حركت و رفتاری است كه در زندگی‌ ‌چنین تأثیری را می گذارد، نمی دانم‌ .

‌احمد آقا می گفتند: یك روز نماز ظهر و عصر‌ ‌را نخوانده بودم و از منزل بیرون آمدم، نه اینكه می خواستم نخوانم، نخیر ولی از قضا‌ ‌در همان لحظه در داخل كوچه با امام كه از درس می آمدند، بر خورد كردم. هنوز كمی به غروب آفتاب مانده بود تا امام به من رسیدند، خیال كردم كه به من می گویند كه چرا‌ ‌نمازت را نخواندی؟ برگشتم و نمازم را خواندم‌.

‌رفتار امام در مسائل حكومتی و‌ ‌ولایتی نیز همین گونه بود. به یاد ندارم كه ایشان جایی حق حاكمیت خودشان را به‌ ‌عنوان دستور اعمال كرده باشند. اگر هم بوده، بسیار كم و ناچیز بوده است. امام به‌ ‌گونه ای رفتار می كردند كه به خواسته های ایشان در میان مردم با عشق و علاقه عمل می‌ ‌شد. مسئولان نیز با عشق وعلاقه و یا به دلیل ترس از تخلف به خواسته های امام گردن‌ ‌می نهادند.

یكی از امتیازهای حضرت امام این بود كه در زمان حكومتشان هیچ گاه به‌ ‌كسی نفرمودند و یا از كسی نخواستند و خواهش نكردند كه این كار را انجام بده. این‌ ‌خیلی قدرت می خواهد كه كسی بتواند حكومت اسلامی را به مدت 10 سال اداره كند بدون‌ ‌اینكه از یك نفر بخواهد یا خواهش كند كه پستی و منصبی را بپذیرد .

امام در پذیرش‌ ‌مقامات دولتی و كشوری هر گزبه كسی اعمال ولایت نكردند. ایشان به گونه ای رفتار می‌ ‌كردند كه مسئولان خود در خواست می كردند تا خدمت امام كار كنند. برای مثال، می‌ ‌توانم از خود بگویم. زمانی كه بنده استعفا دادم امام دوبار، از بنده تعریف كردند‌. ‌در حالی كه كسان دیگری هم بودند كه نسبت به استعفای بنده هیچ واكنشی نشان ندادند‌. ‌طبیعی است كه در موقع لزوم اگر بنا به انتخاب باشد، انسان جایی را انتخاب می كند كه‌ ‌نسبت به كار و عمل وی با دقت و توجه به بر خورد شده باشد. امام چنین كسی بودند. از آنجا كه نسبت به همه مسائل با توجه ودقت برخورد می كردند، فرد نیز هر لحظه كه احساس‌ ‌می كرد به وجود او نیاز است، از دل و جان به ایشان خدمت می كرد‌.

‌امام‌ (‌قدس سره)، چگونه با متحجران و كج اندیشان مبارزه می كرد؟

- راه اساسی‌ ‌كه امام (سلام اللّه علیه) در مبارزه با متحجران پیش گرفت، یكی بیان و دیگری عمل ایشان بود. متحجرین و كسانی كه همیشه اسلام را برای منافع شخصی خود می خواهند اعمال‌ ‌دیگر مسلمانان را زیر سئوال می برند تا در نتیجه اعمال خودشان جایگاهی در میان مردم‌ ‌پیدا كند. حضرت امام با اعمال و رفتار خویش و با آن متانت و بی علاقگی اش نسبت به ریاست و ظواهر دنیوی جلوی تبلیغات آنان را حد اقل نسبت به خودش گرفت و با بیان خود‌ ‌در سخنرانی ها، درس ها و مبارزات روش خود را برای همگان روشن ساخت. از الطاف خداوند‌ ‌به امام این بود كه در سخن گفتن نیز بسیار قوی بود و مطالب بلندی را با جملات ساده‌ ‌ای مطرح می كرد. امام به آنان ثابت كرد كه خداپرستان كسانی هستند كه دلشان به حال‌ ‌اسلام می سوزد و هنگام خطر قبل از دیگران خود را به خطر می‌ اندازند. كاری كه امام در نهضت بارها انجام داد و خود را به خطر انداخت. زندان، تبعید، شهادت فرزند و هزاران فشار و مشكل دیگر را به جان خرید و حتی در سال 42 شبنامه هایی كه در قم منتشر می شد دید و هیچ عقب نشینی نكرد. در طول نهضت هم با عمل خویش ثابت كرد كه مردان خدا چه مشخصاتی دارند. در مبانی و برخوردهای فقهی نیز بینش ایشان با دیگران تفاوت داشت. وقتی به آیات مربوط به اجتماع و مردم می رسید نگاه دیگر گونه ای به آنها داشت. یا درباره آیه “وانفقوا فی سبیل الله و لا‌تلقوا باید یكم الی التهلكه” می فرمود: این َآیه خطاب به سرمایه داران و زراندوزان است و به آنها می گوید: در راه خدا انفاق كنید و خود را به هلا‌كت نیفكنید.

‌امام در درس و بحث و تفكر هم آن آزادگی و حریت خود را حفظ می كرد‌. ‌در حالیكه تحجر گرایان همیشه در مقابل سرمایه داران تسلیم اند و همواره توجیه گر اعمال و رفتار آنان می باشند تا در كنار آنان برای خود نیز لقمه نانی تدارك ببینند،‌ ‌امام در بحث های خویش مبانی خود را عرضه می كرد و شاگردانی تربیت نمود كه تاسر حد‌ ‌شهادت پیش رفتند. انسان هایی همچون شهید مطهری، شهید سعیدی، شهید بهشتی، تحویل جامعه‌ ‌دادند، در حالیكه تحجر گرایان حاضر نبوده و نیستند كوچكترین ضرری را به خاطر اسلام به‌ ‌خود متوجه سازند. مهم ترین راهی كه امام در مبارزه با تفكر تحجر گرایی انتخاب كرد‌ ‌همین بود كه راه نهضت و شهادت را به روی امت اسلام باز كرد و همه جنبه های مثبت را بیان می كرد و همه جنبه های منفی را، زمانی كه قدرت امام كم بود مستقیماً به آنان‌ ‌حمله نمی كرد. بلكه با بیان خصوصیات مردان الهی آنان را به عقب می راند ولی ضربه های‌ ‌نهایی را در سال های اخیر و زمان قدرت خویش به تحجر گرایان زدند و ما هم اگر قدرت‌ ‌مقابله با آنان را نداریم، با عمل و بیان جنبه های مثبت، مبارزه كنیم و آنان را به‌ ‌عنوان عناصری كه امیرالمومنین و ائمه معصومین (علیهم السلام) را به شهادت رساندند به‌ ‌جامعه معرفی می نماییم. اینان همیشه دنبال نقاط ضعف بودند. یك لباس زیبا را نمی‌ ‌توانستند بر اندام امام صادق(علیه السلام) ببینند. امام حد اقل در زمان حیات خویش‌ ‌آنان را منزوی ساخت و اینك نوبت ماست كه آنان را در حال انزوا نگه داریم و ان شاء‌ ‌اللّه فرزندان انقلاب اجازه قدرت یافتن به آنها را نخواهند داد‌. ‌

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org