Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نفی جبر در احکام

نفی جبر در احکام

* حجت الاسلام و المسلمین حسن آفارانی (محقق و نویسنده)

فرضیه جبر در احکام، عقلاً و شرعا محال است.

برای اثبات این ادعا لازم است به موضوعاتی چند اشاره کنیم که عبارتند از:

اول: انسان تکوینا آزاد و مختار خلق شده است؛

دوم: خداوند در تشریع احکام فقط پیشنهاد داده؛

سوم: تشریع تابعی از تکوین است؛

چهارم: ثواب وعقاب امری قراردادی نیست بلکه آثار وضعی اَعمال است؛

پنجم: بررسی آیات و روایاتی که ظهور در جبر دارند، و در نهایت، بررسی احکام و اعمالی که کیفرهای جزایی به همراه دارد مثل کسی که عبادتی را ترک کند، یا گناهانی را انجام دهد که حاکم شرع احکام مجازاتی را در مورد اینها اجرا می کند مثل جریمه های مالی، زندان، شلاق، تبعید، قطع عضو، و اعدام آیا این امور از مصادیق جبر و زور نیست؟ اما اینکه اثبات این موضوع (جبر در احکام، عقلاً و شرعا محال است) را مبتنی بر اثبات این چند مقدمه کردیم به این جهت است که: اگر ثابت شد که انسان تکوینا آزاد و مختار خلق شده است اجبار او در دین عقلا و شرعا محال می نماید در این صورت در تشریع خداوند فقط پیشناد می دهد اگر این مقدمه ثابت شد قهرا باید تشریع تابعی از تکوین باشد با اثبات این سه مقدمه نوبت به ثواب و عقاب می رسد که بر این اساس نمی تواند جعلی و قرار دادی باشد چون اگر جعلی شد هم محال لازم می آید و هم آن سه مقدمه باطل می شود با اثبات این که ثواب و عقاب از آثار وضعی اعمال است که خداوند از آنها خبر داده است و انسانها را به آثار اعمالشان هشدار داده است بااثبات این چهار مقدمه باید به سراغ آیات و روایات و احکامی برویم که ظاهر همه خلاف آن چیزی است که ما در آن چهار مقدمه اثبات کردیم. البته در این مجال فقط دو عنوان اول و دوم را بررسی خواهیم کرد.

یکم: خداوند انسان را تکوینا آزاد ومختار قرار داد.

در یک تقسیم بندی کلیِ بسیار ساده بر اساس حالات طبیعی و تکوینی موجودات و هم چنین بر اساس آنچه از ظاهر قرآن بدست می آید، گفته شده که موجودات ذی شعور سه دسته اند: ملائکه، حیوان و انسان.

دسته اول: ملائکه موجوداتی هستند ثابت که نه تکامل دارند و نه اهل گناهند، چرا که عقل محض اند:

)وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ(،[1] هر يك از ما (فرشتگان) مقام معلومى داريم.

)لَا يَعْصُونَ اللهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ(.[2] ملائکه، نیروها و کارگزاران این عالم اند که هر کدام از آنها برای کاری مخصوص خلق شده اند و همان کار را بدون عصیان انجام می دهند.

و البته در زبان دینی نامی به تناسب فعلشان برای آنها انتخاب شده است مانند: ملائکه به عنوان رسل و جنود الهی، مقسِمات امر، مدبرات امر، جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و ملک الموت، که اینها در نظام طولی و تکوین به امر خداوند در سلسله علل قرار دارند.

)فَالْمُدَبِّراتِ أَمْرا(؛[3] قسم به فرشتگان تدبیر کنند.

)فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً([4] سوگند به فرشتگانى كه كارها را تقسيم مى‏كنند. و همه مجریان فرمان الهی هستند. )لَا يَعْصُونَ اللهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ(.

دسته دوم: حیوانات هستند که بر اساس غریزه عمل می کنند، زندگی اجتماعی دارند و از مقرراتی حکیمانه پیروی می ‎کنند. بنابراین، کنش و واکنش آنها بر اساس غریزه است که در وجود آن ها جای داده شده و از عقل خالی هستند، یعنی کلیّات را درک نمی کنند لذا هیچ گونه تکاملی در زیست آنها وجود ندارد. مثلاً قوانینی که در اجتماع موریانه ها یا زنبور عسل از همان ابتدای خلقت آنها بوده و عمل می کرده اند، اکنون نیز همان نظام و قواعد جاری است؛ البته ممکن است تغییراتی جزئی، برگرفته از تاثیرات محیط و شرایط خاص در آن ها حاصل شود، چرا که به هر حال طبیعت است که حیوان را سرپرستی می کند.

دسته سوم: انسانها هستند که مخلوطی از عقل (که در وجود ملائکه است) و غرایز حیوانی اند.

)إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا([5] انسان را از نطفه آمیخته و مختلطی آفریدیم.

)وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي( و از روح خدایی در او دمیدیم.

)لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ( و خلقت او از جهت اعتدال احسن وجه است.

)ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ( سپس او را گرفتار صفات شیطانی و پست قرار دادیم، مگر اینکه خود به اختیار خود راه سعادت را طی کند: )إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ(.

همچنین تکویناً و تشریعاً:

)فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا( پس بزه کاری و پرهیزگاری اش را به او الهام کردیم.

)قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا([6] بی تردید کسی که نفس خود را از آلودگی پاک کرد و رشد داد، رستگار گردید، و کسی که نفس را به آلودگی ها بیالود، از رحمت حق به دور ماند.

و در تشریع:

)إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُور(. با این آزادی و انتخاب است که انسان کرامت داده شد و بر سایر موجودات برتری پیدا کرد

)وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً( و همین انسان است که در سیر تکاملی خود به جاهایی می رسد که خالق او به خود می بالد و می گوید: )فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ(.[7]

وگرنه در اجبار هیچ ارزشی وجود ندارد.

بنابراین، انسان از دید قرآن در انتخاب و عمل کاملاً آزاد است تا هرگونه که خواست خود و جامعه خود را بسازد و خداوند هم هیچ دخالت تحمیلی نمی کند:

)إِنَّ اللهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ(؛[8] خداوند هیچ قومی را از آنچه که بر آنند تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان بخواهند و خود را تغییر دهند، وقتی که خداوند اراده کرد عذاب قومی را، قطعی است و چاره ای جز آن نیست.

مراد از قسمت آخر آیه، آثار وضعی گناهان است که تکویناً گریبان گیر آنان می شود؛ «فلا مردّ له» یعنی قطعی است، زیرا آثار، وضعی و تکوینی است و ثواب و عقاب امر قراردادی نیست بلکه تابعی از قوانین جاری در نظام هستی است. در آیه دیگر می فرماید:

)ذَلِكَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(؛[9] خداوند بر آن نیست که نعمتی را که به قومی داده تغییر دهد مگر اینکه خود آن ها وضعیت خود را عوض کنند و یقیناً خداوند شنوا و داناست.

در روایتی آمده:

«ابی الله ان یجری الامور الا باسباب»،[10] خداوند هیچ چیزی را جز از راه اسباب طبیعی آن عملی نمی سازد.

سرانجام باید گفت: انسان با آزادی و عقل و استعدادی که دارد همواره رو به تکامل است، و در ادوار مختلف، زندگی متفاوتی داشته و تمدن ساز بوده است. انسان به جای اینکه مانند حیوانات خود را با شرایط تطبیق دهد، شرایط را به نفع خودش تغییر می دهد و هر روز کشفیات جدیدی دارد و زمین و زمان را تسخیر خود می کند و خلاصه اینکه انسان طبیعت را سرپرستی می نماید. و به قول شهید مطهری:

«طبیعت، انسان را بالغ شناخته و آزاد گذاشته و سرپرستی خود را از او برداشته است، آنچه را که حیوان با غریزه و با قانون طبیعی غیر قابل سرپیچی انجام می دهد، انسان با نیروی عقل، علم و قوانین وضعی و تشریعی که قابل سرپیچی است باید انجام دهد. بنابراین راز فسادها و انحراف ها که انسان را از مسیر پیشرفت و تکامل باز می دارد و نیز راز توقف ها و انحطاط ها، راز سقوط ها و هلاکت ها نیز در همین جاست.»[11]

دوم: خداوند در تشریع فقط پیشنهاد داده است.

چنانچه ملاحظه کردید خداوند متعال در قرآن کریم انسان و حالات طبیعی و تکوینی او را معرفی نمود و معلوم شد کرامت انسان در آزادی و انتخاب است. قهراً تشریع یعنی نسخه ای که برای این انسان پیچیده می شود باید مطابق تکوین باشد، لذا خداوند متعال در تشریع فقط پیشنهاد داده است تا با انتخاب آزادانه کرامت انسان حفظ شود.

خداوند متعال چه در معرفی پیامبران وجانشینان آنها و چه در جعل احکام تنها پیشنهاد داده و قبول و عمل را به انتخاب خود مردم واگذاشته و هیچ گونه اجباری هم در کار نیست؛ حتی عذاب ها و ثواب هایی که وعده داده، آثار وضعی و تکوینی گناهان است که انسانها را از آثار اعمالشان در دنیا و آخرت به عنوان ثواب وعقاب آگاه نموده است.[12] و البته غیر از این هم معقول نیست، چون ماهیت و ساختار وجودی انسان به نحوی است که باید در انتخاب و عمل آزاد باشد. چرا که لازمه رشد و تکامل انسان، آزادی در انتخاب و آزمون و خطا است و الّا زنبور عسل یا موریانه و یا سایر حیوانات که به صورت اجتماعی و با نظم خاصی زندگی می کنند، از اول خلقت تاکنون هیچ تفاوتی نداشته اند. بنابراین ارزش و کرامت انسان در همین آزادی است. گرچه این آزادی به نفی خدا و کفر و یا بت پرستی و جنایات عظیم بیانجامد: )قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ([13] خداوند متعال اگر اجازه ندهد او را انکار کنند ایمان ارزشی ندارد.

پیامبر اکرم % خودش را به زحمت می اندازد تا مردم هدایت شوند، البته نه با زور و جبر، بلکه از سر رأفت و دل سوزی؛ ولی خداوند متعال پیامبر را متوجه نفس الامر و ملکوت عالم می کند و به او هشدار می دهد که این تلاشی بی فایده است:

)طه ـ مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى، إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى(؛[14] ما قرآن را نازل نكرديم براى اينكه تو خود را به زحمت اندازى و در راه تبليغ آن و وادارى مردم به قبول آن به ستوه آيى.

)فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً(؛[15] نكند ميخواهى خود را بخاطر آنان و براى اينكه به اين دعوت ايمان نياورده‏اند، از غصه و تأسف بر آنان هلاك كنى!

)لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ(؛[16] شاید تو از اینکه مشرکین ایمان نمی آورند جان خود را تباه سازی، اگر ما می خواستیم کاری می کردیم یا معجزه ای بزرگ از آسمان می فرستادیم تا بی اختیار در مقابل او گردن نهند.

)وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ(؛[17] و اگر پروردگار تو مى‏خواست، تمام كسانى كه روى زمين هستند، همگى به او ايمان مى‏آوردند، آيا تو مى‏خواهى مردم را مجبور سازى كه ايمان بياورند؟! (ايمان اجبارى چه سودى دارد؟).

)وَإِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ(؛[18] اگر اعراض آنها برای تو سخت است، نقبی در زمین حفر کن و برو پایین، یا نردبانی بگذار و برو به آسمان، و آیه ای برای آنها بیاور تا هدایت شوند؛ (یعنی راهکاری غیر از مسیر انتخاب و آزادی پیدا کن، حال آنکه این امری است محال. ما انسان را آزاد آفریدیم) اگر می خواستیم آنها را در یک راه قرار می دادیم، پس از جاهلین نباش!

)إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لـٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ(؛[19] بدرستى كه تو هدايت نمي كنى آن را كه دوست دارى و ليكن خدا هدايت مي كند آن را كه مي خواهد و او داناتر است به هدايت يافتگان.

)فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ، لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ(؛[20] پس خلق را متذكر ساز كه وظيفه پيغمبرى تو غير از اين نيست. تو مسلط و توانا بر (تبديل كفر و ايمان) آنها نيستى.

مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه 43 سوره نحل بیان خاصی دارد. ایشان با توجه به سیاق آیات قبل و آیه 35 همین سوره که کفار گفته اند:

§وَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبينُ¦؛[21]

در تفسیر آیه 43 می نویسد: توهم مشرکین این بود که دعوت دینی و رسالت رسول باید همراه با یک قدرت غیبی قاهره ای باشد و نظام تکوین در اختیار او باشد تا بتواند از مردم سلب، کند و آنها را مجبور کند تا بدون اختیار از خداوند پیروی کنند، لذا گفته اند: لَوْ شاءَ اللهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ... . قسمتی از عبارت مرحوم علامه در تفسیر المیزان چنین است.

«در اینجا به بیان کیفیت ارسال رسل و انزال کتب که قبلاً اشاره داشتند بازگشت نموده است تا برای مشرکین روشن سازد دعوت دینی، دعوتی عادی و معمولی است، با این تفاوت که خداوند به صاحبان این دعوت وحی می فرستد و به وسیله وحی، آنچه که صلاح دنیا و آخرت مردم است به وی می رساند و هیچ یک از فرستادگان خدا در هیچ یک از کتاب های نازله از ناحیه خداوند ادعا نشده که دعوت دینی ظهور قدرت غیبی است که هر چیزی را مقهور خود می سازد و اراده تکوینه ای باشد که می تواند نظام عالم را بر هم بزند، سنت اختیار را باطل کند و مردم را مجبور به قبول کند تا در پاسخ بگویند لوشاءالله ما عبدنا من دونه من شیء...»

اینها نمونه آیاتی است که دلالت دارد بر اینکه نه تنها از راه جبر نمی شود مردم را هدایت کرد بلکه از راه دلسوزی که منجر به جبرشود هم امکان ندارد.

دلیل دومی که می توان در این فراز برای این وجه ذکر کرد، تکلیف و جعل احکام و وعده هایی است از ثواب و عقاب که در آیات فراوانی از قرآن آمده است، به این بیان که لازمه ثواب و عقاب نیز آزادی در عمل است.[22] اگر انسان در انتخاب آزاد نباشد تمام این وعده و وعیدها و ارسال و کتب لغو و بیهوده می شود. ولی بعضی کاسه از آش دا غ تر و کاتولیک تر از پاپ می شوند و می خواهند انسان ها را به زور به بهشت ببرند غافل از اینکه خلاف سنت خداوند عمل می کنند که: «از قضا اسکنجبین صفرا فزود / روغن بادام خشکی می نمود».

------------

پانوشت ها:

[1]. الصافات، آیه 164.

[2]. التحریم، آیه 6.

[3]. النازعات، آیه 5.

[4]. الزاریات، آیه 4.

[5]. الانسان، آیه 2.

[6]. الشمس، آیات 9ـ10.

[7]. المومنون، آیه 14.

[8]. الرعد، آیه 11.

[9]. الانفال، آیه 53.

[10]. الکافی ج 1ص 183. خداوند نه اراده جزئی دارد نه محل حوادث است نه پدیده‌ها را بر اساس نفع و ضرر خودش ایجاد می‌کند نه فاعل مباشر است بلکه اراده او اراده واحد کلی و ازلی است و رابطه‌اش با همه پدیده‌ها یکسان است.

در این نظام هر معلولی علت خاص خودش را دارد و جای دخالت خاص هم نیست: «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها». اینکه می‌گوییم جای دخالت نیست، به این معنا است که خود خداوند این نظام را بر این اساس قرار داده و به نفع یا ضرر کسی هم دخالت نمی‌کند چنانچه آیات و روایات فراوانی به وضوح بر این مطلب دلالت دارد. اما اینکه خداوند در آیات فراوانی افعال جزئی ازخیر و شر را به خود نسبت می‌دهد، مثل «و مارمیت اذا رمیت و لکن الله رمی (انفال، 17)؛ «قل کل من عندالله» (نساء، 78)؛ «و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسکناه فی الارض و انا علی ذهاب به لقادرون» (مؤمنون، 18)؛ «و انزل من المعصرات ماءً ثجاجا» (نبا، 14) «انا نحن انزلنا علیک القرآن تنزیلا»، و در بعضی اوقات هم به دیگران می‌دهد: «قل یتوفاکم ملک الموت الی ربکم ترجعون» (سجده، 14)؛ «و هوالذی یتوفاکم...» (انعام، 60)؛ همه این نسبت‌ها نه به این جهت که او فاعل مباشر است بلکه به این جهت است که در سیر نزول (فیض الهی) تمام مراتب وجود نسبت به هم سبب و مسبب‌اند و ذات باری تعالی مسبب الاسباب است و نسبت مسببات به ذات پروردگار عین وجود خارجی آنهاست و تکوین است. بله! فعل یا افعال مسبب ولو با واسطه باشد فعل سبب است لذا خداوند گاهی تمام افعال را به خودش نسبت می‌دهد و گاهی به سبب مباشرو گاهی ضمیر جمع به کار می‌برد و این نسبت را حتی در افعال انسان که اراده انسان واسطه است مشاهده می‌کنیم «و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمی». برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد کیفیت ارده الهی نسبت به کائنات و افعال عباد، به اسفار جلد ششم مبحث اراده رجوع شود.

[11]. مجموعه آثار، ج 19، ص 109.

[12]. «و أما الثواب و العقاب فهما من لوازم الأفعال الواقعة بالقضاء فإن الأغذية الردية كما أنها أسباب الأمراض الجسمانية كذلك العقائد الفاسدة و الأعمال الباطلة- أسباب الأمراض النفسانية و كذلك القول في جانب الثواب.» اسفار ج 6 ص386.

[13]. عبس، آیه 17.

[14]. طه، آیات3ـ1.

[15]. الکهف، آیه 6.

[16]. الشعرا، آیه 3.

[17]. یونس آیه 99.

[18]. الانعام، آیه 35.

[19]. القصص، آیه 56.

[20]. الغاشیه، آیه 21-22.

[21]. النحل(16): آیه 35. «و كسانى كه شرك آوردند گفتند: اگر خدا مى‏خواست جز او هيچ چيز نمى‏پرستيديم، نه ما و نه پدران ما، و بى خواست و فرمان او هيچ چيز را حرام نمى‏كرديم. كسانى كه پيش از آنها بودند نيز چنين كردند. پس آيا بر پيامبران جز رساندن پيام روشن و آشكار تكليفى هست؟»

[22]. آزادی عمل نه به نحو تفویض که معتزله برای فرار از جبر اشعری قائل شده اند بلکه در دایره لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. برای روشن شدن فرق بین این سه ایده می‌توان به اسفار ج 6 فصل 11 مراجعه کرد.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org