Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دیدگاه فقهاء در معنای بینه
دیدگاه فقهاء در معنای بینه
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب القضاء
درس 190
تاریخ: 1395/6/16

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم

«دیدگاه فقهاء در معنای بینه»

بحث در شرایط قاضی و صفات قاضی است که گفته شد ‏که منکر یا انکار می‏کند یا اقرار می‌کند یا سکوت و نکول می‏کند. در وسیله، منکر را بعد آورده، ولی ما بر خلاف طبع قضیه قبل آوردیم.

اما بحثی که در مورد مدعی، بحثی که هست این‌که یا اعتراف مدعی مستند به بینه است و بینه دارد یا این‏که قسم دارد و یا حلف مردود دارد و یا این‏که هم قسم و هم بینه دارد. مدعی حقش را با یکی از این راه‏ها ثابت می‏کند؛ مثل ادعای علی المیت است.

لکن قبل از ورود در بحث، مطلبی را عرض کنم و آن این‏که آیا بینه‏ای که آمده «البیّنة علی من ادَّعی و الیمین علی من انکر»[1] به همان معنای لغوی؛ یعنی حجت است یا به معنای شهادت عدلین است؟ استشهاد شده برای این‏که بینه به معنای لغوی و معنای اصلی‏ خودش است، مرحوم آقای خویی (قدس سره الشریف) می‌فرماید به معنای حجت است: (من هلک عن بینة و یحیا من حیّ عن بینةٍ)[2] هر کسی که زنده می‏شود، عن بینۀ باشد و هر کسی که می‌میرد عن بینۀ باشد، لکن معروف بین اصحاب این است که بینه به معنای شهادت عدلین است.

حق و تحقیق در مسأله این است که بینه به معنای حجت است و از معنای لغوی و عرفی خودش رفع ید نشده است. نه حقیقت شرعیه در شهادت عدلین است، نه حقیقت متشرعه است، بلکه از باب اطلاق لفظ بر بعض از مصادیق است. می‏گوییم مفهومی که مصادیقی دارد، بر بعضی از آنها اطلاق می‏شود؛ فلذا هر چیزی که عند العقلاء حجت باشد، در باب قضا هم کفایت می‏کند؛ یعنی اگر گفتیم در باب قضا، امارات و قرائنی که مردم به آن امارت و قرائن، اعتماد می‏کنند، اینها بینه هستند و می‏شود مطلب را با آنها ثابت کرد و در قضایای امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هم با امارات و قرائن، مطالبی را اثبات می‏فرمودند که در قضاوت‏های محیر العقول حضرتشان بیان و ذکر شده است، به این معنا آمده و شهادت عدلین را شامل می‏شود؛ چون شهادت عدلین حجت است و حجیت شهادت عدلین، بدیهی است و جای اشکالی در مذهب و بلکه در فقه اسلامی نیست، بلکه اگر بین عقلاء و مردم دو نفر شهادت دادند که عادل یا مورد وثوق بودند، به آن اکتفاء می‌شود.

«ظهور آیات و روایات در حجیت بینه»

آیات قرآنیه و روایات هم به این معنا اشاره و اشعار دارند، اگر نگوییم ظهور دارند. علاوه بر ظهور روایت در حجیت، آیه قرآن هم اشعار و ظهور در حجیت عدلین دارد. مثلاً در آیه 280 از سوره بقره، علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) می‏فرماید بیست حکم از آیه 282 و 283 استفاده می‏شود، در آیه 281 سوره مبارکة بقره یک نکته تفسیری دارد که گفته شد این آخرین آیه‏ای است که نبی مکرم اسلام تلاوت کرد و از دنیا رفت. در آیة 282 آمده است: (يا أيّها الّذين آمنوا إذا تداينتم بدينٍ إلى‏ أجلٍ مسمّىً فاكتبوه و ليكتب بينكم كاتبٌ بالعدل و لا يأب كاتبٌ أن يكتب كما علّمه اللّه فليكتب و ليملل الّذي عليه الحقّ و ليتّق اللّه ربّه و لا يبخس منه شيئاً [نویسنده در نامه‏ای که می‏خواهد بنویسد کم نگذارد؛ یک صفر کم نگذارد] فإن كان الّذي عليه الحقّ سفيهاً أو ضعيفاً أو لا يستطيع أن يملّ هو [زبانش نمی‏چرخد و نمی‏تواند املاء کند] فليملل وليّه بالعدل و استشهدوا شهيدين من رجالكم فإن لم يكونا رجلين فرجلٌ و امرأتان ممّن ترضون من الشّهداء أن تضلّ إحداهما فتذكّر إحداهما الأخرى‏ و لا يأب الشّهداء إذا ما دعوا)[3] این آیه «و استشهدوا شهيدين»، هم صدرش و هم ذیلش دلالت می‏کند که شهادت دو نفر حجت است «ممّن ترضون من الشّهداء». صدرش برای این‏که می‏گوید دو شاهد بگیرید. عرف می‏فهمد که یعنی دو شاهد بگیرید تا در مقام اثبات و دعوا آن دو شاهد، قضیه را به نفع کسی که شاهد گرفته، تمام نکنند. دو شاهد بگیرید برای مقام اثبات و رفع نزاع و مرافعه. این صدرش که دلالت دارد، ذیلش هم دلالت دارد «و لا يأب الشّهداء إذا ما دعوا»، وقتی که دعوت شدند، از پاسخ دادن ابا نکنند؛ چه دعوت برای تحمل و چه دعوت برای ادا، مطلق دعوت است. یک وقت شاهدها را می‏خواهند که شهادت را تحمل کنند؛ یک وقت هم می‏خواهند که بیایند ادا کنند: (إذا ما دعوا و لا تسأموا أن تكتبوه صغيراً أو كبيراً إلى‏ أجله)[4] و هیچ ملامتی به خودتان راه ندهید. این «و لا يأب الشّهداء إذا ما دعوا» دلالت بر حجیت شهادت دو نفر می‏کند.

«دیدگاه تفسیری علامه طباطبایی (قدس سره) از آیه 282 سورة مبارکة بقره»

در اینجا علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) یک نکته‏ای دارد. در آخر آیه 282 دارد: (و اتّقوا اللّه و يعلّمكم اللّه و اللّه بكلّ شي‏ءٍ عليم).[5] به این آیه استدلال کرده‏اند که اگر متّقی باشید، بابی از امور برای شما باز می‏شود. این آیه را شهید مطهری این طور تفسیر کرده است: «و اتّقوا اللّه و يعلّمكم اللّه‏» متقی باشید که خداوند شما را تعلیم می‏کند. علامه طباطبایی می‏فرماید این ربطی به آن ندارد. درست است که تقوا سبب می‏شود با عمق در تحصیل، برکت پیدا کند؛ یک ساعت مطالعه می‏کند، اما این یک ساعت مطالعه برکت دارد و یک وقت یک ساعت مطالعه برکت ندارد. یک ساعت، مطالعه با ده ساعت، فرقی نمی‏کند، ولی گاهی هم ده ساعت، کار ده ساعت را نمی‏کند. مرحوم ممقانی در تنقیح المقالش می‏فرماید من هر اسمی را از رجال می‏خواستم، تا باز می‏کردم، نجاشی یا کشی داشت، همانجا آن اسم می‏آمد و احتیاج به ورق زدن نداشتم. این را می‏گوییم برکت در تحقیق، ولی الآن ممکن است کامپیوتر و چیزهای دیگر داشته باشد، ولی در عین حال، چیزی ملتفت نشود. علامه می‏فرماید این مطلب مسلم است: (و لا يضارّ كاتبٌ و لا شهيدٌ و إن تفعلوا فإنّه فسوق بكم و اتّقوا اللّه و يعلّمكم اللّه)، علامه می‏فرماید این «و اتقوا الله»؛ یعنی و اتّقوا خدا را ای نویسندگان و املاء کنندگان! هر دو و اتقوا خدا را در نوشتن و در املاء کردن. «و يعلّمكم اللّه» یک امتنانی را بیان می‏کند «و يعلّمكم اللّه» خداوند تعلیم کرده شما را. واو عاطفه نیست، بلکه می‏فرماید واو استیناف است، می‏فرماید تعلیم کرده شما را احکام اسلام را، یا تعلیم کرده شما را احکام نقلیه و احکام عقلیه را، می‏گوید این ذیل، «واو» واو استیناف و یک امتنان است. بعد مثال هم می‏زند به باب اسم و می‏گوید در باب اسم، آن طور که بیان می‏کند، یک امتنان را ذکر می‏کند. شاهد بر این‏که «واو» استیناف است، یکی‏ این است که «الله» تکرار شده: «و اتقوا الله و یعلمکم الله»، اگر این «یعلمکم مربوط به تقوا بود، تکرار بعدی نمی‏خواست؛ و اتقو الله و یعلمکم، و این تکراری که شد، شاهد بر این است که این عطف به آنجا نیست و ذکرش هم یکی این جمله امتنانیه برای این است که بفهماند علتش چیست. بار سوم که تکرار کرده و فرموده: (و الله بکل شیءٍ علیم) می‏خواسته علت را ذکر کند که به شما یاد داده؛ چون خودش به همه چیز عالم آگاهی دارد، یک مقدارش را به شما یاد داده است.

اما بحث فقهی، این «و استشهدوا شهیدین» است که هم صدرش دلالت دارد و هم ذیلش دلالت دارد که بینه حجت است.

مرحوم صاحب مستند به یکی - دو آیه دیگر هم استدلال کرده که آن آیات دلالت بر این معنا ندارند. روایاتی را هم آورد که آن روایات، قسم را حجت می‏دانند، می‏گوید «اضفهم الی اسمی» در روایات دارد، ولی در کتاب الشهادۀ داریم که دو شاهد.

«استدلال به آیات در اعتبار شهادت»

آیه شریفه دیگری که اشعار دارد، این است که در باب قذف، (ثمّ لم يأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة)[6] چهار شاهد در باب قذف به زنا و در باب نسبت زنا است. این هم می‏فهماند که شهادت، معتبر است و روایات هم فراوان راجع به شهادت داریم که با مراجعه به کتاب الشهادۀ باید توجه بشود.

یک نکته دیگری که در اینجا وجود دارد و مطلبش را بزرگان فرموده‏اند، اما لازمه‏اش را نفرموده‏اند، این است که دارد: (و استشهدوا شهيدين من رجالكم فإن لم يكونا رجلين فرجلٌ و امرأتان)، دو تا زن و یک مرد، (ممّن ترضون من الشّهداء أن تضلّ إحداهما فتذكّر إحداهما الأخرى‏)، علت این‏که باید دو زن باشند، این است که اگر یکی‏ از آن دو یادش رفت - ضلالت را به معنای فراموشی ذکر کرده‏اند - دیگری یادش بدهد؛ یعنی طبع زن این است که یکی یادش می‏رود؟ مسلم این طور نیست؛ چطور یادشان برود؟ طبع زن این نیست که با مرد، فرقی بکند. مردان یادشان نمی‏رود، اما از دو زن، یکی یادش می‏رود؟! اگر مراد، طبع و تکوین است، قطعاً نادرست است و این طور نیست که یکی‏ از آن دو فراموش کند.

پس این مربوط به طبیعت نیست، بلکه یک قضیه تاریخی مقطعی است؛ چون مورد آیه، بدهکاری و دین و قرض است و چیزهایی که قرض می‏دادند، زن‏های آن وقت بلد نبودند حساب کنند. چون محاسبات را بلد نبودند و به بازار نرفته بودند، کار نکرده بودند، نتیجۀً یکی‏ از آنها فراموش می‏کند، اما اگر روزی رسید که دو مرد هم این طور شدند؛ مثلاً یک مردی است که بلد نیست حساب کند و این دو مردی هم که خیلی کار نکرده‏اند، دو تای آنها به حکم علت، به جای یکی است (أن تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری). اما اگر زنانی هستند مثل زنان امروز که اصلاً مردان را زنان اداره می‏کنند و در دانشگاه‏ها بیشترین قبولی را دارند، اصلاً «ان تضلّ احداهما» معنا ندارد، شهادت یکی از آنها هم مثل شهادت مرد است و اصلاً فرقی در این جهت نیست. توجه به این علتی که در آیه آمده، سبب می‏شود که بگوییم شهادت زن و شهادت مرد، برابر است.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»
------------------------------
1. وسائل الشیعة 27: 293، کتاب القضاء، ابواب کیفیة الحکم، باب 25، حدیث 3.
2. انفال (8): 42.
3. بقره(2): 282.
4. بقره(2): 282.
5. بقره(2): 282.
6. نور (24): 4.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org