Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کلام ماندگار
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: شرايط اجابت دعا
شرايط اجابت دعا بايد ايمان داشت به اينكه از سوى خداوند، هيچ گونه مانع و بازدارنده اى در بر آوردن نياز آدمى وجود ندارد; چرا كه قدرت خداوند، مطلق و بى هيچ قيد و شرط، و قلمرو توانايى اش بى حدّ و مرز است

دعا در آموزه هاى دينى ما، آداب و شرايطى دارد كه با توجّه به آن آداب و شرايط و تأمّل و دقّت در مضامين و محتواهاى بسيار عالى و دل انگيزِ دعاها و مناجاتهايى را كه از چشمه جوشان جان پاكِ اولياى خداوند (پيامبران و امامان معصوم) بر زبانشان جارى گشته است، اهل دل در مى يابند، كه آ ن دعاها و نجواها با رعايت آداب و شرايط، تا چه اندازه در توانبخشى به روح و جان آدمى و تمركز اراده او و تهذيب و پالايش و پيرايش اخلاقش، و نيز ايجاد اميدوارى و وا داشتن او به كوشش وتلاش در وصول به مطلوب، اثرگذار است. از اين رو، در اين بخش، به تفصيل، به آداب و شرايط دعا، كه پاره اى مربوط به «مقبوليّت و درستى» دعا، و پاره اى ديگر، مربوط به «كمال و تماميّت و آراستگى» آن است، همراه با يادكَردِ برخى مانعها و عاملهاى بازدارنده از اجابت و برآورده شدنِ نيازها، پرداخته مى شود.

1. ايمان به اجابت دعا

بايد ايمان داشت به اينكه از سوى خداوند، هيچ گونه مانع و بازدارنده اى در بر آوردن نياز آدمى وجود ندارد; چرا كه قدرت خداوند، مطلق و بى هيچ قيد و شرط، و قلمرو توانايى اش بى حدّ و مرز است:

للهِِ مُلْكُ السَّموات وَ الاَْرْضِ وَ ما فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىء قَديرٌ.[1] خداىْ راست پادشاهى آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست; و او بر هر كارى تواناست.

لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىء قَديرٌ.[2] او راست پادشاهى (پادشاهى حقيقى و مطلق)، و او راست سپاس و ستايش; و او بر هر كارى تواناست.

بنا بر اين، اگر عيب و كاستى اى هست، در سوى بندگان است.

هر چه هست از قامتِ ناسازِ بى اندامِ ماست *** ور نه تشريفِ تو بر بالاى كس كوتاه نيست

بر درِ ميخانه رفتن كارِ يكرنگان بُوَد *** خود فروشان را به كوىِ ميفروشان راه نيست.

(حافظ)

امام صادق(ع) فرمود:

عَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ فَاِنَّهُ شِفاءُ مِنْ كُلِّ داء وَ اِذا دَعَوْتَ فَظُنَّ اَنَّ حاجَتَكَ بِالْبابِ.[3]از نيايش و خواندن خداوند، جدا مشو; چرا كه دعا درمانِ هر دردى است، و هر گاه كه خدا را خواندى، بر اين باور باش كه نيازت بر در است (برآورده است).

و همچنين در تفسير: «فَلْيَسْتَجِيبُوا لى وَ لْيُؤْمِنُوا بى.[4] پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند»، فرمود:

يَعْلَمُونَ اَنّى اَقْدِرُ عَلى اَنْ اُعْطِيَهُمْ مايَسْألْونَ.[5] مى دانند كه من به روا ساختنِ نيازشان و بر آوردنِ آنچه مى طلبند، توانايم.

روشن است كه مقصود امام(ع) از «ايمان و باور» در اين آيه، ايمان به اصل توحيد و يگانگى خداوند در برابر شرك و انبازگيرى نيست; بلكه ايمان به اجابت دعا و برآورده شدنِ نيازِ نيايشگرِ نيازخواه است.

بدگمُانى كردن و حرص آورى *** كفر باشد پيش خوانِ مهترى

ز آن گدا رويان ناديده ز آز *** آن درِ رحمت بر ايشان شد فراز.[6]

پيامبر(ص) فرمود:

اُدْعوُا اللهَ وَاَنَتْمُ مُوقِنُونَ بِالاِجابَةِ.[7] در حالى كه به اجابت باور داريد، خدا را بخوانيد.

امام سجّاد(ع) نيز در دعاى ابو حمزه مى فرمايد:

اللّهُمَ اِنّى أجِدُ سُبَلَ الْمَطالِبِ اِلَيْكَ مُشْرَعَةً وَ مَناهِلَ الَّرجاء اِلَيْكَ (لَدَيْكَ) مُتْرَعَةً وَ الاْسْتَعانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ اَمَّلَكَ مُباحَةً وَ اَبْوابَ الدُّعآءِ اِلَيْكَ لِلّصارِخِينَ مَفْتُوحَةً وَاَعْلَمُ اَنَّكَ لِلّراجِينَ بِمَوْضِعِ اِجابة وَ لِلْمَلْهُوفينَ بِمَرْصَدِ اِغاثَة. بار خدايا! من جاده هاى طلب را به سوى تو باز مى بينم، و ديده هاى اميدوارانِ به درگاهت را لبريز ]از اشك شوق[، و يارى خواستن از بخشايش و نيكى ات را بر هر كه در آرزوى ]بخشش[ توست، آسان و روا، و درهاى درخواست از تو را براى فريادخواهان، گشوده مى بينم، و مى دانم كه تو به روا ساختنِ نياز اميدواران، آماده اى و در كمينِ دادخواهىِ پريشانْ خاطرانِ غمديده اى.

و نيز مى فرمايد:

اَللّهُمَ اَنْتَ القائِلُ وَ قَولُكَ حَقٌ وَ وَعْدُكَ صِدْقٌ «وَ سْئَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّ اللهَ كانَ بِكُمْ رحيماً» وَ لَيْسَ مِنْ صِفاتِكَ يا سَيّدى اَنْ تَأمُرَ بِالسُّؤالِ وَ تمْنَعَ الْعَطِيَّةَ وَ اَنْتَ المَنّانُ بِالْعَطِيّاتِ عَلى اَهْلِ مَمْلَكَتِكَ وَ الْعائِدُ عَلَيْهِمْ بِتَحنُّنِ رَأفَتِكَ. بار خدايا! تو خود گفته اى و گفته ات حق است، ]و تو خود وعده كرده اى[ و وعده ات راست است: «و از خداوند، از فزونى و بخشش او بخواهيد. همانا خدا بر هر چيزى
داناست».[8] و اى سرورِ من، درخورِ منزلتِ تو نيست كه بندگانت را به خواستن فرمان دهى و ]چون از تو بخواهند[ عطا و بخشش خود را از آنان باز دارى، در حالى كه تو بر آفريدگانت بسيار بخشنده و مهربانى و در پرتو مهر و رأفت تو نعمتهايت بر آنان روان است.

على(ع)، درباره بى پاسخ نماندن هيچ پرسشى و اجابت همه دعاها توسّط خداوند، به فرزند گرامى اش امام مجتبى(ع) فرمود:

وَاعْلَمْ اَنّ الَّذى بِيَدِهِ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ قَدْ اَذِنَ لَكَ فىِ الدُّعاءِ وَ تَكَفَّلَ لَكَ بَالاِْجابَةِ، وَ اَمَرَكَ اَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ، وَ تَسْتَرِحِمَهُ لِيَرحَمَكَ، وَ لَمْ يَجْعَلَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُهُ عَنْكَ وَ لَمْ يُلْجِئكَ اِلى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ اِلَيْهِ.[9] و بدان كسى كه گنجينه هاى آسمانها و زمين، در اختيار اوست، به تو اجازه درخواست دعا داده و خود، اجابت آن را بر عهده گرفته است، و از تو خواسته كه بخواهى تا عطايت كند، و آمرزش بطلبى تا تو را بيامرزد، و ميان تو و خود، هيچ كس را حجاب قرار نداده و تو را به كسى وا نگذارده كه در نزد او شفاعتت كند.

2. اجابتهاى خداوند، مبتنى بر صلاح و حكمت است

اجابتهاى خداوند مبتنى بر مصلحت و حكمتى است كه دعا كننده از آن آگاه نيست. از اين رو، آدمى گاهى طالب چيزى است كه اگر بدان دست يابد، مايه رنج و زحمت او خواهد شد، و گاهى به چيزى عشق مى بازد و براى دست يافتن بدان، نهايت اهتمام را مىورزد تا آن را شكار كند، و چون به دست آورد، مى بيند محبوبى زيان آور و مزاحمِ منافعى مهم تر است و در حقيقت، محبوبى مزاحم است. لذا، ناگزير از آن مى گريزد. و گاه از چيزى نفرت دارد و براى حفظ منافع خود، از آن فرار مى كند; امّا چون با آن رويارو مى گردد، در مى يابد كه سخت بدان نيازمند بوده و در حقيقت، محبوب اوست. اين، نكته بسيار ظريفى است كه خداوند، بدان اشاره فرموده است:

وَ عَسى اَنْ تَكْرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى اَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللهُ يَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.[10] چه بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما بهتر است باشد، چه بسا كه چيزى را دوست داريد و آن براى شما بدتر است. و خدا ]صلاح شما را[ مى داند و شما نمى دانيد.

شيخ جليل، ابو محمّد حسن بن ابى حسن محمّد ديلمى، از دانشمندان قرن هفتم، مى گويد: «مشيّت خداوند، در استجابت دعا و برآوردن نياز بندگانش مبتنى بر دو چيز (اصل) است: 1. صلاح بندگان، 2. مقتضاى عدالت و حكمت; چرا كه بخشندگى و بزرگوارى خداوند، فراتر از حكمت او نيست. بنا بر اين، خداوند چيزى را از بندگانش به خاطر بخلورزى و تنگْ چشمى، يا به علّت نادارى، دريغ نمى دارد; بلكه عطا بخشى و احسانش با صلاحِ بندگان سازگار است و درخورِ حكمت اوست، نه در حدّ و اندازه خواست و خواهش بندگان. از همين روست كه فرمود:

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ اَهوائَهُمْ لَفَسَدَتِ السّمواتُ وَ الاَْرْضُ وَ مَنْ فِيِهنَّ.[11] و اگر حق از هوسها و آرزوهاى آنان پيروى مى كرد، هر آينه، آسمانها و زمين و هر چه در آنهاست، تباه مى شد».

زيرا كه اساساً خواهنده از خداوند، چيزى را مى طلبد كه به گمانش صلاح و سامان زندگى اش در آن است، در حالى كه خداوند، بر وفقِ دانايى خود عمل مى كند; مانند كسى كه در دعايش از خداوند ثروت و مال مى طلبد و خدا مى داند كه اين ثروت و دارايى او را به سركشى و طغيان وا مى دارد. از اين رو، به خاطر شفقت و مهربانى اى كه بر او دارد، خواسته اش را برآورده نمى كند. بنا بر اين، خدايى كه عطابخشى اش كرامت و بازدارندگى اش فضل و نيكى است، از هر عيب و كاستى اى به دور است.[12] خداوند متعال در جاى ديگرى مى فرمايد:

فَعَسى اَنْ تَكْرَهُوا شَيئاً وَ يَجْعَلُ اللهُ فِيهِ خَيْراً كَثيراً.[13] چه بسا چيزى را خوش نداريد و خداوند در آن، نيكى بسيار پديد مى آورد.

از آنجا كه وراى اين عاَلَمِ خاكىِ مادّى، كه بر مدار وهم و خيال مى چرخد، عالم ديگرى است كه قلمرو حقايق و واقعيتهاست و ما از آن بى خبريم، جز آنچه كه آگاهان گفته اند، بنا بر اين، چه بسا چيزى را در اين عالم و در اين زمان براى خود نيكو بپنداريم، در حالى كه در آينده يا در عالم ديگر، همان چيز، مايه خسارت و تباهى و اندوهمان گردد، و چه بسا چيزى را در اين حال و روزگار و در اين عالم، بد بدانيم، در حالى كه در آينده و در عالم ديگر، موجب خير و نيكى و مايه تعالى ما باشد; چرا كه اوّلاً اين عالم و آنچه در آن است، در حال تغيير و دگرگونى است و قرار و ثبات ندارد و عالم ديگر، عالَمِ قرار و ثبات و به دور از وهم و خيال است. ثانياً حقيقت و نهان آن عالم، همچنان كه ياد شد، براى ما آشكار نيست و دانش محدودِ ما، جز از سطح محدود اين عالم، آگاهى ندارد:

يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَيوةِ الدُّنيا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ.[14] آنان، ظاهرى (آنچه از آرايش و نمايش زندگانى دنيا كه به چشم مى آيد) از زندگانى دنيا مى دانند و از زندگانى پسين بى خبرند.

به همين دليل، محبّت و عشقورزى و نفرتِ آدمى در عرصه دنياى درگذرنده، در حال تغيير و دگرگونى است. چه بسا دلبرده چيزى يا كسى است كه در آينده، دشمن او خواهد بود، و از چيزى يا كسى كه مايه آرامش و دلدادگى اش خواهد شد، بيزار است.

از قضا، سِركنگبين صفرا فزود *** روغنِ بادام، خُشكى مى نمود

از هليله قبض شد، اِطلاق رفت *** آب، آتش را مدد شد همچو نفت.[15]

اين گونه نيكى ها و مصلحتها را تنها خداى عالِم و مبدأ خير و كمال مى داند و بس، و آدمى هر اندازه كه ديدِ نافِذ، درگذرنده و وسيعى داشته باشد، هيچ گاه به آنها پى نمى برد. تنها خداوند است كه از همه اسرار و نهان هستى آگاه است و هستى ما نزد او گشاده است و همه سطرهاى كتاب وجود ما را مى خوانَد; همان خداوندى كه جهان را لبريز از الطاف خود ساخته، و همه جهان، آكنده از حضور اوست، بلكه حضور او عين جهان است:

اَلايَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبِيرُ.[16] آيا كسى كه آفريده است، نمى داند، حال آنكه باريكدان و آگاه است؟!

براى همين در پايان آيه 216 سوره بقره فرمود: وَ اللهُ يَعْلَمُ وَ اَنْتُم لايَعْلَمُونَ. خدا صلاح شما را مى داند و شما نمى دانيد.

و جالب اينكه تأخير و درنگورزىِ خداوند در استجابت دعا نيز بر همين دو اصلِ (صلاح بندگان و حكمت خداوند) مبتنى است. امام على(ع) فرمود:

ثُمَّ جَعَلَ فىِ يَدَيْكَ مَفاتيِحَ خَزائِنِهِ بِما اَذِنَ لَكَ فِيهِ مِنْ مَسأَلَتِهِ، فَمتى شِئتَ اِسْتَفْتَحْتَ بِالدُعاء اَبْوابَ نِعْمَتِهِ، وَ اسْتَمْطَرْتَ شَآبِيبَ رَحْمَتِه، فَلا يُقَنِّطَنَّكَ اِبْطاءُ اِجابَتِهِ، فَاِنَّ الْعَطيَّةَ عَلى قَدْرِ النِّيِّةِ، وِ رُبَّما اُخِّرَتْ عَنْكَ الاِْجابَةُ لِيَكُونَ ذلِكَ اَعْظَمَ لاَِجْرِ السّائلِ، وَ اَجْزَلَ لِعَطاء الآمِلْ. وَ رُبَّما سَألْتَ الشَّىءَ فَلا تُؤتاهُ وَ اوُتيتَ خَيراً مِنْهُ عاجِلاً او آجِلاً، اَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِما هُوَ خَيْرٌ لَكَ. فَلَرُبَّ اَمْر قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلاكُ دِينِكَ لَوْ اوُتيِتَهُ. فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيما يَبْقى لَكَ جَمالُهُ، وَ يُنْفى عَنْكَ وَبالُهُ، فَالْمالُ لا يَبْقى لَكَ وَ لا تَبْقى لَهُ.[17] خداوند، كليدهاى خزاين خود را در دستان تو نهاده است; زيرا به تو اجازه داده كه از او بخواهى، و هر زمان كه بخواهى، درهاى نعمتش را به دعا بگشايى، و ريزش باران رحمتش را طلب كنى. اگر تو را دير اجابت فرمود، نوميد مشو; زيرا عطاى او بسته به قدر نيّت باشد. چه بسا در اجابت، تأخير روا دارد تا پاداش دعا كننده، بزرگ تر، و عطاى آرزومند، افزون تر گردد. و چه بسا چيزى را خواسته اى و تو را نداده اند; ولى بهتر از آن را در اين جهان يا در آن جهان به تو دهند، يا صلاح تو در آن بوده كه آن را از تو دريغ دارند. چه بسا چيزى از خدا بطلبى كه اگر به تو ارزانى دارد، مايه تباهى دين تو گردد. پس همواره از خداوند چيزى بخواه كه نيكى آن براى تو بر جاى مانَد، و رنج آن از تو دور باشد. نه مال براى تو باقى مانَد و نه تو براى مال باقى خواهى ماند.

زآنكه عشق مردگان، پاينده نيست *** زآنكه مُرده سوى ما آينده نيست

عشقِ زنده در روان و در بصر *** هر دمى باشد ز غنچه تازه تر

عشقِ آن زنده گزين، كو باقى است *** كز شرابِ جان فزايت ساقى است

عشقِ آن بگزين كه جمله انبيا *** يافتند از عشق او كار و كيا

تو مگو ما را بدان شه بار نيست *** با كريمان، كارها دشوار نيست.[18]

پيامبر خدا، در تمثيل بسيار زيبايى به تفاوت ميانِ خواسته ها و خواهشهاى آدميان و آنچه كه صلاحشان در آن است و با نيكبختى شان سازگار است، اشاره مى فرمايد:

يا عبادَ اللهِ اَنْتُمْ كَالمَرْضى وَ رَبُّ الْعالَمينَ كَالطَّبيبِ، فَصَلاحُ الْمَرضْى فِيما يَعْلَمُهُ الطَّبِيبُ وَ تَدبِيِرِهِ بِهِ لا فِيما يَشْتَهَيهِ الاَْنَفُس وَ يَقْتَرِحُهُ، اَلا فَسَلِّمُوا للهِ اَمْرَهُ تَكُونُوا مِنَ الْفائِزينَ.[19] اى بندگان خدا! شما چون بيمارانيد و پروردگار جهانيان، طبيب. صلاح و سامان يابى بيماران در دانسته هاى طبيب و چاره انديشى هاى اوست، نه در آنچه كه دل بيماران، آرزو مى كند و آن را مى طلبد. آگاه باشيد و تسليم خداوند و پيرو فرمان او باشيد تا به گروه رستگاران بپيونديد.

چكيده آنچه گفته شد، اين است كه همواره، اجابت دعاى بندگان از جانب خداوند، بر پايه دو اصل «صلاح» و «حكمت»، نهاده شده است. بنا بر اين، نبايد از تأخير و درنگِ در اجابت و يا اجابت نشدن، نااميد بود; چرا كه اساساً در مقام دعا و خواندن خداوند و خواستن از او، اصل بر بسيارىِ دعا و كمىِ اجابت و پاسخ است. و اين اصل، تنها در دعاها و خواستنها جارى نيست; بلكه سنّت خداوند در طبيعت نيز چنين است; مانند آنكه بايد بذر بسيار بيفشاند تا از آن ميان، شمارى اندك از دانه ها برويند و به بار بنشينند. بايد آدميان را در مقام امر به معروف و نهى از منكر و هدايت و پند آموزى، اندرزِ بسيار گفت تا يكى اثر بگذارد. گويا شيوه اداره جهان نيز چنين است كه بايد با دلگرمى و پشتكار و همّت وافر، اقدام نمود تا از آن ميان، يكى كارگر شود.

ترسم كه اشك در غمِ ما پرده در شود *** وين رازِ سر به مُهر به عالم، سَمَر شود

گويند سنگ، لعل شود در مقامِ صبر *** آرى شود، وليك به خونِ جگر شود

خواهم شدن به ميكده، گريان و دادخواه *** كز دستِ غم، خلاصِ من آنجا مگر شود

از هر كرانه تير دعا كرده ام روان *** باشد كزان ميانه، يكى كارگر شود.

(حافظ)

اگر بنا بود كه بيشتر دعاها اجابت شوند، سخن از علّت عدمِ اجابت مطرح نبود. بنا بر اين، در خود اين اجابت نشدنها سرّى نهفته است كه حُسن آن را در نمى يابيم; چرا كه جهان بر اساس رأى و نظر و خواست ما آفريده نشده است:

ما اَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ لا خَلْقَ اَنْفُسِهِمْ[20]. من آنان را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، و به هنگام آفرينش خودشان گواه نساختم.

براى همين است كه همه خواسته ها اجابت نمى شوند. و چه بسا خواسته هايى كه اگر برآورده شوند، دين يا دنياى آدمى را تباه خواهد كرد: فَلَرُبَّ اَمْر قَدْ طَلَبتَهُ فِيهِ هَلاكُ دِينِكَ لَوْ اُوتِيْتَهُ.

مولانا در مثنوى داستان دزدى را آورده كه مارى را از مارگيرى در رُبود و آن را از روى نادانى و ابلهى غنيمتى گرانبها دانست. آن مار زهرآگين، دزد را نيش زد و دمار از روزگار او برآورد و به خاك هلاكتش افكند. مارگير، وقتى كه جسد آن دزد را ديد، وى را شناخت و گفت: آرى، مار دزديده شده من بود كه او را به ديار نيستى فرستاد و من از اين بلاى مَهيب رَستم. در حالى كه وقتى او مار را از من به يغما برُد، رنجه شدم و دست به دعا افراشتم كه: «خدايا! مار را به من باز گردان». اكنون، خداى را سپاس مى گويم كه دعايم را نشنود و اجابت نفرمود. من گمان مى كردم كه به اجابت نرسيدن دعايم زيانبار است; ولى اكنون مى بينم كه يكسره به سود من بوده است.

دزدكى از مارگيرى مار بُرد *** ز ابلهى، آن را غنيمت مى شمرد

وا رهيد آن مارگير از زخمِ مار *** مار كُشت آن دزدِ او را زار زار

مارگيرش ديد، پس بشناختش *** گفت: از جان مارِ من پرداختش

در دعا مى خواستى جانم از او *** كِش بيابم، مار بستانم از او

شكر حق را كآن دعا مردود شد *** من زيان پنداشتم، آن سود شد

بس دعاها كآن زيان است و هلاك *** وز كَرَم، مى نشنود يزدانِ پاك.[21]

اساساً يك جامعه دينى بايد با دعا و خواندن خداوند، مأنوس باشد و سخن گفتن با خدا را ذوقِ زندگى دينى و چاشنىِ حيات معنوى خود بداند، و صِرفِ اجازه خداوند را بر گفتگوى با او اجابتى شيرين تلّقى كند و هيچ شهدى را جايگزين آن نداند. امام شهيدان، در دعاى عرفه خويش مى فرمايد:

يا مَنْ اَذاقَ اَحِبّاهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَةَ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقينَ.[22] اى خدايى كه شيرينى اُنس با خود را به ذائقه جان دوستدارانت چشانيدى تا اينكه تنها در پيشِ روى تو به تملّق ايستادند و جز تو را به چيزى نگرفتند!

و فرزند بزرگوارش امام سجّاد(ع)، در مناجات خويش فرمود:

اِلهىِ! مَن ذَا الذّى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً وَ مَنْ ذَا الَّذى اَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغى عَنْكَ حِوَلاً.[23] خداى من! چه كسى است كه شيرينى دوستى با تو را چشيده و جز تو را خواسته است؟ و چه كسى است كه به نزديكى با تو خوى گرفته و با تو همدم و دمساز گشته و از تو روى گردانيده است؟

«نفْس دعا و گفتگوى با خداوند، از آنجا كه تحوّلى در زندگى و شخصيت آدمى پديد مى آورد، امرى مطلوب و اجابت آن، امرى ثانوى و تبعى است. نيايش، خواه فردى باشد، خواه اجتماعى، تجلّى اشتياق درونى است براى دريافت جوابى در سكوت هراسناك جهان. فرايند منحصر به فرد اكتشافى است كه به وسيله آن، منِ جوينده، در همان لحظه كه نفىِ خودى خويشتن را مى كند، به اثبات وجود خويش مى رسد، و به اين ترتيب، ارزش حقّانيت وجود خويش را به عنوان عامل بالنده اى در حيات جهان، اكتشاف مى كند».[24]

آرى! خودِ دعا و گفتگوى با خداوند و خواستن از او، شيوه بندگى است و شايسته است كه بنده، وظيفه بندگى اش را به نيكى انجام دهد و بداند كه استجابت دعا در گِرو حكمت و دانش او و صلاح بنده است.

تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن *** كه دوست، خود روشِ بنده پرورى داند.

(حافظ)

3. دردمندانه از خدا خواستن

اين شرط از مهم ترين شرايط اجابت دعاست كه كمتر بدان پرداخته شده است; بدين معنا كه در مقام نيايش، ميل طلب در وجود آدمى بيدار مى شود و همه ذرّات وجودش لبريز از طلب و خواهش مى گردد و هر چه را مى خواهد، در شكل و قواره يك نياز حقيقى مى طلبد و اين نداى او مى شود كه:

دست از طلب ندارم تا كام من برآيد *** يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد.

(حافظ)

مانند آنكه اگر عضوى از بدن را نيازى پيش آيد ديگر عضوها به مددِ آن برمى خيزند و بى قرار مى شوند و اين، همان حالتى است كه اگر پديد آيد، دعاى آدمى به اجابت مى رسد. چنانكه مى بينيم اگر تشنگى به كسى روى آورد، آثار و نشانه هاى آن در چهره او (معده و كبد و حلق و دهان و...) بروز مى يابد. حتّى اگر در همان حال به خواب رود، در خواب هم آب را مى بيند و در جستجوى آن مى دود; چرا كه همه وجودش را عطش فرا گرفته و به راستى احساس نياز مى كند. نيازهاى روحى نيز چنين اند. نيازهاى معنوى، خود جزئى از آفرينش اند كه اگر بروز كنند، همه هستى براى برآوردن آنها به پا مى خيزند; چرا كه استجابت، همواره بر وفق دعا و نياز آدمى است و آنچه را كه آدمى بر وفق باورهاى قلبى و حقيقت درونش از خدا مى طلبد، برآورده مى شود، نه آنچه را به زبان مى آورد و به گفتارش اظهار مى كند. از همين روست كه امير مؤمنان على(ع) فرمود:

اِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلى قَدْرِ النّيِةِ.[25] عطاى خداوند، به قدر نيّت ]آدمى[ است.

يعنى انسان بايد خدا را به راستى و با همه وجودش بخواند و خويشتن را در برابر خداى دادرسِ دادخواه و برآوردنده نيازِ نيازمندان بيچاره و درمانده ببيند. آن گاه است كه نيازش برآورده خواهد شد:

اَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَّرَّ اِذا دَعاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ؟[26] چه كسى است كه درمانده را، چون او را بخواند، پاسخ دهد و آسيب را از او بردارد؟

آن نياز مريمى بوده ست و درد *** كه چنان طفلى سخن آغاز كرد

جزوِ او، بى او، براى او بگفت *** جزو جزوت گفت دارد در نهفت

دست و پا شاهد شوندت اى رهى! *** مُنكِرى را چند دست و پا نهى؟

ور نباشى مُستحقِّ شرح و گفت *** ناطقه ناطق تو را ديد و بخفت

هر چه روييد، از پىِ محتاج رُست *** تا بيابد طالبى، چيزى كه جُست

حق تعالى گر سماوات آفريد *** از براى دفعِ حاجات آفريد

هر كجا دردى، دوا آنجا رود *** هر كجا فقرى، نوا آنجا رود

هر كجا مشكل، جواب آنجا رود *** هر كجا كِشتى ست، آب آنجا رود

آب كم جو، تشنگى آور به دست *** تا بجوشد آب از بالا و پست

تا نزايد طفلكِ نازكْ گلو *** كِى روان گردد ز پستان، شير او؟

رو بدين بالا و پستى ها بِدَو *** تا شوى تشنه و حرارت را گِرو

بعد از آن از بانگِ زنبورِ هوا *** بانگِ آبِ جُو بنوشى اى كيا

حاجت تو كم نباشد از حشيش *** آب را گيرى، سوى او مى كشيش

گوش گيرى آب را تو، مى كَشى *** سوى زرعِ خشك تا يابد خوشى

زرعِ جان را كِش جواهر مُضَمر است *** ابر رحمت، پرُ ز آب كوثر است

تا «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ» آيد خطاب *** تشنه باش، «اللهُ اَعلَمْ بِالّصواب».[27]

درد داشتن و دردمندانه به سوى خدا رفتن و از او دوا طلبيدن و ادب حضور او را نگاه داشتن، مهم ترين عامل در جلب رحمت و در نهايت، اجابتِ خواسته هاست. مشكل آنجاست كه دردى نباشد. آنجا كه زبان و دل، از يكديگر بيگانه اند، آدمى آنچه را مى طلبد، تنها سهم زبان اوست. در مقام نيازخواهى از خداوند، درد داشتن و اين درد را احساس كردن و خدا را دردمندانه خواندن و از او درمان طلبيدن، همان و اجابت و شفاى درد نيز همان.

دلا بسوز كه سوزِ تو كارها بكند *** نياز نيمْ شبى دفعِ صد بلا بكند

طبيب عشق، مسيحا دم است و مشفق، ليك *** چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند؟

تو با خداى خود انداز كار و دل، خوش دار *** كه رحم اگر نكند مدّعى، خدا بكند.

(حافظ)

منبع: کتاب اسرار خاموشان(شرح صیحیفه سجادیه) محمدتقی خلجی

--------------------------------------------------------------------------------
[1]. مائده، آيه 120.
[2]. تغابن، آيه 1.
[3]. بحار الأنوار، ج 93، ص 312.
[4]. بقره، آيه 186.
[5]. تفسير العياشى، ج 1، ص 83.
[6]. مثنوى، دفتر يكم، بيت 86 ـ 87.
[7]. مواهب الرحمن، ج 3، ص 67.
[8]. نساء، آيه 32.
[9]. نهج البلاغة، نامه 31.
[10]. بقره، آيه 216.
[11]. مؤمنون، آيه 71.
[12]. ارشاد القلوب، ص 210.
[13]. نساء، آيه 19.
[14]. روم، آيه 7.
[15]. مثنوى، دفتر يكم، بيت 53 ـ 54.
[16]. ملك، آيه 14.
[17]. نهج البلاغة، نامه 31.
[18]. مثنوى، دفتر يكم، بيت 217ـ 221.
[19]. بحار الأنوار، ج 4، ص 107.
[20]. كهف، آيه 51.
[21]. مثنوى، دفتر دوم، بيت 135ـ 141.
[22]. مفاتيح الجنان، دعاى عرفه.
[23]. مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.
[24]. احياى فكر دينى در اسلام، ص 108.
[25]. نهج البلاغة، نامه 31.
[26]. نمل، آيه 62.
[27]. مثنوى، دفترسوم، بيت 3204ـ 3219.

تاریخ: 1391/5/5




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org