Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کلام ماندگار
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: معاد عرصه ظهور پاداش و كيفر
معاد عرصه ظهور پاداش و كيفر در اين هنگام، پروردگارش او را براى دريافت پاداش سرشارِ خود، فرا خوانَد; يا به كيفرِ فراگير و ترسناكش بسپارد، تا به ]آيين و رسم عدالت[، كسانى را كه بد كرده اند، به سزاى آنچه انجام داده اند، كيفر دهد، و آنان را كه نيكى كرده اند، به نيكى پاداش دهد. منزّه است نامهاى او و پى درپى و ناگسستى است نعمتهايش

قَبَضَهُ اِلى ما نَدَبَهُ اِلَيْهِ مِنْ مَوفُورِ ثَوابِهِ، اَوْ مَحْذُورِ عِقابِهِ[1]. لِيَجْزِىَ الَّذينَ اَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِىَ الَّذينَ اَحْسَنُوا بالْحُسنى عَدْلا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ اَسْماؤُهُ، وَ تَظاهَرَتْ آلاؤُهُ[2]، لايُسْئَلْ عَمّا يَفْعُلُ وَ هُمْ يُسئَلُونَ. در اين هنگام، پروردگارش او را براى دريافت پاداش سرشارِ خود، فرا خوانَد; يا به كيفرِ فراگير و ترسناكش بسپارد، تا به ]آيين و رسم عدالت[، كسانى را كه بد كرده اند، به سزاى آنچه انجام داده اند، كيفر دهد، و آنان را كه نيكى كرده اند، به نيكى پاداش دهد. منزّه است نامهاى او و پى درپى و ناگسستى است نعمتهايش. در آنچه كه انجام مى دهد، چون و چرا راه ندارد; ولى ديگران در كارهايشان پرسش مى شوند.

قبض: قَبَضَهُ الله، از باب «ضَرَبَ» به معناى ميراندن. امام(ع)، از ميراندن (اِماتَهِ) به «قبض» تعبير كرده; چرا كه به معناى گرفتن، و محكم نگاه داشتن، برچيدن و در هم پيچيدن است، همچنان كه مقابل آن (إحْيا) به «مدّ» تعبير شده; زيرا كه به معناى كشيدن، گستردن و گسترش دادن است تا سرآمدى معيّن و پايانى معلوم.

گويى خداى تعالى با آفريدن جهان، بساط هستى را مى گسترد و با ميراندنِ آن، اين بساط گسترده را بر مى چيند و طومار آن را در هم مى پيچد:

أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً. ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً.[3] آيا به ]صنع [پروردگار خويش ننگريستى كه چگونه سايه را بكشيد و اگر مى خواست، آن را ايستا مى گردانيد ]تا يكسره شب و تاريك بودى[; سپس آفتاب را بر آن (سايه) راهنما بر گماشتيم ]زيرا سايه جز به آفتاب، شناخته نمى شود[. باز آن سايه را به آسانى به سوى خويش بگرفتيم.

وَالاَْرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّموتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ.[4] و روز رستاخيز، زمين، يكسره در قَبضه ]قدرتِ [اوست و آسمانها به دست راستِ (به قدرت) او پيچيده مى شوند.

يَوْمَ نَطْوِى السَّماءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْق نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ.[5] روزى كه آسمان را در نورديم، مانند درنورديدن طومار سر نوشته ها; و چنانكه نخستين بار، آفرينش آفريدگان را آغاز كرديم آن را باز گردانيم، وعده اى است بر ما، و همانا ما كننده آنيم.

نَدَبَ: نَدَبَهُ اِلى الاَْمر: فرا خواند به سوى آن چيز (كار). ثَواب: ما يَرجِعُ اِلَى الاِْنسانِ مِنْ جَزاء اَعْمالِهِ، فَيُسمَّى الْجَزاءُ ثَواباً.

راغب در مفردات مى گويد: اصل اين واژه، يعنى «ثَوبْ»، به معناى بازگشت هر چيزى به چگونگى اى كه در پيش داشت، يا چگونگى و حالت مقدّرى كه در مقام انديشه منظور مى شود. و اين، همان حالت است كه با تعبير «اَوَّلُ الْفِكرةِ آخِرُ الْعملَ»، بدان اشاره مى شود.

ثواب، عبارت است از پاداشى كه در برابر كارى ]قلبى يا قالبى[ به انسان برمى گردد و به تعبير ديگر، پاداش عمل آدمى است كه به او داده مى شود و اينكه از پاداش به «ثواب» تعبير شده، به لحاظ آن است كه ثواب، همان عمل است; يعنى همان گونه كه وقتى طومار پيچيده شود، نوشته خود را پوشيده مى دارد، آسمانها در هم پيچيده مى شوند و چون نوشته هاى طومار جمع شده، ناپديد مى گردند.

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّة خَيْراً يَرَهُ.[6] پس هر كس كه هموزن ذرهّ اى نيكى كند، آن را خواهد ديد.

آن گاه مى افزايد: واژه ثواب، هم در نيكى به كار مى رود و هم در بدى; ولى به طور متعارف و در بيشتر موارد، در مورد نيكى كاربرد دارد.[7]

الَمُوْفُوْر: تمام و كامل. جَزاءً مَوْفُوراً: پاداشى كه هيچ نارسايى در آن راه ندارد.

عِقاب: مرحوم فيض كاشانى مى گويد:

اَلعُقُوبَةُ وَ هِىَ جَزاءُ الشَّر مِنَ العَقِبْ، وَ هِىَ مُؤَخَّرُ الْقَدَم لاَِنَّهُ يَجِىءٌ بِعَقَبِ الْعَمَلِ وَ اَصْلُهُ لِمُطْلَقِ الشَّىء الْمُتَاَخِّرِ لكنْ غَلَبِ اسْتِعْمالُهُ فِى جزاءِ عَمَلِ الشَّرِّ قِبالَ الثَّوابِ.[8] عقاب و عقوبت، به معناى كيفر بدى هاست كه ريشه آن «عَقِبَ»، يعنى پشت و پاشنه پاست، و عقوبت را در كيفر و جزا به كار برده اند; براى اينكه به دنبال هر عملى كه از آدمى بروز مى كند، مى آيد و معناى اصلى آن، هر چيزى است كه در انتها و پايان قرار مى گيرد; ليكن در كيفر كارهاى بد و زشت و ناروا شهرت يافته است; همچنان كه ثواب، به عنوان پاداش كارهاى نيك آمده است.

مَحذُور: ترسناك و حَذَر كردنى. «إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً».[9]

قرآن مجيد و روايات معصومان(ع) از اشارت به مرگ، آخرت، داورى خداوند درباره اعمال انسان، پايان جهان، و رستاخيز، سرشار است. كمتر موضوعى در قرآن و حديث هست كه به اندازه «معاد»، يعنى بعث و نشور، تكرار شده، به اندازه آن مورد تكيه و تأكيد باشد، تا آنجا كه بدون عنايت و اشاره به تعاليم معادشناسى اسلام، و معنا و اهمّيتى كه اين تعاليم، نه تنها براى فرجام كار انسان، بلكه براى زندگى اين جهانى او نيز دارد، نمى شود درباره آموزه هاى اسلام بحث كرد. پس از اصل توحيد، مهم ترين اصلى كه پيامبران الهى، بدون استثنا، مردم را به آن هشدار داده اند و ايمان به آن را از مردم خواسته اند، همين اصل است كه در عرف متكلّمان اسلامى به نام «اصل معاد» معروف شده است.

بنا بر تعاليم اسلامى، علاوه بر زندگى اين جهانى، حيات اُخروى نيز وجود دارد. با نپذيرفتن حيات اخروى يا زندگى جاودانه، كلّ تعاليم اسلام، از هم خواهد پاشيد و فرو خواهد ريخت. «آخرت» در زندگى همه نسلهاى مسلمان مؤمن، به عنوان واقعيتى زنده و عينى و اصلى مطرح است و قرآن مجيد، به انسان هشدار مى دهد كه: وَلَلاْخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الأُولَى.[10] هر آينه، سراى پسين، تو را بهتر از نخستين است.

در سراسر قرآن و حديث، به انسان اخطار داده مى شود كه خداوند، ناظر بر همه اعمال اوست و ما جزاى اعمال نيك و بد خود را خواهيم گرفت. اين جهان، در واقعْ به سان مزرعه اى است كه اعمال ما همچون بذرهايى در آن كاشته مى شود و ما ثمرات و آثار اين كِشته هاى خويش را در آخرت خواهيم درويد. اين تصوير، در تعاليم اسلامى، به صورتهاى گوناگون، ارائه شده است از جمله به شكل اين حديث: «الدّنيا مزرعة الآخرة».

حيات بشر به نحوى سامان يافته است كه آثار اعمالى كه ما اينك و در اين جهان انجام مى دهيم، نه تنها از لحظه انجام دادن اين اعمال و از محدوده تبعات و توالى هاى مستقيم و بىواسطه هر كدام از اين اعمال، فراتر مى رود; بلكه به واسطه جاودانگى روح ما، به وراى اين جهان نيز كشيده مى شود. انسان، روحى فناناپذير دارد و وجود او در لحظه مرگْ به پايان نمى آيد; بلكه اين روح، بنا بر نحوه زندگى او، و طبعاً بنا به لطف و رحمت خداوند، به حالات گوناگونى باقى مى ماند.

در اين جا نيز مى توان ملازمه يا رابطه متقابلى را ميان عدل و رحمت خداوند ديد كه نمى توان آن را به نوعى، موازنه حسابدارانه يا حسابگرانه صِرف دانست. ممكن است خداوند، گناه كبيره اى را كه يكى از خلايقش مرتكب شده است، به خاطر استغفار و توبه او ببخشد; در حالى كه گناه صغيره اى كه پيوسته روح را لكه دار كند و از آن توبه و استغفار نشود، مى تواند اثر ماندگارى بر روح بنهد كه باعث كيفر اُخروى براى انسان بشود.

چنانكه در پيش اشاره شد، ايمان به روز جزا ـ روزى كه نيكوكاران، از پاداش اعمال خويش برخوردار مى شوند و زشتكاران، به كيفرِ گناهان خويش مى رسند ـ از اركان دين و از اصولِ قطعى در باورِ مؤمنان است، و آدمى اين ضرورت را با ذات خويش احساس مى كند و از هر گونه افسانه و ابهام، به دور است. انسان، به مقتضاى طبيعت خود، در جستجوى روز جزاست; چرا كه مى خواهد ثمره تلاش هاى زندگى كنونى و اين جهانىِ خود را از نيك و بد، زشت و زيبا، دريافت كند.

از اين رو، مؤمنان با تكيه و اطمينان به وحى الهى، روز جزا را وعده قطعى و تخلّف ناپذير خدا مى دانند و باور دارند كه بى گمان، روز رستاخيز فرا مى رسد، ميزان عدل الهى، بر پا مى گردد و به حساب مردم، رسيدگى خواهد شد; زيرا مى دانند همان گونه كه در آفرينش خداوند حكيم، لغو و بيهوده وجود ندارد و در همه جهان، هيچ آفريده اى، بى هدف آفريده نشده است، انسان نيز رستاخيزى در پيش رو دارد. مؤمنان با انديشيدن درباره هستى، خاضعانه هدفدار بودن آن را دريافته اند:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّموتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَات لاَُوْلِي الاَْلْبَابِ. الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّموتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.[11] در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شدِ شب و روز، هر آينه نشانه هاست براى خرد ورزان; آنان كه خداى را ايستاده و نشسته و خفته بر پهلوهاشان، ياد مى كنند و در آفرينش آسمانها و زمين، مى انديشند كه: اى پروردگار ما! تو، اين همه را بيهوده نيافريدى، تو منزّهى، ]از اينكه كارى به گزاف و بيهوده كنى[. پس ما را از عذاب آتشِ دوزخ، نگاه دار.

و چنين مؤمنانى، در مى يابند كه خودِ آدمى نيز هماهنگ با آفرينش، آهنگ هدفِ خويش را دارد:

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّموتِ وَالاَْرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.[12] و اوست آن ]خداى [كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) بيافريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.

اين جهان ـ با همه تنوّع و رنگارنگى اى كه دارد ـ ميدان عمل و كار آدمى است و در مسابقه خيرات و نيكى ها، در اين ميدانِ گسترده، نهان آدمى با انتخاب راه و شيوه عملى كه دارد، آشكار مى گردد، و روشن مى شود كه در اين مسابقه، كدام برنده و كدام بازنده اند: «لِيَبْلُوَكُمْ اَيكُّمْ اَحْسَنُ عَملاً». از اين رو، در نظر مؤمنان، «مرگ» همانند پلى است كه دنياى فانى را ـ كه ميدانى رنگارنگ و گوناگون براى عمل است ـ به آخرتِ باقى ـ كه عرصه پاداش و كيفر (ثواب و عقاب) است ـ مرتبط مى سازد.

امام على بن حسين(ع)، در اين بخش از نيايش، پس از تبيين هدفدارى انسان و رقابت آزادانه او در مقطعِ محدود و گذراى دنيا، به تبيين هدف آدمى، يعنى وصول به ثواب انبوه يا سقوط در عقاب محذور و ترسناك، پرداخت و با اقتباس از قرآن كريم، مقصد حركت او را تعيين فرمود:

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.[13] تا آنان را كه بدى كردند بدانچه كردند كيفر دهد و نيكوكاران را به پاداش نيكو پاداش دهد.

معاد، ميدان گسترده عدل الهى

عَدْلاً مِنْهُ تَقَدَّسَتْ اَسْماؤُهُ، وَ تَظاهَرَتْ آلاؤُهُ. به آيين و رسم عدالت ]كسانى را كه بد كرده اند، كيفر دهد، و آنان را كه نيكى كرده اند، به نيكى پاداش دهد[. منزّه است نامهاى او، و پى درپى و ناگسستنى است نعمتهايش.

عدل، به مفهوم اجتماعى، فلسفه عالى بعثتِ پيامبرانِ الهى است:

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.[14] هر آينه پيامبرانمان را با حجّتهاى روشن و هويدا فرستاديم و با ايشان كتاب ـ كه وسيله تميز حق از باطل است ـ و ترازو فرو فرستاديم تا مردم به داد و انصاف برخيزند.

و به مفهوم فلسفى، زيربنا و شالوده «معاد» است:

وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ.[15] و ما ترازوهاى دادگرى را در روز رستاخيز مى نهيم. پس به كسى، هيچ ستمى نرود. و اگر ]كردارشان [همسنگ دانه خردلى باشد، آن را بياريم. و ما حسابگرانى بسنده ايم.

پيش از ورود به بحث، مى سِزد كه اندكى در اين پرسشها بينديشم: دو نفر را فرض كنيم كه يكى، از هر گونه امكانات و امتيازات زندگى برخوردار است و به راهِ هدايت و پارسايى مى رود و هيچ گاه از وظيفه شرعى و تكليف انسانىِ خويش، گامى فراتر نمى نهد و در راهِ حقّ و فضيلت، زندگى را بر بنيانِ قناعت و اساسِ پارسايى نهاده و حكمت و معيشت را به هم آميخته است; امّا ديگرى، از هر درى وارد مى شود و هر گونه وسيله اى را برمى انگيزد و براى دست يازيدن به مقصودِ حيوانى و ارضاى هوسهاى نفسانىِ خويش، به هر دستاويز نااستوارى چنگ مى زند و از هر گونه خيانت و دروغ و تزوير و سالوس، باز نمى ايستد. آيا گمان مى كنيم كه سرانجامِ هر دو، يكسان است؟ آيا اين جهان كه سراسر شعور و ادراك است، به هر دو با يك چشم مى نگرد؟ و هر دو را يكسان مى بيند؟ آيا به راستى بر اين پنداريم كه در اين جهان، معيار و ضابطه اى براى سنجش نيّتها و رفتارها و نيكى ها و بدى ها نيست؟ آيا درباره هر دو، در يك سطح داورى مى شود؟ آيا نيك و بد، همه در خاك فرو مى روَد و به تعبير ديگر، نيتها و رفتارها و... در اين جهان، ناپديد مى گردند; همچنان كه برخى از كافران و جرمْ كيشان مى پنداشتند و مى گفتند:

وَقَالُوا اَءِذَا ضَلَلْنَا فِى الاَْرْضِ ءَاِنَّا لَفِي خَلْق جَدِيد بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ.[16]گفتند: آيا وقتى در ]دل[ زمين گم شديم، آيا ]باز[ ما در خلقت جديدى خواهيم بود؟ ]نه،[ بلكه آنها به لقاى پروردگارشان ]و حضور او[ كافرند.

آيا هنگامى كه در زمين، گم و ناپديد شويم، باز به آفرينشى نو در خواهيم آمد؟! يعنى چون خاك شويم، هرگز آفرينش نو نخواهيم داشت. و خداى تعالى در پاسخ آنان فرمود: «نه چنين است كه مى گويند; بلكه آنان به ديدار پروردگارشان، در روز رستاخيز، كافرند».

قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ. وَلَوْ تَرَى إِذِ الْمُـجْرِمُونَ نَاكِسُوا رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ.[17] بگو: فرشته مرگ كه بر شما گماشته شده است، جان شما را برمى گيرد. پس ]گم و نابود نمى شويد; بلكه[ به سوى پروردگارتان باز گردانيده مى شويد. و اگر ببينى آن گاه را كه اين بزهكاران، سرهاى خويش را نزد خداوندشان، به خوارى و شرم، در پيش افكنده باشند! ]گويند:[ بار خدايا! ديديم و شنيديم. ما را باز گردان تا كارى نيك و شايسته كنيم; كه بى گمان، باورْ دارنده ايم.

و آيا هر چه هست، همين جهان خاكى است و پيروزى و بهروزى، از آنِ كسى است كه تا مى تواند، كام براند و بر توسنِ مرادْ بتازد، و گوشِ هوش، از شنيدن هشدار پيامبران و اولياى خداوند و صالحان و مصلحان بشرى بر بندد؟ آيا به راستى چنين مى انديشيم؟

اكنون بنگريم كه خداى تعالى، در پاسخ به اين پرسشها چه مى گويد:

وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِين كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ. أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الاَْرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ.[18] و آسمان و زمين و آنچه را در ميان آنهاست، بيهوده نيافريديم. اين، پندار كسانى است كه كفر ورزيدند. پس واى بر آنان كه كفر ورزيدند از آتش ]دوزخ[. مگر كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى نيك و شايسته كردند، مانند تبهكارانِ در زمين، مى گردانيم؟! يا مگر پرهيزكاران را مانند بدكاران مى سازيم؟!.

ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوكاً لاَ يَقْدِرُ عَلَى شَيْء وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَجَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ للهِِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ. وَضَرَبَ اللهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَى شَيْء وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاَهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لاَ يَأْتِ بِخَير هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاط مُّسْتَقِيم.[19] خدا، بنده زرخريدى را مَثَل مى زند كه بر هيچ چيز توانايى ندارد و آن ]انسانِ آزادى [را كه از جانب خويش، او را روزى نيكو داده ايم و او، نهان و آشكارا، از آن انفاق مى كند. آيا هرگز برابرند؟ ]هنگامى كه توانا و ناتوان برابر نيستند، پس چگونه خدايى كه بر هر چه بخواهد، تواناست و همه آفريدگان را روزى مى دهد، با سنگ برابر باشد؟![ همه سپاس و ستايش، خداى راست; بلكه بيشترشان نمى دانند. و خدا، دو مرد را مَثل مى زند: يكى از آن دو، گنگ است كه بر هيچ چيز توانايى ندارد و سربارِ خواجه خويش است، هر جا كه او را فرستند، نيكى و سودى ندارد; آيا او با كسى كه به عدل و دادْ فرمان مى دهد و بر راه راست است، برابر است؟

أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَآءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الاْخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الاَْلْبَابِ.[20]]آيا آن كافر ناسپاس بهتر است[ يا كسى كه در ساعات شب، در حال سجده و ايستاده، با فروتنى به طاعت مشغول است; از ]عذابِ[ آن سراى مى ترسد و به بخشايش پروردگارِ خويش اميد مى دارد؟ بگو: آيا آنان كه مى دانند (خداشناسان) و آنان كه نمى دانند (كافران) برابرند؟ تنها خردمندان، پند مى پذيرند.

آرى، با اندكى تأمّل در اين حقيقتِ آشكار ـ كه فطرتهاى پاك و ناآلوده، نقاب از چهره آن برگرفته اند ـ پى مى بريم كه خدا، انسان را به خود، وا نگذاشته است; خداى يكتايى كه به گواهىِ خويش و فرشتگان و دانشوران، در قلمرو حكومت خويش بر همه مراتب هستى، به دادگرى ايستاده است:

شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ.[21] خداوند گواه است، و فرشتگان و دانشوران نيز، كه خدايى نيست جز او; كه به دادگرى ايستاده است.

و بنياد جهان را بر عدالت نهاده است:

الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَان. وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ. وَالسَّماءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ.[22] خورشيد و ماه، به حساب ]معيّنى [در كارند. و بوته و درخت، سجده مى آرند. و آسمان را بر افراشت و ترازو را ]در ميان بندگان[ بنهاد.

چنانكه پيامبر بزرگوار(ص) فرمود:

بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّموتُ وَ الاَْرْضُ.[23] آسمانها و زمين، به عدالت برپايند.

بنا بر اين، نپنداريم كه آفرينش، بى روح و بى شعور و بدون عدالت است و انسانها، به خود وانهاده شده اند:

أَيَحْسَبُ الاِْنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى.[24] آيا آدمى مى پندارد كه آزادش نهند؟

و نپنداريم كه هيچ چشمى، نگران ما نيست و صالح و طالح، نيكوكاران و بدكاران، همگى در درياى خاك فرو مى روند و نابود مى شوند و هيچ چيز از آنها، در هيچ جاى اين جهان، باقى نمى ماند. خداى تعالى در ذكرِ مُبارك فرمود:

وَمَا تَكُونُ في شَأْن وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآن وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَل إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّة فِي الاَْرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَاب مُبِين.[25] و ]تو[ در هيچ حالى و كارى نباشى و از آن (قرآن) هيچ برنخوانى، و ]شما مردم [هيچ كارى نمى كنيد; مگر اينكه آن گاه كه به آن مى پردازيد، ما بر شما گواهيم. و از پروردگارت همسنگ ذرهّ اى در زمين و در آسمان پوشيده نيست، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر; مگر آنكه در كتابى روشن (لوح محفوظ) هست.

خداى تعالى، در چند جاى قرآن كريم اعلام داشته است كه در رستاخيز، به هيچ كس ستم نمى شود; زيرا ستم، در ضعف و ناتوانى و حقارتِ درونىِ ستم پيشگان، ريشه دارد كه مى خواهند از راه ستمورزى، ضعف و كاستى و حقارت درونىِ خويش را جبران كنند; در حالى كه ذات مقدس حق، از هر ضعف و كاستى اى منزّه است و هيچ گونه نقص و حقارتى، به حريم عزّت او راه ندارد.

از اين رو، امام على بن حسين(ع) فرمود: اساس پاداش و كيفر الهى، عدالت اوست; «عَدلاً منه»، و تعبير «تُقَدَّستْ اَسْماؤُهُ، و تَظاهَرَتْ آلاؤُهُ» تأكيدى است بر عدالت و دادگرىِ خداى مهربان، در برخورد با نيكوكاران و زشتكاران، در روز رستاخيز. بنا بر اين، كمترين ستمى را بر بنده اى از بندگانش روا نمى دارد:

إِنَّ اللهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّة وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً.[26] خداوند همسنگ ذرهّ اى ستم نمى كند. و اگر آن، كار نيكى باشد، دو چندانش كند و از نزد خود، پاداشى كلان دهد.

اِنَّما يَحْتاجُ اِلَى الظُّلْمِ الضَّعيفُ، وَ قَدْ تَعالَيْتَ يا الِهى عَنْ ذلِكَ عُلُّواً كبيراً.[27]تنها ضعيف و ناتوان، نيازمند ستم كردن است. و ]تو اى خداى من! [برتر از آنى كه ضعف و زبونى، به ساحتِ قدس تو راه يابد.

در روز رستاخير، نه به گناهكاران ستم خواهد شد و نه به نيكوكاران; بلكه وعده الهى درباره نيكوكاران، قطعى و تخلّف ناپذير است: «لا يُخْلِفُ اللهُ وَعْدَهُ».[28] وليكن درباره كيفر بدكاران، آزاد است. به تعبير ديگر، «وعيد»هاى خداوند، تخلّف پذيرند; زيرا مهر و بخشايش را بر خود نوشته است:

كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ.[29] بر خود مهربانى نوشته است.

و در جاى ديگر فرمود:

وَلَوْلاَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنكُمْ مِن أَحَد أَبَداً.[30] و اگر بخشايش و فضل خدا بر شما نبود، هيچ كس از شما هرگز پاك نمى شد ]و روى رستگارى را نمى ديد[.

لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ.[31] او را از آنچه مى كند، نپرسند، و آنان را بپرسند. امام سجاد(ع)، اين بخش از نيايش خود را با اقتباس از قرآن كريم به پايان برده است تا از يك سو، حكمت الهى را در پاداشِ نيكوكاران و كيفر بدكاران، و از سوى ديگر، عدالت الهى را در برخورد با بندگانِ خود، به ياد آورد; چرا كه به مقتضاى حكمتش، كار بيهوده و عبث انجام نمى دهد و علاوه بر اينكه آفريدگانش را هدفدار آفريده و ميلِ وصول به آن هدف را در درونِ هر ذرّه اى از ذرّات جهانيان قرار داده است، خود، آنها را به سوى هدفهايى كه در پيش دارند، هدايت مى كند و مى رساند:

رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى.[32] پروردگار ما، آن ]خداى[ است كه به هر چيزى، آفرينش (وجود خاص) آن را داد و سپس راه نمود.

و به گفته مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى: اِذْ مُقْتَضَى الْحِكمَةِ وَ الْعِنايَة / اِيصالُ كُلِّ مُمِكْن لِغايَة... زيرا كه مقتضاى حكمت و عنايت آفريدگار، اين است كه هر ممكن الوجودى به غايت و كمال خود رسانده شود.[33]

بنا بر اين، به مقتضاى عدالت و دادگرى خداوند در داورىِ روز قيامت، در برخورد با بندگان نيكوكار و بدكار، راهِ هرگونه پرس و جو از چرايى كارهاى او، به روى انسانها بسته است; زيرا ذات مقدّس حق، منزّه و مبرّاى از هر كار زشت و ناپسند و ظالمانه است. جالب اينكه در معارف مربوط به الهيّات ما، حكمت و عدالت و توحيد همواره در كنارهم مورد توجّه قرار گرفته اند:

شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.[34] خداى يكتا كه هميشه به عدل و داد بود و باشد، گواهى داد كه جز او خدايى نيست و فرشتگان و دانشمندان نيز ]گواهى دادند[. جز او خدايى نيست; كه تواناى بى همتا و داناى استوار كار است.

از اميرمؤمنان على(ع) درباره توحيد و عدل پرسيدند، فرمود:

التَّوْحِيدُ اَنْ لاتَتَوَهَّمَهُ، وَ الْعَدْلُ اَنْ لاتَتَّهِمَهُ.[35] توحيد و يگانه دانستن خداوند، آن است كه او را به وهم در نيارى، و عدل، آن است كه او را ]بدانچه در خور نيست و نمى سزد[ متّهم ندارى.

بنا بر اين، خداوند حكيم است; يعنى كار بيهوده و آنچه كه سزاوار است از آن بدور باشد، انجام نمى دهد. و عادل است; يعنى جهان را به عدالت برپا داشته و هيچ گونه ستم و تعدّى از او سر نمى زند. همچنان كه در ذكرِ مبارك كريم، به تكرار بدان اشاره كرده است:

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ. وَخَلَقَ اللهُ السَّموتِ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْس بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ.[36] آيا كسانى كه كارهاى زشت كرده اند، مى پندارند كه آنان را همانند كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى نيك و شايسته كرده اند، قرار مى دهيم; كه زندگانى و مرگشان يكسان و برابر باشد؟! بد داورى مى كنند; و خدا، آسمانها و زمين را به راستى و درستى آفريد ]تا نشانه هاى قدرت و خدايى او آشكار شود[ و تا هر كسى، به آنچه كرده است، پاداش يابد و به آنان ستم نمى شود.

بنا بر اين، خداوند، آسمانها و زمين را بر اساس حق و عدالت بيافريد، و مقتضاى «حق بودنِ آفرينش» آن است كه در وراى اين جهان و بيرون از آن، جهان ديگرى باشد كه در آن جهان، آفريدگان جاودانه باشند. مقتضاى «بر پايى آفرينش به عدالت» نيز آن است كه به هر كس جزايى كه سزاوار آن است، داده شود; به نيكو كار، پاداش نيكو; و به بدكار، كيفرى بد. اين آيه، همسو با آيه 27 و 28 سوره «ص» است; كه پيش تر بدان اشاره شد:

آسمان و زمين و آنچه را در ميان آنهاست، بيهوده نيافريديم. اين، پندار كسانى است كه كفر ورزيدند. پس واى بر آنان كه كفر ورزيدند از آتشِ ]دوزخ[. مگر كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى نيك و شايسته كردند، مانند تبهكاران روى زمين برابر مى نهيم؟! يا پرهيزكاران را مانند بد كاران مى نهيم؟!

از اين رو، فرمود: «لايُسْئلْ عَمّا يَفْعَلُ». از آن جا كه بندگان، مملوك خدايند و در مِلك او، و در حوزه عمل، در گزينش و انجام دادن نيك و بد آزادند، براى آنان بروز و ظهور هر گونه عملى، نيك يا بد، درست يا نادرست، زشت يا زيبا، امرى ممكن و آشكار است. از اين رو، پرسش از «چرايى» كارهاى بندگان از سوى آفريدگارشان، امرى معقول و منطقى است: «وَهُمْ يُسئَلُونَ». در كتاب الهى، آمده است كه در سرِ راهِ جهنم، تبهكاران را باز مى دارند تا از انگيزه ها و علّتهاى گناهانى كه مرتكب شده اند، باز خواست شوند:

احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ. مِن دُونِ اللهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ. وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ.[37]] اى فرشتگان![ كسانى را كه ستم كردند (مشركان) و همانندانشان (همراهانشان از ديوان) و آنچه را به جاى خدا مى پرستيدند، گِرد آوريد و آنها را به سوى دوزخْ راه نماييد. و باز داريدشان كه آنان پرسش خواهند شد.

على(ع)، درباره پرسش خداوند از بندگانش، فرمود:

اِنَّ الله تَعالى ـ يُسائِلكُمْ مَعْشَرَ عِبادِهِ! ـ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ اَعْمالِكُمْ وَ الْكَبِيرَةِ، وَالظّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ، فَاِنْ يُعَذِّبْ فَاَنْتُم اَظْلَمُ، وَ اِنْ يَعْفُ فَهُوَ اَكْرَمُ.[38] خداى تعالى، از شما بندگانش در مورد اعمالتان، چه كوچك و چه بزرگ و چه ظاهر و چه پنهان، سؤال خواهد كرد. حال اگر كيفر كند، شما ستمكاريد، و اگر گذشت كند، او بخشنده است.

خداى تعالى، از زبان عيساى مسيح فرمود:

اِنّْ تُعَذِّبْهُمْ فَاِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ اِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَاِنَّكَ اَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ.[39] اگر عذابشان كنى، بندگان تواَند. و اگر آنان را ببخشايى، اين تويى كه تواناى بى همتا و داناى با حكمتى.

يعنى ذلّت عبوديّت آنان، و عظمت و احتشامِ مولويّت و عزّت و حكمت تو، راهِ هر گونه اعتراض و پرسش را، نسبت به كيفر گناهكاران يا عفو و گذشت از آنان، به روى بندگانت بسته است; چرا كه بيهودگى و ستم، به ساحت مقدّس و درگاه عزّت تو راه ندارد.

به روايت جابربن يزيد جُعَفّى، امام محمّد باقر(ع) در تفسير آيه «لا يُسْئَلْ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُون» فرمود:

لاَِنَّهُ لا يَفْعَلُ الاِّ ما كانَ حِكْمةً و صَواباً، وَ هُوَ الْمُتَكَبِّرُ الجبّارُ وَ الْواحِدُ الْقَهّارُ. فَمَنْ وَجَدَ فِى نَفْسِهِ حَرَجاً في شَىْء مِمّا قَضَى اللهُ، فَقَدْ كَفَرَ. وَ مَنْ اَنْكَرَ شَيْئاً مِنْ اَفْعالِهِ، جَحَدَ.[40] ...زيرا هر آنچه او مى كند، جز حكمت و صواب و درستى نيست، و تنها اوست كه در خورِ كبريا و بزرگى است و بر همگان چيره است، و تنها اوست كه يگانه قهّار و در هم شكن است. از اين رو، كسى كه در جان خويش، از آنچه كه خداوند درباره آن داورى كرده است، دلتنگ شود، كفر ورزيده است. كسى هم كه كارى از كارهايش را انكار كند، عناد ورزيده و او را تكذيب كرده است.

هستْ الُوهيّت، رداى ذوالجلال***هر كه درپوشد، بَرُو گردد وبال

تاج، از آنِ اوست، آنِ ماكمر***واىِ او كز حدِّ خود، دارد گذر.[41]

منبع: اسرار خاموشان(شرح صحیفه سجادیه)محمدتقی خلجی

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. «مِنْ مَحْبُوبِ ثَواب اَوْ مَحْذور عِقاب».
[2]. وَ تظاهَرَتْ نَعْماؤُهُ.
[3]. فرقان، آيه 45 ـ 46.
[4]. زمر، آيه 67.
[5]. انبياء، آيه 104.
[6]. زلزله، آيه 7.
[7]. مفردات الفاظ قرآن، ص 179 ـ 180.
[8]. محجة البيضاء، ج 8، ص 419.
[9]. اسراء، آيه 57.
[10]. ضحى، آيه 4.
[11]. آل عمران، آيه 190 ـ 191.
[12]. هود، آيه 7.
[13]. نجم، آيه 31.
[14]. حديد، آيه 25.
[15]. انبياء، آيه 47.
[16]. سجده، آيه 10.
[17]. سجده، آيه 11ـ12.
[18]. ص، آيه 27ـ28.
[19]. نحل، آيه 75 ـ 76.
[20]. زمر، آيه 9.
[21]. آل عمران، آيه 18.
[22]. الرحمن، آيه 5ـ7.
[23]. الصافى، ص 516.
[24]. قيامت، آيه 36.
[25]. يونس، آيه 61.
[26]. نساء، آيه 40.
[27]. مفاتيح الجنان، ص 88.
[28]. روم، آيه 6.
[29]. انعام، آيه 12.
[30]. نور، آيه 21.
[31]. انبياء، آيه 23.
[32]. طه، آيه 50.
[33]. شرح منظومه حكمت، ج 1، ص 419.
[34]. آل عمران، آيه 18.
[35]. نهج البلاغة، حكمت 470.
[36]. جاثيه، آيه 21 ـ 22.
[37]. صافات، آيه 22ـ24.
[38]. نهج البلاغة، نامه 29.
[39]. مائده، آيه 118.
[40]. التوحيد، ص 397.
[41]. مثنوى، دفتر پنجم، بيت 533 ـ 534.

تاریخ: 1391/5/15




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org