Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کلام ماندگار
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مراحل آفرينش انسان
مراحل آفرينش انسان بنا بر تعاليم قرآن مجيد و احاديث متعدّدى كه مؤيّد اين تعاليم است، خداوند، انسان را از مادّه مستعد و مايه نخستين حيات آفريد و با سازگار كردن نيروها و غرايز و مشاعر و اعضا و جوارح او با يكديگر و با محيط، او را به سامان آورد و اندامهايش را به تدريج معتدل و هماهنگ گردانيد، تا اينكه آفرينش او را با گذردادن از مراحلِ گوناگون حيات، تمام و كامل كرد

مصطفى فرمود: دنيا ساعتى است

ثُمّ ضَرَبَ لَهُ فِى الْحَياةِ اَجَلاً مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ اَمَداً مَحْدوُداً، يَتَخَطَّأُ اِلَيْهِ بِاَيّامِ عُمُرِهِ، وَ يَرْهَقُهُ بِاَعْوامِ دَهْرِهِ، حَتّى اِذا بَلَغَ اَقْصى اَثِرَهِ،[1] وَ اسْتَوْعَبَ حِسابَ عُمُرِهِ. آن گاه براى هر يك از آفريدگان در اين دنيا، روزگارى معيّن و پايانى محدود، قرار داده است كه با گذشت هر روزش، گامى به سوى آن برمى دارد، و با گذر از سالهاى زندگى اش به آن نزديك مى شود، تا اينكه به نهايت برسد و پيمانه عمرش پُر گردد.

ضَرَبَ: مشخّص كرد.

اَلْخُطْوَةُ: گام، قدم.

اَمَدْ: سرانجام، نهايت، پايان، حدّ، كنار، مدّت، دورترين، برُد.

يَرْهَقُهُ:اَلرَّهَقَ: شتاب كرد، فروپوشيد، آن را به او متّصل كرد، گِرد او نشست، نزديك شد.

اَقْصى اَثَرِهِ: نهايت مدّت تعيين شده.

مراحل آفرينش انسان

بنا بر تعاليم قرآن مجيد و احاديث متعدّدى كه مؤيّد اين تعاليم است، خداوند، انسان را از مادّه مستعد و مايه نخستين حيات آفريد و با سازگار كردن نيروها و غرايز و مشاعر و اعضا و جوارح او با يكديگر و با محيط، او را به سامان آورد و اندامهايش را به تدريج معتدل و هماهنگ گردانيد، تا اينكه آفرينش او را با گذردادن از مراحلِ گوناگون حيات، تمام و كامل كرد:

وَ قَدْ خَلَقَكُمْ اَطْواراً.[2] شما را مرحله به مرحل، خلق كرده است.

در جاى ديگر در تبيين اين مراحل فرمود: يَا أَيُّهَا الاِْنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ. الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ. فِي أَيِّ صُورَة مَا شَاءَ رَكَّبَكَ.[3] اى انسان! چه چيز تو را به پروردگار گرامى ات فريفته است؟ آنكه تو را آفريد، پس راست و به سامان كرد و ]اندامهايت را [معتدل و هماهنگ گردانيد. بر هر چهره اى كه خود خواست (زن و مرد، زيبا و زشت، بلند و كوتاه و...) به هم در پيوست.

در حديث قدسى آمده است كه خداى تعالى فرمود: خَمَّرتُ طِينَةَ آدمَ بِيَدَىْ اَرْبَعينَ صَباحاً.[4] گِل آدم را در چهل بامداد با دست ]جمال و جلال[ خويش سرشتم.

حق نه قادر بود بر خلق فلك*** در يكى لحظه به كُن؟ بى هيچ شك

پس چرا شش روز آن را در كشيد***كُلَّ يَوْم اَلْفُ عام اَى مُستفيد

خلقتِ طفل از چه اندر نُه مَه است؟***زآن كه تدريج از شعارِ آن شه است

خلقتِ آدم، چرا چل صبح بود***اندر آن گِل، اندك اندك مى فزود؟[5]

و گذرِ انسان از اين مراحل (آفرينش، سامان بخشى و هماهنگ كردن، تركيب و به هم در پيوستن) روزگارى بود كه سزاوارِ ياد كردن نبود:

هَلْ أَتَى عَلَى الاِْنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً.[6] آيا بر آدمى زمانى از روزگار گذشته است كه چيزى ياد كردنى نبود.

در جاى ديگر فرمود: أَوَلاَ يَذْكُرُ الاِْنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً.[7] آيا آدمى به ياد نمى آورد كه ما او را از پيش بيافريديم و هيچ چيز نبود.

به زكرياى پيامبر فرمود: وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً.[8] و همانا پيش از اين، تو را بيافريدم، در حالى كه چيزى نبودى.

پس براى نخستين بار، او را از خاك آفريد: (مِنْ تُراب);[9] و از گِلى چسبنده: (مِنْ طين لازِب);[10] و از گِلى خشك و برآمده از لجنى بويناك (من صَلْصال مِنْ حَمَاء مَسْنُون).[11] آن گاه نسل (فرزندان) او را از چكيده اى از آبى سست و پست پديد آورد: (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَة مِن مَاء مَهِين);[12] از نطفه: (مِنْ نُطْفَة);[13] از منى كه ]در رَحِم[ ريخته مى شد: (مِنْ مِنَّى يُمْنى).[14] سپس از خونى بسته و آن گاه از پاره گوشتى، با آفرينشى تمام يا ناتمام: (ثُمَّ مِنْ عَلَقَة مِنْ مُضْغَة مُخَلَّقَة وَ غَيْرِ مُخَلَّقَة).[15]

آن گاه، براى مدّتى معيّن (حدود نُه ماه) در زهدان نگاه داشته مى شوند و پس از آن، پاره گوشتها را به استخوانها تبديل كرده، از آن پس، استخوانها را از گوشت مى پوشانَد. سپس او را به آفرينشى ديگر باز مى آفريند و آن گاه به صورت كودكى بيرون مى آورد و در دامان لطف و مهر خويش بپرورد تا به نيرومندى خويش برسد.

برخى را در خُردى مى گيرد و برخى ديگر را تا فروترين دوره زندگى باز مى برد، تا آنجا كه در پى دانايى چيزى ندانند تا اينكه مرگشان فرا رسد. آن گاه در رستاخيز، برانگيخته شوند:

يَاأَيُّهَا الاِْنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ.[16] اى انسان! همانا تو به سوى پروردگارت سخت كوشنده و رونده اى. پس او را ديدار خواهى كرد.

آنچه تاكنون بدان پرداخته شد، مرحله ها و منزلگاههايى است كه آدمى، از آغاز آفرينش خود تا عرصه رستاخيز، از آنها گذر مى كند، تا سرانجام به ديدار پروردگار خويش، نايل مى گردد.

اَجَل

اجل چون در رسد در چرخ و انجم***شود هستى همه در نيستى گُم

چو موجى بر زند گردد جهان طَمْسْ***يقين گردد «كَاَنْ لمَّ تغن بِالاَْمْس».  (شيخ محمود شبسترى)

در قرآن كريم و روايات، به جهان و جهانيان، محدوديت عمر آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست، و نيز محدود بودن عمر آدمى، با تعبيرهاى گوناگونى اشاره شده است كه از جمله آنها تعبير «اجل» است:

أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم مَا خَلَقَ اللهُ السَّموتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَجَل مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ.[17] آيا در درون خود نينديشيده اند كه خداوند، آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، جز به راستى و تا هنگامى نام برده، نيافريده است؟ بسيار كسان، ديدار پروردگار خويش را ناباورند.

مَا خَلَقْنَا السَّموتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَجَل مُسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ.[18] ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميانشان است، جز به راستى و تا سرآمدى نام برده نيافريديم. كسانى كه ناباور شده اند، از آنچه بيم داده شدند، رويگردان اند.

درباره محدود بودن عمر آفتاب و ماه و حركت آنها آمده است:

وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لاَِجَل مُسَمًّى.[19] و مهر و ماه را رام كرد كه هر يك تا هنگامى نام برده بروند.

و درباره محدود بودن عمر آدمى در اين جهان مى فرمايد:

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِن طِين ثُمَّ قَضَى أَجَلٌ مُسَمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ.[20]اوست كه شما را از گِل آفريد. سپس سرآمدى را ]براى زندگى شما در دنيا [مقرّر داشت، و سرآمدى نام برده (معيّن) نزد اوست. آن گاه شما به شك اندريد.

به يك معناى ژرف، با توجّه به مفهوم آيات ياد شده مى توان گفت: پس از تكميل آفرينش و بروزِ حيات و تنظيم نيازها و ابزارهاى مناسب براى برآورده شدن آنها، حقّى كه آفريدگان بر آفريدگار خويش دارند، اين است كه آنها را به سوى هدفها و اجلهايى كه در پيش دارند، سوق دهد. و اين نكته دقيق و ظريفى است كه در زمينه هدايت به معناى عامّ و شامل آن (هدايت عمومى)، مكرّر در منابع دينى ما، بويژه قرآن كريم، بدان اشاره شده است:

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلَى. الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى. وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى.[21] نام پروردگار برين را ـ كه برتر از همه چيزهاست ـ به پاكى بستاى; آنكه بيافريد و سامان بخشيد و آنكه اندازه نهاد و راه نمود.

در جاى ديگر، بدين حق به گونه اى صريح و روشن تأكيد كرده است: إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى. وَإِنَّ لَنَا لَلآخِرَةَ وَالاُْولَى.[22] راستى را كه رهنمونى، هر آينه بر ماست; راستى را كه جهان پسين و آغازين، هرآينه از آنِ ماست.

گذرِ عمر

امام سجّاد(ع)، در اين قسمت از نيايش، به گذر عمر آدمى اشاره مى كند: يَتَخَطّي اِلَيْهِ بِاَيّامِ عُمُرِهِ، ويَرْهَقُهُ بِاَعْوامِ دَهْرِهِ، حَتّى اِذا بَلَغَ اَقْصى أَثَرِهِ، وَ اْستَوْعَبَ حِسابَ عُمُرِهِ. و دوران زندگى او را به «راه رفتن»، و روزهايى را كه در پيش دارد، به «گامهايى كه به سوى مرگ برمى دارد» تشبيه كرده است، كه با گذشت هر روزش گامى به سوى اجل خويش برمى دارد، و با گذر از سالهاى زندگى اش به آن نزديك مى شود، تا اينكه به نهايت رسد و پيمانه عمرش پُر گردد. اين يك واقعيت در گذر عمر فرزندان آدم است كه در هر لحظه و هر حركت، شتابناك به سمت «اَجَل»، اگر چه براى ما غفلت زدگان كه در جلوه هاى زندگى فرو رفته ايم، درك و فهم آن، بسى مشكل است:

هر نفس نو مى شود دنيا و ما***بى خبر از نو شدن اندر بقا

عمر، همچون جوى، نو نو مى رسد***مُستمِرّى مى نمايد در جسد

آن ز تيزى مُستَمِر شكل آمده ست***چو شرر، كِش تيز جنبانى به دست

شاخِ آتش را بجنبانى به ساز***در نظر آتش نمايد بس دراز

اين درازى مدّت، از تيزىّ صنع***مى نمايد سرعت انگيزىّ صُنع

پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتى است***مصطفى فرمود: دنيا ساعتى است.[23]

امام على(ع) به فرزند بزرگوار خود امام حسن(ع) فرمود:

وَاعلَمْ يا بُنَىَّ! اَنَّ مَنْ كانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ فَاِنَّهُ يُسارُ بِهِ وَ اِنْ كانَ وَاقِفاً، وَ يَقْطَعُ الْمَسافَةَ وَ اِنْ كانَ مُقيماً وَادِعاً.[24] و بدان اى پسرك من! هر كس كه مَركب سوارى او شب و روز باشد، به وسيله آن سير مى كند، هر چند در حال توقّف باشد، و راه مى پيمايد، هر چند ايستاده و در آرامش باشد.

در اين تعبير، امام(ع) به يك نكته مهم اشاره فرمود: و آن اين است كه آدمى در تمام مدّت عمرش در حال سفر به جانب آخرت است; امّا اين سفر با مركبهاى سوارىِ محسوس و در راههاى محسوس نيست، بلكه مَركب اين سفر، شب و روز است.

لفظ مطيّه (مَركب سوارى)، استعاره از شب و روز آمده است. از اين رو كه آن دو، اجزاى اعتبارى زمان اند و در پىِ يكديگر مى آيند و با پايان گرفتن اين اجزا، زمان پايان مى گيرد، و شخص بر حَسَب اجزاى زمانى، در جايگاههايى قرار مى گيرد كه مدّتش براى او تعيين شده است تا اينكه دنيا پايان گيرد و سفر آخرت، آغاز شود و بدين سان، انسان در دنيا منازلى را طى مى كند تا به سرمنزل مقصود مى رسد.

امام(ع) در سخنان خويش مى فرمايد: «و يَقْطَعُ المسافة». مسافت، استعاره است از مدّت مشخّصى كه كسى در دنيا زندگى مى كند. از اين رو كه گذشت زمان نسبت به انسان، گذشت اعتبارى است، هر چند كه او به نحو متعارف ايستاده باشد، فاصله اش را تا لحظه اَجَل سوار بر آن مركبها، با اينكه او آرام و برقرار است، طى مى كند.[25] امام مجتبى(ع) فرموده است:

يَابْنَ آدَمَ! اِنَّكَ لَمْ تَزَلْ فِى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ.[26] اى فرزند آدم! تو از آن هنگام كه از مادر زاده شدى، همواره در كاستن از عمر خود هستى ]و به مرگ، نزديك تر مى شوى[.

على(ع) فرمود:اَيُّها النّاسُ! كُلُّ امْرِء لاق ما تَفِرُّ مِنْهُ فى فِرارِهِ، وَ الاَْجَلُ الَّذى مَساقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوافاتُهُ.[27] اى مردم! هر كس مرگى را كه از آن گريزان است، به هنگام فرار خواهد ديد. دوران زندگى انسان، ميدان رانده شدن اوست در جهان; و گريختن از مرگ، رسيدن است بدان.

«به كجا مى رويم؟ به سوى مرگ مى رويم. حتّى اگر بتوانيم به كمك اكتشافات جديد، جهت زمان فيزيولوژيكى خود را برگردانيم و دوره به دوره، جوان تر شويم و زندگى را دو سه قرن طولانى كنيم، بر مرگ فائِق نخواهيم شد; زيرا ساختمان بدن، چنين ضرورتى را ايجاب مى كند. به محض آغاز زندگىِ زهدان، جنين انسان رو به پيرى مى رود و سير پيرى در جنين و نوزاد و كودك خرد سال، خيلى سريع تر از انسان بالغ، بخصوص پيران است، و بى ترديد، سرعت سير به سوى مرگ، بر حَسَب پيشرفت سن، كمتر مى شود; ولى هرگز متوقّف نمى گردد و جهت خود را عوض نمى كند. در آينده هر چه باشد، هر موجود انسانى محكوم است دير يا زود اين جهان را ترك بگويد.»[28]

منزلگاه مرگ

عمر، سپرى مى شود، زندگى دنيا پايان مى پذيرد و آدمى در باطن و ژرفاى هستى خويش، در يك فعليت تدريجى به سوى هدفى كه در پيش دارد، به سوى مرگ مى شتابد، تا از پى آن، منزلگاههاى ديگرى را پشت سر بگذارد و در نهايت، به ديدار پروردگار خويش نايل گردد.

يَا أَيُّهَا الاِْنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ.[29] اى انسان! تو به سوى پروردگارت سخت كوشنده و رونده اى. پس او را ديدار خواهى كرد.

از اين رو، بشر نمى تواند فرمان مرگ راـ كه منزلگاهى بسيار مهم در مسير حركت اوست ـ بگردانَد و اين تقدير ناگزيرِ الهى را از هندسه هستى خويش بردارد; چرا كه هر انسانى، همچون همه موجوداتِ جهان، دير يا زود، با اين سرنوشت حتمى رويارو مى گردد و خواه ناخواه، بايد دنيا را ترك گويد و جاى خود را به آيندگان بسپارد:

دو در دارد اين باغِ آراسته***در و بند از اين هر دو برخاسته

در آى از درِ باغ و بنگر تمام***ز ديگر درِ باغ، بيرون خرام

در اين باغ، هر دَم بَرى مى رسد***يكى مى رود، ديگرى مى رسد.

أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكَمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوج مُشَيَّدَة.[30] هر جا كه باشيد، مرگ در مى يابدتان، هر چند در دژهايى استوار بوده باشيد.

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ.[31] بگو: آن مرگى كه از آن مى گريزيد، قطعاً به سر وقت شما مى آيد; آن گاه به سوى داناى نهان و آشكار باز گردانيده خواهيد شد، و به آنچه ]در روى زمين[ مى كرديد، آگاهتان خواهد كرد.

چكيده سخن: مرگ و همچنين برانگيخته شدنِ آدميان در روز رستاخيز، دو واقعيت انكارناپذير در زندگى بشر است و ايمانِ به اين دو، از اركان اساسى دين، و از جمله اصول قطعى در باورِ مؤمنان است. از اين رو، منكرانِ مرگ و برانگيخته شدن، كه از منزلگاههايى چون دوران رَحِم مادر و تولّد و كودكى و جوانى و... گذر كرده اند و مرگ و منزلهاى پس از آن را نيز، در قلمرو هستى خويش در پيش دارند، از جانب خداى تعالى سرزنش شده اند:

نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلاَ تُصَدِّقُونَ. أَفَرَأَيْتُم ما تُمْنُونَ. ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ. نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ. عَلَى أَن نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِأَكُمْ فِي مَا لاَ تَعْلَمُونَ. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الاُْولَى فَلَوْلاَ تَذَكَّرُونَ.[32] ما شما را آفريده ايم ]و از آينده شما باخبريم[، پس چرا باور نمى داريد؟ آيا آب منى را كه ديده ايد؟ آيا شما آن را مى آفرينيد يا ما آفريننده ايم؟ ما مرگ را ميان شما مقدّر كرديم، و كسى بر ما پيشى نگرفته و ناتوان نيستيم از آنكه به جاى شما ديگرانى همچون شما آفريديم. و شما را در آنچه نمى دانيد، از نو بيافرينيم; و هر آينه، شما آفرينش نخست (زندگى دنيوى) را دانسته ايد؟ پس چرا ياد نمى كنيد و پند نمى گيريد؟

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَانَ مِن سُلاَلَة مِن طِين. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَار مَّكِين. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ. ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ. ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ.[33] و هر آينه، ما آدمى را از چكيده اى از گِل آفريديم. سپس او را نطفه اى ]در قطره آبى [ساختيم در قرارگاهى استوار. آن گاه، نطفه را خونِ بسته اى ساختيم و آن خون بسته را پاره گوشتى كرديم و آن پاره گوشت را استخوان گردانيديم، و بر آن استخوانها گوشت پوشانديم. سپس او را به آفرينشى ديگر باز آفريديم. پس بزرگ و بزرگوار است خداى يكتا، كه نيكوترينِ آفرينندگان است. سپس، شما از پسِ آن، هر آينه مردگانيد. سپس، روز رستاخيز برانگيخته مى شويد.

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْب مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَاب ثُمَّ مِنْ نُّطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ مِنْ مُّضْغَة مُّخَلَّقَة وَغَيْرِ مُخَلَّقَة لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الاَْرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَل مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْم شَيْئاً وَتَرَى الاَْرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْج بَهِيج. ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لاَّ رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ.[34] اى مردم! اگر از برانگيخته شدن پس از مرگ، به شك اندريد. پس ]بدانيد كه [ما شما را از خاك و سپس از نطفه و پس از آن از خونى بسته و آن گاه از پاره گوشتى، با آفرينشى تمام يا ناتمام، آفريديم تا ]توانايى مان را بر بازگرداندنتان [براى شما روشن و پديدار سازيم. و آنچه را بخواهيم تا مدّتى معين در زهدانها نگاه مى داريم. آن گاه، شما را كودكى بيرون مى آوريم. سپس ]پرورشتان مى دهيم [تا به نيرومندى خويش برسيد. و از شما برخى جانشان ]در خُردى [برگرفته شود و برخى تا فروترين دوره زندگى باز برده شود تا ]آنجا كه[ در پىِ دانايى چيزى نداند. و زمين را ]در زمستان [فسرده و مُرده مى بينى. پس چون آب ]باران[ بر آنها فرو آريم، بجنبد و بردمَد و از هرگونه گياه زيبا و بهجت انگيز برويانَد. اين ]مراحل آفرينش آدمى و رويانيدن گياهان[ از آن روست كه خدا، حقّ است و مردگان را زنده مى كند و بر هر كارى تواناست، و اينكه رستاخيز، آمدنى است و هيچ شكّى در آن نيست، و اينكه خداوند، هر كه را در گورهاست، بر مى انگيزد.

منبع: کتاب اسرار خاموشان(شرح صحیفه سجادیه) محمدتقی خلجی

--------------------------------------------------------------------------------
[1]. «حَتّى اذا بلغ اَقْصى اَمَدِهِ».
[2]. نوح، آيه 14.
[3]. انفطار، آيه 6 ـ 8.
[4]. علم اليقين فى اصول الدين، ج 2، ص 1012.
[5]. مثنوى، دفتر ششم، بيت 1213ـ1216.
[6]. انسان، آيه 1.
[7]. مريم، آيه 67.
[8]. مريم، آيه 9.
[9]. حج، آيه 5.
[10]. صافات، آيه 11.
[11]. حجر، آيه 33.
[12]. سجده، آيه 8.
[13]. حج، آيه 5.
[14]. قيامت، آيه 37.
[15]. حج، آيه 5.
[16]. انشقاق، آيه 6.
[17]. روم، آيه 8.
[18]. احقاف، آيه 3.
[19]. رعد، آيه 2.
[20]. انعام، آيه 2.
[21]. اعلى، آيه 3.
[22]. ليل، آيه 12ـ13.
[23]. مثنوى، دفتر يكم، بيت 1144ـ1149.
[24]. نهج البلاغة، نامه 31.
[25]. شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج 5، ص 44.
[26]. بحارالأنوار، ج 17، ص 147.
[27]. نهج البلاغة، خطبه 149.
[28]. راه و رسم زندگى، ص 141.
[29]. انشقاق، آيه 6.
[30]. نساء، آيه 78.
[31]. جمعه، آيه 8.
[32]. واقعه، آيه 57ـ62.
[33]. مؤمنون، آيه 12ـ16.
[34]. حج، آيه 5ـ7.

تاریخ: 1391/5/14




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org