|
«در ستايش تمدّن اسلامي ـ مسيحي»
تاليف: ريچارد دبليو بولت، ترجمه: سيروس فيضي، انتشارات: کوير بعد از حوادث يازده سپتامبر، روابط جهان اسلام و غرب در اين سالها رو به تيرگي شديد نهاده و هر دو طرف نسبت به هم بدبين شدهاند. با اين حال متفکران و انديشمنداني از هر دو سو تلاشهايي در جهت کاهش اين بدبينيها و سوءتفاهمها انجام دادهاند. يکي از اين تلاشها کتاب «در ستايش تمدن اسلامي ـ مسيحي» تاليف ريچارد دبليو بولت ـ استاد برجسته تاريخ دانشگاه کلمبيا در زمي نه مطالعات تمدني و فرهنگ و دين ـ مي باشد.«وي به واسطه نظرات عالمانه و مي انه روانهاش هم در عرصه دانشگاهي غرب شهرت دارد و هم در جهان اسلام و ايران شخصيتي شناخته شده و مورد احترام است. اين کتاب از مهمترين کتابهايي است که در سالهاي اخير در مورد مسايل تمدني و ديني اسلام و مسيحيت انتشار يافته است. او فهم جالبي از نگاه کنوني غرب به دست مي دهد و نظريات غربي را در شناخت جوامع اسلامي نارسا مي داند. به زعم بولت اشکال اساسي اين نظريات آن است که يا در پي شکل دادن به جهان اسلام مطابق اراده خودشان ـ غربي شدن، اروپايي شدن و يا آمريکايي شدن ـ هستند يا فهم درستي از جوامع اسلامي و خاورمي انه ندارند.»(سخن مترجم). نويسنده در اين کتاب براي اولين بار از عبارت تمدن اسلامي ـ مسيحي در مقابل تمدن يهودي ـ مسيحي که معمولا براي تمدن غربي به کار مي رود، استفاده کرده است: «در اين نگاه خوش بينانه به هر دو دين و تمدن، بولت برخي از دستاوردهاي علمي ، ديني و فرهنگي هر دو را بازشناسي مي کند و بر آن است که غرب بدون آن دستمايههاي علمي که در سدههاي مي انه از جهان اسلام به اروپا انتقال يافت نمي توانست چنان پيشرفتي داشته باشد... وي با يادآوري اسلام و مسيحيت در قالب دو تمدن پيشرفته بشري بر آن است که اين دو دين و تمدن بيش از آنکه با هم اختلاف داشته باشند زمي نههاي خويشي و همکاري دارند. بولت دو مشکل نداشتن فهم درست از يکديگر و فرصت طلبي افراد افراطي در دو سوي اسلام ومسيحيت را مهمترين آسيبهايي مي داند که در روزگار امروز پيش روي اين دو دين و تمدن است. با اين حال او به آينده خوب روابط دو تمدن امي دوار و خوش بين است؛ چه پيش بيني مي کند که افراطيون در هر دو سو خسته و بي اعتبار مي شوند و رهبران، متفکران و نيروهايي روي کار خواهند آمد که بردبار و صلح دوست هستند. او اساساًً براي تشويق همي ن روند است که کتاب خود را به عنوان کاري در ستايش تمدن اسلام و مسيحيت ارائه مي کند.»(سخن مترجم). کتاب در چهار فصل به همراه يک ضمي مه نگاشته شده است. نويسنده در فصل نخست با عنوان «در ستايش تمدن اسلامي ـ مسيحي» به دفاع از اين ايده مي پردازد. وي در ابتدا شمهاي از تعارض مسيحيان با مسلمانان را بيان مي کند و در خلال اين مطالب ايده يکسان بودن تمدن غربي را با تمدن مسيحي ـ يهودي به چالش مي کشد و مي نويسد: «پذيرش بي چون و چراي تمدن مسيحي ـ يهودي به مثابه مترادفي براي تمدن غربي مبيّن آن است که آن سرگذشت، سرنوشت نمي شود. هيچ کس با حداقل دانش در مورد دو هزار سال گذشته روابط مسيحيان و يهوديان احتمالاً نمي تواند خنده دار بودن پيوند دو جامعه عقيدتي در يک اصطلاح واحد و در عين حال اراده آنها براي در کنار هم نبودن در خلال بيشتر آن دوران را ناديده بگيرد.»(ص 20) نويسنده سپس به تشريح ايده تمدن اسلامي ـ مسيحي مي پردازد: «تا آنجا که دانش من قد مي دهد هيچ کس از اصطلاح تمدن اسلامي ـ مسيحي نه استفاده مي کند و نه تا کنون آن را به کار برده است.»(ص24) وي در ادامه نکته جالبي مطرح مي کند مبني بر اينکه يهوديان و مسيحيان، تاريخي از همزيستي دارند که در غالب اوقات اسفبار بوده تا سازنده، حال آنکه در مورد مسلمانان و مسيحيان وضع به اين مشقت نبوده است. نويسنده سپس به بيان پاره اي از دلايل مخالفت با اسلام از جانب مسيحيان اشاره مي کند و از جمله به مواردي مانند ناهم زماني تاريخي اسلام و مسيحيت، عداوت ديرينه بين اين دو دين، تجربه مسيحي و... اشاره مي کند.(ص28-27) در ادامه اين فصل نويسنده بررسي مختصري از تاريخ منازعات مسلمانان و مسيحيان و تصرف سرزمي نهاي مسيحي نشين توسط مسلمانان مي آورد. سپس به سدههاي مي انه مي رسيم و تاثير علوم مسلمانان بر جنبههاي زندگي اروپايي: «در خلال اين دوره طيفي از انگيزههاي برآمده از سرزمي نهاي اسلامي بسياري از جنبههاي زندگي را متحول نمود: فلسفه، الاهيات، رياضيات، شيمي ، پزشکي، موسيقي و... . ناحيه بسيار تأثيرپذير جنوب اروپا بود.» (ص48) نويسنده فصل اول را با اين عبارات به پايان مي رساند: «جهان اسلامي ـ مسيحي در نگاهي کلي و چشم اندازي تاريخي بيش از آنکه از هم جدا به نظر رسد بسيار به هم تافته بوده است... ستايش تمدن اسلامي ـ مسيحي به مثابه اصل سازمان دهنده انديشه امروزين ريشه در واقعيت تاريخي آن سدهها دارد.»(ص63). عنوان فصل دوم «چه گذشت» مي باشد. در اين فصل به دگرديسي جهان اسلام در برابر تحولات عصر جديد و پيشرفتهاي جهان غرب پرداخته شده است. واکنشها در جوامع اسلامي در برابر تحولات دنياي جديد از تسليم محض تا مخالفت همه جانبه در نوسان بوده است. نويسنده اين فصل را با پرسشي از علل انحطاط و شکست جهان اسلام و عقب ماندگي آن از جهان غرب آغاز مي کند: «جهان اسلام هرگز نقشه راه مشخصي را براي برابري با اروپا ترسيم نکرد.»(ص67). نويسنده بر اين باور است که قدرتمندان و دولت مردان جهان اسلام تنها به جنبه هاي مادي و اقتصادي و نظامي غرب معطوف شدند و از توجه به اصولي مانند دموکراسي، آزادي و برابري بازماندند. در برابر نابرابري مي ان غربيان و مسلمانان، نويسنده نمونه اي از نظريات و تلاشها را که در جهت همگون سازي مي ان اين مردمان انجام گرفته ذکر مي کند و در ادامه گريزي به شريعت و انديشه سياسي اسلام مي زند: «انديشه سياسي سنتي اسلام يک [نوع] بيزاري از فتنه، بي نظمي و اقبال به هر نوع شورش و جنگ داخلي دارد. حکومت يک ضرورت اجتماعي بود. ... آنچه فرمانروايان را از اقدام به عنوان ستمگران باز مي داشت قوانين اسلامي موسوم به شريعت بود. چون اين قانون بنياد الاهي داشت نه اصول انساني... نسخه اسلامي محفل عدالت، شريعت را ضامن عدالت مي بيند. »(ص82-81) نويسنده در ادامه اين بحث، به نقش دين در حمايت از عدالت مي پردازد والبته اين نکته را متذکر مي شود که علما در عمل نتوانستند مانع از استبداد شوند. ادامه اين فصل به بررسي اقدامات اصلاحي در جهان اسلام از قرن نوزدهم و همچنين مقاومت مسلمانان در برابر تهاجم و سيطره غربيان مي پردازد. در ذيل عنوان «ضديت با روحانيت» اصلاحاتي روايت مي گردد که موجب مخالفت علماي سنتي با آنها شد. اقداماتي که به کاهش نفوذ علماي سنتي در جهان اسلام انجامي د. گرچه نويسنده بر اين باور است که رها شدن فرمانروايان از قيد و بندهاي شريعت باعث رفتن آنها به سمت ديکتاتوري مطلقه گرديد. نقش صنعت چاپ در حرکتهاي اصلاحي مسلمانان از ديگر مواردي است که در انتهاي فصل آمده است. نويسنده به اين نکته توجه دارد که مسلمانان از صنعت چاپ در جهت بسط انديشههاي ديني خود به خوبي بهره بردند. وي به طور مشخص به دو روزنامه العروة الوثقي و المنار اشاره مي کند که توسط سيد جمال الدين اسدآبادي، محمد عبده و رشيد رضا منتشر شدند. هر دوي اين روزنامهها رويکرد اصلاحي داشتند. همچنين تأثير اين صنعت در انقلاب اسلامي ايران نيز مورد توجه قرار گرفته است. به هر حال: « تا پايان سده بيستم، مردان عمي قاً آگاه ديني و براي نخستين بار زنان، کتاب فروشيها، روزنامه فروشيها و کيوسکها را با سيل مجلات، روزنامهها، جزوات و کتابهايي که در آنها ديدگاههاي شخصي شان را در مورد اسلام بيان مي کردند، پر کردند. بسياري از ناشران به انتشار فتواها که نظريات ديني در مورد مسايل حقوقي و اعمال ديني است، پرداختند.»(ص106-105). در فصل سوم با عنوان «جستجوي عشق در ناکجا آبادها»، مطالعات خاورمي انه مورد بررسي قرار گرفته است:«اين فصل در پي تشريح انديشه پس از جنگ در مورد خاورمي انه و نشان دادن اين است که چگونه انحراف در فهم آن هنوز مبناي سياست خارجي ايالات متحده در جهان پس از 11 سپتامبر به شمار مي آيد.»(ص116) اين فصل به روابط دنياي اسلام با ايالات متحده مي پردازد. براي نمونه در صفحه 120 از دلايل اهمي ت اسلام براي آمريکا گفته مي شود، سپس نمونههايي از مطالعات خاورمي انهاي استادان آمريکايي آورده شده است. در انتهاي فصل، گفتگويي از خود نويسنده با يک دانشجوي مراکشي آورده شده است. اين گفتگو در پي کودتا عليه پيروزي جبهه نجات اسلامي در الجزاير صورت گرفته است که نويسنده آن را اشتباه مي داند. در خلال اين گفتگو از انقلاب اسلامي ايران و جمهوري اسلامي نيز صحبتي به مي ان مي آيد.(ص151) نويسنده در پايان فصل از بي اعتمادي عمي ق به اسلام سياسي در مي ان غربيان سخن مي گويد:«به محض آنکه پاي اسلام به مي ان مي آيد از رويدادهاي سياسي به طور قابل ملاحظهاي ارزيابيهاي متفاوتي صورت مي گيرد.»(ص157). فصل چهارم و آخر، «حاشيه آينده» نام گرفته است. در اين فصل به آينده جهان اسلام و رابطه آن با غرب و بالاخص با آمريکا پرداخته مي شود و ايده تمدن اسلامي ـ مسيحي باز مطرح مي شود: «سي سال انديشيدن در مورد اسلام مبني بر اينکه ديگر چندان اهمي ت ندارد همراه با بيست سال عصبانيت از اسلام داير بر اينکه تهديدي آشکار است، آمريکا را چندان آماده نکرده که به دور از تعصبات و احساسات به آينده تمدن اسلامي ـ مسيحي توجه کند.»(ص159) نويسنده در جاي ديگر به برداشتهاي متفاوتي از اسلام که در نقاط مختلف جهان اسلام از اندونزي تا هند وجود دارد اشاره مي کند: «...چنين برداشتهاي شديدا متفاوتي از يک هنجار قابل تصور اگر آشکارا هجمه اي نباشد براي بيشتر مسلمانان عجيب به نظر مي رسد.اما اين برداشتها در جاهاي خاصي از جهان اسلام نامعمول نيست و تا پيش از گسترش سواد و رسانههاي نوين حتي معمولتر و رايجتر بود.(ص168) نکته جالب اين است که جوامع اسلامي دور از مرکز جهان اسلام، پويايي، خلاقيت و سازگاري قابل توجهي از خود بروز دادهاند... با نگاه به شرايط درمي يابيم که مسلمانان در روزگار حاشيههاي فراوان زندگي مي کنند.»(ص170) در مقام تمايز حاشيههاي امروز با گذشته به دو نکته اشاره مي کند: «سرعت و سادگي ارتباطات و ناپديدشدن يا زوال اهمي ت نهادهايي که اعتبار مجوزهاي ديني را ارزيابي کنند. براي نخستين بار در تاريخ، مسلمانان هر سرزمي ن و شرايطي مي توانند به همان آساني به مخاطباني دسترسي پيدا کنند که مقامات سنتي همچون شيخ الازهر در قاهره، يک آيت الله در نجف يا يک مفتي منصوب نظام سلطنتي در رياض دسترسي دارند. علاوه بر اين کاهش مقامات قديمي به واسطه مدرن شدن رژيمهاي سده نوزدهم و بيستم و پديد آمدن طبقه جوانان باسواد به واسطه همي ن حکومتها برخي مسلمانان حاشيه را بر آن داشته تا باور کنند که آزادند هر نشان از اسلام که به بهترين وجهي با شرايط شان متناسب است برگزينند.»(ص172-171) نويسنده در ادامه به تجربه جمهوري اسلامي و نزاع مي ان اصوليان و اخباريان شيعه از زمان حکومت صفويان اشاره مختصري کرده است. در مجموع بايد گفت کتاب «در ستايش تمدن اسلامي ـ مسيحي» کتابي خواندني و دربردارنده اطلاعات جديد و مفيدي است.
|