Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: اندوه و شادی در شاهنامه

اندوه و شادی در شاهنامه

سلیمان محمودی

فردوسي، شاعر بزرگ و خردباور در کتاب سترگ خويش تا آنجا که توانسته آسمان شعر و ادب را با نور انديشه و دانايي روشن کرده است.

اين شاعر انديشمند در سراسر برگ‌هاي رنگارنگ زندگي و روزگار پُرفراز و نشيب‌هاي آن، ما را به شاد دلي و دوري از اندوه وغم سفارش مي‌کند.

اگر دل توان داشتن شادمان

جز از شادمانی مکن تا توان

آن اندوهي که در دل پاک فردوسي جاي ندارد، اندوه دنيوي است که رغبت و شوق به جلوه‌هاي دنيا و آمال و آرزوهاي پست مي‌باشد و غمي که حاصل بي‌دانشي و کم‌ظرفيتي است و اندوهي که بوي نااميدي و سوء ظن به آفريننده‌ي حکيم و مهربان بدهد، به دور افکنده مي‌شود:

جهانا سراسر فسوسی و باد

بتو نیست مرد خردمند شاد

به شادی بباش و به نیکی بمان

تو شادان، بداندیش تو با غمان

البته اين گونه نيست که فردوسي هرگونه غم و اندوهي را مردود شمارد و آدمي را به يک مستي خواب‌آور و ناداني دعوت نمايند. بلکه او اندوهي که نتيجه احساس آگاهي و مسئوليت انسان باشد و نشانه‌ي حضور او در اجتماع و همدردي با ديگران باشد، مي‌پذيرد. نيز اندوه عارفانه و آگاهانه که حاصل دانش و شناخت است در همين راستا مي‌باشد:

جهان بر مهان و کهان بگذرد

خردمند مردم چرا غم خورد

بد و نیک هر دو ز یزدان بود

لب مرد باید که خندان بود

امام صادق(ع) مي‌فرمايند: «الرَّغْبَةُ فِي الدُّنْيَا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحَزَنَ وَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ» شوق و وابستگي به دنيا موجب غم و اندوه است و زهد و وارستگي از دنيا، باعث آرامش دل و خوشحالي است.

شاعر حماسه‌سراي ما جهان را سرشار از درد و رنج و شادي و خوشي مي‌بيند. زندگي انساني هم در همين بستر جريان دارد. ايشان اصرار دارد که ما اين واقعيت را باور داشته و زندگي چندروزه و عمر را با مدارا و سازش بگذرانيم و با غمگساري، هيچ مشکلي برطرف نمي‌شود بلکه با پژمردگي و دِژَم کردن جان و روان، سلامتي و تندرستي از آدمي دور مي‌شود. لذّت و شادي از وجود آدمي رخت برمي‌بندد.

شما دل ندارید چندین به غم

که از غم شود جان خرّم دِژَم

ز اندوه باشد رخ مرد زرد

ز رامش فزاید تن راد مرد

از اندوه خوردن نباشدت سود

کجا بودنی بود این کار بود

بد و نیک بر ما همی بگذرد

خردمند مردم چرا غم خورد

به هرترتيب، غم و اندوه ريشه در خاک و شادي ريشه در جان آدمي دارد. شادي جان‌پرور و آرامش‌بخش مي‌باشد و غم، جان را پژمرده و بيمار مي‌گرداند.

فردوسي به دنبال تربيت انساني انسان است و مي‌خواهد آدمي به رستگاري و شادي دروني برسد و چشم خرد و جان او بيدار و بينا شود

خرد، چشم جانست چون بنگری

تو بی‌چشم شادان جهان نسپری

بدو گفت شاه ای پسر شاد باش

همیشه چشم خود را تو بنیاد باش

خداوند در قرآن کريم مي‌فرمايد: ( لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ)

چنین است رای سپهر بلند

گهی شاد دارد گهی مستمند

و حافظ شيرين‌سخن نيز فرموده:

جام می و خون دل هریک به کسی دادند

در دایره‌ی قسمت اوضاع چنین باشد

با آگاهي به اين که دنيا همه‌ي خوبي و بدي و زرق و برقش ناپايدار است و به قول بزرگان:«اين عروس هزار داماد است» و اين آگاهي و انديشه، آدمي را به سرزمين سرسبز شادي و خوشحالي و يقين و خشنودي حق مي‌رساند.

نشاط و طرب جوی و مستی مکن

گزافه مپندار مغز سخن

تو دل را بجز شادمانه مدار

روان را به بد در گمانه مدار

پيامبر مهربان اسلام(ص) مي‌فرمايند: « إِنَّ اللَّهَ بِحِكَمِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الْفَرَحَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِّ وَ السَّخَطِ»

خداوند به حکمت و فضل و بزرگي خود، شادي و خوشحالي را در يقين و خوشنودي و رضا قرار داده و غم و اندوه را در شک و خشم و عدم يقين نهاده است.

پس بايد داده‌هاي خدا را شکر و سپاس گذاشت و نداده‌هايش را حکمت و مصلحت دانست.

و از او نااميد و غمگين نباشيم که کرم و بخشش او گسترده و بي‌نهايت است:

نبینی که گیتی پر از خواسته است

جهانی به خوبی بیاراسته است

کمی نیست در بخشش دادگر

همی شادی آرای و اندوه مخور

امير سخن علي(ع) مي‌فرمايند: «لا تَشعَر قَلبَکَ الهَمَّ علي مافاتَ فَتَشغَلَکَ عَنِ الإستِعدادِ لِما هُوَآتٍ»

دلت را به خاطر آنچه از دست رفته غمگين مگردان، زيرا اين روحيه ترا از آمادگي آنچه بايد کسب کني باز مي‌دارد.

بدو گفت مردم که نستوه‌تر؟

چنین گفت کان کو بی ‌اندوه‌تر

اگر دل توان داشتن شادمان

بمان ای پسر ! در جهان جاودان

سخن آخر اينکه شادي جسم ناپايدار و زودگذر و نيز آلوده به دنيا است، راهي به عالم بالا و جان ندارد و در آغاز مي‌پنداريم که به يک عالم و دنياي ديگر رفته‌ايم در حالي که اين غفلت و ناداني و گاه بي‌هوشي چيزي نيست. پس به دنبال شادي جان و روان باشيم و بدانيم که اصل، روح آدمي است و کليد عالم بالا و ملکوت همين خرد و روان است و باز سخن بلندآوازه حکيم طوس را سر مي‌دهيم:

نشاط و طرب جوی و مستی مکن

گزافه مپندار مغز سخن

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org