|
اسلام و حقوق بشر
گفت وگو با حجت الاسلام و المسلمین ایازی آیا می توانیم بحث حقوق بشر و اسلام را این طور مطرح كنیم كه ناظر بر تفكیك بین اصول و منابع است به این معنی كه از بیانیه حقوق بشر گاهی برای انتقاد از ما استفاده می شود؟ حال آیا باید منافع را ترجیح دهیم و با تكیه بر عقل خود را منطبق كنیم با خواسته های جامعه جهانی یا با تكیه بر ایمان تمام سعی مان را بر حفظ اصولی كه اسلام به ما ارائه می كند، صرف كنیم؟ آموزه های دینی ما عمدتاً در قالب آیات و روایات هستند و در حقیقت روایات هم تفسیر آیات هستند و بر این پایه اساس تبیین معارف دینی ما را قرآن كریم و وحی نبوی تشكیل می دهد. مطالب قرآن كریم فصل بندی و موضوع بندی نشده اند كه بخواهیم در هر موضوعی به یك سوره از قرآن مراجعه كنیم. قرآن موضوعات گوناگونی را طرح كرده و از آغاز نزول قرآن، این دانشمندان بودند كه بر اساس نیازهای عصر خودشان موضوعات را استخراج و به نظامی معرفتی در حوزه های دینی تبدیل می كردند. حتی احكام نماز كه امر مسلمی در دین به حساب می آید، در یك سوره خاص گنجانده نشده است بلكه بخشی در سوره بقره، سوره واقعه و آل عمران و جاهای دیگر آمده و در نهایت جمع بندی شده است. هیچ وقت قرآن یك نظام حقوقی مدون را ارائه نكرده است اما یكسری اصول و مبانی طرح شده اند كه می توان بر مبنای آن به ارائه یك نظام جامع دست زد. به عنوان نمونه اصل و اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر كه در سال 1948 تدوین شده است، كرامت انسان است. در سوره اسراء هم به صراحت بر كرامت انسان تاكید شده است؛ ولقد كرمنا بنی آدم. مساله كرامت منحصر به مومنین و مسلمین نیست. یعنی این جنس به ذاته كرامت دارد. ما در مسائل حقوقی تحلیل می كنیم كه اگر كسی مرتكب قتل شد علی الظاهر فقط یك انسان را از بین برده است ولی در تحلیل قرآن كریم می بینیم كه می گوید اگر كسی انسانی را غیر عادلانه بكشد مثل این است كه جامعه یی را كشته باشد. نشان می دهد كه انسان منزلت والایی دارد و پایه های نگرش انسانی در این آموزه ها به شكل گسترده مطرح شده و این گستردگی می تواند پایه یك بازبینی و نگاه مجدد به آموزه های قرآن كریم و احترام به حقوق انسانی تلقی شود كه بر اساس آن یك نظام حقوقی تدوین شود. - در فقه شیعه مصالح و منافع جامعه اسلامی چه جایگاهی دارد؟ شیعه از نظر تقسیم بندی های كلامی و اعتقادی جزء عدلیه به حساب می آید و عدلیه یك اصل را پایه تفكرات شان قرار داده اند؛ حسن و قبح ذاتی. یعنی خوبی ها و بدی هایی وجود دارند كه ما قبل دین قرار گرفته اند و انسان این را تشخیص می دهد. اساس حسن و قبح، حسن عدالت و قبح ظلم است. این پایه نظام معرفتی عدلیه است در مقابل اشعریون. بنابراین اصل عدالت یك اصل ماقبل دین است. دین به محك عدالت می آید نه عدالت به محك دین لذا آیات فراوانی كه در قرآن درباب عدالت آمده است، جنبه ارشادی دارد. قرآن قصد ندارد عدالت را تاسیس كند، بلكه آیات می گوید این عدالتی را كه فكر انسان می شناسد بر پا دارید. سوره حدید آیه 25 بیان می كند؛ پیامبران می آیند تا وسایل و امكانات را برای برقراری عدالت توسط مردم فراهم كنند. قهراً در حوزه فقه شیعه باید عدالت جایگاه و مرتبه یی ویژه داشته باشد. شهید مطهری اصل عدالت را یك قاعده فقهی می شناسد و معتقد است اگر فقیه حكمی استنباط كند كه بر خلاف اصل عدالت باشد باید به گونه یی تاویل شود كه بر خلاف اصل عدالت نباشد كه این تعبیر را تعداد زیادی از علمای اسلام قبول دارند و بنده هم بر همین عقیده هستم. - عدالت را در اینجا مساوی مصلحت قرار دادید؟ مصلحت بر دو نوع است. گاهی اگر آن مصلحت نباشد ظلم می شود كه خب برخلاف اصل عدالت هم هست كه نباشد. اما گاهی مسائل نوعیه است؛ امروز تشخیص داده اند كه فلان راه عمومی كه معبر مردم است باید بسته شود. این عناوین ثانوی تابع شرایط و موقعیت خودشان هستند. فكر می كنم در كلیت این بحث كسی از فقها تردیدی نكرده باشد فقط در مصادیق خاص باید دید وضع به چه شكل است. - كدام یك از فرق مسلمان اعم از سنی و شیعه بیشتر در معرض اتهامات حقوق بشری قرار دارند؟ نمی شود گفت یك تقسیم بندی دقیق بین فرق اسلامی وجود دارد بلكه یك تقسیم بندی دیگری هست كه اعم از شیعه و سنی است و حتی جریانات غیرمذهبی را هم در بر می گیرد. یك جریان سنت گرا یا محافظه كار كه به وضع موجود بسنده می كند و جریانی كه سعی در مطابقت با تحولات دارد اینها در مسیحیت و یهودیت و حتی عالم سیاست هم وجود دارند. - می خواهم سراغ موارد و مصادیقی بروم كه از ناحیه آنها گاهی متهم می شویم به عدم رعایت حقوق بشر و یكی از این موارد حقوق زنان در جامعه است. این قبیل مسائل را باید از دو نظر تحلیل كرد؛ اول منظر مباحث تئوریك و نظری است كه خواهیم پرسید این گونه رفتارها بر اساس چه مباحث تئوریك و نظری اعمال می شود و منظر دوم نظر كاركردی و عملی در نظام های اجتماعی است. به نظر من یكی از اشكالاتی كه امروز موجبات اتهام جوامع اسلامی را فراهم می كند ناشی از كاركردهای حكومت هاست و به فقه و فقها بر نمی گردد. ما شورای نگهبانی داریم كه به طور كلی منتسب به جریان سنتی و محافظه كار است وگرنه فقهایی در حوزه داریم كه نظرات متفاوتی راجع به حقوق زن در جامعه دارند. این كاركردهای حكومتی و دولتی چیزی نیست كه بخواهیم به پای نظریه و تئوری بگذاریم. به عنوان نمونه در مسائل سیاسی و اقتصادی اختلافاتی بین شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت وجود دارد. در هر دو هم فقهایی هستند اما اینها طوری می اندیشند و آنها طور دیگر. این اختلافات ربطی به اسلام ندارد نمی توانیم بگوییم چون شورای نگهبان بعضی از موارد را تصویب نمی كند پس اسلام این طور می گوید تفسیرهای شورای نگهبان، تفسیرهای سنتی خاص فقهای آن است و به نظر می رسد در این تفسیرها نظرات متفاوت فقهای دیگر را مورد توجه قرار نمی دهند. نمونه های زیادی وجود دارد مثل عدم تساوی دیه اهل كتاب و غیر اهل كتاب و نیز تساوی دیه زن و مرد در بیمه كه اخیراً هم به صورت قانون درآمد. از سوی دیگر برخی از این مباحث سوال برانگیز، امروز دیگر موضوعیت ندارند مثل جزیه كه مالیاتی است از اهل كتاب. امروز دیگر فقیهی نیست كه این بحث ها را مطرح كند چون امروز مالیات سیستم خاص خودش را دارد و فرقی بین مسلمان و غیرمسلمان نیست... اما تا آنجا كه به حوزه نظر مربوط است ما معتقدیم تعالیم اسلام در جهت كرامت انسان آورده شده اند منتها برخی از آنها نیاز به بازنگری جدیدی دارد همچنان كه خیلی از فقهای ما در این زمینه تغییر نگاه داشته اند. در سال های 40 و44 كتاب هایی نوشته شد درباره عدم حق رای برای زنان كه یكی از آنها همین آقای شبستری بود. اما امروز ایشان جزء كسانی است كه این مرحله را پشت سر گذاشته اند. نه تنها آقای شبستری كه بسیاری دیگر از دانشمندان ما دچار این دگرگونی ها شدند و امروز دیگر كسی درباره حق رای زنان حرفی به میان نمی آورد. یا مثلاً درباره رجل سیاسی بودن زنان... بله. اینها تفسیر هایی جدید است كه حكایت از تغییر نگاه ها دارد و تاریخ تفسیر قرآن كریم نشانگر این است كه این تغییرات در تفاسیر طبیعی است. اشكالی ندارد كه بگوییم هر چه بینش های انسان عوض شود فهم جدیدی پیدا می كند. آقای راغب اصفهانی می گوید؛ هركس علمش بیشتر باشد فهم او از قرآن بهتر است. طبیعی خواهد بود كه مفسرین ما تغییر رای بدهند. متن همان است اما نگاه به این متن عوض می شود. اما ما یك دسته از آیات و آموزه هایی داریم كه دیگر نیازی به تاویل در آنها نیست. این دسته نگاه ما را با جریان های فمینیستی متفاوت می كند. به عنوان مثال در مساله ارث به طور قطعی قرآن می گوید مردها دو برابر زن ها ارث می برند یعنی مبنا را قرآن حق زنان قرار داده و نگفته است كه زنان نصف مردان ارث می برند. اما از طرف دیگر اگر تامل كنیم می بینیم قرآن در ازای ارث، دو حق دیگر به زنان داده است؛ مهریه و نفقه. چنین مواردی هم هست كه تفسیر ما و مواجهه ما با مساله به كلی متفاوت است از آنچه در دنیای جدید ارائه می شود و نمی توان ادعا كرد در اسلام تبعیض وجود دارد. در باب كنوانسیون حقوق زن كلیت كنوانسیون برای ما پذیرفته شده است اما جاهایی هم هست كه ما در مبادی متفاوتیم و حاضر به گفت وگو هم هستیم همان طور كه كشورها بخش هایی از كنوانسیون را نمی پذیرند. در مورد حقوق سیاسی این گزینه به ذهن متبادر می شود كه آیا بر مبنای فضیلت، طبقه بندی سیاسی- اجتماعی در جامعه اسلامی وجود دارد؟ شما این طبقه بندی را می پذیرید؟ خیر. شخصاً در خصوص كاركردهای سیاسی اعتقادی به قدسیت یا وجه كاریزماتیك شخص ندارم. ما یك اصل عدالت داریم و اصل تقوا. كلیت این اصل مورد قبول همه است. در محاكمات بیل كلینتون مشاهده كردم از دلایل محكوم كردن رئیس جمهور امریكا این بود كه رفتار او برخلاف عدالت انگاشته شده بود یعنی او حق نداشت از موقعیت ریاست جمهوری اش برای برقراری ارتباط با یك منشی سوء استفاده كند. همان طور كه قاضی، امام جماعت و رهبر باید عادل باشند. اما عدالت درون انسان است و تنها با نگاه به كاركردهای بیرونی انسان می توان عدالت را تشخیص داد. تكلیف بحث عصمت امام معصوم چه می شود؟ این بیان امیرالمومنین نشان می دهد در باب حكومت ما برای كسی قائل به عصمت نمی شویم. وقتی امام می خواهد بر او انتقاد كنند یعنی ما دیگر نمی توانیم مرزبندی كنیم كه چون او امام است ما باید ساكت بنشینیم. در نظام اجتماعی و سیاسی جایی برای كسی باز نمی كنیم كه چون فضیلت و عصمت دارد به او انتقادی نكنیم همچنان كه حجربن عدی با تندترین لحن ممكن با امام معصوم صحبت می كند. در فرهنگ حقوقی ما خط قرمزی وجود ندارد كه برخی شامل نقد شوند و برخی نشوند. در خصوص بحث حجاب و ضرورت آن برای غیرمسلمانان چه تبیینی از قرآن ارائه می دهید؟ در میان اندیشه وران دینی ما در اینكه حجاب یك دستور قرآنی است و نیز یك منزلت است، تردیدی نیست. فقط بحث این است كه آیا این حجاب مانند قوانین راهنمایی و رانندگی است كه اگر كسی رعایت نكرد باید با آن برخورد كنند یا از جنس دیگری است و با اینكه آموزه یی دینی است، نباید كارش به اجبار كشیده شود. این دو دیدگاه وجود دارد. عده یی قائل به مجازاتند، می بینیم كه در این 30 سال با مجازات های وضع شده، وضعیت حجاب بهتر كه نشده، بدترهم شده است. اما دیدگاه من این است كه الزام و اجباری در امر حجاب نیست نه عقلاً و نه شرعاً. باید فرهنگ سازی كرد و به لحاظ تربیتی خانواده ها آگاه شوند كه فواید اخلاقی حجاب چیست. در دو جا من این بحث را مطرح كرده ام؛ اول مجله فقه دفتر تبلیغات و دیگری مجله كتاب زنان كه متعلق به شورای انقلاب فرهنگی است. در آنجا مبسوط تر و از نظر فقهی اعلام كرده ام كه دلیلی برای این اجبار نداریم؛ نه شرعی و نه عقلی. * حامد خازنی برگرفته از: اعتماد
|