Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مشعشعیان و ادعای مهدویت

مشعشعیان و ادعای مهدویت

تبارشناسی فرق اسلا‌می (قسمت اول)

اندیشه مهدویت كه از صدر اسلام تاكنون همواره در جامعه اسلامی مطرح بوده، در طول تاریخ، دچار آسیب‌های فراوانی مانند مدعیان دروغین مهدویت، شده است.

قرن نهم قمری در تاریخ فعالیت گروه‌ها و جنبش‌ها با گرایش‌های شیعی، اهمیت بسیاری دارد كه می‌توان صفویان و مشعشعیان را از زمره این حركت‌ها به حساب آورد. از جنبش‌های یادشده، صفویان و مشعشعیان به تشكیل حكومت موفق شدند، با این تفاوت كه حكومت مشعشعیان برخلاف صفویان فراگیر و دیرپا نبود؛ چون بعد از مدتی مغلوب صفویان شدند و حیاتشان به شكل فرمان‌روایی وابسته و پیرو صفویان ادامه یافت.

مشعشعیان از سال 828 قمری به‌طور رسمی فعالیت خود را آغاز كردند و در سال 845 در منطقه خوزستان و شهر هویزه به حكومت رسیدند كه با یورش صفویان در سال 914 قمری به حكومت مستقل آنها پایان داده شد و از آن زمان به بعد بیش از دویست‌سال به‌صورت حكم‌رانان تابع بر این منطقه حكومت كردند.

جنبش مشعشعیان، خیزشی قدرت‌طلبانه در سده نهم در منطقه بین‌النهرین و خوزستان به‌شمار می‌آید كه همواره از دو بُعد اجتماعی و اعتقادی، مورد توجه بوده است. در این مقاله ماهیت اعتقادی آنان با تأمل بر محوریت اصل مهدویت و تأثیر آن در پذیرش افكار سیدمحمد بحث و بررسی خواهد شد.

كتاب كلام المهدی سیدمحمد بن فلاح رهبر این جنبش، كهن‌ترین، موثق‌ترین و مهم‌ترین منبع در موضوع مشعشعیان به‌شمار می‌آید. حجم گسترده‌ای از این كتاب را مسائل اعتقادی با محوریت جایگاه نیابت سیدمحمد در اندیشه مهدویت به خود اختصاص داده است. از این كتاب دو نسخه خطی یكی در كتاب‌خانه آیه`‌الله مرعشی و دیگری در كتاب‌خانه مجلس وجود دارد. تاریخ غیاثی نوشته فتح‌الله بغدادی كتاب دیگر در این موضوع است كه نویسنده آن به سبب نزدیكی به حوادث مشعشعیان، در این مورد گزارش‌های منحصربه‌فردی می‌دهد. از آن‌جایی كه این دو كتاب به‌طور كامل در اختیار عموم قرار ندارد، كتاب مجالس‌المؤمنین قاضی نورالله، نزدیك‌ترین و موثق‌ترین مأخذ در مورد مشعشعیان به‌شمار می‌آید. كتاب‌های دیگری مثل تاریخ مشعشعیان سیدعلی‌خان، تذكره شوشتر سیدعبدالله، تاریخ كبیر جعفری و پژوهش‌هایی مثل "مشعشعیان" كسروی و علی رنجبر در این موضوع بسیار راه‌گشا هستند.

اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاستگاه مشعشعیان دوره هلاكوخان آغاز مرحله دیگری از یورش مغولان به‌شمار می‌آید كه چنگیز از سال 618 قمری آغاز كرده بود. یورش هلاكو در نهایت به اضمحلال دو كانون مهم سیاسی - مذهبی اسماعیلیان در الموت و خلفای عباسی در بغداد انجامید كه هریك آثار مهمی در حوزه اعتقادی - سیاسی به‌جای گذاشته بودند. مركزیت دینی و سیاسی با سقوط بغداد دچار خدشه و تحول گردید و با سقوط الموت، اسماعیلیان از پیش‌گامان مبارزه نظامی در حوزه تشیع كنار نهاده شدند.

بی‌ثباتی سیاسی هم‌راه با بی‌ثباتی مذهبی، وجه بارز این دوره بوده است؛ چون این دوره رسمیت مذهب اهل‌سنت پایان یافت و فرصت بی‌سابقه‌ای برای شیعه دوازده‌امامی برای رسمیت دادن به مذهب خود به‌حساب می‌آید. برخی از نویسندگان، از این دوره به اشتباه با عنوان "اسلام ایرانی" و "اسلام مغولان" یاد می‌كنند. درگیری‌ها، نابه‌سامانی‌ها، ظهور سلسله‌های محلی و قومی - قبیله‌ای موجود در فاصله میان ایل‌خانان تا تیموریان، نشان از هم‌گسیختگی سیاسی و اوج پراكندگی دارد؛ به‌طوری كه در هرگوشه‌، فرمان‌روای مستقلی حكومت می‌كرد. بروز درگیری قراقویونلوها و آق‌قویونلوها و كشمكش‌های میان آنها حتی حكومت آنان بر بخش‌های جنوبی منطقه خوزستان و جنوب شرقی عراق عرب، آشفتگی و كشاكش قدرت‌ها در نبود یك حكومت قدرت‌مند مركزی را نشان می‌دهد.

در نگرشی كلی به قرن‌های هشتم و نهم هجری، باید اعتراف كرد كه مرزهای سیاسی ثباتی نداشت. آمدورفت حكومت‌های مختلف و فترت مداوم آنها، زمینه مساعد برآمدن جنبش‌های اجتماعی را فراهم آورده بود. این جنبش‌ها، عمدتاً از یك‌سو از نابه‌سامانی‌های اقتصادی و اجتماعی ناشی می‌شدند و از سوی دیگر، بر جریان فكری و اعتقادی جدیدی مبتنی بودند كه از تداخل بدعت‌آلود مذاهب و مكاتب موجود به‌وجود آمده بود. حركت‌های فكری و عقیدتی هم‌چون سربداران، حروفیان، اهل‌حق، نوربخشیان و حتی صفویان، همگی زاییده این آمیزش‌های مذاهب بودند كه هركدام به نوعی می‌توانستند الگوی مناسبی برای جنبش‌های مبتنی بر اصول و آرمان‌های مذهبی مثل مشعشعیان باشند؛ به‌ویژه اهمیت تأثیر آموزه‌های غلط سیدمحمد نوربخش و به‌خصوص فرقه اهل‌حق بر شاكله جنبش مشعشعیان كاملاً آشكار است.

همان‌طور كه تیموریان و قراقویونلوها در دو جبهه شمال شرقی و شمال غرب ایران همواره در كشاكش بودند، عراق عرب و خوزستان نیز درگیری‌های منطقه‌ای داشتند. افزون بر این، بغداد مركز عراق عرب نیز با اختلافات درونی قراقویونلوها روبه‌رو بود. به‌هرحال، هنگامی‌كه خوزستان به مركزیت شوشتر تحت فرمان تیموریان بود و هویزه تحت حكومت شوشتر قرار داشت و بخش‌های گسترده‌ای از عراق عرب هم‌چون بغداد و حله در فرمان حكومت قراقویونلوها بود، سیدمحمد بن ‌فلاح، خیزش مشعشعیان را در منطقه جزیره (میان واسط و هویزه) رهبری می‌كرد كه در این اوضاع نابه‌سامان با تصرف هویزه در سال 845 قمری نخستین مركزیت حكومت مشعشعی به‌وجود آمد.

حوزه فعالیت مشعشعیان‌

منطقه تكاپوی مشعشعیان به‌صورت گسترده از غرب به بصره و واسط منتهی می‌شد و از شمال تا حدود بغداد و از شرق به شهر بهبهان می‌رسید و حدود جنوبی آن به سواحل خلیج فارس منتهی می‌گردید. متصرفات نسبتاً ثابت حكومت مشعشعیان از حومه واسط در غرب، تا شوشتر و دزفول در شرق بود كه مناطق میشان و هویزه در میان این مناطق از جمله مهم‌ترین بخش‌های آن حكومت محسوب می‌شدند.

با نگرشی سیاسی، قلمرو مشعشعیان را می‌توان به دو ناحیه جنوب شرقی عراق و شرق خوزستان تقسیم كرد. خوزستان در طول تاریخ ایران به ناحیه‌ای گفته می‌شده كه امروزه نیز نامیده می‌شود. این استان از لحاظ جمعیتی، از دیرباز محل سكونت گروه‌های مشخصی از اعراب، لر و ساكنان مراكز شهری با تركیبی از عنصر عرب و ایرانی بوده است. این منطقه كه در زمانی به عربستان شهرت داشت، با قدرت‌ یافتن مشعشعیان و جذب قبایل عرب حوزه میان رودهای كرخه، دجله و فرات و اراضی میان شهرهای بصره، واسط، هویزه و... ، زمینه ایجاد امارتی عربی و نسبتاً بزرگ فراهم شد؛ البته خود مشعشعیان پیش از آن‌كه به وجهه قومی آن توجه كنند، به ویژگی‌های اعتقادی آنها توجه داشتند و به این مناسبت در نام‌های دولت مشعشعی از تعابیری چون دولت مهدیه نیز استفاده می‌كردند.

جنوب عراق بخشی دیگر از منطقه فعالیت مشعشعیان و شهرهای واسط و هویزه از مناطق ثابت آنها به‌شمار می‌آمدند؛ مخصوصاً هویزه كه به مدت 79 سال مركز حكومت مستقل مشعشعیان بود.

در نگرشی اعتقادی، ساكنان این منطقه شیعه بودند. معیشت سخت، ارتباط محدود و ساكنان بی‌دانش، زمینه باورهای غالی و جهت‌گیری‌های اجتماعی افراطی را موجب می‌شد و از آن‌جا كه الگوهای موجود در منطقه هم در این جهت بودند، سیدمحمد با تشخیص درست، در آغاز دعوت اعتقادی و اجتماعی خود، از اعمال و حركات غریب و شیوه‌های شگفت‌آور استفاده كرد. مستوفی، اهالی مناطق جنوب عراق مثل كوفه و حله را شیعه دوازده‌امامی می‌داند كه ایمان به ظهور امام غایب در میان آنها بسیار جدی بود. او می‌گوید:

اهل آن‌جا شیعه اثناعشری‌اند... در كار مذهب به غایت متعصب هستند.

ابن‌بطوطه نیز از تشیع امامی آن منطقه یاد كرده و اشتیاق آنها به امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را متذكر می‌شود. وی وقتی از كوفه به طرف حله حركت می‌كند می‌گوید:

در آن‌جا شهر زیبایی وجود داشت و چون مردم آن رافضی‌مذهب بودند، اكراه داشتم وارد شهر بشوم لذا در بیرون شهر منزل كردم.

از این‌رو سیدمحمد با توجه به این اوضاع و به عبارتی دیگر با سوء‌استفاده از باورهای آنها، جنبش خود را از آن منطقه آغاز كرد.

سیدمحمد بن ‌فلاح و ادعای مهدویت‌

علی‌رغم بعضی تردیدها، شجره‌نامه سیدمحمد در روایت قاضی نورالله به امام هفتم شیعیان می‌رسد. بر اساس این‌روایت، سیدمحمد بن فلاح، معروف به مهدی، فرزند هبه`الله بن حسن بن علی مرتضی بن سید عبدالحمید سنابه` بن ابوعلی فخار بن احمد بن ابوالغنایم بن ابوعبدالله حسین بن محمد بن ابراهیم مجاب بن محمد صالح بن امام موسی كاظم(علیه السلام) است. زادگاه او واسط بود اما در حله و در مدرسه شیخ احمد بن ‌فهد كه از اعاظم مجتهدان امامیه بود، آموزش دید.

اشاراتی گذرا درباره وضعیت اقتصادی خانواده سیدمحمد، وضعیت بسیار دشوار محیط رشد او را نشان می‌دهد. از زمان مرگ پدرش خبری در دست نیست، اما در منابع آمده كه مادرش زن تنگ‌دستی بوده كه به فرزندش اجازه داد تا در حله و در مدرسه ابن‌فهد به فراگیری دانش دینی بپردازد. او در هفت‌سالگی قرائت قرآن و مقدمات علم را آموخت و در مدرسه تمام اوقاتش را به درس و مطالعه می‌گذراند، به‌طوری كه با جد و جهد تمام، در مدتی كوتاه به مراتب عالی در علم رسید. این میزان دانش‌آموختگی به هم‌راه حسن فضیلت، موجب شد تا اجازه تدریس در جایگاه استاد را در مواقع ضروری به‌دست آورد. به قول سیدعلی‌خان، ترقی او در "امور دنیوی و سنت هاشمی و حمیت عربی" دیده می‌شد. پیوند شاگرد با استاد خود به‌دنبال ازدواج مادر سید با ابن‌فهد و هم‌چنین ازدواج سید با دختر شیخ مستحكم‌تر شد.

گرایش‌های درونی و متصوفانه سیدمحمد در كنار آموزش‌های علوم رسمی دینی از آغاز مشهود بود. قاضی نورالله در این مورد می‌نویسد:

جامع معقول و منقول بود و صوفی و صاحب ریاضت و مكاشفه بود و آن‌چه از ظهور خود خبر می‌داد، از روی مكاشفه بود.

اعتكاف یك‌ساله او در مسجد جامع كوفه سخنان قاضی را تأیید می‌كند:

در مدت اعتكاف، قوت او به‌جز اندكی از آرد جو نبود و بسیار می‌گریست و چون كسی از سبب گریه او می‌پرسید می‌گفت: "به حال جماعتی می‌گریم كه به دست من كشته خواهند شد".

از گزارش‌ها در مورد زندگی سیدمحمد، می‌توان استفاده كرد كه این شخص افزون بر شناخت علمی و ظاهری، به شناخت شهودی و باطنی نیز توجه جدی داشته است. از این‌رو در كنار علوم رسمی، به خودسازی‌های روحی و باطنی نیز می‌پرداخته و دستی هم در فقاهت داشته و از عوالم درونی صوفیان هم بی‌خبر نبوده است.

محققان و پژوهش‌گران با استناد به سخنان قاضی نورالله و سیدعلی‌خان، آغاز فعالیت‌ها و ادعاهای سیدمحمد را به دست‌یابی وی بر كتاب استادش در "علوم غریبه و عجیبه و كرامات مهیبه" می‌دانند كه از ره‌گذر آن، اعراب حدود خوزستان را مرید خود ساخت و تا آن‌جا پیش رفت كه خود را به "مهدی" ملقب كرد. با دست‌یابی سیدمحمد به این كتاب، پیروان وی "مرتكب امور خطیر چون شمشیر تیز بر شكم نهادن و آن را خم كردن و دیگر اشیاء عجیبه می‌شدند".

اخبار در مورد ظهور سیدمحمد متفاوت است، اما قاضی نورالله از تاریخ غیاثی نقل می‌كند كه سال ادعای مهدویت سیدمحمد (820 قمری) مصادف با قرانی بود كه بر ظهور او دلالت می‌نمود. اما با توجه به این‌كه منابع، روند آغاز تبلیغی سیدمحمد را بر دست‌یابی وی به كتاب ابن‌فهد حلی می‌دانند و تاریخ وفات این عالم بزرگوار سال 841 قمری است، می‌توان گفت، اوج ادعاهای او به‌ویژه در اظهار مهدویت، حدود این سال‌هاست و ذكر سال‌های 820 و 828 قمری نشانه‌هایی از فعالیت‌های او را نمایان می‌سازد كه به‌تدریج در سال‌های بعد شدت گرفت.

قاضی نورالله در عبارتی صریح می‌نویسد كه سیدمحمد، مصاحب امرای آن نواحی (واسط) بود و زمانی‌كه از او می‌خواستند در برنامه‌های تیراندازی شركت كند، در پاسخ می‌گفت: "گاهی من تیراندازی خواهم كرد كه چندین كس پیشاپیش تیر من دویده باشند" و در میان خانواده خود از "تسخیر عالم" سخن می‌راند كه با عنوان "مهدی موعود" آن بلاد را تصاحب خواهد كرد. وقتی این ادعاها دگرباره به محضر شیخ رسید به قتل او فتوا داد. این سخن قاضی (دگرباره) بیان‌گر سابقه سیدمحمد در این نوع ادعاهاست. به‌هرحال سید با ترفندی خاص از مرگ حتمی رهایی یافت. او به امیرمنصور گفت: "من سید سنی صوفی‌ام، به همین جهت شیعیان مرا دشمن می‌دارند و می‌خواهند مرا بكشند" و قرآنی از جیب خود درآورد و به آن سوگند خورد و منصور او را رها كرد. شبر دست‌رس سیدمحمد به كتاب ابن‌فهد را رد نمی‌كند، ولی ادعاهای او را هم با این كتاب مرتبط نمی‌داند؛ چون كارهای سید در سنت متصوفان صاحب‌كرامت خیلی بی‌سابقه نبوده است و حتی دانش او در مباحث "غریبه" و سحر، با توجه به رواج این نوع نگرش در آن زمان، نمی‌تواند بعید باشد. به‌علاوه تأثیر افكار متصوفانه و زاهدانه شیخ در سیدمحمد انكارناپذیر است.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org