|
تفاوت معترض و محارب؟
1- از نظر قرآن كریم و فقه سیاسی اسلام دو چیز روشن و مشخص است: الف) محاربه و جنگ با حاكمیت عادل حرام است. اِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیسعَونَ فِی الارضِ فَسَادًا ان یقَتَّلُوا او یصَلَّبُوا... (سوره مائده`، آیه33)؛ "سزای كسانی كه با (دوستداران (خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین به فساد میكوشند، جز این نیست كه كشته شوند یا بر دار آویخته گردند..." ب) نهی حاكمان از منكر واجب است. وَ لتَكُن مِّنكُم امَّه`ٌ یدعُونَ اِلَی الخَیرِ وَیأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَینهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَاولَ-ئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ. (سوره آلعمران، آیه104)؛ "باید از میان شما، گروهی، مردم را به نیكی دعوت كنند و به كار شایسته وادارند و از زشتی بازدارند، و آنان همان رستگارانند." اما پرسش بسیار تعیین كننده این است كه مرز بین نهی از منكر و محاربه چیست؟ نامشخص بودن این مرز در طول تاریخ باعث به وجود آمدن مشكلات، شبهات و سوء استفاده بسیاری از این دو حكم شده است. -2 هنگامیكه "ابی عبد الله الحسین"(ع) در سال 60 هجری امر به معروف و نهی از منكر كرد، یزید، ابن زیاد و فقهای وابسته به آنان او را متهم به محاربه با حكومت اسلامی كردند و او و خانوادهاش را به جرم خروج و محاربه علیه حكومت اسلامی به بدترین وجه به شهادت رسانیدند. بقیه اهل بیت (ع) نیز امر به معروف و نهی از منكر میكردند و اغلب آنان به همین اتهام توسط حاكمیت جور به شهادت رسیدند. "عبد الله بن مطیع" و مردم مدینه در سال 64 هجری علیه یزید قیام و نهی از منكر كردند. به همین دلیل نظامیان یزید در واقعه "حره" به شهر مدینه حمله كردند و هزاران نفر را به جرم محاربه با حكومت اسلامی به قتل رساندند، اموالشان را به غارت بردند و این شهر را سه روز برای نظامیان خود مباح كردند تا آنان هر چه میخواهند در مدینه انجام دهند و آنان هر تجاوز و جنایتی خواستند مرتكب شوند. "عبد الله بن زبیر" مدعی نهی از منكر بود اما نظامیان یزید به ادعای مبارزه با محاربان او و خانه خدا را در سال 64 هجری به آتش كشیدند. توابین به قصد نهی از منكر در سال 65 از كوفه بیرون آمدند ولی توسط نظامیان مروان بن حكم به جرم محاربه با خدا قتل عام شدند. "زید بن علی(ع) " به عنوان امر به معروف و نهی از منكر با حاكمیت درگیر شد و"هشام بن عبد الملك" در سال 121 هجری او را به اتهام محاربه با خدا و رسول خدا به قتل رسانید. آنها برای عبرت دیگران، به مدت چهار سال، جسد برهنه "زید" را بر دار مجازات نگاه داشتند. "حسین بن علی" معروف به شهید فخ در مدینه علیه خلافت "موسای هادی" قیام كرد و در "فخ" - نزدیكی مكه - همراه با یارانش به جرم محاربه به قتل رسیدند و... -3 حوادث یاد شده باعث گشت تا تفاوت محارب و معترض یا آمر به معروف و ناهی از منكر همواره ذهن فقها را به خود مشغول كند. برخی از فقها، همواره بر این امر تاكید داشتهاند كه برای حفظ نظام و جلوگیری از هرج و مرج، نباید با حكومتها ولو حكومت جائر درگیر شد و هر نوع مبارزه با حاكمیت را به معنای محاربه با خدا و رسول خدا(ص) تلقی میكردند و انجام دهنده آن را مفسد فی الارض میدانستند و فتوا به از میان برداشته او میدادند. فقهای مرتبط با "احمد حنبل" اولاً حاضر به پذیرش نقد حاكمیت نبودند و ثانیاً با تمسك بر روایاتی، نهی حكومت از منكر را بر نمیتافتند. آنان با تمسك به برخی روایات فتوا میدادند كه اگر سلطان با تو همچون یك برده هم رفتار كرد باید او را ارباب خویش قلمداد كنی. (عقد الفرید، ج1، ص18). برخی از احادیث به قرار زیر است: تسمع و تطیع الامیر و ان ضرب ظهرك و اخذ مالك؛ "از فرمانروایان خویش شنوایی داشته باشید و آنان را اطاعت كنید اگر چه پشت شما را با تازیانه بزنند و اموالت را بگیرند." (صحیح مسلم، ج3، ص1476) لا تسبوا الولاه` فانهم ان احسنوا كان لهم الاجر و علیكم الشكر، و ان اساوِوا فعلیهم الوزر و علیكم الصبر. "به حاكمان خود بد نگویید كه اگر خوبی كردند برای آنان پاداش و برای شما ثواب شكر است و اگر بد كردند، بدی آن به خودشان بر میگردد و بر شما صواب صبر ثبت میشود." (ابو یوسف كتاب خراج ص10) الجهاد واجب علیكم مع كل امیر برا كان او فاجرا، و الصلاه` واجبه` علیكم خلف كل مسلم برا كان او فاجرا و ان عمل الكبائر. (سنن ابی داود، ج2، ص17) "بر شما جهاد همراه هر امیری، چه نیك و چه گناه كار، واجب است، نماز پشت سر هر مسلمانی، نیك یا فاسد ولو مرتكب گناه كبیره، واجب است." -4 از سوی دیگر اصحاب "ابو حنیفه" و دیگر عقل گرایان كه وابستگی كمتری به حكومتها داشتند فتوا میدادند كه امر به معروف و نهی از منكر، ابتدا با زبان و اگر نصیحت نتیجه نداد با شمشیر واجب است. آنها به این روایت پیامبر(ص) تمسك میجستند كه: افضل الشهداء حمزه و رجل قام الی امام جائر فامره بالمعروف و نهاه عن المنكر فقتل. (احكام القران، جصاص، ج1، ص81) " برترین از شهدا حمزه و مردی است كه در مقابل رهبری جور امر به معروف و نهی از منكر كند و به قتل برسد.". مشهور است كه "ابو حنیفه" به "زید بن علی(ع "(كمك مالی نیز میكرده است. "ماوردی" ظلم و فسق را موجب تغییر و عزل امام دانسته و باز گشت او را به قدرت تنها منوط به بیعت مجدد مردم با او دانسته است. (احكام السلطانیه، ص17) "ابن حزم اندلسی" معتقد بود اگر حاكم مرتكب ظلم و فسقی شد باید او را حد زد، اگر نپذیرفت واجب است وی را از مسند حكومتی خلع نمود. (الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج4، ص175) "ابن ابی الحدید" نیز نظر معتزله را اینگونه اعلام میكند كه از نظر آنان خروج بر پیشوایان جور واجب است. (شرح نهج البلاغه ج5 ، ص78) -5 نظر به اینكه شیعه در تاریخ خود تجربه حاكمیت نداشته ، به بحث در مورد این موضوع كمتر پرداخته است ولی بنا بر نظر مشهور كه مبتنی بر آیه وجوب قیام به قسط، آیات امر به معروف و نهی از منكر و سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است، با نظریه وجوب اعتراض موافقت یافت و بر اساس همین ادله، تفكر شیعی مردم ایران را به انقلاب اسلامی علیه حاكمیت شاهنشاهی پهلوی ترغیب كرد. از نظر این اندیشه، امر به معروف و نهی از منكر در مرحله اول برای نقد حاكمیت وضع شده است و بر مردم نقد حاكمیت و اعتراض واجب است. آنان باید در صورت ظلم و كج روی حاكمیت، آن را نصیحت كنند و او را امر به معروف و نهی از منكر نمایند. معیار نقد و اعتراض یا امر به معروف و نهی از منكر باید حول محور اجرای قسط، عدل و انصاف از سوی حاكمیت باشد. حاكمیت هم به عنوان وظیفه شرعی موظف است زمینههای آزاد امر به معروف و نهی از منكر مردم را فراهم سازد. امر به معروف و نهی از منكر در جهان امروز از طریق مطبوعات، رسانههای آزاد، تشكیل احزاب، اعتراضات و اعتصابات و تظاهرات آرام تحقق مییابد. جلوگیری از اعتراض مسالمت آمیز آزاد بر اساس احكام امر به معروف و نهی از منكر حرام است. -6 پس بنا بر آنچه ذكر شد از نظر فقه سیاسی اسلام، "اعتراض" و "امر به معروف و نهی از منكر" نه تنها مصداق محاربه با خدا و رسول(ص) نیست بلكه عین اجرای فرمان خدا و رسول(ص) است و منع قهرآمیز آن، نوعی محاربه با خدا و رسول(ص) تلقی میشود. پس " محاربه" در صورتی مصداق پیدا میكند كه اعتراض ناعادلانه و ظالمانه و به عبارتی دیگر "امر به منكر و نهی از معروف" به قصد بر اندازی حكومت عدل و قهرآمیز و "مسلحانه" باشد. البته موضوع به سادگی قابل حل و فصل نیست. چون در طول تاریخ معترضان، غالباً حاكمیت را "جائر" و حكومتها مخالفان حاكمیت خود را "محارب" معرفی میكردهاند. در این صورت خداوند در قرآن كریم عقلای قوم و هیئت عادل حل اختلافِ مرضی الطرفین را به عنوان راهكار رفع این اتهامات پیشنهاد میكند كه هر دو طرف باید به حكم آن گردن نهند: اِن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤمِنِینَ اقتَتَلُوا فَأَصلِحُوا بَینَهُمَا فَاِن بَغَت اِحدَاهُمَا عَلَی الأُخرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبغِی حَتَّی تَفِیءَ اِلَی امرِ اللَّهِ فَاِن فَاءت فَأَصلِحُوا بَینَهُمَا بِالعَدلِ وَاقسِطُوا اِنَّ اللَّهَ یحِبُّ المُقسِطِینَ (سوره حجرات، آیه9)؛ "اگر دو طایفه از مؤمنان با هم درگیر شوند، میان آن دو را اصلاح كنید، و اگر باز یكی از آن دو بر دیگری تعدّی كرد، با آن طایفهای كه تعدّی میكند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت كنید، كه خدا دادگران را دوست میدارد." چنانچه ملاحظه میشود ملاك داوری عقلای قوم نیز عدل و قسط است نه ادعاهای طرفین. * محمد نصر
|