|
دین از درون تا برون
* محمد حسین ارجمندنیا (نویسنده و پژوهشگر) چکیده دین عصاره حیات معنوی بشر است و سبک زندگی انسان را نشان می دهد لذا نقش و حضوری حداکثری در حیات آدمی ایفا می کند. در این پژوهش ابتدا به بررسی دین از درون می پردازیم و معنی و مفهوم و حقیقت آن را بیان می کنیم و نشان می دهیم دین از ویژگی های وجودی انسان است و شاکله ساز آدمی است که موجب امنیت معنوی و روانی او می گردد. سپس به دین از برون می پردازیم و خوانش های کلان از دین را تبیین می کنیم و نشان می دهیم دین عنصری تمدن ساز و نهادی رئیسی در جامعه مدنی است. پس از آن اشاره ای به ویژگی های دین پایا می کنیم و نشان می دهیم دینی پایا است که سه ویژگی عقلانیت، گفتگوی نقادانه و عدالت در آن نهادینه شده باشد که در عین پویایی، پایا نیز باشد و در پایان حلقه اتصال دین از درون تا برون را مبرهن می کنیم و نتیجه می گیریم که باید همپوشانی کمینه در درون با پیشینه در برون صورت پذیرد که دین پایا شود. کلیدواژه ها: دین، دین از درون، دین در برون، امر وجودی، تنهایی، عقل مداری، گفتگو مداری، عدالت مداری مقدمه دین در آغاز با دیگران معنا می شود، دیگران به معنای همه پدیده های بیرون از خود به ویژه آدمیان با خطابات گوناگونِ آن، او، تو که برای هر کدام حقوق و مسئولیت هایی وضع و تعریف می شود که بدون تردید یکی از مهم ترین مؤلفه های تمدن ساز بشر بوده است، فارغ از اینکه خاستگاه آن در نگاه اندیشمندان چه باشد و البته امروز یکی از نهادهای رئیسی در جامعه مدنی محسوب می شود که در تاروپود جوامع مختلف رسوخ دارد و نمی توان سهم تأثیر آن را در هیچ بخشی از خانواده، جامعه و تاریخ کتمان نمود. این همان دین از برون است. اما سوی دیگر دین، دین از درون است که واقعیتی وجودی و حقیقتی ذاتی برای انسان به حساب می آید. اگر این حقیقت در نهاد آدمی نمی بود، دین هیچ گاه نمی توانست در بیرون ظهور و بروز داشته باشد، بنابراین لازم است کنکاشی در این زمینه داشته باشیم و حلقه اتصال این دو را تبیین کنیم شاید که مایه آرامش فردی و آسایش اجتماعی گردد. تعریف دین: تعریف حقیقی دین همانند هر پدیده دیگری با توجه گسترش شاخه های علوم وقوعاً محال است یعنی هیچ تعریف جامع و مانعی برای دین و هیچ پدیده دیگری نمی توان ارائه نمود که بتوان ادعا نمود جامع و مانع است. البته ده ها تعریف برای دین عنوان شده که هر یک ویژگی های خاص خودش را دارد و بررسی و تحلیل آن در جای خودش خالی از لطف نیست و می تواند ثمره علمی داشته باشد ولی در اینجا ما درصدد فهم معنایی از دین هستیم که برای همگان قابل درک باشد «هرگز انسان اگرچه به خدا نیز معتقد نباشد از دین ( برنامه زندگی بر اصل اعتقادی استوار است) مستغنی نیست. پس دین همان روش زندگی است و از آن جدایی ندارد»[1] با این بیان مرحوم علامه طباطبایی می توان ادعا کرد که منظور ما و فهم و درک ما از دین چیست و به دنبال چه هستیم فارغ از اینکه چه اشکالات و ضعف و قوت هایی این تعریف دارد که نه مجال آن بحث وجود دارد و نه لزومی به بحث از آن می بینیم لذا در این پژوهش به این مفهوم دین بسنده می کنیم که همان روش زندگی است. مفهوم دین از درون: مفهوم دین از درون بدیهی است که با اندک توجهی برای هر انسان سلیم النفسی که از تعادل روحی برخوردار باشد نمایان است، البته این مفهوم اعتباری است و عنوان کلی آن عبارت ست از وجود نقشه راه برای حرکت در مسیر آفرینش ویژه بشر. حقیقت دین از درون: دین از درون امری حقیقی و اصیل است یعنی متحقق بالذات و دارای منشأ اثر و امری وجودی است، جامع این امر وجودی و اصیل و حقیقی عبارت است از گرایش به برترین. به تعبیر دیگر آدمی برترین خواهی را در آغاز حس می کند و سپس با اندکی توجه می فهمد که خود برترین نیست، زیرا با تمام وجود نقصان و ضعف های خود را درمی یابد و نیازهای خویش را می فهمد و درمی یابد که برترین تنها یکی است که همه ویژگی های وجودی را داراست. این حقیقت وجودی (گرایش برترین) در همه هست و هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند ولی نمود آن در مواضع حدی و موقعیت های مرزی همانند، درد، رنج، اضطراب، مرگ و ... نمایان می شود. بنابراین، این حقیقت در آدمی نهاده شده و دست یافتنی است. این گرایش همان هسته اصیل توسعه وجودی آدمی است، شاید تعبیر معروف امام علی(علیه السلام): «العلم نقطه کثره الجاهلون»[2]، علم یک نقطه است و نادانان آن را تکثیر کردند. اشاره به همین مضمون باشد که همه چیز از همین سلول بنیادین وجودی انسان پدید می آید اگر التفات و توجه به آن باشد و اساساً همه چیز در انسان هست و به تعبیر قرآن کریم: «والله اخرکم من بطون امهاتکم، لا تعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون»،[3] و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستید و برای شما گوش و دیدگان و دل ها قرار داد تا شکرگزارید. گویا آدمی در آفرینش پر از خالی است یعنی همه چیز دارد ولی چیزی نمی داند همان طور که در اشعار منسوب به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نیز آمده است: دوائک فیک ولاتشعر و دائک منک ولا تنظر و تحسب انک چرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر و انت الکتاب المبین الذی با حرف یظهر المضمر فلاحاجه لک فی خارج یخبر عنک بما سطر دوای تو در وجودت نهفته است و درک نمی کنی. درد هم از خودت سرچشمه گرفته و دقت نمی کنی. فکر می کنی موجود ضعیفی هستی، در صورتی که جهان بزرگ در وجودت پیچیده است. تو آن کتاب درخشانی هستی که با حرف آن، پنهان ها آشکار می گردد. بنابراین نیازی نداری که به تو بگویند وجودت با چه حروفی نوشته شده است.[4] بنابراین حقیقت دین در درون آدمی وجود دارد و امری وجودی و اگر این حقیقت در درون نبود هیچ گاه چیزی به نام دین بروز و ظهور پیدا نمی کرد و البته این حقیقت درونی شاخصه هایی دارد که مهم ترین آن تنهایی تفرد است. تنهایی و دین از درون: مهم ترین شاخصه وجودی بودن دین، تنهایی و تفرد است، اصل تفرد در فلسفه یعنی این که هر موجودی دارای یک وجود جزئی است که توسط آن از صورت مشترک (نوعی) بین خود و افراد دیگر متمایز می شود.[5] تنهایی فرصتی برای خود آمدن و تهدیدی برای بیرون رفتن از خود است، تنهایی فرصتی برای صعود به اوج قله های سعادت و تهدیدی برای سقوط به دره های شقاوت است، تنهایی همه کاره است و اساس حیات انسانی را تشکیل می دهد و چه زیبا قرآن کریم به آن اشاره می فرماید: ولقد جئتمونا فردی کما خلقناکم اول مره و ترکتم ما خولناکم وراء ظهورکم و ما نری معکم شفعاءکم الذین زعمتم انهم فیکم شرکوا لقد تقطع بینکم و ضلّ عنکم ما کنتم تزعمون.[6] همانا در ابتدای ورود به عالم دیگر، البته تک تک به نزد ما آمده اید، چنان که نخستین بار شما را همین گونه آفریدیم و آنچه به شما عطا کرده بودیم پشت سر گذاشتید و شفیعانی را که در میان خودتان شرکای خدا می پنداشتید با شما نمی بینیم و همه روابط شما ازهم گسیخته و آنچه را که پشتیبان خود می پنداشتید از دستتان رفته است. آیه شریفه به صراحت بیان می فرماید که ورود و خروج به این جهان تنهایی است همان گونه که تنها به این جهان وارد شدیم و آفرینشمان تنهایی بوده است، در خروج از این جهان نیز تنها هستیم، یعنی انسان در حقیقت بین دو تنهایی وجودی قرار دارد و البته زندگی که بین این دو تنهایی قرار دارد نیز تنهایی است. تنهایی واقعیتی است که سراسر وجود آدمی را فرا گرفته، تنها درد می کشد تنها ملول می شود، تنها شاد و تنها غمگین می شود، تنها دین دارد، تنها عروج می کند، تنها سقوط و تنها هبوط و بالاخره تنها می میرد. این تنهایی هسته بنیادین و شاکله ساز آدمی است همان گونه خداوند منان می فرماید: «کل یعمل علی شاکلته»،[7] هر کسی بر اساس ذات خود عمل خواهد کرد. انسان همه پندار، رفتار، کردار، اعمال خود را بر اساس انگیزه ها و انتخاب این انگیزه های پی درپی به تنهایی شکل می دهد و تنها زندگی می کند، تنها می میرد و تنها محشور خواهد شد. بنابراین تنهایی مهم ترین شاخصه ای است که نشان می دهد دین از درون در آدمی به عنوان یک ویژگی وجودی نهاده شده است و البته در بین اندیشمندان فراوانی دین از درون نمود داشته که به بررسی یک مورد بسنده می کنیم. دین از درون در فلسفه های وجودی[8] ریشه های فلسفه وجودی معاصر را باید در اندیشه های کرکگور[9] جست وجو نمود. «اندیشه های فلسفی کرکگور با تکیه بر فرد، بر گزینش و بر گرو نهادن خویش است... این فلسفه کوششی است برای رویارو نهادن انسان ها با وضع هستی دارانه اگزیستانسیل خویش و گزینه های بزرگ خویش»[10] او همواره به تعالیم و آموزه های دینی و وابستگی افراد به دین برای نشان دادن شخصیت خویش معترض بود و آن را به عنوان یک ضعف بزرگ در زندگی افرادی دانست و بر این باور بود که این وابستگی آدمی را از خود بیگانه می کند و انسان نمی تواند خویشتن خویش را باز یابد، او تحقق اگزیستانسیل را در شدن و گزینش می داند «صیرورت و شدن، هست بودن متفکر است»[11] یعنی اگر آدمی خویشتن خویش را در گرو پیروی و وابستگی به حزب یا گروه یا صنف و یا حتی کلیسا جست وجو کند خود را در آن حل می کند و خودی برای او باقی نمی ماند. تمثیل وجود در نگاه کرکگور یکی از مهم ترین چیزهایی که مقصود کرکگور را از وجود روشن می کند همان مثال معروف او در رابطه با دهقان مست است «کسی در یک گاری نشسته است و عنان اسب را به دست دارد، اما اسب به راهی می رود که با آن آشناست بی آنکه راننده هیچ کوششی کند و چه بسا در خواب باشد. اما کسی دیگر اسب خود را با جدیت راهبری می کند، به یک معنا می توان گفت هر دو راننده اند، اما به معنایی دیگر تنها دومین را می توان گفت که رانندگی می کند».[12] کرکگور با این مثال مقایسه ای بین دو نوع وجود انجام می دهد، وجود مؤثر و فعال و انتخاب گر و آزاد و وجود منفعل و متأثر که تنها هنر آنها وجود داشتن به لحاظ هستی شناسی است و وجود دیگری ورای آن ندارند و همانند سنگ و چوب و گیاهان و حیوانات هستند. این دسته مانند آن دهقان کالسکه رانی است که بر روی کالسکه اش خوابیده و اسبش راه را می شناسد و او بدون هیچ نگرانی در آرامش کامل به را ه خود ادامه می دهد و می داند که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد، در مقابل آن کالسکه رانی است که مسیری را طی می کند که تابه حال نرفته و آن را نمی شناسد، هر لحظه دچار نگرانی و اضطراب است، او تمام هویت خویش را حس می کند و می داند که در گزینش ها ممکن است از دوستانش دور بیفتد. معنی وجود داشتن این است که هر کس، خود راستین خود را برگزیند «وجود چیزی است که باید آن را ربود و به دست آورد و بنابراین کرکگور می تواند از آن به عنوان جریان صیرورت (زائیده شدن) و کوشیدن سخن بگوید».[13] بنابراین منظور کرکگور از وجود همان وجود فعال گزینشگر آزاد، اما نامحدود است «محدود از این لحاظ که به نامحدود مرتبط است».[14] او وجود را مسئول، امیدوار، ناامید، نگران و تعالی خواه می داند که همواره گزینش می کند و هزینه های آن را نیز می پردازد و پیامدهای آن را بر عهده می گیرد و تحت هیچ شرایطی حاضر نیست که این گزینش ها را متوقف کند. وجود در نظر او فرد، یکه و تنها و متفرد است او شخصیت و بزرگی افراد را به نسبت امیدواری آنها می داند «هر کس به تناسب انتظار و امیدش بزرگ شده است، یکی با انتظار و امید از ممکن بزرگ شده، دیگری با امید و انتظار از ازلی و سرمدی، اما آن کس که از غیرممکن(خدا) انتظار داشت و به او امید بست، از همه بزرگ تر شده».[15] با توجه به تعریفی که کرکگور از وجود ارائه می کند، وجود همان شدن همراه با گزینش و انتخاب یا اختیار و آزادی است و به طور طبیعی این شدن به تدریج و با طی مسیر به دست می آید و این مراحل با نام سپهرهای هست بودن مطرح می شود «هست بودن بیرون از سر سپهر نیست، استحسانی یا احساسی، اخلاقی و دینی» این سه سپهر متخارج اند و همانند کراتی هستند که همدیگر را قطع نمی کنند.[16] از بین این سپهرهای متخارج سپهر ایمانی و دینی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. «سپهر دینی، سپهری است که در آن انسان به اعلی درجه هست، است. این سپهر مبتنی بر ایمان است»[17] در جهان ایمانی که آخرین مرحله است دیگر نیاز به ایجاد اصول و مبانی و مقید نمودن خویش نیست، بلکه آدمی خود را به سرچشمه زلال این تقیدات می رساند و اینجاست که دیگر چشم عقل را می بندد. با این گزینش آدمی همه چیزش را به دست آن مبتکر فکر و اندیشه انسان می دهد. هیچ چیز در این جهان برای سالک آن معنا ندارد، مگر خودسپاری به آفریننده این جهان ها، اینجاست که زمان هم، در نوردیده می شود، رنج و درد مهم ترین ویژگی بارز این است ایمان که همان دین از درون است، حرکت با شور و شوق و اراده به سوی سعادت ابدی است که همواره انسان، خواستار آن است او خود را در عالی ترین وضعیت به متعالی ترین در عالم پیوند زده است. «می توان گفت که وی خود را در عمیق ترین معنی برگزیده است.»[18] در هر صورت سپر دینی ایمانی اوج اگزیستانسیل است که انسان همراه با رنج و سختی و درد پر از شور و شوق ایمان می شود و همان طور که در مرحله اخلاقی همه چیز را بر اساس عقل فردی به صورت قانون و پایبندی به آن به هم پیوند زده بود در اینجا به راحتی خلاف عقل را می پذیرد «در حقیقت کرکگور نمی گوید که برای عمل ایمانی هیچ انگیزه عقلائی وجود ندارد»[19] ولی سهم عقل بسیار کم رنگ می شود گویا که اصلاً توجهی به آن نمی شود. بنابراین کرکگور ایمان را گوهر و لب دین می داند و تمام تلاش خود را مصروف این نکته می نماید او با نگاه قرون وسطایی به دین که تنها به پوسته دین چسبیده اند و همین طور با نگاه علمی به دین شدیداً مخالف است و هیچ کدام را مایه سعادت بشر نمی داند با توجه به مخالفت هایش با آیین کاتولیک و کلیسا و تشریفات حاکم بر آنها به جرات می توان او را گوهر گرا دانست که بسیار شبیه به عرفان شرقی است که آموزه هایی شبیه به این دارند تنها دل سپردن به خدا را مطلوب می دید و دقیقاً به همین دلیل است که او را نه می توان فیلسوف دینی دانست و نه متکلمی که به دفاع از ظاهر دین می پردازد، بلکه او فردی است گوهر گرا با ویژگی هایی که در سپهر دینی به اوج خود می رسد و سراسر وجود آدمی را دربرمی گیرد. به طور کلی سرانجام، دین از درون، توحید است و یا به تعبیر درست تر میل به توحید دارد چون انسان در زندگی با مواضع حدی فراوان روبه رو می شوند و درمی یابد که هیچ دادرسی جزء وجود محض، یعنی برترین به داد او نمی رسد که تمثیل زیبای قرآن کریم اشاره به همین است: «اذا رکبوا فی الفلک دعوالله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البراذهم یشرکوه»،[20] هنگامی که بر سوار کشتی شوند (خدا را با اخلاص می خوانند)، اما هنگامی که خدا آنان را نجات داد باز مشرک می شوند، یعنی ترس که یکی از مواضع حدی است موجب گرایش به برترین که همان توحید خالص است می شود و مواضع حدی دیگر همانند مرگ نیز این گونه است که آدمی را از درون به توحید رهنمون می شود. دین از برون همان گونه که بیان شد دین از درون یک واقعیت وجودی است و با تنهایی همراه است که در مواضع حدی خود را نشان می دهد و میل به توحید دارد زیرا در غایت تنهایی می فهمد که هیچ دادرسی به برترین که یکه و تنها و یگانه است ندارد. اما دین از برون با دیگران همراه است و با دیگران معنا می شود یعنی روش زندگی در خارج از خود، دیگران کثیراند، همه پدیده های گوناگون را با ضمایر کلان آن، او و تو را شامل است و این به معنای میل به شرک است یعنی دخالت بیگانه و دیگری در پنجره دید آدمی، البته شرک همواره جلی نیست که مدعی با صراحت حضور دیگران را جار بزند و سهم تأثیرشان را اعلام کند، گاهی و به عبارتی خیلی از اوقات مدعیان توحید، مشرک اند یعنی در آنجا ادعای حضور دیگران نمی شود ولی به هر حال ردپایی از دیگران در لایه های پیچ درپیچ زندگی وجود دارد، شرک و این یمعنی خفی است، این قسم از شرک در اکثر قریب به اتفاق انسان ها وجود دارد، مگر در پیامبران و امامان معصومین(ع) و اولیای خاص الهی. دین گاهی در برون به اندازه یک نهاد اجتماعی تنزل پیدا می کند و با دیگر نهادهای اجتماعی به معامله می پردازد که در طول تاریخ، فراوان از این دست معامله ها وجود دارد که بت پرستان و یا حتی مدعیان ادیان توحیدی به خصوص در جوامع مدنی با دیگر نهادها معامله می کنند. گاهی آن چنان با قدرت گره می خورند همانند قرون وسطی که جایگاه دین عوض می شود، یعنی قرار است که دین از درون الهام بگیرد (که میل به توحید دارد) و بروز و ظهور توحیدی داشته باشد، از بیرون و توسط حکام تزریق می شود و وسیله ای برای عوام فریبی و حفظ قدرت می شود. به همین دلیل، دین بسیار سطحی و تکلیفی و از بالا به پایین تزریق می شود و سعی می شود یک خوانش خاص از دین که محافظ قدرت است دیکته و تبلیغ شود و با دیگر خوانش ها مقابله شود و آزادی در اندیشه، گفتار و رفتار که حقی ذاتی و الهی برای انسان است، از او سلب شود. خوانش های بنیادین دین دین از برون با سه سطح از خوانش رو به رو است. خرد، کلان و توسعه. 1. خوانش خرد از دین با نگاهی فردی و شخصی افراد مربوط است که هر کس برای زندگی فردی در خارج سبک و روشی دارد گرچه نتواند آن را دسته بندی کند و یک الگو ارائه کند و حداکثر برد آن، شخص و خانواده و یا اقوام و قبیله اوست. 2. خوانش کلان از دین با نگاهی اجتماعی برای بازه زمانی محدود و در جوامع مختلف مطرح و متولد می شود و عمر طولانی تری نسبت به خوانش خرد دارد ولی به هر حال باید سراغ آن را در بخشی از تاریخ گرفت که فراوان اند از این دست خوانش ها که منقرض شده اند و تنها می توان در تاریخ آنها را یافت. 3. خوانش توسعه از دین دین در برون با خوانش دیگری مواجه است که قابلیت کشسان در تاریخ را دارد، یعنی نه تنها اشخاص و افراد و جوامع گوناگون را حمایت می کند و در لایه های مختلف زندگی آنان مؤثر است، بلکه سهم تأثیر آن به تاریخ نیز سرایت می کند و پایایی را برای آن خوانش به ارمغان می آورد. این نوع از خوانش باید پویا باشد که بتواند پاسخگوی مطالبات هواداران خود باشد و همین طور تبلیغ برای جذب حداکثری که پایا باقی بماند. ویژگی های خوانش دین پایا الف) عقل مداری: عقل به عنوان قوه ای که توان درک همه حقایق را دارد، نه عقل ابزاری و تجربی که تنها حوادث جزئی و تجربی مادی را می فهمد، این عقل حجت باطنی است و آدمی را به حقایق عالم هدایت می کند، امام کاظم(علیه السلام) می فرماید: «یا هشام ان للله علی الناس حجتین، حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه و انا الباطنه فالعقول...»،[21] ای هشام، خدا بر مردم دو حجت دارد یکی حجت ظاهری و یکی حجت باطنی، حجت ظاهری، رسولان و انبیا و امامان هستند و حجت باطنی عقول هستند. حاکمیت عقل در دین موجب استحکام و استواری آن خواهد بود و توان پاسخگویی به مطالبات را بهتر و بیشتر خواهد داشت و در نتیجه مقبولیت بیشتری دارد و موجب پایایی آن می شود. ب) گفتگو مداری: بزرگ ترین نعمتی که به بشر اعطا شده، نعمت بیان است. بیان یکی از مهم ترین ویژگی هایی است که پس از آفرینش به انسان داده شده: «الرحمن، علم القرآن خلق الانسان، علمه البیان»،[22] رحمان (خداوند) قرآن را آموخت، انسان را آفرید، او را بیان و گفتن آموخت. گفتگو در دین یعنی حضور همگانی همه اطراف در دین، حضوری پویا و کنشگر که اعماق دین با گفتگو به بیرون جهیده می شود و حدود و ثغور آن در ارتباط با حقوق و تکالیف دین داران و غیر دین داران نمود پیدا می کند، نقاط ضعف و قوت نمودار می شود. گفتگو خود بهترین جهاد است. اگر با آداب خاص خود انجام پذیرد که مهم ترین جهاد است با عنوان جهاد کبیر که خداوند می فرماید: (فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً)،[23] کافران را اطاعت نکن و با قرآن با ایشان به جهادی بزرگ بپرداز که در اینجا دو دستور اساسی به پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) داده شده که اولاً از کفار پیروی نکن چون حق را می پوشانند و دوم اینکه با آنان با قرآن که سراسر حق است گفتگو کن و این گفتگو مداری یکی از مهم ترین راه های پایایی و حتی پویایی دین است. ج) عدالت مداری: دین هایی که در تاریخ کشسان دارند و تا امروز پایا بوده اند در ارتباط با حقوق و تکالیف مردم خنثی نبوده اند و همواره در منازعات فردی، خانوادگی، اجتماعی و حتی بین المللی ایفای نقش کرده اند، لذا رعایت عدالت برای نفوذ در قلوب مخالفان بسیار مهم می نماید و اساساً یکی از اهداف رسالت انبیاء آموزش و ایجاد زمینه عدالت در جامعه بوده است که مردم، خود عدالت ورزی کنند: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[24] به راستی که پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آن ها کتاب و میزان (حق و باطل) نازل نمودیم تا مردم به عدالت و قسط رفتار کنند. نکته مهم در آیه شریفه اینکه اقامه قسط و عدل از وظایف پیامبران شمرده نشده است که بگوییم دستیابی آن مخصوص افراد خاصی است و دست نیافتنی است بلکه هدف از رسالت پرورش و آموزش انسان هاست که خود، عدالت را اقامه و برپا کنند به طوری که عدالت خواهی، عدالت جویی و عدالت ورزی ملکه آنان شود و شاکله اصلی آنان را تشکیل دهد. بنابراین سه ویژگی بسیار مهم (عقلانی بودن)، (گفتگو محور بودن) و (عدالت مدار بودن) برای بقای یک دین لازم است که آن دین برای هوادارانش قابل توجیه باشد و در عین حال پویا باشد که بتواند برای دیگران جاذبه داشته باشد که به آن گرایش پیدا کنند. و پایا شود. حلقه اتصال دین از درون و برون آدمی از درون تنها زاده می شود، تنها زندگی می کند، تنها می خورد، تنها می خوابد، تنها احساس می کند، تنها رنج می برد، تنها شادی می کند، تنها دین داری می کند، تنها می میرد، تنها محشور می شود، تنها مبعوث می شود. در یک کلام تنها وجود واقعی خود را تشکیل می دهد و تنها خود را می سازد همان طور که خداوند می فرماید: «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ...»[25] اما دین از برون بنا بر شرایط خاص همراه با تعصب ها و غرورهای فراوانی می شود که هر کسی پنجره دید خود را که همان خوانش فردی، صنفی، گروهی، اجتماعی و تاریخی اوست را بر دیگری ترجیح می دهد با این عنوان که دین من، برتر است همان گونه که خداوند می فرماید: «وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»[26] هر کدام از یهود و نصاری قائل بودند که به جز طایفه خودشان به بهشت نمی روند، این آرزوی آن هاست، بگو برای این ادعا برهان بیاورید اگر راست می گویید. این نگاه عمیق که هر ادعایی باید همراه با برهان باشد، خود بهترین و مهم ترین دلیل است برای اثبات، پویایی و پایایی و حقانیت دین جامع و کامل دین از برون برای فرد، جامعه و تاریخ... البته خداوند متعال در پاسخ این ادعای یهود و نصاری که هر کدام خود را حق می پندارند و گمان می کنند که فقط خود به بهشت می روند می فرماید: «بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»[27] آری هرکس که تسلیم حکم خدا شود و نیکوکار باشد در نزد خداوند برتر است و هیچ ترس و اندوهی نخواهد داشت. آنچه در نزد خداوند مهم است اینکه دین از برون با عنوان تسلیم به فرامین الهی و عمل صالح با دین از درون با عنوان گرایش به برترین گره بخورد و آدمی در این راه قرار بگیرد و مستدام باشد که قطعاً نزد خداوند ما جور خواهد بود و نباید هیچ نگرانی داشته باشد. بنابراین روحیه تسلیم در مقابل حق و گرایش به برترین عام ترین حقایقی هستند که از برون و درون همدیگر را پوشش می دهند و کسی که این روحیه را داشته باشد از رستگاران است همان گونه که خداوند می فرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»[28] بشارت بده به بندگانی که سخنان گوناگون را می شنوند و از بهترین آن ها پیروی می کنند، این ها هدایت شدگان از جانب خداوندند و آنان خردمندان هستند. بلی ادیان مختلف در برون سخنان و ادعاهای فراوانی دارند و این خردمندان هستند که با شنیدن همه سخنان از بهترین آن ها پیروی می کنند و این خود هدایت الهی بر آنان است یعنی خردمندان و هدایت شدگان الهی دو روی یک سکه اند یعنی سخنان حق، سخنانی شیرین و پرجاذبه اند که هر انسان حق طلبی با شنیدن این سخنان مجذوبشان می شود و بلافاصله از آن پیروی می کنند همانند یک نقاشی زیبا که هر بیننده فهیم را پس از دیدن آن به تحسین وامی دارد. نتیجه دین از درون آن چنان گسترده است که همه بشریت، از آغاز تا پایان با یک مفهوم عام به معنای نقشه راه سعادت ابدی با حقیقتی به نام گرایش به برترین را در برمی گیرد که به توحید محض ختم می شود همان گونه که خداوند می فرماید «الا الله الدین الخالص»[29] آگاه باش که دین خالص برای خداست و همو با صراحت می فرماید: «إن الدین عند الله الاسلام»[30] تنها روش زندگی تسلیم در مقابل حق است. این به معنای آن است که همه آدمیان از درون به یک قبله سر می سایند اگرچه با زبان آن را انکار کنند. بنابراین آدمی از درون دین دار و موحد است اما دین از برون آنچنان دایره اش تنگ می شود که اگر بگوییم به تعداد افراد نقشه راه ترسیم می شود. گزاف نگفته ایم زیرا هر کسی به تنهایی خود آیه ای از آیات الهی است و راهی به سوی او برای خود ترسیم می کند، گاه بت هایی می سازد و از حادثه ای بهره می جوید که به مطلوب برسد و در سراب های فراوانی سیر می کند به خیال رسیدن به آب. در این بزنگاه تنها کسانی پیروزند که بتوانند میان دین از درون و برون همپوشانی کنند و به حقیقت دست یابند همان گونه که خداوند می فرماید: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»[31] قسم به عصر که همه در مسیر ضرر و خسران حرکت می کنند مگر مؤمنان و کسانی که عمل صالح انجام می دهند. بنابراین دو عامل اساسی برای همچوشانی دین از درون و برون دخالت دارند اول ایمان و دوم عمل صالح که با این دو عامل می توانند خود را به سعادت ابدی برسانند و این همان است که خداوند می فرماید: «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[32] هر کس غیر از اسلام دینی اختیار کند از او پذیرفته نیست و در آخرت از زیانکاران است. در حقیقت حلقه اتصال دین از بیرون تا درون اکتفا به کمینه یعنی گرایش به برترین و فرستاده اوست و این مهم به مدد جستن از برترین و حرکت در مسیر نیل به کمال وجوديِ فردی و اجتماعی میسر خواهد بود. --------- [1]. طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، پاییز 1362 – ص 3. [2]. ابن ابی جمهور احسایی، عوالی اللئالی، ج 4، ص 129. [3]. قرآن کریم، سوره مبارکه نحل، آیه 78. [4]. میبدی، حسین بن معینالدین، دیوان امام علی7، ترجمه مصطفی زمانی، نصایح، قم، 1374، ص 179. [5]. صلیبا، جمیل، ترجمه صانعی دره بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفی، ص 494، تهران، حکمت، چاپ اول. [6]. قرآن کریم، سوره انعام، آیه 94. [7]. قرآن کریم، سوره اسراء آیه 8. [8]. Existentialism [9]. Soren kier kegard (1813- 1855) [10]. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش آشوری، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی سروش، 1375، ج 7، ص 327. [11]. ورنو، روژ، وال، ژان، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن، ترجمه یحیی مهدوی، تهران، خوارزمی، 1374، ص 121. [12]. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش آشوری، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی سروش، 1375، ج 7، س 327. [13]. کاپلستون، فردریک، فلسفه معاصر، ترجمه علیاصغر حلبی، تهران، زوار، 1361، ص 199. [14]. همان، ص 198. [15]. کرگلور، سورن، ترسولرز، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی، 1384، ص 73. [16]. روژه ورنو، ژال وال، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن، ترجمه یحیی مهدوی، تهران، خوارزمی، 1372، ص 126. [17]. همان، ص 128. [18]. بوسنسکی، فلسفه معاصر اروپایی، ترجمه شرف الدین خراسانی- تهران – انتشارات علمی فرهنگی ص 196-1379. [19]. کاپستلون، فدریک، تاریخ فلسفه پیشین، ج 7 ص 336. [20]. قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه 65. [21]. الکلینی، محمد بن یعقوب، ج 1، کتاب العقل و الجهل، حدیث 22، ص 17. [22]. قرآن کریم، سوره الرحمن، آیه 1-4. [23]. قرآن کریم، سوره فرقان، آیه 52. [24]. سوره حدید، آیه 25. [25]. سوره انعام، آیه 94. [26]. سوره بقره، آیه 111. [27]. سوره بقره، آیه 112. [28]. سوره زمر، آیه 17. [29]. سوره زمر، آیه 3. [30]. سوره آل عمران آیه 19. [31]. سوره والعصر آیه 1 – 3. [32]. آل عمران/85.
|