Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مديريت اختلاف (زهراء افروغ)

مديريت اختلاف (زهراء افروغ)

مديريت اختلاف (زهراء افروغ) / 40

عوامل اختلاف زا

در زندگي خانوادگي ابتدا بايد زمينه هاي اختلاف زايي را شناخت و از پيدا شدن آنها جلوگيري کرد تا اختلاف حاصل نشود و اگر در اثر جهالت يا رفتار غلط اختلاف حاصل شد، بايد با تدبير به حل آن اقدام کرد. در اين نوشته ابتدا به معرفي عوامل اختلاف زا مي پردازيم و در مرحله بعد چگونگي مديريت اختلافات را مرور مي کنيم.

متأسفانه بسيارى از افراد رفتارهاى ناپسند و مشكل زايى دارند، ولى خطا بين نيستند و عيب خود را نمي بينند و غفلت، آنان را از اصلاح باز مى دارد. ابتدا به نمونه هايى از سلوك نامناسب و اختلاف زاي زناشويى توجه مي دهيم، بدان اميد كه غافلان خطاكار و مرتکب را به خود آورد و آنان را بر درست كردن رفتار ناپسند خود مصمم گرداند.

1- انتخاب ناهمسان

بسيارى از نابسامانى هاى زندگى به «انتخاب ناهمسان» باز مى گردد. اگر زن و مرد پيش از ازدواج در انتخاب خود، معيار «همسان گزينى» را در گونه هاى مختلفش رعايت مى كردند و سعي مي کردند همسري براي خود برگزينند که از جهات مختلف (سني،ظاهري، خانوادگي، علمي، مادي، معنوي، روحي و...) هم افق با خودشان بود، در زندگى راحت مى توانستند به همگرايى برسند و هماى سعادت را شاهد باشند. به موارد زير توجه كنيد:

خانمى كه براى طلاق گرفتن از همسرش به دادگاه طلاق مراجعه كرده بود، اظهار داشت: در وضع روحى بدى بودم كه اين مرد با وجود 22 سال تفاوت سنى از من خواستگارى كرد. فكر كردم سن و سال و تجربه او موجب مى شود قدر زندگى با من را بداند. از اين رو جواب مثبت دادم، ولى هر چه از زندگى مشترك مان مى گذشت، بيشتر متوجه ناهمگونى با او شدم (يکي درونگراي پير و ديگري بيرون گراي جوان). او مى خواهد من نيز مانند او گوشه خانه اسير رختخواب باشم و غر و لندهاى او را بشنوم.(1)

منِ جوان، پرشور، با نشاط و فعال را به پيرمردى شوهر دادند كه صورت و سيرتى ناپسند داشت و اخلاق، رفتار و گفتارش مخالف انتظار، روحيات و آرزوى من بود. مى خواستم گردش و تفريح كنم، به باغ و صحرا بروم، بدوم، بجهم و...، او مى خواست يك جا بنشيند، يا بخوابد، از سرما و گرما ناراحت بود، نه شعر مى فهميد و نه از گفتار ادبى خوشش مى آمد.(2)

يكى از پژوهشگران با شمارى از زنانِ شوهردار گفتگو كرده و پرسيده:

«اگر مرد بوديد، چگونه همسرى انتخاب مى كرديد؟» جواب بيشتر خانم ها مؤيد آن است كه انتخاب ناهمسان در زندگى آنان احساس مى شود و در دل خود نبودن آن را خواهان مى باشند. به جواب ها توجه كنيد:

«فردى را انتخاب مى كردم همشأن خانواده خود، با ظاهرى نسبتاً زيبا و از لحاظ تحصيلات همرديف خودم»؛
«فردى كه از لحاظ مادى و معنوى همشأن خودم باشد.»؛
«همسرى انتخاب مى كردم كه با خانواده ام همسان باشد و از لحاظ تحصيلات تقريباً مساوى خودم باشد و خانواده ام او را بپذيرند، زيرا زن در بين خواستگارانش بهترين را انتخاب مى كند، نه فرد ايده آلش را.»؛
«همسرى انتخاب مى كردم كه از نظر منزلت و مقام همشأن و همرتبه خودم باشد تا همفكر، همراه، همدل، همراز و همسفرم باشد.»
جواب ها همه تأكيدى بر «همسان گزينى» است. البته تأمل و دقت در جواب هاى ديگر نيز جالب و آموزنده است:
«همسرى انتخاب مى كردم كه متكبر و شلخته نباشد.»؛
«اگر مرد بودم، از اينكه همسرم فعاليت اجتماعى دارد و در آن موفق است، خوشحال مى شدم، نه اينكه به او بگويم «يا من يا كار!»؛ «ابتدا دختر مورد علاقه ام را دورادور زير نظر مى گرفتم تا با شيوه رفتارى وى با ديگران آشنا شوم و تنها به پرسيدن چند سؤال، آن هم در مراسم خواستگارى بسنده نمى كردم.»؛ «همسرى انتخاب مى كردم كه در درجه اوّل معتقد، درستكار، باگذشت و مثبت انديش باشد و در درجه دوم مفهوم محبت كردن را بداند.»؛ «همسرى انتخاب مى كردم كه با خانواده همسرش مثل خانواده خودش مهربان باشد.»

جواب هاي فوق حاکي است که قدم اول براي استحکام خانواده بايد زمان تشکيل آن برداشته شود و با انتخاب صحيح، آگاهانه و همسان، زمينه هاي همگرايي بعد از ازدواج فراهم گردد و با تدبير و مديريت اين زمينه ها، زندگي خانوادگي مستحکم و پرعطوفتي تدارک ديده شود.

2- انتظارات فراوان، چشمه جوشان نارضايتى

انسان ها از اطرافيان خود خواسته هايى دارند كه مى تواند كم يا زياد باشد. در تربيت دينى بنا بر آن است كه انسان ها را به مبارزه با توقعات وادارند، زيرا انتظار و چشم داشتن به ديگران به طور طبيعى با ناكامى كم و زياد روبه رو مى گردد. ناكامى ها عقده هايى در روح و روان فرد مى شوند و زندگى اش را با مشكل مواجه مى سازند. مؤمن بايد انتظارش را فقط متوجه خداوند كند و چشم اميد از غير خدا ببندد. جملات زير از امامان معصوم آموزنده اين فضيلت است:

«خدايا، مرا از بندگانت بى نياز كن.»(3)
«خدايا، با بخشش بيكران خود مرا از بندگانت بى نياز كن.»(4)

مانند اين آموزه ها در دعاها فراوان است، ولى اين ويژگى، مرتبه اى بلند است كه همگان بدان نمى رسند اما مى توان با «توقع و انتظار زياد» مبارزه كرد و به كاهش توقعات همت نمود. خواسته و انتظارِ فراوان، چشمه جوشان نارضايتى است. به مواردى توجه كنيد:

«از ابتداى ازدواج، انسان نق زنى بودم و هر روز نق هاى من بيشتر مى شد. هميشه وقتى شوهرم به منزل مى آمد، از كارهاى فراوان منزل شكايت مى كردم و اظهار خستگى مى نمودم و كار شوهرم در اداره را آسان مى شمردم و با كار خودم در منزل اصلاً قابل مقايسه نمى دانستم. حقوق او را كم حساب مى كردم و انتظارات فراوان حاصل نشده از او را شماره مى كردم. سال ها شوهرم نق زدن هاى فراوان مرا تحمل كرد با اينكه اصلاً در خانه آسايش و آرامش نداشت تا اينكه ناچار شد به كانون ديگرى براى يافتن آرامش اقدام كند. وقتى از اقدام او براى تجديد فراش خبردار شدم، تازه از خواب بيدار گشتم. شوهرم در برابر اعتراض شديد من گفت: تو زندگى را براى من كوفت كردى. هيچ گاه فكر نمى كردى كه من روزى دو جا - صبح تا ساعت دو در اداره و تا شب در شركت - كار مى كنم تا چرخ زندگى مان بچرخد اما شب كه خسته و خُرد به منزل برمى گشتم، تازه با تقاضاها و شكايت هاى بى حد و حساب تو روبه رو مى شدم؛ بالاخره از زندگى با تو و از خانه تو بيزار گشتم و چون بچه دار بودى و نمى خواستم با طلاق دادنت، بچه هايم بى مادر شوند، به دنبال يافتن آسايش در جاى ديگر برآمدم. اقدام همسرم به تجديد فراش و يافتن كانون ديگر براى آرامش، مرا به خود آورد و تلاش كردم با تغيير رفتار، شوهرم را دوباره به خانه بازگردانده و به زندگى علاقه مند سازم. بالاخره پس از شش ماه موفق شدم و اين درس را گرفتم: همسرم بيرون از خانه به اندازه كافى خسته مى شود، نبايد در خانه با نق زدن و شكايت و زياده طلبى او را خسته تر كنم.»(5)

«زندگى خوشى داشتيم؛ تا اينكه اولين فرزندم به دنيا آمد و پدر و مادرم سيسمونى مختصرى به ما دادند. از آن به بعد همسرم با خسيس خواندن آنها مرتب نزد من به آنان بى احترامى مى كند و مرا مضطرب و ناراحت كرده است.»(6)

اين که فرد بالا پدر و مادر همسرش را خسيس مي شمارد، سرکوفت مي زند، زندگي را براي همسرش و بالمآل خودش جهنم کرده، ناشي از زياده طلبي اوست. او اگر به همان سيسموني کم پدر و مادر همسرش قانع بود، به جاي سرکوفت زدن، تشکر مي کرد و همسرش را شاد و عاشق خود و زندگي اش مي ساخت.

3- رفتارهاى گمان برانگيز و ويرانگر

اگر زن و شوهر به يكديگر اعتماد داشته و هر كدام ديگرى را از آنِ خود بداند و مطمئن باشد كه مورد خيانت وى واقع نمى شود، اطمينان و اعتماد به استحكام پيوند آنان مى انجامد و سختى هاى زندگى را قابل تحمل بلكه لذت بخش مى سازد. مشكل آنجا بروز مى كند كه اعتماد خدشه دار شود. رفتارهاى نادرست و گمان برانگيز هر يك از زن و شوهر در بى اعتمادى ديگرى نقش اساسى دارد. توجه كنيد:

«زنى پس از سى و دو سال زندگى مشترك، سرانجام براى گرفتن طلاق به دادگاه مراجعه كرد و در بيان علت تقاضاى طلاقش گفت: شوهرم عادت كرده با هر زنى كه مى بيند، شوخى كند.»(7) ؛ «شوهرم به دوستانم اظهار علاقه مى كند، اظهار علاقه آنقدر آشكار است كه آنان از ترس، دعوت من را نمى پذيرند و از آمدن به منزل ما خوددارى مى ورزند و مى گويند: «شوهرت نسبت به ما نظر دارد!» اين مسئله مرا به شدت پريشان و پيش دوستانم سرشكسته ساخته است.»(8)

رعايت نكردن حريم، در آمد و شد با نامحرمان و برقرارى دوستى هاى صميمى با جنس مخالف به طور طبيعى بخصوص براى همسر فرد (زن يا شوهر)، سوءظن برانگيز است. افراد بايد در ارتباطهاى خانوادگى يا محيط كار با نامحرمان، حريم هاى خصوصى را مراعات كنند؛ نه اجازه دهند كسى در حريم آنان وارد شود و نه خود به حريم ديگران سرك بكشند. رفتار در محيط كار و اجتماع با جنس مخالف بايد به حدى سالم و صحيح باشد كه به هيچ وجه بدگمانى و سوءظنى پيش نياورد. البته ممكن است بعضى سوء ظن ها بجا نباشد، ولى در همان موارد هم ممكن است بتوان به نوعى جلوى آنها را گرفت. به يك مورد توجه كنيد:

«دكتر دندانپزشكى از گمان هاى فراوان و بى جاى همسرش به دادگاه شكايت برد و با مطرح كردن شكايتش معلوم شد چون دندانپزشك موقّر و خوش تيپى است، مريض هاى زن بخصوص زن هاى جوان به او مراجعه مى كنند. روزى خانمش براى ديدن او به مطب مراجعه كرده و بدون اينكه به منشى اطلاع دهد، در اتاق انتظار نشسته و با زن جوانى از مراجعه كنندگان سرِ صحبت را باز كرده است. زن جوان گفته: چون آقاى دكتر مرد موقر و خوش تيپى است، به او مراجعه كرده است. شنيدن اين جمله زن را بدگمان و مضطرب كرده و به اختلاف با شوهر كشانده است.» (9)

ممكن است اين خانم را براى گمان بى جا محكوم كنيم، ولى الحق و الانصاف بايد به او حق داد كه نگران شود و بايد شوهر خوش تيپ، موقر و متين اين خانم از پذيرفتن زن هاي جوان و خوش تيپ خودداري ورزد تا هم زمينه بدگماني براي همسرش فراهم نشود و هم خودش از افتادن در باتلاقهاي هلاک کننده در امان باشد. اگر در ارتباط هاى كارى دقت نشود و آداب آن رعايت نگردد، به جاهاى باريك ختم مى شود و پيامدهاى ناگوارى دارد. به يك نمونه عبرت انگيز و ناراحت كننده توجه كنيد:

«با همسر اوّلم زندگى خوب و آرامى داشتم تا اينكه سال 59 صاحب پسرى شدم و بر شادى ما افزوده گشت. در دوران جنگ زنم ماهها دورى مرا تحمل كرد و زندگى را اداره نمود تا من در جبهه دفاع از حق و وطن حاضر گردم. بعد از جنگ با خانواده اى از آوارگان جنگى آشنا شديم و آمد و شد و صميميت بين ما حاكم شد، به طورى كه با هم به مسافرت هاى بين شهرى مى رفتيم. برخوردهاى صميمى بين من و خانمِ دوستم، به علاقه مندى متقابل ما و بى علاقه شدن او به همسرش منجر شد و رابطه زناشويى آنان رو به سردى و اختلاف گذارد. در يكى از مسافرت ها حس كردم همسر دوستم توجه خاصى به من دارد و نگاهش بسيار گرم و پرحرارت است؛ تا اينكه روزى پنهانى و بى مقدمه علاقه مندى اش را مطرح كرد و گفت كه قصد دارد از همسرش جدا شود تا بتواند با من ازدواج كند و من هم به او قول مساعد دادم. مدتى بعد از دوستم جدا شد و شوهر و پسرش به خوزستان بازگشتند و خودش بعد از تمام شدن عدّه اش، به عقد من در آمد. در اين فاصله همسرم از جريان آگاه نبود و رابطه هاى خانوادگى قطع شده بود و او مرتب از من جوياى احوال دوستم و خانواده اش بود. با ازدواج او با من، همسر و فرزندش او را بى وفا و خائن خواندند و پسرش او را از خود راند. همين وضع سبب شد در عذاب وجدان گرفتار شود. بالاخره چهار ماه بعد از ازدواج مان روزى گريان به خانه ما آمد و جريان را به اطلاع همسرم رساند. همسر و پسر من نيز با شنيدن اين اتفاق مرا خائن و بى غيرت و... ناميدند و از خود راندند. حتى پسرم حاضر نشد مرا از جريان ازدواجش مطلع كند و در آن شركت دهد. همسر دومم نيز پس از گذشت چند سال شروع به بهانه گيرى كرد و وادارم نمود براى جلب رضايت وى خانه و اموالم را به نام او كنم. در نهايت هم مرا از خانه بيرون انداخت. حالا من مانده ام و دو فرزند از همسر دومم بدون شغل، آبرو، خانه و زندگى!» (10)

اگر اين دو خانواده بخصوص اين مرد و آن زن در روابط دوستانه خانوادگى حريم ها را رعايت مى كردند و صميميت بى جا به خرج نمى دادند، علاقه اى ايجاد نمى شد و به عاقبت بد منجر نمى گشت. نمونه اى ديگر از رفتار غلط را ببينيم:

«چند سال است به عقد فردى در آمده ام، ولى مرا به خانه اش نمى برد و طلاقم هم نمى دهد، زيرا يك روز به خاطر بدى هوا و برفى بودن، از منزل همكلاسى ام با اتومبيل دايى جوانش به منزل مى آمدم كه نامزدم مرا در ماشين او ديد و خواست جلوى ما را بگيرد و بپرسد كه او كيست و چرا سوار ماشين او شده ام؟ من كه ترسيده بودم، راننده را به فرار تشويق كردم و خودم هم بودن در اتومبيل را انكار كردم. اين كار، سوء ظن نامزدم را بيشتر كرد و به اقدام انتقامى وا داشت.» (11)

زن و مرد نبايد رفتارى مرتكب شوند كه سوء ظن برانگيز باشد. اگر هم چنين رفتارى در اثر نادانى، كم توجهى يا ناچارى از آنان سر زد، بايد با صداقت به همسر خود اطلاع دهند و عذرخواهى كرده و اعتماد خدشه دار شده او را ترميم كنند.

4- ازدواج مجدد نابسامان

هميشه و بخصوص در زمان ما ازدواج دوم مرد مشكل ساز بوده، كانون هاى گرم خانوادگى را به صحنه درگيرى و اختلاف كشانده و در نهايت نابود كرده است؛ به ويژه كه بيشتر ازدواج هاى دوم بدون نياز و به صورت غلط صورت مى گيرد و تداوم مى يابد. داستان عبرت آميز پيشين نمونه اى از ازدواج دوم غلط بود و عاقبت نابسامان آن را شنيديم. با اينكه بيشتر خوانندگان نمونه هاى فراوانى ديده يا شنيده اند، براى يادآورى به دو مورد توجه مى دهيم:
«زنى هستم با چهار دختر و يك پسر كه بزرگ ترين آنها سيزده سال و كوچك ترين شان سه سال دارد. زمانى كه فرزند پنجم را در شكم داشتم، شوهرم زن دوم گرفت. ابتدا ماهيانه دو هزار تومان به ما نفقه مى داد و در جواب اعتراض من مشت و لگد نثارم مى كرد. با شكايتم، دادگاه او را به پرداخت ماهيانه هفت هزار تومان موظف كرد. از زمانى كه ازدواج كرده حتى يك شب در ماه هم به ما سر نمى زند. آيا من و فرزندانم حق نداريم براى رفع احتياجات و كمبودهايمان دست به خلاف بزنيم؟!» (12)؛ «شش ماه قبل متوجه شدم كه شوهرم پنج سال پيش زن ديگرى را عقد كرده است. از وقتى مطلع شده ام، مدعى است او را طلاق داده و ارتباطش را قطع كرده است. متأسفانه از آن وقت كه آگاه شده ام، هميشه پيش از خواب به ارتباطى كه شوهرم با او داشته، فكر مى كنم و نمى توانم احساس بدى را كه به من دست مى دهد، مهار كنم. مدام از خودم مى پرسم: چگونه مى توانم دوباره به شوهرم اعتماد كنم؟ گرچه او مكرر پيش من با گريه و التماس عذر خواسته و ابراز ندامت كرده و قول داده كه ديگر چنين اقدامى نكند، ولى اضطراب روحى من به آرامش بدل نگشته و اعتمادم باز نمى گردد.» (13)

5- دوستى خاله خرسه !

بسيارى از زن و شوهرهاى جوان با هم تفاهم دارند و به هم علاقه مند هستند، ولى متأسفانه توسط اطرافيان بخصوص مادرهاى كم توجه به سختى و مشكل مى افتند. مادرزن يا مادرشوهر به جاى اينكه مصلحت و خوشبختى فرزند خود را در نظر گرفته، جهت محكم شدن صفا و صميميت حركت كنند، با اقدامات اختلاف برانگيز خود، صفا و صميميت را از بين مى برند، چنان كه با ايراد گرفتن هاى بجا و بى جاى خود از عروس يا دامادشان، محبت او را در دل پسر يا دخترشان خدشه دار مى سازند! چون اقدام هاى آنها از سرِ دلسوزى نسبت به فرزندشان صورت مى گيرد، سزاوار است اين دلسوزى هاى نادرست را «دوستى خاله خرسه!» ناميد توجه كنيد:

«زن سى ساله اى اظهار مى داشت: از بس كه مادرم از شوهرم نزد من بدگويى كرد، علاقه من هم به او خدشه دار شد و با او اختلاف پيدا كردم تا اينكه از او بيزار شدم و طلاق گرفتم.»(14) ؛

«مادرزنم مدام از من و فاميلم بد مى گويد. وقتى براى زنم چيزى مى خرم، فوراً ايراد مى گيرد و از رنگ، شكل و قيمت آن انتقاد مى كند و مدلش را نمى پسندد و با هزار و يك دليل سعى دارد آن را بى ارزش جلوه دهد.» (15)

6- اسرارى كه نبايد فاش شود!

هر زن و مرد جوانى پيش از ازدواج، توسط ديگران خواستگارى شده يا به خواستگارى ديگران رفته اند، حتى ممكن است به افرادى دل بسته بوده و آرزوى ازدواج با آنها را داشته اما موفق نشده و دنبال ديگرى رفته اند. به هر روى، علاقه ها و خواستگارى ها و انتظارها تمام شده و به تاريخ پيوسته است. يادآورى علاقه مندى ها و خواستگارى ها مى تواند مشكل زا باشد كه بايد از آن دورى كرد. به مورد زير توجه كنيد:

«پس از دو سال زندگى مشترك با شوهرم، روزى با هم به گفتگو نشسته بوديم كه او در ضمن صحبت هايش گفت: «پيش از ازدواج با تو دختر ديگرى را دوست داشتم، ولى پدر و مادرش به ازدواج ما رضايت ندادند.» از عشق فوق العاده اش به آن دختر سخن گفت. با شنيدن اين حرف ها احساس سرخوردگى و شكست كردم و براى سوزاندن دل او به تراشيدن عشاق سينه چاك براى خود پرداختم. شوهرم با شنيدن حرف هاى من در خود فرو رفت و از آن روز به بعد رفتارش عوض شد تا حالا كه در صدد گرفتن طلاق برآمده ام.» (16)

7- بى توجهى به نيازهاى روحى و مادى همسر

خودآرايى زنان از عوامل مهم استحكام بخش روابط زناشويى است، علاوه بر اينكه خودآرايى از نيازهاى روحى همسر است. شوهر نيز بايد به اين نياز روحى توجه داشته باشد. زن در پى شكار قلب شوهرش مى باشد و خودآرايى او وسيله اى براى رسيدن به اين هدف است. اگر از رسيدن به اين هدف مطمئن شود، دغدغه هايش از بين رفته و براى كانون خانوادگى اش ارزش بسيار قايل خواهد شد. به موارد زير توجه كنيد كه درد دل بعضى خانم هاست و شكايت آنها از شوهرانِ بى توجهى كه آنها را به ستوه آورده و خوشى زندگى را از كام آنها برده اند:

«آنچه با شوهرم جر و بحث و گفتگو كردم كه براى لباس و آرايشم مقررى مختصرى بپردازد، نتيجه اى به دست نيامد. آخرين جوابش اين بود كه اگر براى من مى خواهى سر و وضعت را بيارايى، من تو را ساده و بى پيرايه بيشتر دوست دارم. گفتم: مگر خودِ من به حساب نمى آيم؟ آدم نيستم؟ دل ندارم؟» (17)؛ «شوهرم نمى داند كه زن چه رنج ها و شكنجه هايى را تحمل مى كند تا زيبا جلوه كند و در دل همسرش رسوخ نمايد يا چطور يك جمله محبت آميز و توصيف و تعريف مختصر از زيبايى اش او را رام و راضى مى گرداند! خودم را به بهترين وجه مى آراستم، شايد بتوانم نظرش را جلب كنم، ولى او هوش و حواسش متوجه كار خودش بود و كوچك ترين توجهى به من نشان نمى داد. هر قدر انتظار مى كشيدم كه يك نگاه مهرآميز از او ببينم و هر چه كوشش مى كردم كه يك سخن تحسين آميز از او بشنوم، سعى من باطل و انتظارم بيهوده و بى ثمر بود. او تمام اوقات به فكر كار، مطالعه، زمين، ساختمان، خريد، فروش، ملاقات با اين و پذيرايى از آن بود.» (18)؛ «من زن و انسان هستم. شى ء، بى جان و بى حس نيستم كه مانند مبل و صندلى هر جا مى خواهد، مرا بگذارد و هر كار مى خواهد، با من بكند. من هم آدمى هستم كه حس دارم، دل دارم، چشم، گوش، عقل و هوش دارم. از شوهر محبت، صفا، صميميت و صداقت مى خواهم. توقع دارم كه پيش مردم خوار و خفيفم نكند و حرمت و آبرويم را نگه دارد. همان طور كه انتظار دارد به او خيانت نكنم، توقع دارم كه به من خيانت نكند و چيزى را از من پنهان ننمايد.» (19)

8- نقصان ناز و نياز

مرد مى خواهد همسرش مختص وى باشد و دست بيگانه از او كوتاه بوده و همه ناز همسرش در راستاى برآوردن نياز شوهر باشد. اگر ناز و نياز دو همسر براي هم ظهور نداشته يا اظهار ناز و نياز از چارچوب زناشويى فراتر رود، زن و شوهر گرفتار فساد و انحراف مى شوند و بنيان خانواده سست گرديده و به فروپاشى مى انجامد. اين درد دل مردانى است كه از جانب همسران خود با ناكامى روبه رو شده و در نهايت، كانون زندگى شان متلاشى گرديده است:
«آرى، من زن دارم، ولى زنى كه به دلخواه من توجه ندارد. زنى كه نمى داند جز مهمانى رفتن و شب نشينى و خياطى و آرايش و تئاتر و سينما، وظايف ديگرى هم دارد و شوهر خسته و ناراحتش كه با هزار جور گرفتارى و غم و غصه به خانه مى آيد و به او رو مى آورد، چه مى خواهد؟ آيا محتاج محبت و نوازش است و بايد دلدارى اش داد و از او دلجويى كرد يا با حسادت هاى بى جا و بى مورد، روزگارش را تيره و تار ساخت.» (20)؛ «زن نيمى از وجود مرد است و بايد قلبش با دل شوهر هماهنگ باشد. نبايد به جاى اينكه بار غم شوهر را سبك تر كند، بار ديگرى از غصه روى دلش بگذارد و تمام توجهش آن باشد كه شوهرش دير به خانه نيايد يا زن ديگرى او را نفريبد. به تنها چيزى كه نينديشد، خواسته ها و دل شوهرش باشد اما اگر به دلخواه شوهرش عمل كند، باعث مى شود جاى خالى در دل شوهرش باقى نماند تا زن ديگرى در آن رسوخ كند.» (21) ؛ «تمام اوقاتِ زنم صرف خانه و زندگى مى شود [خانه دارى ] و جز بچه هايش به فكر كسى نيست. نمى داند كه شوهر دارد و شوهرش هم دل يا ميلى دارد و مانند فرزندان بايد به او هم توجه كند و دلش را به دست آورد. صد دست لباس دارد، ولى مدام يك لباس مى پوشد و دستى به سر و رويش نمى كشد. ديگر ميل ندارم به خانه روم، آخر من هم صبح تا شام زحمت مى كشم و جان مى كنم براى اينكه ساعتى خوش باشم و به دلخواهم رفتار شود. آدم زنده، محبت و عشق هم مى خواهد و به همزبان و همدل احتياج دارد.» (22) ؛ «هر كس دوست دارد آرايش صورت و موى همسرش مطابق سليقه اش انجام شود يا رنگ و طرح لباس خانمش مطابق ميلش انتخاب گردد. اگر آرزوها و خواست هايش در خانه برنيايد، به جاى ديگر رو مى كند و چه بسا به خيانت يا متاركه با همسرش منجر مى گردد.» (23) ؛ «زن من مانند آبگوشتى است كه هر روز و شب به حلقم فرو مى كنند؛ در شكل، فرم، رنگ و بويش كمترين تغييرى پيدا نمى شود كه حس تنوع خواهى من را ارضا كند و به اميال ديگرم هم توجه ندارد.» (24) ؛ «همسر من به من علاقه اى نشان نمى دهد. اگر علاقه هم داشته باشد، در دلش پنهان است و كلمه اى بر زبانش جارى نمى گردد. مرد يا زن محبت آشكار از همسرش مى خواهد كه هر روز با عبارتى دلنشين اظهار و هر بار به نحو شيرينى تكرار گردد. علاقه بايد در گفتار و رفتار منعكس شود. زن نبايد فكر كند كه با اظهار علاقه به شوهر، جلف و سبك معرفى مى گردد، زيرا ابراز علاقه، محبت را بيشتر مى كند. احتياج به محبت است كه مردم را به ازدواج ترغيب مى كند و كانون خانواده را گرم مى نمايد و گرنه در مهمانخانه و پانسيون هم مى توان زندگى كرد. زن من مثل ماشين [بدون عاطفه و احساس ]، وظايف خانه دارى، زناشويى و مادرى اش را انجام مى دهد.» (25) ؛ «همسرم به كسى كه نمى انديشد، منم و به چيزى كه توجه نمى كند، خواسته هاى من است. مدام به ديد و بازديد و عيادت و عروسى و عزاست و با خويشاوندانش خوش است. به او مى گويم: من از اينها منع نمى كنم، بلكه مى گويم كمى هم به همسرت توجه كن.» (26)؛ «زنم سال هاست در سفر است. از كربلا مى آيد، به مشهد مى رود، از مشهد مى آيد، به قم و از آنجا به كربلا و نجف. آنقدر به خدا و ائمه اطهار [به خيال خودش ] پيوسته كه ديگر ياد من و بچه ها و خانه و زندگى اش نمى افتد.» (27)

موارد گذشته به سان آيينه اى در اختيار زنان و مردان است تا خود را در آن بنگرند و عيب خويش را بيابند و پيش از آنكه به وضع خطرناك و تهديدكننده برسد، خود را اصلاح كنند تا كانون زندگى زناشويى براى آنان كانون عشق، دلدادگى، كامجويى و كاميابى باشد.

مديريت اختلافات[اختلاف زدايي]

وجود اختلاف هاى جزئى و كلى در زندگى زناشويى تا حدود زيادى طبيعى است. دو انسان كه صد در صد همفكر، همدل و هم سليقه باشند، اگر نگوييم قطعاً، تقريباً محال است وجود داشته باشند. بين زن و شوهر تفاوت فكر، روش، سليقه و نظر وجود دارد. مهم اين است كه زن و شوهر تصميم داشته باشند اختلاف ها را به حداقل كاهش داده و از ايجاد تنش و اضطراب در زندگى جلوگيرى كنند. در ادامه عواملي يادآوري مي شود که اگر در زندگى و به هنگام رويارويى با اختلافات مدنظر باشند، ما را در حل دوگانگى يارى خواهند داد و صفا و صميميت را جايگزين تنش و درگيرى خواهند نمود. از جمله اصول حل كننده اختلافات به شرح زيرند:

1- احتساب؛

احتساب يعنى در زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى و در برخورد با ديگران غير از در نظر داشتن خود و طرف مقابل، خدا را هم ديدن و به حساب آوردن و كارها را به حساب پروردگار گذاردن؛ يعنى زندگى دنيا را در راستاى آخرت ديدن و آن را مقدمه رسيدن به قرب خدا قرار دادن.

اگر در زندگى براى رضاى خدا و كسب خوشبختى آخرت، حساب باز شد، بسيارى از سختى ها را مى توان به اميد آينده روشن و براى جلب رضايت حق تعالى تحمل كرد و بسيارى از مسئوليت ها را بر دوش گرفت. با وارد شدن مؤلفه «احتساب»، تحمل سختى ها و ناملايمات و كارهاى بر خلاف ميل ، آسان بلكه شيرين خواهد شد. از طرف ديگر عنايت خداوند هم شامل حال آدمى خواهد گشت و عشق و علاقه از جايى كه گمان نمى رود، پيدا خواهد شد و تلخى ها به شيرينى بدل خواهد شد. به دو روايت در مورد پاداش عظيم احتساب توجه كنيد. رسول خدا(ص) فرمود:

«هر كس بر بدخُلقى هاى زنش صبر كند و آن را به حساب خدا بگذارد، خداوند به او ثواب شاكران را عطا خواهد كرد.»(28)

در روايت ديگرى فرمود:

«هر كس بر بداخلاقى هاى زنش صبر كند، خداوند مانند پاداش حضرت داوود را در تحمل بلايى كه بر او وارد شده به او خواهد داد و هر زنى بر بداخلاقى هاى شوهرش صبر كند، مانند ثواب آسيه را از خداوند خواهد گرفت.» (29)

زنان و مردانى كه در زندگى زناشويى و در ارتباط با همسر خود با سختى ها و ناملايماتى روبه رو هستند، بايد براى رضاى خدا صبر و تحمل ورزند و به اولياى بزرگ از جمله سيد و سرور پيامبران، رسول اسلام اقتدا كنند. فرستاده خدا(ص) از همسران خود ناملايمات فراوان ديد اما به خاطر خدا صبر كرد و تحمل نمود. ناملايمات به حدى بود كه گاهى حضرت را به ترك و دورى گزيدن از همسران سوق مى داد. بر خلاف رسم خانواده هاى امروزى كه به هنگام روبه رو شدن با ناملايمات، زنان قهر مى كنند و خانه زناشويى را ترك مى نمايند، رسول خدا(ص) قهر مى كرد و منزل را ترك مى نمود.» (30) بعضى از همسران آن بزرگوار چنان ايشان را آزردند و در آزار ايشان همدست شدند كه خداوند براى دفاع از پيامبرش وارد ميدان شد و آنان را تهديد كرد. بعضى از آياتى كه در اين زمينه است به شرح زير مى باشد:

«اى پيامبر، به همسرانت بگو: اگر زندگى دنيا و زينت هاى آن را خواهانيد، بياييد تا شما را بهره مند ساخته و به نيكويى رها كنم...». (31)

اين آيه بيانگر تقاضاهاى دنيوى آنان از رسول خداست كه خارج از شأن ايشان بوده ولى آنان بر تقاضاى خود پافشارى داشته اند.

در مورد ديگرى خطاب به دو نفر از همسران حضرت مى فرمايد:

«اگر شما بر ضد رسول خدا متحد شويد، بدانيد كه خدا، جبرئيل و صالح مؤمنان ولىّ او هستند و ملائكه پشتيبان وى مى باشند و اميد است اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما زنانى بهتر از شما به او عطا فرمايد؛ زنانى مسلمان، مؤمن، مطيع، توبه كننده، عبادتگر و روزه گير كه باكره يا بيوه باشند.» (32)

بسيارى از اوقات همسران رسول خدا او را مى آزردند و آن بزرگوار از آنان كناره مى گرفت. پدران همسران وى (ابوبكر و عمر) كه از جريان خبردار مى شدند، از حضرت مى خواستند آنان را تنبيه كند، ولى حضرت بر خلاف تقاضاى آنان، صبر و تحمل مى كرد. رفتار رسول خدا(ص) با همسرانش و شكيبايى و بردبارى حضرت در مقابل ناگوارى هاى زندگى بهترين الگو و اسوه مؤمنان مى باشد.

حضرت يونس(ع) از پيامبرانى بود كه در زندگى زناشويى با ناملايمات فراوان روبه رو بود. نقل شده عده اى به ميهمانى حضرت رفتند و ديدند هر زمان حضرت به اندرون مى رفت تا كارى انجام دهد، مورد آزار، اذيت و شماتت همسرش قرار مى گرفت. ايشان معطل مى شده و خواسته اش اجابت نمى گرديد يا در برآوردن خواسته اش به عمد تأخير مى شد، ولى آن بزرگوار تحمل مى نمود و تندى نمى كرد. ميهمانان شگفت زده شدند، حضرت با مشاهده تعجب آنان فرمود:

تعجب نكنيد، من از خداوند خواستم كه آنچه از عذاب برايم قرار داده، به دنيا منتقل كند و خداوند فرمود: عقوبت تو دختر فلان شخص است، با او ازدواج كن. من هم او را به همسرى اختيار كردم و بر ناملايماتى كه از او مى بينم، صبر مى كنم و تحمل مى نمايم» (33)

در زندگينامه شيخ ابوالحسن خرقانى از عرفاى بزرگ آورده اند كه روزى ابوعلى سينا را گذر بر خرقان افتاد. براى ديدار شيخ به درِ منزل وى رفت. همسر شيخ به او گفت كه شيخ براى جمع كردن هيزم به صحرا رفته و در ضمن شيخ را دشنام ها داد و.... بوعلى متعجب از رفتار بى ادبانه همسر شيخ، به سوى صحرا رهسپار شد و ديد شيخ پشته اى هيزم بر دوش شيرى نهاده و خود هم بر آن سوار شده، به سوى شهر مى آيد. وقتى شيخ به نزديكى بوعلى رسيد، بدون مقدمه گفت:

اگر بار آن چنان گرگى نكشيدمى، اين چنين شيرى بارم نكشيدى. (34)

داستان زير نيز نمونه زيبايى از احتساب در زندگى زناشويى است. «زنى بود در ملاحت بى نظير و در لطافت دلپذير و شوهرى داشت برعكس خود؛ سياه منظر، آن چنان كه ديو از وى مى گريخت و عفريت با وى نمى آميخت. با اين همه زن موافق او بود و فرمانش را به جان مى پذيرفت. روزى مرد آيينه برداشت و صورت خود را در آيينه ديد و از هيئت خود ترسيد. نزد زن آمد و گفت: من از زشتى صورتم آگاه نبودم و امروز از وضع خود آگاه شدم. من لايق آن نيستم كه چون تويى با من زندگى كند. سزاوار نيست كه فرشته اى همنشين اهريمن گردد. اينك كابين [= مهريه ] خود بگير و از من جدايى اختيار كن. زن از شنيدن اين سخنان به گريه افتاد. مرد گفت: چرا گريه مى كنى؟ زن گفت: بر اينكه تا امروز اميدوار بودم و با خود مى گفتم كه من و تو در بهشت خواهيم بود، اگر تو از نعمت وصال من شاكر و من در محنت جمال تو صابر باشم، چرا كه بهشت جايگاه صابران و شاكران است. حالا كه تو در نعمت طاقت نياوردى و مرا از فضيلت صبورى محروم كردى، بر اين حرمان گريه مى كنم.» (35) .

2- عفو و گذشت؛

همسر شما يا وابستگان او در حق شما ظلمى و يا بى حرمتى كرده اند؛ در اينجا شما بزرگوارانه با گذشت و چشم پوشى و ناديده انگارى از ستم شان مى گذريد و رويه نيكوى خود با آنان را ادامه مى دهيد يا به تلافى و تقاص اقدام مى كنيد. تلافى كردن گرچه حق شماست، ولى نشانه بزرگوارى و بزرگ منشى نمى باشد. انسان كريم و بزرگوار كسى است كه عفو و گذشت سيره او باشد، بخصوص كه خودش را انسان خطاكارى مى داند كه دانسته يا ندانسته در اداى وظيفه بندگى در برابر پروردگار خويش و يا نسبت به بندگان خدا خطا و تقصير فراوان دارد و انتظار خطاپوشى از ايزد منان بر قلب او سايه انداخته است، بدين جهت خطاپوشى را سيره خود مى سازد تا با گذشت و بخشش خداوند روبه رو شود. قرآن مى فرمايد:

«وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللهُ لَكُم؛ (36) بايد سيره عفو و ناديده انگاشتن و چشم پوشى را پيش گيريد، آيا دوست نداريد خداوند شما را بيامرزد [و گناهان تان را ناديده بگيرد.]؟!»

مرحله بالاتر از عفو و چشم پوشى، واكنش نيكو با بدى و جفاى ديگران است. اين مرحله بسيار ارزنده و ارزشمند است و مانند كيميايى است كه مس تيره دشمنى را به طلاى ناب دوستى بدل مى كند. خداوند مى فرمايد: «نيكى و بدى يكسان نيستند. مقابله با نيكوتر كن [بدى را با خوبى جواب بده ] كه آنگاه ببينى آنكه دشمن تو بود، گويا دوستى صميمى مى باشد و اين كارى سخت است كه جز صابران و بهره مندان از سهمِ عظيمِ ايمان را بر آن توانايى نيست.» (37)

امام سجاد(ع) در قسمتى از دعاى شريف مكارم الاخلاق از خداوند مى خواهد:

«خداوندا، يارى ام ده تا با كسى كه با من رفتار فريبكارانه دارد، با خلوص و صفا رفتار كنم و با كسى كه مرا ترك كرده، با نيكى رويارويى كنم و كسى كه مرا محروم كرده است، با پاداش تلافى كنم و كسى را كه از من بريده، با وصلت و پيوند مكافات دهم و با ياد نيك از كسى كه مرا غيبت كرده، با او مخالفت نمايم و اينكه قدردان خوبى ديگران و چشم پوش از بدى هايشان باشم.» (38) .

اگر زن و شوهر در معاشرت با هم و با خويشاوندان شان اين سفارش اخلاقى را مد نظر داشته باشند، كدورت ها در گستردگى اين درياى بزرگوارى، برطرف خواهد شد و زلالى، صفا و آرامش درياگونه بر زندگى آنها سايه خواهد گستراند.

3- چشم نعمت بين داشتن؛

متأسفانه بيشتر انسان ها به اخلاق والا آراسته نيستند و به جاى اينكه چشم خطاپوش و نعمت بين و زيبايى نگر داشته باشند، برعكس نداشته ها و خطاها را خوب مى بينند اما از ديدن زيبايى ها و نعمت ها ناتوانند! حضرت عيسى(ع) و جمعى از يارانش را بر چهارپاى مرده اى گذر افتاد كه بدن آن كرم زده و بدبوشده بود. هر كس با يادآورى يكى از پلشتى هاى آن مردار مراتب نفرت و ناخوشايندى خود را بيان كرد اما حضرت همه را به زيبايى، نظم و سفيدى دندان هاى آن لاشه توجه داد تا ياد بگيرند در همين موجود هم مى توان زيبايى ديد و لذت برد. امام سجاد(ع) در دعاى مكارم الاخلاق از خداوند، اخلاق باتقوايان و پارسايان را مى طلبد:

«خدايا، مرا به زيور صالحان بياراى و لباس باتقوايان بپوشان... با فاش كردن خوبى ها و پوشاندن بدى ها.»

بيشتر زن و شوهرها بخصوص هنگام ناراحتى، تمام خوبى هاى طرف مقابل را فراموش و سراپاى او و زندگى اش را شر و بدى معرفى مى كنند اما اگر انصاف و مروت به خرج دهند و چشم حق بين خود را باز كنند، در زندگى و در وجود همان همسر چه زيبايى ها، نعمت ها و خوبى ها وجود دارد كه مى توان آنها را به ياد آورد و پرورش داد.

هر يك از ما اگر بخواهيم نعمت هاى خداوند را در زندگى خود بشماريم، زود به آخر مى رسيم و سوسوى چشم ما چيزى براى ديدن و شمردن نمى يابد، در حالى كه خداوند اعلام مى كند نعمت هاى بى شمار داريد! و واقعاً هم نعمت هاى بى شمار داريم، ولى چشمِ ديدن آنها را نداريم؛ فقط زمانى كه آنها را از دست بدهيم، متوجه مى شويم كه چه داشته ايم! امام سجاد در دعاى جوشن صغير، نعمت ديدن و شماره كردن داشته ها را به ما ياد مى دهد. حضرت در اين دعا بعضى از نعمت ها و عافيت هايى را كه از آن بهره مند شده، يادآورى مى كند و در آخر هر قسمت مى فرمايد:

«خداوندا، مرا يادآور داده هايت و شكرگزار نعمت هايت قرار ده!»

به زنان و شوهرانى كه از زندگى خود راضى نيستند و صفا و صميميت چندانى در زندگى آنان به چشم نمى خورد، توصيه مى كنيم روزى با خود خلوت كنند و زيبايى ها، خوبى ها و ارزش هاى همسر خود و زندگى مشترك شان را در ورقى يادداشت كنند. در خلوت كه جز خدا كسى با آنان نيست، به حق بنگرند و خوبى و زيبايى هايى را كه در همسر و زندگى مشترك مى يابند، بر كاغذ بنويسند، آنگاه ببينند آيا قدردان همان مقدار بوده و از خدا و همسر خود سپاسگزارى كرده و در مقام شكر نعمت و تلافى به خير برآمده اند!

4- مو از ماست كشيدن!؛

زندگى ميدان بده بستان و داد و ستد است. زن و شوهر هم در زنجيره بده بستان ها و داد و ستدها با هم حساب و كتاب دارند. اگر در داد و ستدها بنا بر «مو از ماست كشيدن» و «تا قِران آخر حساب كردن» باشد، معامله سخت مى گردد و درگيرى و مشاجره جايگزين صفا و صميميت مى شود. راه حل آن است كه گذشت و چشم پوشى ملاط و قاطى محاسبه گردد و سختگيرى كنار نهاده شود. با يادآورى حديثى از امام صادق(ع) اين درس زندگى را مرور مى كنيم:

«يكى از اصحاب امام از ديگرى نزد ايشان شكايت و گله كرد. امام وقتى آن فرد را ديد فرمود: برادر دينى ات از تو گله داشت. چرا؟ عرض كرد: آيا به خاطر اينكه مى خواهم حقم را تا قِران آخر بگيرم، شاكى است؟! امام با شنيدن جواب، ناراحت بر كنده زانو نشست و فرمود: گويا گمان مى كنى «تا قِران آخر را خواستن» [و مو را از ماست كشيدن ] در حساب، بدى نيست؟ آيا گمان مى كنى اينكه خداوند در باره مؤمنان مى فرمايد: «از -حساب بد- خداوند هراسناكند»، بدين معناست كه مى ترسند خداوند در حساب بر آنان ستم ورزد؟ نه، به خدا قسم! آنان فقط مى ترسند كه خداوند در حساب بر آنان سخت بگيرد [و بخواهد تا قِران آخر را بازستاند]. خداوند اين گونه حساب كردن را «بد حساب كردن» ناميده است. بدان، كسى كه در حساب تا قِران آخر را محاسبه كند و مو را از ماست كشد، بد كرده است» (39).

در مقابل «بد حساب كردن»، «آسان گيرى در حساب» داريم كه بنا بر چشم پوشى گذاشتن و ريزه كارى ها را ناديده گرفتن و به آسانى قبول كردن است. خداوند مؤمنان را به چنين محاسبه و حسابى مژده داده است:
«آنان كه نامه اعمال شان به دست راست شان داده شده، به زودى آسان محاسبه گردند.» (40) . در روايت آمده كه منظور از «حساب آسان» اين است كه عمل را قبول مى كنند و از ايرادها و كاستى هاى آن چشم پوشى مى شود. (41)

خانواده هايى كه تنش پيدا كرده اند، بيايند يك بار مسائل را با مبناى «حساب آسان» از نو محاسبه كنند، آنگاه خواهند ديد كه تنش و درگيرى نتيجه سخت گيرى بوده و راه فرار وجود دارد.

5- اصل «خودميزانى»؛

زن و مرد از هم و از اطرافيان شان انتظاراتى دارند كه برآورده نشدن آن باعث دلخورى، رنجش و اختلاف مى گردد. بسيارى از انتظارات بجاست و بسيارى نابجا اما فرد متوجه نابجايى توقع و خواسته خود نمى باشد! عكس آن هم وجود دارد، يعنى فرد انتظار طرف مقابل را برآورده نكرده و آن را نابجا شمرده، در حالى كه منصفانه بوده است و او در برآورده نكردن توقع و خواسته ديگران مقصر مى باشد. براى اينكه فرد بداند كدام انتظار خود يا همسر و يا وابستگانش نابجاست و كدام يك حق و روا، بايد خود را به جاى آنها قرار دهد و ببيند اگر آنان از او همين انتظار را داشتند، به حق مى شمرد يا نه؟ هر حكمى كرد، آن را در مورد خود به كار گيرد.

«اصل خودميزانى» اگر در روابط زناشويى و اجتماعى لحاظ گردد، بسيارى از گره ها باز مى شود و اختلافات حل مى گردد. يادآورى قسمتى از نامه امام على(ع) به فرزندش راهگشا مى باشد. امام مى فرمايد:
«پسر عزيزم، در روابطت با ديگران، خويشتن را ميزان قرار بده. هر آنچه را كه براى خود مى پسندى، براى ديگران نيز بپسند و آنچه را كه بر خويش نمى پسندى، بر ديگران مپسند. چنان كه دوست ندارى ستم ببينى، بر ديگران ستم مكن و همان گونه كه از ديگران نيكى را انتظار دارى، خود در حق آنان نيكى كن. هر كارى را كه از ديگران زشت مى شمارى، ارتكابش توسط خود را نيز زشت بدان. براى ديگران همان وظيفه اى را نسبت به خودت قرار بده كه بر عهده خود نسبت به آنان مى پسندى و آنچه را نمى پسندى به تو بگويند، به ديگران مگو» (42) .

6. اقتدا به استثناها؛

هنگام انتخاب همسرتوصيه مي شود به استثناها اقتدا نكنيد و همسانى را اصل قرار داده و با «همسان گزينى» احتمال به وجود آمدن اختلاف و مشكل را كمتر كنيد مثلا گر چه ممکن است مواردي يافت شود که دو همسر فاصله سني زيادي دارند و موفقند، ولي نبايد به آنان اقتدا کرد بلکه بايد همساني را ملاک قرار داد زيرا اصولا همساني به موفقيت نزديک تر مي باشد؛ اما بعد از ازدواج توصيه برعكس است. وقتى زن و مردى با هم پيمان ازدواج بستند، بايد سعى كنند پيوند را استوار سازند و صفا و صميميت را چيره گردانند. طبيعى است در گذر زمان مشكلاتى ظهور مى كند و يا اشتباهات عملى خود مي نمايد كه دوام پيوند، ايثار و گذشت و فداكارى مى طلبد. در اينجا بايد «همسانى» را كنار نهاد و با گذشت و فداكارى زمينه تداوم پيوند صميمانه زناشويى را تضمين كرد.

انسان نبايد فقط ستايشگر عمل ارزشمند «الگو ها و شايسته ها» باشد و مثلا از ايمان فوق العاده «جويبر» اشرافى در پذيرفتن وصلت با «ذلفا»ى سياه فقير ستايش كند. او نبايد فقط ستايشگر اقدام مردان و زنانى باشد كه بر بداخلاقى هاى همسر خود شكيبايى ورزيده و با چشم پوشى و برخورد نيكو، تداوم پيوند زناشويى را تضمين كرده اند، بلكه بايد با اقتدا كردن عملى به آنان، خود را شايسته ستايش و تعريف ديگران ساخته و براى آيندگان الگوى بردبارى، گذشت، ازخودگذشتگى، سازش و محبت ورزيدن گردد.
7- تصميم، توكل و نيايش؛
هر گاه در محيط زناشويى مشكلى بروز كرد، زن و مرد بايد تصميم قاطعانه بر حل آن بگيرند و با توكل بر خدا اقدام كنند و در ضمن اقدام، نيايش و زارى به درگاه خداوند و طلب يارى از پروردگار
 براى حل شدن اختلاف و پيدا شدن صفا و صميميت را پيش گيرند. اگر زن و مرد براى حل مشكل اقدام كنند و همزمان توكل و تضرّع داشته باشند، عنايت خداوند شامل حال شان مى شود و اختلاف حل مى گردد. خداوند مى فرمايد:

«إنْ يريدا إصلاحاً يوفق الله بينهما؛ (43) ، اگر اراده اصلاح داشته باشند، خداوند بين آن دو توفيق و همدلى ايجاد خواهد كرد.»

شرط تصميم اين است كه به «خواستن توانستن است» اطمينان داشته باشند. با «تصميم بر حل مشكل» است كه پذيرش سختى ها و از سر راه برداشتن مشكلات آسان مى گردد. بردبارى و تحمل پذيرى در زندگى از صفاتى است كه حلّال بسيارى از مشكلات مى باشد. در روايت آمده:

«اگر حليم و بردبار نيستى، با تلاش خود را به تحلّم و حليم بودن وادار كن، زيرا كسانى كه به دسته اى خود را شبيه كنند، از آنان مى گردند.» (44)

8- رويارويى با سخن چينان و اختلاف افكنان؛

اقدامات نادرست سخن چينان در پيدايش و گسترش اختلاف زناشويى بسيار مؤثر است. افراد خانواده بخصوص زن و شوهر بايد بدانند كسى كه حكايتگر سخن يا رفتار ناخوشايند ديگرى نسبت به آنها مى باشد، بى گمان كار بدى مى كند. خودش هم مى داند با سخن چينى، رابطه دو نفر را خدشه دار مى سازد اما با وجود آگاهى به اين پيامد و عاقبت بد، باز سخن چينى مى كند! پس چنين فردى حتماً بيماردل و فاسد است و اطمينان به فرد فاسد و راست شمردن نقل قول او، نادرست مى باشد. خداوند مى فرمايد:

«هر گاه فاسقى براى شما خبرى آورد [و سخنى از ديگرى نقل كرد]، حتماً در باره صحت خبر پرس و جو كنيد [آنگاه بپذيريد]، مبادا از روى نادانى به مردمى آسيب برسانيد، آنگاه از كرده خود پشيمان شويد» (45)
نپذيرفتن گفته سخن چينان از اقداماتى است كه سبب مى شود دامنه اختلافات گسترده نشده و زمينه از بين رفتن فتنه و آشوب فراهم آيد.

9- توجه به وضعيت پس از طلاق؛

اصرار بر اختلافات و تنش هاى خانوادگى، در نهايت به طلاق و جدايى مى انجامد. زن و شوهر بر اين گمان كه طلاق، نقطه پايانى مشكل آنان خواهد بود، جدايى را چاره ساز مى بينند اما بيشتر آنان پس از طلاق با مشكلاتى به مراتب سخت تر روبه رو مى شوند و آرزوى زندگى پيش از طلاق را مى كشند، ولى بيشتر اوقات اين آرزو امكان عملى شدن ندارد!

به زنان و مردانى كه در زندگى مشكل دارند و به گمان خود طلاق را پايان بخش مشكلات مى بينند، توصيه مى كنيم پيش از طلاق تلاش كنيد براى مدتى خود را در اوضاع پس از جدايى قرار دهيد؛ مدتى جدا زندگى كردن تا حدودى مى تواند زن و شوهر را به وضع پذيرفتنى و نعمت هايى كه در كنار هم داشتند، توجه دهد.

انسان ها وقتى در مخمصه و مشكلى گرفتار مى شوند، گمان نمى كنند مشكل تر از آن وجود داشته باشد اما وقتى با گذشت زمان در تنگنا و مشكل بزرگ ترى گرفتار شوند، متوجه مى گردند مرحله پيشين، هم قابل پذيرش بود و هم حل شدنى؛ بنابراين پيش از اينكه مرحله بعدى پيش آيد، بايد سعى كرد خود را براى امتحان، در آن مرحله قرار داد و به نوعى پيشگيرى قبل از درمان كرد. زندگى زناشويى حتى در زمان مشكل و بحران داشتن، آنقدر خوبى و زيبايى هاى پنهان دارد كه زوجين پس از طلاق متوجه نبودِ آنها مى شوند و آرزوى آنها را مى كشند اما تا زمانى كه زندگى ادامه دارد، بدان توجه ندارند؛ مانند ماهى كه متوجه وجود آب نيست و با بيرون افتادن از بركه متوجه مى شود در مايع حيات آور غوطه ور بوده اما توجه نداشته است!

اگر خداوند به مردان دستور مى دهد براى تنبيه (آگاه شدن) زنان ناشزه، مدتى در بستر از آنها قهر كنيد [و اگر مفيد نشد با اقتدا به پيامبر مدتي از خانه قهر نماييد]، براى آن است كه همسران را به اوضاع نبودِ شوهر توجه دهد، شايد قدردان وجود او گردند.

10- توسل به داور و حَكَم صالح؛

خوب است زن و شوهرى كه اختلاف دارند و خود نتوانسته اند اختلاف را حل كنند، پيش از رو آوردن به دادگاه، هر کدام از اطرافيان خود، فردي باانصاف، عاقل، باتجربه، بى غرض، رازدار و مورد اعتمادى را براى حكميت و داورى بپذيرند؛ (45) (نساء، آيه35) بعد دو طرف درد دل هاى خود را نزد او بيان كنند و چون از سلامت، رازدارى و انصاف او مطمئن اند، به داورى وى گردن نهند و رهنمودهايش را به جان خريدار باشند. چنين داورانى كه مورد پذيرش و اعتماد دو طرف باشند، مى توانند آنان را به برطرف كردن دلخورى ها و ايجاد دوباره صفا و صميميت سوق دهند.

اميد است زوج هايي که زندگي سرشار از صفايي دارند، با توجه به عوامل اختلاف زا، از تحقق آنها در خانواده جلوگيري کنند و چنانچه به هر دليل در خانواده با اختلافي دست به گريبانند با توجه به راه حل هاي اختلاف زدايي، به برطرف کردن آن همت ورزند.

-------------------------
پانوشت ها :
1. مجله راه زندگى، شماره 170، خرداد 1383
2. علل بى وفايى همسران، احمد كمال، ص 39، كتابفروشى خيام، تهران، 1346
3. بحارالانوار، ج 87، ص 285.
4. همان، ج 90، ص 208.
5. همسردارى، ابراهيم امينى، ص 48
6. زن روز، شماره 1948، تير 83، ص 6.
7. همسردارى، ص 93.
8. همان.
9. همان، ص 167.
10. پيام زن، شماره 143، بهمن 82، ص 44.
11. همسردارى، ص 183.
12. پيام زن، شماره 25، فروردين 73.
13. مجله راه زندگى، شماره 183، آذر 83.
14. همسردارى، ص 216.
15. همان.
16. ريشه هاى طلاق و درس هاى خوشبختى، مسعود صفايى، ص 8، چ مؤسسه مسعود، 1370.
17. علل بى وفايى همسران، ص 39.
18. همان، ص 103.
19. همان، ص 148 - 146.
20. همان، ص 39.
21. همان.
22. همان، ص 41.
23. همان، ص 46.
24. همان.
25. همان، ص 48 - 47.
26. همان، ص 52.
27. همان، ص 54.
28. وسائل الشيعه، ج 7، ص 202.
29. بحارالانوار، ج 103، ص 247، چ آخوندى.
30. ر.ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 278.
31. احزاب، آيه 28.
32. 7 تحريم، آيه 5 - 4.
33. ازدواج و طلاق، فيض كاشانى، ترجمه سيدمهدى شمس الدين، ص 21، قم، چ انتشارات اسلامى.
34. تذكرة الاوليا، عطار، شرح حال شيخ ابوالحسن خرقانى.
35. زن و شوهر، محمدعلى صفرى، ص 60، چ انتشارات فاتح، 1363.
36. نور، آيه 22.
37. فصلت، آيه 35 - 34.
38. صحيفه سجاديه، دعاى مكارم الاخلاق، دعاى 20.
39. ميزان الحكمه، ج 1، ص 623، دارالحديث، چ اوّل، 1416، به نقل از وسائل الشيعه، ج 13، ص 100.
40. انشقاق، آيه 8 - 7.
41. ميزان الحكمه، همان.
42. نهج البلاغه، نامه 31.
43. نساء، آيه 35.
44. ميزان الحكمه، ج 1، ص 687.
45. حجرات، آيه 6.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org