|
يادداشتي درباره ابعاد، علل و عوامل آسيب در خانواده (بخش دوم) (محمدهادي فلاح)
طرح مسئله به عقيدة ما خانواده در گذار تاريخ انقلاب اسلامي، مثل خيلي از مسائل ديگر، فرازها و فرودهايي داشته است. صرف نظر از افزايش و ارتقاي محدود و سطحي در برخي از جنبه هاي مثبت و غيرقابل انکار، معتقديم خانواده در برهة معاصر و در بحبوحة كنوني، در جنبه هاي منفي، دور از انتظار عليرغم هزينه هايي كه از انقلاب و در انقلاب اسلامي براي آن شده، در ابعاد مختلف، به طور گسترده و عميق دچار آسيب هاي جدّي، تلخ و گزنده اي شده است كه به عقيدة ما اين نيز غيرقابل انکار است. كافي است واقع نگر بوده، اهل تخصص و تحليل باشيم و با مطالعات تاريخي و اجتماعي و روان شناسيِ اجتماعي در اين مسئله ورود كرده، دور از تعصّبات باطل بينديشيم و منصفانه نظر بدهيم. يا از مسير درك و فهم متن، به گزارش ها و پرونده هاي مستندي كه در اين زمينه در بخش حوادث روزنامه ها يا سايت هاي خبري معتبر و دادگاه ها، درج و ثبت شده و مي شود، نگاهي بيفكنيم. و يا از روزنة حواس ظاهري با درك و فهم ديداري و شنيداري، به دور و بر خودمان، به متن واقع، به اختلافات و منازعات تلخ خانواده ها در دادگاه هاي خودمان نگاهي بيندازيم «رنگ رخساره خبر مي دهد از سرّ ضمير.»(1) همچنين به خبرهاي تلخ و ناراحت کننده اي كه دربارة خانواده، واقعيت دارد گوش بدهيم. به نظر ما حتي براي فهم و اقرار و اعتراف به وجود آسيب در خانواده، تخصص و ورود از راه هاي فوق الذكر، لازم نيست، بلكه تجسّم، كافي است تا احتمال وجود آسيب در خانواده را تصديق كنيم و همواره براي مقابله با آن، عاقلانه آماده باشيم و عالمانه و درست، اقدامي بكنيم. در اين جا به ادامه بحث مي پردازيم: 2-3.قصور و تقصير حوزه و روحانيت: حوزه و روحانيت نيز چنانكه پوشيده نيست با اينكه تكيه گاه و اميد و مرجع جامعه و تودة مردم، به شمار مي آيد و بر آنها مقام پدري دارد، متأسفانه دربارة خانواده دچار قصور و تقصيرهاي غيرقابل انکاري شده است! يكي از آسيب هاي اساسي حوزه و روحانيت همين قصور و تقصير اوست كه دامنش را گرفته و در جامعه خودش را نشان داده و تأثير بد گذاشته است! آسيب هاي بزرگ و سنگيني كه در روزگار ما ديگر پنهان كردني نيست و مثل خود مطالبات به حق خانواده ها از حوزه و روحانيت، غيرقابل انکار است. و البته اين آسيب ها بايد در جاي خودش توسط خود حوزه و روحانيت فهيم و آزادانديش پيش تر و بيش تر، شناسايي و درست، مرتفع شود. همچنين با شبه روحانيت و روحانيت شبيه سازي شده كه گاه در كلاس درس و مجالس ديني - مذهبي، براي بزرگ ترهاي علم و عمل، تعيين تكليف مي كنند و يک طرفه صلاح مي دانند كه فلان مسئله مطرح شود و يا يک طرفه صلاح نمي دانند كه فلان مسئله به اطلاع جامعة علمي و عمومي برسد! يا با طومارنويسي ها، سطح حوزه و روحانيت را به زير مي كشانند برخورد جدّي شود. همچنين دربارة دخالت و عملكرد و تأثير منفي برخي از مؤسسات حوزوي بر اعتماد و حقوق و واكنش هاي مردم و خانواده ها، بررسي بسيار لازم و ضروري را از ياد نبرد. ما در اين مختصر ذيل عنوان فوق به مهماتي در اين خصوص به ترتيب زير اشاره مي كنيم: الف) «عكس العمل حوزه و روحانيت در مقابل قصور و تقصيرها دربارة خانواده»؛ ب) «علل و عوامل عدم واكنش صريح و شفاف حوزه و روحانيت دربارة قصور و تقصير دربارة خانواده». الف) «عكس العمل حوزه و روحانيت در مقابل قصور و تقصيرها دربارة خانواده»؛ حوزه و روحانيت در شناسايي علل و عوامل و زمينه هاي آسيب در خانواده، كنش و واكنش هايي داشته و دارد؛ و نيز در مقابل قصور و تقصيرهايي كه دربارة اين گروه مقدس وجود دارد، عكس العمل هاي متفاوتي از او مشاهده شده و مي شود؛ مهم ترين آنها عبارت اند از: 1.برخي از آنها در ظاهر و پنهان از اساس، اهل تكليف و تذكر و ورود در اين دست از مسائل نيستند! اينها تخصصاً از جرگة حوزه و روحانيت خارج هستند. 2.گروهي از آنها تكليف و تقوا را محدود به بعضي از چيزها مي دانند و اهل تذكر نيستند. اينها معمولاً بر اين باورند كه ما چه كار به كار آسيب هاي خانواده ها و جامعه داريم! وظيفة ما درس خواندن و درس دادن است! و متأسفانه عده اي را با همين نگاه، بي تفاوت و خنثي تربيت مي كنند! برخيز تا يك سو نهيم اين دلق ازرق فام را بر باد قلاشي دهيم، اين شرك تقوا نام را(2) 3.دسته اي هم در اشتباهات علني فقط اهل تكليف و تذكر پنهاني هستند. با اينكه معمولاً اشتباهات علني، تذكرات علني، و اشتباهات پنهاني، تذكرات پنهاني را مي طلبد؛ يعني: اگر اشتباهي علني باشد و ساختار و بافتار حيات جمعي و اجتماعي را دچار مشكل و آسيب سازد، البته كه بايد شجاعانه علني تذكر داد؛ «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ.»(3) (پس تذكر بده، تو فقط تذكر دهنده اي.) زيرا حيات خانواده و جامعه ازجمله مثل قصاص در اين گونه واكنش هاي درست ديني و اجتماعي نهفته است و براي جامعة ايماني، منفعت دارد. «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ.» (4) ) و تذكر بده؛ زيرا تذكر، مؤمنان [و جامعة ايماني] را نفع مي رساند. (اما اگر حوزه و روحانيت در مقابل اشتباهات علني، به تذكر پنهاني دل خوش كند، البته كه راست و درست به تكليف و تقوا و نيز به سود خانواده و جامعة ايماني، عمل نكرده است. چون اين مدل تذكر، بيش از آنكه به نفع خانواده ها و جامعة ديني باشد در ظاهر به سود خود تذكر دهنده و باب ميل اهل قصور و تقصير است. بـرگـو بـه آن شيـخ نظـر، ديـن را بگـو طور دگـر وانگـه بِنِـه بـا مـا ز سـر، «ايـن شـرك تقـوا نـام را(5) » (6) 4. بعضي ها هم اهل تكليف و تذكر هستند، ولي هميشه احتياط مي كنند! نَمَم در اين يَم مردم، كَمم در اين گُهر قم عبــا اگـر بگُـــذارد، قبــا اگــر بگُُـــذارد(7) 5. عده اي هم اهل تكليف و تذكر هستند، ولي روش شان به گل آرايي و كارهاي هنري بيش تر شبيه است. انگار نه انگار كه بايد گاه با روش جراحي علمي، دمل و توموري را از كالبد خانواده و پيكر جامعه بيرون بكشند؛ هرچند مريض مبتلا خوشش نيايد و از آن بترسد و برايش آثار و هزينه هايي سنگيني داشته باشد و اطرافيان و افراد وابسته، ناراحت بشوند و به گريه بيفتند! اين عده با اين شيوه و با توقف در آن، همة اهل قصور و تقصير را نازك نارنجي و برايشان فرصت فرافكني و هوچيگري را فراهم آوردند! معمولاً اهل قصور و تقصير در اين گونه مواقع، با سر و صدا و اظهار ناراحتي، خودشان و كارشان را پشت اسم حريم خصوصي و آبرو، پنهان مي سازند. 6. اشخاصي نيز در ظاهر و پنهان، اهل تكليف و تقوا و تذكرهاي بجا هستند و دينداري همه، دغدغة آنها است و درس خواندن و درس دادن را بهانه نمي كنند؛ بي تفاوت نيستند، و با شناخت دقيق از دين و دينداري و اشتباهات و آسيب هاي علني و مخفي در جامعه، عالمانه و مؤمنانه، صريح، باتقوا و اخلاقمدار، بدون توقف در جنبه هاي هنري، با انتخاب درست، عليرغم آثار و هزينه هايي كه دارد، دور از احتياط هاي آلوده، از خودگذشته، در مقابل آنها به تكليف شان عمل مي كنند و در حفظ سير عبوديت و حيات طيبة خانواده و جامعه، از هيچ كوشش و تذكر علني و مخفيانه، دريغ ندارند! «آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِم .»(8) روي شـان سِرّ ِسـرور است نظـربازان را بـــا عيـار و زَرِ نابنــد، ولي بعضي ها... فكـرشان صافْ همــه، اهل وفـا، آسيمــه پـايِ دل، پـا بـه ركابند، ولي بعضي ها... بس عجب پاكْ دل و ساده و بي غش گويـي مثـل يــك چشمـــة آبنـــد، ولي بعضي ها... بـر ســـرِ مــزرعــــة دل، تپـش احساسند بـارش لطــف و سحابند، ولي بعضي ها... در دلِ سيـلِ خَسَك هاي بـه گِـلْ آلــــوده جلوه ه اي غيـر حبابنـد، ولي بعضي ها... روضة روح نوازند، پُر از شاخـــة گُل خوشـتر از عطر و گلابند، ولي بعضي ها... باده اي از خُُــمِ ساقــي به بُـرون ريختـه اند فرصـت بــزم شــرابنـد، ولي بعضي ها... نـازك آواي وجـــودند، در آغـوش خدا بَربط و چنـگ و رَبابند، ولي بعضي ها... من فداي لـبِ يارانِ مسيحادمِ خـــود صـاحب سرِّ كتـابند، ولي بعضي ها... آه كه همواره به ديـدِ رُخشـــان مشتاقـم آفتــابنـد و بتــابند، ولي بعضي ها... يادشان بــر دلِ ديـوارِ دلم تــا آخر مثل يك منظره قابنــد، ولي بعضي ها... (9) ب) «علل و عوامل عدم واكنش صريح و شفاف حوزه و روحانيت دربارة قصور و تقصير دربارة خانواده.» متأسفانه حوزه و روحانيت، در اين دست مسائل به خاطر علل و عوامل ظاهراً نامعلوم، آن گونه كه بايد ورود پيدا نمي كند و چنانكه شايسته است عكس العمل نشان نمي دهد. مهم ترين اين علل و عوامل عبارت اند از: 1. ظاهراً بي دليل، مثل گروه اول. 2. بي تفاوت؛ 3. عده اي به بهانة قبول نداشتن نظرية ولايت فقيه و مباني و مختصات جمهوري اسلامي كه مورد قبول اكثريت بوده، هميشه ساز مخالف مي زنند و هركاري برايشان بكنيد باز معترض و ناراحت هستند و همة مشكلات جامعه را به گردن نظام و حاكميت مي اندازند و از خودشان سلب مسؤوليت مي كنند! 4. بعضي ها مخالفت را كلاس مي دانند چنانكه عده اي موافقت را اخلاص گمان مي كنند. 5. وابستگي مالي و سازماني حوزه و روحانيت به دستگاه هاي حاكميتي؛ 6. دغدغه هاي مادي / فردي؛ 7. دغدغه هاي باطني و معنوي؛ 8. احساس تكليف نكردن؛ 9. بهانه جويي؛ اما حقيقت چيز ديگري است و آنها حقيقت را زير بهانه هايي - مثل درس خواندن و درس دادن، و بي اطلاعي از مسائل سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، و نابلدي و نداشتن تخصص در اين مسائل، - پنهان مي كنند! 10. قدر و جلالت؛ بعضي ها گرفتارحبّ القاب و عناوين هستند، حتّي در حدّ و شأن و كلاس و سطح وقار خودشان نمي دانند كه در اين باره ورود كنند. منتظرند تا مسئله به محضرشان شرف ياب شود و الاّ ازنظر خودشان هيچ تكليفي ندارند! انگار نه انگار كه بايد پا جا پاي «طبيب دوّار»(10) بگذراند! متأسفانه اينها با اداهاي تصنّعي، خودشان را برخلاف تعليم و تربيت ديني، از ديگران بهتر و بالاتر و باسوادتر و باشخصت تر و باهوش تر مي دانند! فقط آنها هستند كه به همه جزئيات دقت دارند! 11. احتمال ضرر و احتياط؛ اين افراد با كوچك ترين احتمال ضرر، ورود پيدا نمي كنند و هيچ عكس العملي نشان نمي دهند؛ يعني: شايد در مجالس خصوصي، يواشكي حرف و نظري داشته، اهل تحليل و توصيه باشند، اما در مجالس عمومي، در جايگاهي كه هستند به صورت علني، اصلا و ابدا دربارة قصور و تقصيرهايي كه دربارة خانواده شده، حرف و نظر و تحليل و توصيه اي ندارند! قابل توجه اينكه: اين آقايان احتمال ضررشان اصلاً دربارة مسئلة شرعي و يا خانواده ها و جامعه نيست. بلكه احتمال ضررشان بيش تر دربارة حال و شأن و جايگاه و غيرة خودشان است! ظاهراً برخورد بعضي از دستگاه هاي حاكميتي برايشان غيرقابل پيش بيني است! يعني: نمي دانند كه آنها در قبال اين خدمت مقدّس، چه واكنشي نشان مي دهند، خوششان مي آيد يا برعكس بدشان مي آيد! در نتيجه: به همين خاطر اهل ريسك نيستند و احتياط كرده از اساس ورود پيدا نمي كنند! 12. وهم و ترس از پرداخت هزينه؛ با اينكه مي داند هر انتخابي هزينه اي دارد و هركس بايد هزينة انتخاب خودش را خودش بدهد، چنانكه همة حضرات معصوم(ع) چنين بودند باز هم حاضر نيست حتي هزينه هاي عدم ورود و نداشتن عكس العمل را هم كه انتخاب اوست خودش پرداخت كند! 13. فضيلت گرايي فردي؛ عده اي اهل فضيلت فردي هستند. كاري به فضايل اجتماعي ندارند! اصلاً خودشان را خرج تحقق و ارتقاي سلامت و فضايل اجتماعي نمي كنند! خيلي مراقبند كه كسي از دست شان ناراحت نشود؛ دوست دارند همة مردم هميشه از آنها ذكر خير داشته باشند و بگويند فلاني آدم خوبي است يا آدم خوبي بود. متأسفانه اين عده، به همين خاطر همة فضايل اجتماعي را فداي فضيلت گرايي فردي خودشان مي كنند! با اينكه مخالفت مردم جاهل با پيامبران(ع) ازجمله به خاطر فضيلت گرايي اجتماعي آنها بوده نه فضيلت گرايي فردي! به خاطر مقابلة پيامبران(ع) با رذيلت هاي اجتماعي و به خاطر مبارزة آنها با دفاع بعضي ها از رذيلت ها بوده است. عجيب است كه عليرغم داشتن لباس فرم روحانيت به عنوان مرزبانان و سربازان خدا، در فضيلت فردي توقف دارند! با اينكه اين لباس اصلاً براي حفظ فضيلت هاي فردي پوشيده نمي شود و براي اين حدّ و سطح، به آن ابداً نيازي نبوده و نيست. 14. داشتن مانع؛ مثل اشتغال و حضور و عضويت در مراكز علمي و پژوهشي و اجرايي! 15. قطع رابطه با تودة مردم و خانواده ها؛ عدم حضور در ميان آنها به خاطر اشتغال و حضور و عضويت در مراكز علمي و پژوهشي و اجرايي! 16. اما در ميان حوزه و روحانيت، شخصيت هايي نيز هستند كه عالم و آگاه و تكليف محورند و جز عمل به كتاب و سنت و كسب رضاي خدا و قرب به ساحت ملكوتي حضرات معصوم(ع) و درست شدن اوضاع خانواده ها و جامعه، و تكامل آنها، هدفي را دنبال نمي كنند و هيچ كدام از موارد فوق الذكر باعث قصور و تقصير آنها و مانع ورود آنان در مسائل خانواده و جامعه نشده و نمي شود. عالم، آگاه، متّقي، نقّاد، شجاع، نترس، از خودگذشته، ديگرگرا و.... اين اشخاص متأسفانه عليرغم خدمات مخلصانه و مؤثرشان، گاه دچار كم لطفي و بي مهري و تكفير مي شوند!!! بزرگوارخدايا بهحق مرداني كه عارفان جميلاند و عاشقان جمال مبارزان طريقت كه نفس بشكستند به زور بازوي تقوا و لِلْحُروبِ رِجال يُقَدِّسُونَ لَهُ بِالْخَفِيِّ وَ اْلإِعْلان يُسَبِّحُونَ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصال مراد نفس ندادند از اين سراي غرور كه صبر پيش گرفتند تا به وقت مجال قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند شب فراق به اميد بامداد وصال به سرّ سينة اين دوستان عَلَي التَّفْضيل كه دست گيري و رحمت كني عَلَي اْلإِجْمال رهي نميبرم و چارهاي نميدانم به جز محبت مردان مستقيم احوال(11) 3. حرف هاي آخر: 3-1. تورنادو (Tornado) گردباد و سياه بادي است كه در مقياس خود شديدترين و ويرانگرترين آشفتگي جوّي به شمار مي آيد، اما با اين حال روي نقشه هاي استاندارد هواشناسي، كم تر مي توان آن را شناسايي كرد. (12) شروع تشكيل تورنادو هرچند بالاي سر همة خانه ها و ساختمان ها و تأسيسات و موجودات روي زمين است، اما با سرعت و قدرتي كه دارد هم زمان از بيخ و بن، خانه ها و بناها و همة تأسيسات و موجوداتي كه سر راه او قرار مي گيرند را جابجا كرده، از زمين مي كند و آنها را درهم شكسته، در هوا پرت كرده، خرد مي سازد. به نظر ما در دورة معاصر، گرفتار «تورنادوي خانواده» هستيم و ظاهراً كم تر كسي آن را حس مي کند و خطر آن را مي داند! شروع تشكيل تورنادوي خانواده، هرچند بالاي سر همة خانواده ها است، اما هم زمان از بيخ و بن، عقيده و اخلاق و تمايلات و ادب و سبك زندگي خانواده ها و تلقّي آنها از كمالات و لذّات را جابجا كرده، و در حال از جا كندن و پرت و خرد كردن و بي اعتبار و پوچ ساختن آن در حال و هواي غفلت ماهاست! غفلت از حادثة دهر بلاست در ره سيـل، غنـوديـم عبث(13) 3-2. اين قصور و تقصير هم عيب خانواده ها و هم عيب نظام و دستگاه هاي حاكميتي و هم عيب حوزه و روحانيت است. 3-3. مردم و خانواده ها اين چيزها را مي بينند و مي فهمند، و متأسفانه عدم ورود مدعيان را هم مي بينند و مي فهمند و از آن رنج مي برند! اينهاست كه آنها را به آسيب كشانده است! به قول مرحوم محمدحسن معيري، متخلص به «رهي» كه در «عشق ايران» و با همين عنوان سروده است: بــه بيچاره مردم نكــويـي كنيـــم ستمـديـده را چـاره جـويـي كنيــم ز دانش چراغي است ما را به دست فضيلـت شنـاسيم و دانش پـرسـت بـه نيكـي كـه پيـراية گنـج مـاسـت غـم و رنج مـردم، غم و رنج ماست(14) 3-4. تا كي به بازاري ها و خُرده فروش هاي بيچاره، بجا گير بدهيم و بگوييم: اگر در معاملات وزني، يك ذرّه، ترازوي شما اين طرف و آن طرف بشود، و درآمد حرام از آن را خرج لقمة خانواده هايتان بكنيد، چنين مي شود و چنان خواهد شد، اما در بارة اين اختلاس رسمي و نرم و باكلاس ماهانه، كه حيات و سلامت جسمي، رواني، اجتماعي و معنوي خانواده ها و نسل جوان و كل جامعه را به نشتي كشانده و به ضرر و خطر انداخته، و در اعتماد و اخلاق و رفتار عموم، اثر بد و بدتر گذاشته و قيامتي برملا كرده، هيچ كس بخصوص حوزه هاي علميه هيچ نمي گويند؟! و متأسفانه گاه بر عكس، اعتراضات بجا و مخلصانه و مفيد را نابجا و كفر و مُضر مي دانند!! دل به تو داديم و شكستي، برو سينـة مــا را چـو بخستي، برو داد دل از پيش تـو مي خـواستـم «چون كه خـدا را نـ»پرستـي، برو(15) 3-5.به نظر نويسنده: انقلابي ساكت در اين قضيه و انقلابي مبتلا، هر دو را بايد مقصر دانست. 3-6.اي كاش پس از پيروزي انقلاب اسلامي، گروه خانواده را جدّي مي گرفتيم و همة اقدامات و اهتمام هاي خود را با محوريت توجه به خانواده، پي ريزي و پيگيري مي كرديم! تا خود خانواده و جامعه اين همه آسيب نبيند كه ديده است!! 3-7.اي كاش همانجوري كه انقلاب اسلامي با قدرت آگاهي و منطق شجاعت شروع كرد و به قدرت و پيروزي رسيد با قدرت و شجاعتي كه در آگاهي و منطق است بخصوص دربارة اعضاي همة خانواده ها ادامه مي داد! شايد همه بلد باشيم كه: بي اعتنايي به حرف هاي مفت، قدرت و تدبير است، چنانكه اعتناي به حرف هاي حسابي هم قدرت و تدبير بجا به شمار مي آيد و كلاس همه، بخصوص خانواده ها را بالا مي برد و بالعكس، عكس، تا بوده همين بوده كه: سوء ظن به خوديها مثل حسن ظن به بيگانه خطاست و همه را از درون فشل مي سازد و كلاسي را كه جامعة ديني استحقاق آن را دارد به زير مي كشاند. 3-8.متأسفانه قدرت ابزار نوآمد و نيز قدرت بيرون از خانه، عليه خانه و خانواده خيلي زياد شده است. تو گويي پدر و مادر را به طور كامل خلع سلاح و منفعل و مستأصل كرده است. قاطبة نسل امروزي، مسحور ابزار نوپديد و جديدند و با رويكردهاي مفرط صنعتي و خودشيفتگي و باورهاي كاذب، چندان بدشان نمي آيد خودشان را بزرگ تر از همه خيال كنند! حتي بزرگ تر از پدر و مادرشان كه بايد در مقابل آنها به تمام معني، «خفض جناح»(16) و تواضع داشته باشند. اي كاش در روزگار ما بچه ها در كنار والدين ديده مي شدند نه بيرون از خانه و خانواده، فريفته، مقابل و عليه خانه و خانواده و والدين!!! 3-9.به اعتقاد بعضي ها پيچيدگي سياست خارجه و دشمني پرلاية دشمنان خارجي و ضرورت توجه تامّ و تمام به بازيهاي جهاني و نحوة چينش مُهره ها، باعث شده دستگاه هاي حاكميتي، ناخواسته از مسائل درون و خانواده ها غفلت كنند، شايد. چون در هر صورت، وضعيت خانواده در داخل كشور، به نفع دشمنان شده! و باز به سود كشور و خانواده نبوده و نيست! 3-10.بدون ترديد قصور و تقصير دستگاه هاي حاكميتي بخصوص بعضي از اشخاص حقيقي كه در آن ورود دارند و نيز روحانيت، دمينويي است كه همه را به قصور و تقصير مي كشاند و همة زحمت ها را جلوي چشم همه، آوار مي سازد. از اين رو، روحانيت و دستگاه هاي حاكميتي با دلسوزيهاي بجايي كه دارند بايد با كمك خود خانواده ها روزنه هاي نفوذ آسيب در خانواده را خيلي خيلي جدّي بگيرند و براي تقواي همه قدمي بردارند و آسيب زدايي از گروه خانواده را بدون نگاه كاسبي، از مهم ترين وظايف اولية خودشان بدانند و دربارة آن بدون معطلي، گروهي اقدام كنند. چه كه: مشكل جمع، فقط به دست جمع حل مي شود. 3-11.روحانيت آگاه و دلسوز بايد مثل هميشه سرباز خدا باشد و با علم و عمل و تعهد و مدد جويي از پرده نشين غيب(عج)، بي اعتنا به خيلي از چيزها، مسائل و حقوق خانواده را به راستي و درستي بيان كند و در حفظ و صيانت از باور توحيدي و معارفي خانواده و نيز حفظ و صيانت از خط سير عبوديت در خانواده، مطابق با قرآن و سنت، بسيار بكوشد تا خانوادة آگاه و باكلاس متدين و مذهبي، به راه بازگردد و پايدار به بار بنشيند. 3-12.به نظر نويسنده، اين قصور و تقصيرها به افزايش قدرت بيرون از خانه و خانواده، عليه خانه و خانواده، كمك كرده است! و متأسفانه در مقابل آن نيز به سود خانه و خانواده، درست و درخور، كاري نشده و پشت ولايت در خانواده كه امري اصيل و به عمر آدم، سابقه دار است و از نصوص وحياني و ديني، پشتوانه دارد خالي گذاشته شده! به عنوان نمونه: نسل جوان و تودة مردم و بيش تر خانواده ها با گذشت نزديك به چهار دهه از انقلاب اسلامي، هنوز اطلاع درست و درخوري از اصل و كيفيت ولايت و شخص وليّ در كانون خانواده و ضرورت التزام عملي اعضاي خانواده به آن ندارند! با اينكه دستگاه هاي حاكميتي و اشخاص مرتبط با آنها مي توانستند در كنار مسئلة مشابه، به طور شفاف و برجسته در بارة اين اصل ديني و مذهبي نيز آموزش و تبليغات گسترده و جدّي داشته باشد! البته نه به طور افراطي كه به آن آسيب وارد كرده باشند. برفـت عمــر و نرفتيـم راه شـرط و ادب به راستي كه به بازي برفت چندين سال(17) 3-13.ما معتقديم: در قاموس الهي هركس به هرچه دل مشغول و سرگرم است به همان چيز واگذار مي شود. اگر به دنيا، به دنيا! اگر به آخرت، به آخرت! و اگر به خدا، به خدا، و خداوند امورات او را عهده دار مي شود. يك رباعي است كه با اندك تفاوتي به سه شاعر: باباافضل كاشي و شمس مغربي و ابوسعيد ابوالخير، منسوب است و با اين نظر و بيان ما بسيار تناسب دارد: تا در طلب گـوهـر كاني، كاني تا در پي عمـر جاوداني، جاني من فاش كنـم حقيقت مطلـق را هرچيز كه در جستن آني، اني وقتي متوليان فرهنگ ديني، با همة كرّ و فرّي كه پيدا كردند، يا خود خانواده ها، به قرآن و سنّت (= اساسنامة زندگي) توجهي ندارند و حكم خدا را در شرايط كنوني با تقصير نمي دانند و يا به هر دليلي، حكم الهي را ناديده مي گيرند و يا برايشان اولويتي ندارد البته كه بايد به همان چيزي كه در آنند واگذار شده باشند! و البته كه اوضاع اين مي شود كه شده است و ما اين مي شويم كه شده ايم! و با هزينه هايي كه مي شود، انگار هيچ چيز، درست نمي شود و با اينكه مي چرخيم، زندگي و تكوين با ما قهر كرده، به سود ما نمي چرخد! «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ.» (18) (فساد و خرابي با دست هاي كسب خود مردم، در خشكى و دريا پديدار شد، تا (تاوان) برخي از كارهايي كه انجام دادند را به آنها بچشاند! شايد كه بازگردند.) حكم خداي متعال دربارة خانواده اين است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ.» (19) (اى كسانى كه ايمان آورده ايد خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان ها و سنگهاست نگه داريد؛ آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى كنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور كامل) اجرا مى نمايند!) وقتي وجود و حضور و وصي و وصيت هاي حضرت موسي(ع) از طرف بني اسرائيل ناديده گرفته شد، البته كه استحقاق شان «سامري» و «گوسالة سامري» مي شود. وقتي ده فرمان را رها كردند، البته كه بايد مجذوب و مبهوت و مسحور بادي كه از گوسالة آهني خارج مي شد مي شدند و به همان باد واگذار مي گشتند. هركس به وجود و صاياي انسان هاي كامل و معصومي كه به منزلت موسي(ع) و هارون(ع) هستند، بي اعتنايي كند البته كه جزاي او سرگرم شدن به هواهاي نفساني و گوساله هاي نوين سامري خواهد بود! آزرده خاطرم ز خدايان نوپديد تجديد لا اله و ايمانم آرزوست(20) وقتي در دستگاه هاي حاكميتي عده اي از اشخاص حقيقي كه در آن ورود دارند و نيز خانواده هايي، نسبت به دستورات قرآني بي اعتنا باشيم و سر و دلمان به جاها و چيزهاي ديگر، گرم باشد، البته كه به همان چيزها واگذار مي شويم و با همة آسيب هايي كه دارد به گردن مان آويخته مي شود. بلكه الآن نقداً آويخته شده است كه به فرمودة رسول خدا(ص): «إِنَّ مَعَ الدُّنْيَا آخِرَة.» (21) (با دنيا آخرتي، معيت دارد.) و چنانكه در قرآن كريم آمده است: «أَلا إِنَّ الظَّالِمينَ في عَذابٍ مُقيمٍ.» (22) (آگاه باشيد كه ستم پيشگان در عذاب پايدار هستند.) و يقيناً نقداً در ان اقامت دارند و البته كه اين همه بار سنگين، حركت به سامان همه، بخصوص خانواده ها را سنگين تر ساخته است، به اندازه اي كه در اين هوا، تا دو نفس به طرف آموزه هاي ناب ديني مي آييم، قلب قبول مان به شماره مي افتد و رنگ تغيير و تحول مان، مثل ميّت، بي رنگ مي شود! مهديا! تـو يـادگـار خـدايـي، خــدا كنـد كه نيايي تو خير هر دو سرايي، خدا كند كه نيايي ببيـن غبـار هـوس را، دل بريده نفس را در اين چنيـن هوايـي، خدا كند كه نيايي(23) ------------------------- پانوشت ها: 1. سراينده اش را نيافتم. آنچه از سعدي به ما رسيده اين بيت است: «رنگ رخساره خبر مي دهد از حال نهانم». رك. ديوان سعدي، غزليات، غزل 417، بيت1. 2. كليات سعدي، غزليات، غزل شمارة 15، ص416. 3. غاشيه/21. 4. ذاريات/55. 5. تضمين غزل سعدي كه با اين مطلع سروده شده است: «برخيز تا يك سو نهيم اين دلق ازرق فام را *** بر باد قلاشي دهيم، اين شرك تقوا نام را.» رك. كليات سعدي، غزليات، غزل شمارة 15، ص416. 6. نگارنده. 7. كليات سعدي، غزليات، غزل شمارة 15، ص416. 8. نهج البلاغه، حكمت 143/147. 9. نگارنده. 10. بيان حضرت اميرالمؤمنين، علي(ع) دربارة جناب رسول الله(ص). رك. نهج البلاغه، خطبة 107 / 108. 11. ديوان سعدي، مواعظ، قصيدة پند و موعظه، بيت18تا24.. 12. منبع: سايت hamshahrionline.ir، كد مطلب: 124539. 13. ديوان حزين لاهيجي، غزل ها، قسمت اول، غزل شمارة 249، بيت3. 14. ديوان رهي معيري، مثنوي ها و منظومه ها، مثنوي «عشق ايران». 15. ديوان اوحدي مراغه اي، غزل شمارة 679، بيت1و2. 16. به آية 24 سورة اسراء اشاره دارد: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً.» (بال فروتني را از سر مهر، براى والدين پهن كن؛ و بگو: «پروردگارا! به آن دو رحمت كن، همان گونه كه مرا در طفوليت پرورش دادند.) 17. ديوان سعدي، مواعظ، قصيدة پند و موعظه، بيت10. 18. روم/41. 19. تحريم/6. 20. نگارنده. 21. الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 3. 22. شوري/45. 23. نگارنده. منابع: 1. قرآن كريم. 2. الهى نامه ، حسن حسن زاده آملى ، رجاء، چاپ دوم، 1364ش. 3. الأمالي( للصدوق)، ابن بابويه، محمد بن على ، كتابچى ، چاپ ششم، تهران ، 1376 ش . 4. تفسير ما بعد الطبيعة(3جلدي)، ابن رشد، انتشارات حكمت ، چاپ اول، تهران ، 1377 ه ش . 5. ديوان اقبال لاهوري. 6. ديوان امام خميني(ره). 7. ديوان اوحدي مراغه اي. 8. ديوان حافظ. 9. ديوان حزين لاهيجي. 10. ديوان رهي معيري. 11. ديوان سعدي. 12. ديوان شمس. 13. ديوان شهريار. 14. ديوان صائب تبريزي. 15. ديوان فيض كاشاني. 16. ديوان قائم مقام فراهاني. 17. ديوان ملك الشعراء بهار. 18. صحيفه امام (21جلدي)، حضرت امام خمينى( س)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى( س)، تهران ، بي تا. 19. كتاب الحج (3جلدي)، يزدى، سيد محمد محقق داماد ، مقرر: عبدالله جوادي آملي، چاپخانه مهر ، چاپ اول، قم - ايران، 1401 ه ق . 20. گزيده ديوان عمان ساماني. 21. مثنوي معنوي. 22. مجمع البيان فى تفسير القرآن ، طبرسى، فضل بن حسن ، تحقيق: محمدجواد بلاغي، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران ، 1372ش . 23. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (27 جلدي)، استاد شهيد مطهرى ، صدرا، بي تا. 24. مفردات ألفاظ القرآن(1 جلدي) ، اصفهانى، حسين بن محمد راغب ، محقق/ مصحح: صفوان عدنان داودي، دار العلم- الدار الشامية ، چاپ اول، لبنان - سوريه، 1412 ه ق .
|