|
يادداشتي درباره ابعاد، علل و عوامل آسيب در خانواده (بخش اول) (محمدهادي فلاح)
طرح مسئله به عقيدة ما خانواده در گذار تاريخ انقلاب اسلامي، مثل خيلي از مسائل ديگر، فرازها و فرودهايي داشته است. صرف نظر از افزايش و ارتقاي محدود و سطحي در برخي از جنبه هاي مثبت و غير قابل انكار، معتقديم خانواده در برهة معاصر و در بحبوحة كنوني، در جنبه هاي منفي، دور از انتظار عليرغم هزينه هايي كه از انقلاب و در انقلاب اسلامي براي آن شده، در ابعاد مختلف، به طور گسترده و عميق دچار آسيب هاي جدّي، تلخ و گزنده اي شده است كه به عقيدة ما اين نيز غير قابل انكار است. كافي است واقع نگر بوده، اهل تخصص و تحليل باشيم و با مطالعات تاريخي و اجتماعي و روان شناسيِ اجتماعي در اين مسئله ورود كرده، دور از تعصّبات باطل بينديشيم و منصفانه نظر بدهيم. يا از مسير درك و فهم متن، به گزارش ها و پرونده هاي مستندي كه در اين زمينه در بخش حوادث روزنامه ها يا سايت هاي خبري معتبر و دادگاهها، درج و ثبت شده و مي شود، نگاهي بيفكنيم. و يا از روزنة حواس ظاهري با درك و فهم ديداري و شنيداري، به دور و بر خودمان، به متن واقع، به اختلافات و منازعات تلخ خانواده ها در دادگاههاي خودمان نگاهي بيندازيم «رنگ رخساره خبر مي دهد از سرّ ضمير.» (1) همچنين به خبرهاي تلخ و ناراحت كننده اي كه دربارة خانواده، واقعيت دارد گوش بدهيم. به نظر ما حتي براي فهم و اقرار و اعتراف به وجود آسيب در خانواده، تخصص و ورود از راههاي فوق الذكر، لازم نيست، بلكه تجسّم، كافي است تا احتمال وجود آسيب در خانواده را تصديق كنيم و همواره براي مقابله با آن، عاقلانه آماده باشيم و عالمانه و درست، اقدامي بكنيم. ما در اين مختصر، آگاهانه و خيرخواهانه بر آنيم تا پاي عناوين اصلي و ريزعناوين مربوطه به شرح ذيل، به ابعاد آسيب در خانواده پرداخته، هشداري داده باشيم: 1. انكار واقعيت؛ 2. واقعيت؛ 2-1. قصور و تقصير خانواده؛ 2-2. قصور و تقصير دستگاههاي حاكميتي؛ 2-3. قصور و تقصير حوزه و روحانيت؛ 3- حرف هاي آخر. در همين ابتدا قابل ذكر اينكه: اين يادداشت ها بيش تر ناظر به مطالعات ميداني و ابعاد و عوامل عيني آسيب در خانواده ها نوشته شده و هدف از آن فقط آسيب شناسي است، ما اين يادداشت ها را به خاطر خوشي بعضي از اشخاص و يا گروهها ننوشته ايم، چنانكه به آناني كه دوست داشتند و دارند اين حرف ها گفته نشود و اين يادداشت ها انتشار پيدا نكند نيز اعتنايي نكرده ايم. «هركه مي خواهد بگويد، هرچه مي خواهد، تلخ يا شيرين.» (2) «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ .»(3) من اين حروف نوشتم چنانكه غير ندانست تو هم ز روي كرامت، چنان بخوان كه تو داني(4) 1. انكار واقعيت متأسفانه در روزگار ما عده اي هستند كه وجود آسيب در خانواده و جامعه و كشور عزيزمان را انكار مي كنند و بازشناسي اصل اين آسيب ها و پرداختن شفاف به ابعاد و علل و عوامل آن را در همه جا، حتّي در مساجد و مجالس مردم ْنهاد، بر نمي تابند و معتقدند كه اين دست مسائل را نبايد مطرح كرد؛ انگار براي خط دهي به ائمة جماعات و كارشناسان فن، از طرف بيگانه، مأموريت پيدا كرده اند! و معمولاً به اسم هاي مختلف و با بهانه هاي واهي، حتي در اصل و كمّيت و كيفيت طرح مباحث عقيدتي، معرفتي و تربيتي در مساجد و مجالس و محافل علمي و عمومي، با شيوه هاي سوخته و شناخته شده دخالت كرده، طرح بعضي از حقايق را برنمي تابند و با ريشخند و تحميل فهم سطحيِ خودشان، براي بزرگترهاي علم و عمل، تعيين تكليف مي كنند و يكطرفه صلاح مي دانند كه فلان مسئله مطرح شود و يا يكطرفه صلاح نمي دانند كه فلان مسئله به اطلاع جامعه برسد! صائب به پاي خويش زند تيشه بي خبر آن بي ادب كه خنده به استاد مي زند(5) به نظر نويسنده، علاقه مندي اين سطح از افراد و گروهها به خانواده و جامعه و كشورمان، و مخالفت هاي آنان با طرح آسيب هاي موجود، شبيه حكايت فردي است كه مولوي در مثنوي معنوي خود، آن را به نظم كشيده است: اين حكايت بشنو از صاحب بيان در طريق و عادت قزوينيان بر تن و دست و كَتِفها بى گزند از سر سوزن كبوديها زنند سوى دلاكى بشد قزوينيى كه كبودم زن بكن شيرينيى گفت چه صورت زنم اى پهلوان گفت برزن صورت شير ژيان طالعم شير است، نقش شير، زن جهد كن رنگ كبودى سير زن گفت بر چه موضعت صورت زنم؟ گفت بر شانه گهم زن آن رقم چون كه او سوزن فرو بردن گرفت درد آن در شانگه مسكن گرفت پهلوان در ناله آمد كاى سنى مر مرا كُشتى چه صورت مى زنى ؟ گفت آخر شير فرمودى مرا! گفت از چه عضو كردى ابتدا؟ گفت از دُمگاه آغازيده ام گفت دُم بگذار اى دو ديده ام از دُم و دُمگاهِ شيرم دَم گرفت دُمگه او دَمْگهمْ محكم گرفت شير بى دُم باش گو اى شير ساز كه دلم سستى گرفت از زخم گاز جانب ديگر گرفت آن شخصْ زخم بى محابا بى مواسا بى ز رحم بانگ كرد او، كاين چه اندام است از او؟ گفت اين گوش است اى مرد نكو گفت تا گوشش نباشد اى حكيم گوش را بگذار و كوته كن گليم جانب ديگر خَلِش آغاز كرد باز قزوينى فغان را ساز كرد كاين سِوُم جانب چه اندام است نيز؟ گفت اين است اشكم شير اى عزيز گفت تا اشكم نباشد شير را چه شكم بايد نگار سير را خيره شد دلاك و بس حيران بماند تا به دير، انگشت در دندان بماند بر زمين زد سوزن از خشمْ اوستاد گفت در عالَم كسى را اين فتاد؟! شير بى دمّ و سر و اشكم كه ديد؟ اين چنين شيرى خدا خود نافريد(6) گه گاه ديده شده كه با شلوغ بازي و ياري گري عليه عالم مسئله و باني جلسه، مستقيم و غير مستقيم، هرچند ناموفق در صدد ممانعت از آن بر مي آيند. بخصوص دربارة علل و عوامل آسيب هاي انقلاب و خانواده و جامعه، بر اين باورند كه به بعضي از چيزها اصلاً نبايد اشاره اي شود يا جز از طريق محدود، نظريه اي نبايد مطرح گردد. گاهي اوقات انسان به اين نتيجه مي رسد كه اينها با نگاه خودخواهانه و انحصاري خود، ارتقاي آگاهي خانواده ها و تحقق جامعة سالمِ اخلاقي را از طرف غير خودشان بر نمي تابند و آن را بر ضرر خود و گروهشان گمان مي كنند و مي ترسند كه نتيجه به نام ديگران تمام شود! «الهي! اگر «حسن» جهنّمي است، جهنّمي عاقلي را رفيق او گردان.» (7) به خيال خام شان كه حتّي پرداختن دلسوزانه و مخلصانه به اين دست از مسائل در جاي خودش هم، براي انقلاب و جمهوري اسلامي و عملكرد مقامات دستگاههاي حاكميتي و بالادست، تهديد به شمار مي آيد و به آنها و جايگاهشان آسيب وارد مي كند و باعث تقويت دشمن مي شود! ولي همانطور كه نوشتيم: دردشان، درد فهم و جهل و حسادت و خودخواهي و انحصارطلبي است! و به حق كه بايد خود همين عدة چاپلوس جاهل و سطحي نگر و حسود را مانع و تهديد و آسيب جدّي در آگاهي بخشي و ارتقاي خانواده و جامعه، از جمله در حوزه هاي: سلامت جسمي، رواني، اجتماعي و معنوي كه از انواع چهارگانة سلامت به شمار مي آيند برشمرد. بلكه نه فقط مانع كه بايد در ردة عوامل پيدايش و توسعة خانوادة ناسالم و جامعة معيوب، عامل مؤثر و دخيل در تخريب آرمان هاي انقلاب و جمهوري اسلامي به حساب آورد. و باز بلكه بايد آن را يكي از علل مهم آسيب در همدلي و وحدت و امنيت ملي جامعه برشمرد و جزو فتنه هاي مغفول و فراموش شده يا داراي حاشية امن دانست. گفتند لب ببند ز اسرار ما مگو گفتم كه خير، نعرة تكبيرم آرزوست از روزگار خويش ندارم جز اين قدر خوابم زياد رفته و تعبيرم آرزوست به هرحال آيا آسيب شناسي هايي كه لازم و ضروري است، مثل آسيب شناسي انقلاب اسلامي و يا بررسي ابعاد آسيب هاي خانواده و...، به اينها لطمه مي زند؟ و اصلاً به حفظ و سلامت آنها و طول عمر همه، كمكي نمي كند؟ البته كه داستان، چيز ديگري است كه در اين فرافكني سعي دارد تا از نظر خانواده ها، مخفي بماند، اما اشخاص بيدار و اهل هوش و دقت و نظر مي دانند كه شيوة اين دست و سطح از افكار، كم از كبك نيست كه خود را علني زير برگ و برف، پنهان مي كند! متأسفانه عليرغم زحمت هايي كه براي جامعه و نظام و مردم و خانواده ها كشيده مي شود و با حجت و برهان و دلايل روشن، بعضي ها به آسمان فهم و آگاهي برده مي شوند، باز از بي قابليتي، خودشان را پرت مي كنند و بر زمين جهل و دست و پاي قرائت و تهمت و تكفيرشان پايين مي آيند و با پافشاري بر آن، موجب آزار همه مي شوند! شايد انكار و مخالفت و واكنش اين دست و سطح از افراد و گروهها، به خاطر منافعي است كه در اين شرايط دارند و يا بيش تر به اين خاطر است كه هميشه دور از واقعيت و وضعيت موجود، در جزيرة بستة خودساختة ذهني، سير مي كنند! به نظر اين سطح از افراد، وقتي زبان كسي همچنان كار مي كند، بايد از عمل جراحي مغز يا قلب او كه مريض شده، صرف نظر كرد! شگفتا كه بعضي ها هرگز فكر هم نمي كنند كه اگر اين دست مسائل(آسيب شناسي) عالمانه و مخلصانه، مطرح نشود و نسبت به اين آسيب هاي موجود به خانواده ها و جامعه، هشدار داده نشود و آنها آگاهي پيدا نكنند و از اين خطرات، دور نشوند، با زير خط فهم ها و حسادت ها و خودخواهي ها و انحصارطلبي ها و تفسيق و تلعين و تكفيرهاي زيانبار، بر سر خانوادة بيچاره چه خواهد آمد؟ و فرجام سلامت جامعه چه خواهد شد؟ به علاوه كه واقعيت با اين قبيل مخالفت ها و ممانعت ها، هيچ تغييري نمي كند و قابل انكار نخواهد شد. گر باده نهان كنيم، بو را چه كنيم؟ وين حال خمار و رنگ و رو را چه كنيم؟(9) بلكه ممكن است اوضاع را بدتر از اين كرده و در گيرودار هواجس نفساني با لرزه اي كم ريشتر، بر سر همه، بسيار تلخ، آوار شود! و باز البته ما در اين مسئله با همه جور افراد و گروهي با شمارش زير مواجهيم: - بي خبر و ساكت؛ - بااطلاع و بي تفاوت؛ - آگاه و داراي منافع؛ - باخبر و منكر؛ - مطّلع و توجيه گر؛ - با اطلاع و مبتلا؛ - باخبر و بزدل؛ - مطّلع و مضطرب؛ - آگاه و مستأصل؛ - همچنين با اشخاص دانا و دلسوز و مخلصي مواجهيم كه از واقعيت و وضعيت نگران كنندة خانواده و جامعه، به درستي اطلاع دارند و به كژيها و آسيب هاي موجود در آنها معترضند، ولي عليرغم تلاش در آگاهي بخشي، در فتنة طَنطَنه و طُمطراق و تظاهرات و هوچيگري و جانبداريِ ويرانگرِ جاهلانه و مقدّس مآبانه، با فرافكني و توهين و تكفير و بي ادبيها، كلام و نظرشان آن گونه كه بايد تأثير نمي گذارد و صدايشان به جايي كه بايد نمي رسد! در نتيجه، هميشه متّهم و دل نگران، در مصيبتي دردناك، شكننده و غم انگيزي كه دامن جمع خانواده و جامعة ديني و مذهبي ماها را گرفته است زندگي را تلخ مي گذرانند. هرگز وجود حاضر غايب شنيده اي من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است(10) به نظر نويسنده، حال اشخاص آگاه و متعهد و دلسوز و مخلص، در مواجهه و حشر و نشر جبري با اين دست و سطح از افراد و گروهها، همان حالي است كه براي مرحوم شهيد استاد مطهري(ره) پيش آمده و از آن گفته است: «براى من پيش آمده است كه با اشخاصى در افق پايين، مجبور بوده ام ساعتى زندگى كنم، در عذاب اليم بوده ام. مى ديده ام يك كلمه حرف ندارم با آنها بزنم! گويى همة معلوماتم را فراموش كرده ام!» (11) چو تير از آن چِلّه، كه رَسته مي مانم سپندِ در آتش، كه جَسته مي مانم به كوزه اي در هم شكسته مي مانم چو رشته اي از هم گسسته مي مانم به روي آن كس در كه بسته مي مانم كسي نمي داند، ولي تو مي داني هواي دل از غم، گرفته چون ابرم ببارم از ديده اگرچه در صبرم گواه من با من، فشار بر صدرم قَسَم كه من زنده، نمرده در قبرم درونِ تاريكي، چرا وَ اين قدرم؟ كسي نمي داند، ولي تو مي داني(12) 2. واقعيت : با مطالعات ميداني دربارة آسيب هاي خانواده و تطبيق آنها با گزاره هاي ديني، علاوه بر شناخت و تأييد و اعتراف به وجود آسيب در خانواده، مي توان زمينه و موطن و جنس و نوع اين آسيب ها را نيز تا اندازه اي شناخت و به تحليل آنها پرداخت و قدم مفيدي را براي شروع آسيب زدايي جدّي در خانواده برداشت. من آنچه شرط بلاغ است با تو مي گويم تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال(13) به طور كلي مي توان آسيب هاي خانواده را در دو ردة كلي دسته بندي كرد: الف) نگرشي؛ ب) گروشي / گرايشي. به نظر ما با بررسي زمينه ها و علل و عوامل دورن ْكشوري، قصور و تقصير در دو مورد فوق را هم بايد به گردن خانواده گذاشت و هم به گردن دستگاههاي حاكميتي بخصوص بعضي از اشخاص حقيقي كه در آن ورود دارند؛ به ديگر بيان: صرف نظر از تأثير منفي زمينه ها و علل و عوامل برونْ كشوري و جهاني در نگرش و گروش نامطلوب خانواده، - كه تا پشت سنگر خانواده آمده، در جاي خود قابل توجه و بررسي است، - بعضي از زمينه ها و علل و عوامل درون ْكشوري را بايد «قصور و تقصير خانواده» دانست و برخي را «قصور و تقصير دستگاههاي حاكميتي»، همچنين دسته اي را هم مشترك بين هر دو بررسي كرد. 2-1. «قصور و تقصير خانواده» در اين قسمت، اندازة مجال، مختصر فقط ذيل دو عنوان: «عدم درك درست از تشكيل و نيازها و وظايف خانواده» و «ضعف اعتقادي و نداشتن جهان بيني توحيدي» به قصور و تقصير خانواده اشاره مي كنيم: الف) عدم درك درست از تشكيل و نيازها و وظايف خانواده بدون سوءظن و خرده گيري، متأسفانه غالب زوج ها با ضعف فكري و عدم رشد لازم عقلاني، درك درستي از اصل و چرايي تشكيل خانواده ندارند! دغدغه هاي اصلي آنها تأمين سطحي نيازهاي مادي و ظاهري و ابتداييِ صرف است؛ مثل: تأمين نيازهاي جنسي، توليد مثل، خوراك، پوشاك، مسكن، وسيلة نقليه، بازارگردي، تلفن همراه، گوشيهاي جديد، شبكه هاي مجازي، تلويزيون، فيلم، گشت و گذار و معاشرت هاي بي حساب و بدون حدّ و مرز! متأسفانه غالب والدين درك درستي نسبت به اينكه خانه و خانواده، اولين و مهم ترين محيط تربيتي است ندارند! دغدغه هاي اصلي آنها در تربيت فرزندان، همين تأمين نيازهاي مادي و ظاهري و ابتدايي است كه ياد كرديم! آنها طرح و نقشه و اولويتي براي تربيت فرزند در طول و عرض و عمق همين نيازهاي لازم، در دل خانه و خانواده ندارند! بخصوص خانواده هاي جديدالتشكيل كه اشتغال و تعلق و وابستگي افراطي آنها به گوشي و شبكه هاي مجازي، آنان را از دور و بر و خانه و خانواده و بچه ها غافل تر كرده است! با سوگ و أسف، غالب زن و مرد به عنوان جنس مكمّل، نمي دانند كه خير و بهترين شدن هركس، از خانه و خانواده شروع مي شود و باز بايد اين خير و بهترين بودن در يك دور منطقي و معقول در جامعه، به خانه و خانواده بر گردد؛ آنها بايد از جمله با اين نگاه، زندگي مشترك را جدّي بگيرند. بديهي است كه بدون اين نگرش اگر بچه ها در خانه و خانواده، در مسير خير و بهترين شدن، بار نيايند و تربيت نشوند، جامعه، فاقد خير و بهترين مي شود، يا آن را در اين مسير، كم تر مي توان ديد و يا خدا كه نخواسته بيش تر در مسير شرّ و بدترين، ديده مي شوند و باز اين فقد و فقر با آثار شوم، به خود خانه و خانواده باز خواهد گشت و دود فتنة آن به چشم خود خانواده خواهد رفت، كه متأسفانه رفته است و با بي خيالي خيلي ها هنوز هم ادامه دارد! پدر يا مادر و يا هردو غالباً خيال مي كنند، بچه ها بايد در محيط مدرسه تربيت بشوند نه در خانه و خانواده! يا بيش تر در آنجا! يعني اين مسائل فقط به عهدة مدرسه و آموزش و پرورش و دانشگاه و وزارت علوم و حوزه و حكومت است. براي تصديق اين نظر، كافي است صداي غرزدن هاي - بجا و نابجاي- انها را در اين زمينه بشنويم. اگر مدرسه و دانشگاه و حوزة معهود، به خاطر ابتلائات و بعضي از آدم هاي گرفتاري كه دارد نتواند اين توقع والدين را حتي بجا برآورده سازد، والدين در صورتي كه فرزندشان دختر باشد مي گويند: شوهرش بدهيم تا خوب شود، يا اگر پسر باشد مي گويند: برايش زن بگيريم تا خوب بشود. معلوم مي شود كه اين نگاه و نگرش اصلاً درك درستي از پدر و مادر شدن خودش نداشته! و درست وقت تربيت فرزند، خواب بوده! يا به كار ديگري سرگرم بوده! و نگرش و دغدغه هاي ديگري داشته! و متأسفانه هنوز هم! زياد ديده شده و مي شود كه بار خودشان را روي دوش مدرسه و دانشگاه و حوزه و جامعه و يا با ازدواج، روي دوش دختر و پسر مردم مي گذارند! در صورتي كه بچه ها ميوه هاي درخت خانواده اند. اين ميوه ها بايد روي درخت يعني در دل و دامن خانواده برسند نه باري بر دوش و دامن تربيت ديگران و نه در انبار و سوله ها و يخچال هاي صنعتيِ بيرون خانه و خانواده! بچه ها به محضي كه روي درخت خانواده رسيدند بايد چيده شوند و در مزرعة خانوادة جديد، پرورش يافته، حيات و تربيت خودشان را توسعه يافته، ادامه بدهند. طبيعتاً فرزندي كه مانند ميوة كال و سوله اي و يخچالي، با اخلاق و تربيت يخي و مجازي به جامعه عرضه شود و يا با دختر و پسر تربيت شده اي پيوند زده شود، صد البته ناسازگار با طبايع طبيعت طلب، بي نتيجه، اثر معكوس و تحميلات تلخي را به دنبال خواهد داشت! براي همين است كه وقتي والدين، خشت اول تربيت را در كانون خانواده، نارج، كج مي گذارند، البته كه با خشت هاي ديگر روي آن، تا ثريا مي رود ديوار كج! چون گذارد خشت اول بر زمين معمار كج گر رساند بر فلك، باشد همان ديوار كج راست شو صائب، نخواهي كج اگر آثار خويش سايه افتد بر زمين، كج، چون بود ديوار كج(14) متأسفانه با اين همه امكانات و مراكز و مؤسسات و رسانه هاي فرهنگي و آموزشي در كشور، باز با زنان و مردان و دختران و پسراني مواجهيم كه با اينكه به تغييرات ظاهري جامعه و خانواده ها توجه دارند و اين تغييرات را درك كرده و خودشان را با آن تطبيق مي دهند و عدم تطبيق با اين دست مسائل را نشانة عقب ماندگي مي دانند، - مثل تأثير مفرط از مُد و مدل پوشش! گرايش افراطي به داشتن گوشيهاي هوشمند! داشتن خودروي شخصي! هجوم زنان و دختران براي گرفتن گواهينامة رانندگي! و شخصيت دانستن اين امور!!! - اما نسبت به معناي زندگي و تشخصات واقعي و حقيقي، تغيير و تحول و ارتقاي فكري و معنوي، درك و تمايل كم تري از خود نشان مي دهند! بلكه در مقابل آن جبهه مي گيرند و با فرافكني مثلاً همة روحانيون يا همة مسؤولين را اهل عمل نمي دانند و با مقصر خواندن آنها، رويكردهاي ديني و مذهبي را برنمي تابند! تو گويي در مرتبه اي از نگرش و گروش، تصميم خود را گرفته، جا خشك كرده و با رضايت كامل به آن چسبيده اند! و چنانكه مي بينيم عليرغم تشكيل خانواده در سال هاي دور يا نزديك، هنوز درك درستي نسبت به اصل و چرايي تشكيل و تشخصات حقيقي گروه خانواده ندارند! كمالات فردي را نمي شناسند! چه رسد به كمالات گروهي! بخصوص گروه خانواده! همچنين دربارة لذّات مربوطة طبيعي و مرتبط، درك و تلقّي درستي ندارند! و حتي تعريف صحيحي و نظر قابل قبولي مثلاً از سلامت جسمي، رواني، اجتماعي و معنوي در حدّ خودشان هم نمي توانند ارائه كنند! به عنوان مثال: اگر صدا و سيما به ميان آنها برود و دربارة شاخصه هاي سلامت و موفقيت و مقاومت و استحكام گروه خانواده، از آنها بپرسد غالب جواب ها تقليدي و كليشه اي و بسيار سطحي و گاه پوچ خواهد بود! عجيب است كه عليرغم توجه به ظاهر زندگي، باز غالباً نسبت به هشدارهاي عيني در جامعه كه براي ديگر خانواده ها پيش آمده و آنها را نيز درگير ساخته، مثل اعتياد بي توجه هستند! با اينكه زندگي همة شهروندان، مقابل چشم و ادراك احاد مردم و خانواده ها، بنرهاي هشدار و تبليغ و دعوت به حساب مي آيند، ولي بسياري از خانواده ها بخصوص از كنار همين هشدارها، خيلي بي توجه و سرسري مي گذرند! «وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ.» (15) (شيطان گروه بسياري از شما را گمراه كرده است، آيا انديشه نمي كرديد؟) تاوان اين بي توجهي، ابتلاي نقد و يا نه چندان دور همة خانوادها شده و باز هم خواهد شد. با اينكه با نگاه لقماني به آسيب هاي موجود مي توانستيم غير مستقيم، آموزش رايگان را دريافت كنيم و تهديد ابتلا و بي ادبي را براي خودمان به فرصت سلامت و ادب، تبديل سازيم و بر اساس آن، نقشه اي عكس وضعيت موجود براي مبتلا نشدن خودمان و خانواده هايمان طرح ريزي و مهندسي كنيم و با التزام عملي به آن، حتّي براي اصلاح آسيب هاي موجود در جامعه و كمك به ادب و سلامت ديگر شهروندان و گروهها و خانواده ها نيز مفيد باشيم. باور كنيم كه ما پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عليرغم نعمت هايي كه خداوند متعال به ما ارزاني داشته، دربارة خانواده، دير كرده ايم كه گير كرده ايم! «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ.» (16) )اين [كيفرها] بدان سبب است كه خدا، هيچ نعمتى را كه به گروهى داده، تغيير نمى دهد، تا اينكه آنچه را در خودشان است تغيير دهند؛ و اينكه خدا، شنواى داناست.) ب ) ضعف اعتقادي و نداشتن جهان بيني توحيدي ضعف اعتقادي و نداشتن جهان بيني توحيدي و پيدايش تغييرات نرم در تمايلات عقيدتي، اخلاقي، گرايش هاي بي اساس در سبك زندگي و رفتارهاي فردي و گروهي و اجتماعي را بايد از جمله قصور و تقصير خانواده ها برشمرد. آنها هم ياد گرفته اند كه زير تظاهرات كاذب، خودشان را پنهان كنند! ولي به قول حكما: «القسر لايدوم»(17) اين حالت و طبيعت شان، دوام ندارد و در جايي حقيقت، درز پيدا كرده و رازشان برملا مي شود. متأسفانه تغييرات معهود و مشهود در نگرش و تلقي بعضي از افراد و گروهها و خانواه ها از زندگي، تصوير دائره و ميداني شده است كه خالي از خداست و در آن، همه چيز مباح است! آنها با همين نگرش، گروش و گرايش دارند و زندگي را منهاي خدا مي گذرانند! به عقيدة ما افول و سقوط و هبوط خانواده ها از جهان بيني توحيدي، راه نفوذ اسيب هاي جدي را براي آنها و همه، پديد آورده است! مانند بي اعتنايي به تعاليم ديني! بي مبالاتي در عمل نسبت به احكام شرعي! مثلاً: بي مبالاتي نسبت به احكام ديداري: نشستن پاي شبكه هاي كذايي ماهواره و اعتياد به آن! ديدن تصاوير مبتذل، مستهجن در شبكه هاي مجازي و اعتياد به آنها! شكسته شدن قبح ديدن اين دست تصاوير و تعريف و ترويج و ارسال آن براي ديگران بدون ذرّه اي شرم و حيا! بي مبالاتي نسبت به احكام شنيداري و شنيدن موسيقي ها و ترانه هاي واقعاً مبتذل! همچنين گرفتار شدن در مراكز فساد و معاشرت هاي بي حدّ و حصر و غير منضبط خانوادگي را بايد نتيجة همين تنزّلِ و قصور و تقصير خانواده در جهان بيني توحيدي دانست. به عقيدة ما: ضعف اعتقادي و نداشتن جهان بيني توحيدي و افول و هبوط و سقوط در اين زمينه، از بعضي ها به يك آدم و گروه بي هدف، پوچگرا، بي تفاوت نسبت به ارزش ها، دم غنيمت شمار، اپيكور و آني گذري ساخته و در ظاهر و سبك زندگي شان نيز بروز يافته و آنها را غير قابل قبول، تغيير داده است! روابط نامشروع و طلاق هاي غير رسمي و عاطفي را كه در روابط خانوادگي لانه كرده، و نيز طلاق هاي رسمي را كه به كمين نشسته و هر لحظه خانواده اي را در دام خود، شكار مي گيرد، بايد از آثار منفي همين تنزّل جهان بيني توحيدي و نفوذ نگرش هاي آسيب ديده و گرايش هاي ويرانگر دانست. خداوندا! پناهم ده از آنچه مي هراسم كه با دنيا هميشه در تماسم(18) موارد ديگري هم وجود دارد كه بايد جزو قصور و تقصير خانواده برشمرد؛ مثل: - عدم معرفت درست نسبت به لوازمات و آسيب هاي زمان و قرائت هاي نادرست از تقابل سنت و مدرنيته! - تغيير ملاكات و مصالح در خانواده. معيارها و ملاكات و مصالح در خانواده ها با القاي مستقيم و غير مستقيم اشخاص حقيقي و حقوقي، بخصوص با آمدن وسايل و وسايط نوآمد، نادرست تغيير كرده است! - غالباً نسبت به نگرش ها و گروش ها، آگاهي ندارند! - بيش تر وقت ها تأثير نگرش را در گروش و گرايش، دست كم مي گيرند! - قرائت هاي سطحي و نادرست و خرافي از دين و مذهب دارند، زياد، خيلي زياد! - بسنده كردن به آموزش ديني بدون اينكه به آن اعتقادي وجود داشته باشد! - ارتباط عادت گونه و ارثي با دين و مذهب و آموزه هاي ديني و مذهبي! ما را رها كنيد در اين رنج بي حساب با قلب پاره پاره و با سينه اي كباب(19) 2-2. قصور و تقصير دستگاههاي حاكميتي در اين قسمت، قصور و تقصير دستگاههاي حاكميتي بخصوص برخي از اشخاص حقيقي كه در آن ورود دارند را دربارة خانواده، مختصر فقط ذيل دو عنوان «ضعف مديريت اقتصادي در معيشت خانواده» و «فقر مربيان و فقدان مربّي حقيقي فرهنگي» ياد مي كنيم: الف) ضعف مديريت اقتصادي در معيشت خانواده 1. مسئلة معيشت، بيكاري، ركود اقتصاد خانواده، نبود نقدينگي در خانواده، غالب خانواده ها را مستأصل و نسبت به خيلي چيزها بي اعتماد، و متأسفانه به دلايلي كه پوشيده نيست نسبت به دين و احكام آن بي اعتنا كرده است! 2. دغدغة معيشت خانواده ها، والدين را تا ديروقت دور از خانه و خانواده برده است. طبيعي است كه وقت كم تري را براي بودن در كنار هم و حشر و نشر با فرزندان داشته باشند! آنها فكر مي كردند با تلاش مضاعف اقتصادي و تأمين نيازهاي بچه ها، آنها قدرشناس و خوب و درست بار مي آيند. در صورتي كه خلأ والدين در كنار فرزندان، فرصت مفتي را براي فرهنگ هاي فرصت طلب به بار آورده، تا اندازه اي كه به اعتراف خيلي از خانواده ها بعضي از بچه ها بر خلاف انتظار آنها، جور ديگر بار آمده اند! مانند بوته يا گلي ناخواسته كه در گوشة باغچة حياط خلوت، نه با پرورش و نگهداري، بلكه گويا خودرو با نشانه هايي از بى نزاكتى، بى ادبى و بى تربيتى در گفتار و رفتار، رشد كرده باشد! 3. دخالت مديريت هاي شبه دولتي، نابلد، ضعيف با نظرهاي ناپختة اقتصادي در توليد و صادرات و واردات، در روند مديريت هاي علمي، قوي، مجرب، با نظرهاي پخته، و حتّي در مجاري صادرات و واردات قانوني، تأثير منفي گذاشته است! همچنين در معيشت و اقتصاد خانواده، آثار بدي داشته و آسيب هايي را در آن از خود به جا گذاشته است. اين مسئله، از جمله مسائل مهمي است كه همه فهم است و در اينجا چندان به شرح و بسط نياز ندارد. «سخن ها مي توانم گفت، غم نان اگر بگُذارد.» (20) به علاوه كه زياد به آن پرداخته شده و حتي دستاويز برخي ها براي توجيه و تجويز ارتكاب ها و انحراف هايشان نيز شده است! و البته قصور و تقصير دستگاههاي حاكميتي بخصوص عده اي از اشخاص حقيقي كه در آن ورود دارند، دخالت سازمان هاي شبه دولتي و افراد نالايق با دكتراي جدّي ولي غير جدّي در اين خصوص، بسيار قابل تأمل بوده و هست. من از مفصل اين نكته، مجملي گفتم تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل(21) 3. به نظر نويسنده، البته اگر در شرايط و وضيعت موجود، آرزوي صرف و آرماني به حساب نيايد و زمينة تحقق داشته و موانعي هم نداشته باشد، خوب است كه خانواده ها نيز در برابر ضعف مديريت اقتصادي و كشمكش هاي جناحي و سياسي و دخالت هاي شبه دولتي ها، با تدبير، طرحي براي اقتصاد مقاومتي و كاهش ميزان وابستگي خودشان داشته باشند تا از سوء مديريت هاي اقتصادي و دعواهاي جناحي و تغييرات سياسي و دخالت هاي قلدرمآبانه، آسيبي به گروه خانواده نرسد و آنها «ان شاء الله تعالي» از همة آسيب هاي احتمالي در امان بمانند. من از بازوي خود دارم بسي شكر كه زور مردم آزاري ندارم سري دارم چو حافظ مست ليكن به لطف آن سري اميدوارم(22) ب ) فقر مربيان و فقدان مربّي حقيقيِ فرهنگي؛ در مدارس و دانشگاهها و حتّي حوزه هاي علميه، كمتر كسي به مقام تعليم، به عنوان مقام رسالتي و نظريه سازي و تربيت صاحب نظر، نگاه مي كند! شايد به اين خاطر است كه متأسفانه بيش ترشان اين كاره نيستند و شايد از جمله بيش تر به خاطر همان «ضعف مديريت اقتصادي در معيشت خانواده» كه همه را درگير كرده، اينجا نيز باعث شده تا عهده داران مقام تعليم و تربيت، به اين مقام مثل شغل هاي ديگر با ديد تجارت و كاسبي و منبع درآمد، نگاه كنند! ما در سال هاي پيش، اواخر دهة 60 و اوايل دهة 70، گرفتار افراد تنبل و حقه بازي شده بوديم كه با ترفندهاي مختلف، باواسطه و بي واسطه به دروغ براي خودشان، سابقة حضور در جبهه هاي جنگ تحميلي و درصدهاي جانبازي، جعل كرده بودند! و يا در ادامة همان سال ها مدرك هاي جعلي تحصيلي را براي خودشان يا فرزندان و بستگان شان خريداري كرده بودند! و متأسفانه در سال هاي اخير، در حوزه و دانشگاه و مؤسسات علمي - آموزشي، گرفتار دغل بازهايي شده ايم كه به طور علني با پايان نويسي هاي نيابتي، مدرك كارشناسي ارشد يا دكترا و معادل، دريافت كرده و مي كنند! بعضي از آنها معتقدند اگر به فلان پست برسند چندين برابر هزينه هايي كه كرده اند به آنها بر خواهد گشت! با اينكه اينها: 1. برخلاف قانون وزارت علوم است! 2. بر خلاف قانون استخدام به شمار مي آيد! 3. غصب و تصاحب حق ديگري محسوب مي شود! 4. دريافت حقوق بر اساس آن حرام است؛ 5. انصراف و توبه دارد؛ 6. و از اساس، تقلب و فريب و دروغ فعلي است و شرعاً حرام است. نكتة قابل تأمل اينكه: برخي مردم بويژه اين جماعت، دروغ را بخصوص دورغ فعلي را دروغ و موجب فسق و مخالف طاعت و نشانة نافرماني از احكام خداي متعال نمي دانند! با اينكه دانشمندان اسلامي دروغ فعلي را هم دروغ شمرده اند: «...سواء كان باللسان أو بغيره من الجوارح، كاليد و غيره، لتصور الكذب الفعلي أيضا.» (23) «الصدق و الكذب أصلهما في القول ... و يستعملان في أعمال الجوارح، فيقال: صدق في القتال إذا وفي حقه، و فعل على ما يجب و كما يجب، و كذب في القتال إذا كان على خلاف ذلك، قال الله تعالى:» رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ» أي حققوا العهد بما أظهروه من أفعالهم.» (24) مرحوم طبرسي ذيل آية 10 سورة بقره: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ» نوشته است: «و الكذب ضد الصدق و هو الإخبار عن الشي ء لا على ما هو به و الكذب ضرب من القول و هو نطق فإذا جاز في القول أن يتسع فيه فيجعل غير نطق ... جاز أيضا في الكذب أن يجعل غير نطق... فيكون في ذلك انتفاء لها كما أنه إذا أخبر عن الشي ء بخلاف ما هو به كان فيه انتفاء للصدق أي كذب.» (25) و نيز فقهاء به استفتائات در اين خصوص پاسخ داده و حكم شرعي آن را بيان كرده اند. (26) متأسفانه از جمله همين جور آدم هاي نااهل در مناصب مديريتي و مراكز علمي و فرهنگي و ... نفوذ پيدا كرده، جايگاههاي مديريتي و آموزشي و... را اشغال كرده اند! چيزي كه قلب رزمندگان واقعي و جانبازان حقيقي و تحصيل كرده هاي جدّي را به درد مي آورد! اينها معمولاً چند هدف را دنبال مي كنند كه از جمله مهم ترين آنها عبارت اند از: - اثبات و فروش پُز و مقام به اطرافيان كه ما سطوح عالي ارشد و دكترا را گذرانده ايم! - عضويت علمي (كاذب) در هيأت عملي فلان دانشگاه يا فلان پژوهشگاه و يا فلان حوزه! - رسيدن به پست هاي مديريتي با تفاخرات تصنعي و آلوده! - دريافت حقوق بيش تر، با دوز و كلك! - طبقه سازي در جامعه و هم كيسه و هم كاسه شدن با افراد و گروههايي كه در نگرش و گروش سياسي و اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي شبيه آنها هستند. «تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ.» (27) (دل ها - افكار- شان شبيه هم است، ما آيات و نشانه ها را براي مردمي كه يقين دارند بيان كرديم.) «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ.» (28) (به جان تو قسم، آنها در مستي خودشان فرو رفته سرگردانند.) اين مسئله، مُسري، مشابه مسئلة هرمي و عنكبوتي، كم و زياد در همة رده، علناً جلوي چشم همة مردم جامعه و بخصوص در درون خانواده، خود را مخفي كرده است. به عقيدة ما اين همان «اختلاس نرم» با مدرك جعلي است كه البته ظاهراً قانوني با صدور فيش هاي حقوقي در هر ماه به طور رسمي دريافت مي شود! متأسفانه با اينكه مسئلة انقلابي بودن دوباره احيا شده گويا يك انقلابي هم پيدا نمي شود كه دربارة تأثير اين لقمه ها كه بر اعتقاد و اخلاق و رفتار كل جامعه بخصوص خانوادة بيچاره، اثر بد گذاشته و قيامتي برپاكرده است چيزي بگويد و كاري بكند! و جلوي ورود و نفوذ و دخالت اين دست و سطح از افراد نااهل را در مراكز علمي حوزوي و غير حوزوي و دستگاههاي فرهنگي و برنامه ريز و تأثيرگذار، بگيرد؟! انگار نه انگار كه قرار بود به فرمان آن سفركرده به معراج: امام راحل(ره)، نگذاريم انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. (29) اي كاش صرف نظر از ضرورت تصويب و اجراي قانون بازدارنده از سوي دستگاههاي مربوطه در اين خصوص، يكبار مسئولين مربوطه بخصوص آنهايي كه خودشان مبتلا نشده اند بيايند از بالا تا پايين در كل دستگاههاي حاكميتي، بخصوص بعضي از اشخاص حقيقي كه در آن ورود دارند و ادعاي دفاعشان از انقلاب اسلامي عزيز، گوش فلك را كر كرده است، پيگير باشند و جستجو كنند كه چنين افرادي كه گاه حتي نمي توانند انشاي يك نامة اداري را با املاي درست بنويسند، چگونه توانسته اند در راستاي توليد انديشه و علم، و به منظور توسعة انقلاب اسلامي در زمينه هاي مختلف و ... با اجيركردن ديگري و پرداخت پول، پايان نامه بنويسند؟! و البته بايد از همة داوران و اساتيد راهنما و مشاور معرفت گرا هم كه در اين خصوص دريافتي داشته اند بدون استثنا پرس و جو شود كه چگونه اين جماعت فريبكار توانسته اند در طول نگارش و در جلسة دفاعيه لو نروند و به راحتي از فيلتر نقد و دقّت علمي آنها كه شايد فرهيختگان جامعة علمي ما به شمار مي آيند عبور كنند؟! و مدرك علمي سطح عالي را به دروغ به نام خودشان رسماً دريافت كنند؟! و بنر و تابلوي مدرك گرايي صرف را جاي معرفت گرايي، جلوي چشم همه، فرهنگْ معرفي نمايند و طلبه ها و دانشجويان را غير رسمي به اين مدل پايان نامه نويسي، دعوت كنند؟! آيا اينها در عداد عدم التزام به انقلاب و اسلام نيست و ردّ صلاحيت ندارد؟! يقيناً با بر ملا شدن ماجرا و قطع دريافتيهاي غير قانوني و عزل مديران نالايق در همة رده هاي حاكميتي بخصوص برخي از اشخاص حقيقي كه در آن ورود دارند، ميزان انقلابي بودن همه، معلوم مي شود. به اعتقاد نويسنده، استفاده از اين دست و اين سطح از افراد كه تعدادشان هم متأسفانه كم نيست حتي براي لاي جرز انقلاب اسلامي عزيز، بخصوص و بخصوص دربارة مسائل فرهنگي كشور و بويژه براي خانوادة بيچاره، به هيچ وجه من الوجوه، صلاح نيست و ضرر و خطر جبران ناپذيري دارد كه البته تا كنون نيز داشته است! در حضرت شيخ ار نفسي سرد بر آمد معذور بداريد كه دل در خفقان است(30) ج) تضاد و تناقضات گفتاري و عملي در درستگاهها و سازمان هاي حكومتي؛ كتمان حقايق و تناقض گويي و دروغ هاي بدون قبح و ترس، جلوي چشم و درك و فهم همه بخصوص خانواده ها، هميشه توهين به شعور آنها به شمار مي آمده و آسيب هاي ويرانگري را بر ظاهر و روح و روان آنها و جامعه به دنبال داشته است؛ مانند: - صدور جواز و بي عيب بودن تناقض گويي و دروغگويي براي همه بخصوص براي اعضاي گروه خانواده ها! چون هر عمل اجتماعي، القاي جواز را با خود همراه دارد و به محض بروز در جامعه، همه را براي ارتكاب، به عمل مشابه دعوت مي كند! - مهجوريت تعاليم ناب ديني! - به سخره گرفته شدن تمام زحمت هاي علماي دين و اخلاق! - بي اعتمادي خانواده ها نسبت به خيلي چيزها! - واكنش و بي اعتنايي خانواده ها نسبت به عقايد و اخلاق و قانون و سبك درست زندگي! - ترويج و رواج بي گذشتي در روابط اجتماعي! - پايين آمدن كلاس خانواده و رواج خرافه گرايي در ميان آنها! خانواده هاي آگاه و فهيم و دقيق و ريزبين و داراي كرامت، همواره با تناقضات عريان و توجيهات و جانبداريهاي بي اساس و حاشاكردن و انكارهاي بي مورد واقعيت ها، خيلي صدمه ديده اند، بويژه نسل جوان - كه از نسل هاي قبلي با هوش تر خوانده شده - از همه بيش تر آسيب ديده و درست و نادرست، در خلوت و جلوت به صورت هاي مختلف، واكنش نشان داده و مي دهد. بي توجهي به درك و شعور و خواسته هاي معقول و منطقي و عدم تحقق وعده هاي مسؤولين، خانواده ها را به خيلي چيزها بي اعتماد و بي اعتنا كرده و به واكنش هايي وا داشته كه نظام را دچار چالش و همه را درگير كرده است! و متأسفانه باز همين هايي كه قصور و تقصير دارند، بي اعتمادي و بي اعتنايي و واكنش هاي خانواده ها را دين گريزي آنها مي دانند! ديده نشدن و شنيده نشدن خانواده و نرسيدن به خواسته هاي معقول و منطقي از يك طرف، ترس از اعتراض، از طرف ديگر، واكنش عصبي خانواده ها را به سمت بي اعتنايي به عقايد و اخلاق و قانون و سبك درست زندگي، كشانده و خودش را در شكل هاي مختلف، نشان داده و مي دهد! تازه اگر در جايي و جمعي و مجلسي، فرصتي برايشان پيش بيايد اعتراض شان را معمولاً با ناراحتي متوجه آن دست از روحانيتي مي كنند كه از همه بي تقصيرترند! و شايد از اول هدف همين بوده! شهريار از هركس و ناكس جفايي مي برد اي فلك تا چند مي خواهي عزيزان خوار داشت(31) اين اعمال غلط و توهين آميز با آثار شومي كه دارد، كار و وظيفة روحانيت فهيم و دلسوز و مردمي را در تبيين مسائل ديني و مذهبي و حتي در دفاع از بعضي از چيزهاي اجتماعي، تلخ و سخت تر كرده است! براي نمونه، به طور مختصر به رسانة جمعي صدا و سيماي كشور عزيزمان اشاره مي كنيم: ظاهراً يكي از اسقف هاي رُم، تلويزيون جمهوري اسلامي را از لحاظ طهارت صحنه و بصري، پاك ترين تلويزيون ها دانسته است. شايد با اغماض، نظر نسبي حوزة علمية قم نيز همين باشد، اما قصور و تقصيرهاي غير قابل انكاري از لحاظ طهارت نظري و تأثيرگذاري فرهنگي و فكردهي، عقيدتي و سبك سازي زندگي دارد - آن هم قصور و تقصيرهايي به نام دين و بر خلاف تعاليم اصيل ديني!- كه بي شك از اين منظر، پاك ترين تلويزيون هاي جهان نخواهد بود. سيماي رسانة ملي ما از لحاظ فنّي، گويي نجّاري است كه براي مردم و خانواده ها، پنجره مي سازد، ولي متأسفانه از لحاظ نوع نگاه، گاه اصرار دارد اين پنجره را در هرجاي خانة خودتان تعبيه مي كنيد رو به نگاه من و تهيه كننده هاي من باشد. از لحاظ محتوايي و فرهنگ و انديشه، مستقيم و غير مستقيم به بيننده ها اصرار دارد به منظره و صفحه و صحنه اي كه من با تهيه كننده هايم برايتان مي سازم و با القائات مستقيم و غير مستقيم، نشان تان مي دهم نگاه كنيد! به مسائل و حقايق اجتماعي كه من مي گويم هست يا نيست از دريچة نگاه من و عوامل من، نگاه كنيد، نه با نگاه و فهم و درك و شعور و دقتي كه شما به مسائل واقع در اجتماعي داريد! و نه با نظر و تحليل خودتان! متأسفانه رسانة ملي ما بعضاً علاوه بر بي اعتنايي به درك و شعور اعضاي خانواده ها، انگار خبر از وجود اين همه ابزار رسانه اي نوآمد ندارد! و گويي نمي داند كه مردم و خانواده ها برخي اوقات زودتر از او باخبر مي شوند و تحليل دارند و نظر داده اند! او بعضاً با اشتباهات و تناقضات و توجيهات و جانبداريهاي نادرست جناحي، چشم و درك و شعور اين همه را دست كم گرفته و به همين خاطر آسيب هاي جدّي و تمايلات جديد و تغييرات نرمي را در واكنش و تربيت نادرست خانواده ها و جامعه، حتي نسبت به خودش و خيلي از اشخاص حقيقي و حقوقي، باعث شده است! كافي است يك وقتي پاي درد و دل هاي برنامه سازان مؤمن و متدين و متعهد و قوي و اهل ايده و نظر همين مركز به اصطلاح تأثيرگذار بنشينيم. وقتي جمع قابل توجهي از برنامه سازان همين رسانة ملي با نگاه صرف اقتصادي، كاسبانه، با حق و ناحق كردن ها، برنامه مي سازند و در عقيده به دين و مذهب، و حتّي مباني نظام، ضعيف هستند و يا متأسفانه به خاطر انحراف هايي كه برايشان پيش آمده، به محتواي ديني و اخلاقي برنامه اي كه خودشان هم مي سازند اعتقادي ندارند و حتي به تلويزيون و برنامة خودشان جز با نگاه هنري صرف، نگاه هم نمي كنند، يا اولويت اول آنها در محل وظيفه و خدمت، ربطي به نيازهاي خانواده و جامعه ندارد و متأسفانه در همان رسانة ملي، دغدغة آنها گوشي و تلگرام و مانند اينهاست، البته كه تا ثريّا ديوار، كج و كج تر پيش مي رود. شما خودتان قضاوت كنيد: وقتي شبكه اي كوچك ماهواره اي با عنوان «من و تو» در خارج از كشور، با تعداد اندكي از برنامه سازان و كاركناني كه دارد در ايران در ميان خانواده ها درصد بالايي بيننده دارد، اما رسانة ملي مركزي ما با اين همه تعداد مديران و برنامه سازان و كاركنان، به اضافة تعداد نيروهاي رسانه هاي استاني، و با اين همه امكانات ملي، حتي به اندازة آنها (با حساب درصدي) هم بيننده ندارد!!! آيا اين قصور و تقصير نيست كه نمي توانند يا نمي خواهند مردم و خانواده ها را از نشستن پاي شبكه هاي كذايي ماهواره اي و صفحه هاي مجازي، جذب كنند؟! آيا اولويتهايشان چيزهاي ديگري نيست؟ اعتنا به حقوق و شعور همه، در مديريت فضاي آشفته و رسيدگي به مشكلات و سامان دهي خرابيها، بسيار مؤثر است، اما قصور و تقصير دربارة حقوق خانواده ها و بي اعتنايي به شعور و مطالبات بحق آنان، رفاه و سلامت نشاط آنها را - كه استحقاقش را هم داشته و دارند - به خطر انداخته و راه برآوردن كردن مطالبات و رفاه و نشاط شان را به كجي كشانده و براي اجانب فرصت طلب و شكارچي، فرصت فراهم آورده و غير قابل قبول، باعث تغييرات ظاهري و باطني خانواده ها شده است! اين روزها چنگي براين، دل نمي زند! چنگي به جز بر رخ عاقل نمي زند! روزم چنان شب شده از تيرِ تيرگي نور از مَهي، داخل اين ظل نمي زند! شورم، نشاطم، همه را برده مدعي شوري دگر بر دلم از دل نمي زند! من در عجب، محتسبِ اسْتاده گوشه اي بانگي سَرِ سارق منزل نمي زند؟! آن شيخ كو ساده، به ظاهر بَرَد نظر حكمي بر اين جرم مقابل نمي زند! پُر شد حسد، غيبت و نيرنگ در ميان چوبي كسي پشت رذائل نمي زند! واعظ كه او خود بَلَدِ راه، براي چه بر دوش اين دستة غافل نمي زند؟! اخلاق را سر ببريدند از قفا قاضي ولي گردن قاتل نمي زند! (32) متأسفانه حتي براي تهية طنزهاي مناسبتي و فصلي(چهار طنز قوي، هركدام براي يك فصل از فصول سال) جهت شادي و نشاط سالم و جذب مردم و خانواده ها، كاري نكرده اند! و تا كنون براي تهيه و ساخت برنامه هاي مفرّح و درخور، شخصيت هاي طنّاز كشور و اشخاص اين كاره را جهت تشكيل گروه طنّاز قوي، به سود مردم و خانواده ها، دور هم نياورده اند و برايشان انگيزه نساخته اند! تكرار مي كنم: شما تعداد مديران و برنامه سازان و كاركنان رسانة ملي مركزي كشور عزيزمان را به اضافة تعداد مديران و برنامه سازان و كاركنان رسانه هاي استاني حساب كنيد، ببينيد چرا نمي توانند با اين همه امكانات ملي، حتي به اندازة يك شبكة كوچك ماهواره اي خارج كشور، از داخل ايران (با حساب نسبت و درصد) هم بيننده داشته باشند؟! - آيا نمي خواهند مردم و خانواده ها از نشستن پاي شبكه هاي كذايي ماهواره اي و صفحه هاي مجازي، منصرف شده به طرف برنامه هاي راست و درست و فاخر رسانة ملي جذب شوند؟! آيا قصور و تقصير در رسانة ملي ما، تمايلات و انتخابات و سليقه هاي مردم و خانواده ها را به نشستن پاي ماهواره، دامن نزده و گرايش احاد مردم و اعضاي خانواده و تغي ير و تمايلات نهادي و نهاني و ظاهري آنها را نسبت به القائات برنامه هاي ماهواره و شبكه هاي مجازي، نهادينه و بنيادي نكرده است؟! - آيا اين مسئله به خانواده آسيب وارد نكرده است؟ - آيا اين آسيب، جنبة كلي و عمومي پيدا نكرده و به صورت فرهنگ در نيامده و از آن جانبداري و دربارة ابتلائات ان، توجيه نمي شود؟ - آيا از عيب و انحراف در اين مسائل، دفاع و به آن دعوت نمي شود؟ - آيا بيش تر ماها به خاطر ابتلائاتي كه پيدا كرده ايم براي مقابله با اين آسيب، بي تفاوت و ناتوان نشده ايم؟ - آيا قدرت بيرون خانه و خانواده از والدين بيش تر نشده است؟ - آيا خانواده، بي پناه نشده است؟ - تغيير خانواده ها در انتخاب ها و سليقه ها. اي كاش دستور داشتند دربارة خانواده، مثل بعضي از چيزها زياد ورود و تبليغ كنند و برنامه هاي دقيق و عميق و تأثيرگذاري بسازند! اي كاش در اين ميان، فرصت هاي جبران، با ادامة تناقض گويي و توجيهات و اتهامات و تفسيق و تلعين و تكفير، با صرف امكانات كشور و نظام همچنان از دست نرود! و البته طبيعي است كه در تاريكي جهل مقدس و در فضاي انكار واقعيت، دزدهايي فرصت را غنيمت بشمارند و با چراغ آگاهي و دانايي، از ديوار كوتاه ايمان و اعتقاد و اخلاق و سبك زندگي مردم و خانواده ها بالا بيايند و گزيده تر ببرند كالا، چنانكه متأسفانه برده اند و همچنان مي برند! و ما چون از جهات مختلف دير كرده ايم، گير كرده ايم! با سوگ و اسف، رسانة ملي ما عليرغم پاك بودن در صحنه هاي بصري، از لحاظ ديگر، با قصور و تقصيرهايي، در ذهن و عقيده و اخلاق و منش و سبك زندگي مردم و خانواده ها و ميزان پايبندي آنها به شريعت، تأثيرات منفي را گذاشته و تغييرات و تمايلاتي را در نهاد و نهان مردم و خانواده ها، نهادينه و بنيادي و عمومي كرده و به صورت ارزش درآورده و از اين منظر آنها را به رسانه هاي بيگانه سوق داده و فرصت مفتي را براي دشمنان اسلام و ايران، جهت شبيخون فرهنگي پديدآورده و جواز استعمار و بيگاري از خانواده ها را براي اجانب و افراد و گروههاي سودجو فراهم ساخته است! و متأسفانه چه بسيار خانواده ها را كه در تور خود شكار نگرفته است و همچنان هم شكار نمي گيرد! نيازي به آمارگيري نيست، كافي است خانواده ها به حرف بيايند؛ به نظر مي رسد خيلي از خانواده ها در شرايط سخت و تلخي كه دارند عليرغم استيصال و بيچارگي، - عاقلانه و براي حفظ ابرو - مجبورند جلوي چشم همه، ژست و نقاب آرامش به صورت بگيرند و خودشان را طوري نشان بدهند كه گويا هيچ مشكلي ندارند تا در دل سكوت و دعاها و اي كاش هايي كه دارند اندكي بتوانند شرايط به بار آمدة تحميلي را مديريت كرده، سامان ببخشند! خوشا به حال افرادي كه نمي دانند و از اين دست مسائل، هيچ خبر ندارند، كه اگر مي دانستند و خبر داشتند خيلي اذيت مي شدند! و خوشا به حال اشخاصي كه مي دانند و مي توانند كاري بكنند، كه اگر مي دانستند ولي به هر دليلي نمي توانستند كاري بكنند، جاي همه آزار مي ديدند! و بدا به حال آناني كه مي دانند و مي توانند، ولي غمي ندارند و هيچ كاري هم نمي كنند. بي غماني را كه جز تن پروري كاري نبود بنگر اندر دست شان از تن غباري هست نيست آنكه را آگه شد از تقصير خود در كار حق جز دل بيمار و چشم اشكباري هست نيست «فيض» در دنيا براي آخرت كاري نكرد مثل او در روز محشر، شرمساري هست نيست(33) منابع و پانوشت ها در دفتر نشريه موجود است.
|