|
جایگاه وحدت و همدلی مسلمانان در قرآن و سیره پیامبر (ص) (علی آقای نوری):
يکم:. قرآن و وحدت اسلامي گزارش و تحليل دقيق و همه جانبه داوري قرآن نسبت به وحدت مسلمانان و بيان عوامل، مباني و راه کارهاي وحدت و پرهيز از اختلاف، نه در مجال اين نوشتار است و نه در توان نگارنده آن. روشن است كه شناسايي و ارائه چنين مهمي، در گرو شناخت كامل مفاد و مراد هر يك از آيات قرآني مربوط به اين موضوع و فضاي نزول آن ها و از همه مهم تر، اشراف به روح تعاليم قرآن است. با اين حال، اين امر نبايستي موجب بستن باب تحقيق گردد؛ به ويژه با توجه به اينکه ائمه قرآن را به عنوان مهمترين محور وحدت معرفي مي کردند و تعاليم خود را نيز بر پايه آموزه هاي آن مي دانستند. از اين رو تلاش كرده ايم در وسع خود، نگاه كلي قرآن را به اين پديده، در دو فراز گزارش كنيم. الف. تأكيد بر وحدت و همدلي و نهي از تفرقه با مقايسه اي اجمالي، مي توان مدعي شد كه در آموزه هاي هيچ مكتب و ديني مانند اسلام، تا اين اندازه بر وحدت، همدلي، همكاري و راه هاي به دست آمدن آن، و نيز پرهيز از اختلاف و شقاق و تفرقه و پيامدهاي زشت آن تأكيد نشده است؛ تا جايي كه گفته شد: «بني الاسلام علي كلمتين: كلمة التوحيد و توحيد الكلمة؛ اسلام بر دو پايه استوار گرديده است: يكتاپرستي و يكپارچگي». وحدت و يكپارچگي در فرهنگ اسلامي، از چنان جايگاه بالايي برخوردار است كه برخي ضرورت آن را با استناد به قرآن، امري فطري و لازمة فطرتِ دست نخوردة انسان تلقي مي كنند.(1) قرآن مجيد، امت اسلامي را به عنوان «امتي واحد» مي ستايد(2) و آن را به عنوان امتي نمونه و الگو معرفي مي كند كه بر گرد ايمان به خدا جمع شده اند. (3) حتي فراتر از آن اينکه تمامي انسانها را با گونه هاي متفاوت آن به يک اصل واحد باز مي گرداند. قرآن علاوه بر دستور به اخوت و برادري و دعوت به تعاونِ بر نيكي و تقوا، اتحاد و همدلي را از نعمت هايي مي داند كه به واسطه پذيرش اسلام و رسالت پيامبر اكرم(ص)، به جامعه اسلامي در عصر آن حضرت هديه شده است. (4) تأكيد و سفارش هاي قرآن بر وحدت ايماني و اجتماعي مسلمانان را، مي توان در تعابير و واژگاني چون «و اعتصموا»، «اصلحوا ذات بينكم»، «تعاونوا»، «السلم»، «اصلاح» ، «اصلاح ذات البيس بين قلوبكم»، «امة واحدة»، «امة وسطاً»، «حزب الله»، «صراط مستقيم»، «صبغة الله»، «مودّة» و «اخوة» مشاهده نمود. هم چنين قرآن جلوگيري از دشمني، حقد، كينه و خصومت بين افراد و گروه ها و و نفي مراء، جدال و دشمني در امور فكري را، سرلوحه تعليمات خود قرار داده است. اين مهم، علاوه بر قرآن، در ميان آثار روايي نيز مورد ملاحظه جدي قرار گرفته است كه در فصول بعدي به آن اشاره خواهيم كرد. (5) قرآن مجيد به عنوان متقن ترين سند اسلام، اختلاف و تفرقه در جامعه را از «نغمه هاي شيطان» به حساب آورده است و آن را يكي از عوامل اصلي كشتارها مي داند. (6) گروه گروه شدن مسلمانان، هم طراز با عذاب الهي است و پيامد آن، چشيدن طعم تلخ جنگ و سختي خواهد بود. (7) در اين كتاب آسماني، حفظ وحدت و يكپارچگي براي مردم به اندازه اي اهميت دارد كه هارون(ع) به عنوان جانشين موسي، به منظور جلوگيري از پيامدهاي تفرقه و اختلاف، با سامري كه ديگران را به گوساله پرستي دعوت كرده بود، درگير نشد. تصور او اين بود كه اگر چنين كند، برادرش پس از بازگشت از ميقات، وي را به خاطر تفرقه افكني، سرزنش خواهد كرد. (8) قرآن مجيد، عداوت و كينه را به عنوان يكي از مكافات هاي فراموشي خدا و گناه و طغيان برشمرده است و ضمن نهي شديد از تنازع و دشمني، آن را عملي شيطاني مي داند و رفع آن را، يكي از اهداف مهم بعثت برمي شمارد. (9) از نظر اين كتاب آسماني، يكي از عوامل اصلي هلاكت امت هاي گذشته، گرفتاري آنان به تفرقه و پراكنده شدن جامعه بود و مهم ترين عامل تشتّت جامعه نيز، اختلاف آنان در امر دين بود. نزاع و دو دستگي، حاصلي جز عقب افتادگي، تشتّت و سست شدن پايه هاي جامعه ندارد. (10) در آيات قرآني ضمن تأكيد بر تعقل، تفكر و تفقه در دين و دستور به ارزيابي و سنجش سخنان و گزينش بهترين آن ها، اين آموزه نيز به ما تعليم داده شده است كه از مراء و جدال هاي بي حاصل و مقتضي عداوت و دشمني با ديگران، بپرهيزيم. جالب اين كه در تأكيد بر الفت جامعه و كم كردن فاصله هاي اجتماعي و كاستن از نزاع ها، دستور داده شده است كه مسلمانان حتّي با اهل كتاب نيز به كشمكش فكري نپردازند و كارِ اختلاف و كشف حقيقت را به خدا و روز قيامت واگذار كنند. (11) و در خطاب به اهل کتاب نيز آنان را دعوت به وحدت کلمه و اتخاذ جبهه اي واحد در برابر مشرکان و کافران نموده است. (12) مي توان با توجه به اهميت وحدت و برادري و تأكيد فراوان قرآن بر پرهيز مؤمنان از تنازع، تفرق، تحزب و تبعيت از راه هاي گونه گون،(13) زمينه هاي اختلاف و تفرقه را، در برخي از كارهاي ضد اخلاقي، نظير سوء ظن، غيبت، عيب جويي، تجسس در كار مؤمنان، تهمت و افترا و دشنام گويي، تمسخر و خود پسندي و تكبر، كينه توزي و قطع صله رحم، جست وجو كرد. (14) با پي گيري آيات و روايات زيادي كه در اين زمينه رسيده است، در مجموع مي توان گفت كه هدف مهم قرآن، تأسيس امت يكپارچه اي است كه در آن، از نزاع و چند دستگي و جنگ و خون ريزي خبري نباشد و اجتماع مردم بر اساس همدلي و همكاري و برادري و محبّت و عدالت سامان بگيرد. اين كتاب شريف، در بيش از پنجاه آيه به موضوع اختلاف، وحدت و روش هاي به دست آوردن اتحاد و عوامل اختلاف، اشاره مي كند. در اين جا به چند نمونه از اين آيات اشاره مي شود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»؛(15) و همگي به ريسمان خدا (قرآن و اسلام و هر گونه وسيله وحدت)، چنگ زنيد و پراكنده نشويد؛ و نعمتِ (بزرگِ) خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دل هاي شما الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او، برادر شديد. و شما بر لب حفره اي از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد. اين چنين، خداوند آيات خود را براي شما آشكار مي سازد، شايد پذيراي هدايت شويد». در اين جا خداوند علاوه بر معرفي محور اتحاد به عنوان يك نعمت الهي، ما را از فرقه گرايي باز مي دارد. در جاي ديگري اختلاف و تفرقه را روش ناپسند اقوام گذشته مي داند و مي فرمايد: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ البَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»؛(16) و همانند كساني نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند، (آن هم) پس از آن كه نشانه هاي روشن (پروردگار) به آنان رسيد؛ و آنان عذابي عظيم دارند». «... أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ.... وَ ما تَفَرَّقُوا إِلّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ العِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ...»؛ (17) دين را بر پا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد... آنان پراكنده نشدند مگر بعد از آن كه علم و آگاهي به سراغشان آمد، و اين تفرقه جويي به خاطر انحراف از حق بود». «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛(18) اين راه مستقيم من است؛ از آن پيروي كنيد و از راه هاي پراكنده (و انحرافي) پيروي نكنيد، كه شما را از طريق حق، دور مي سازد. اين چيزي است كه خداوند شما را به آن سفارش مي كند، شايد پرهيزگاري پيشه كنيد». «مِن الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»؛(19) از كساني كه دين خود را پراكنده ساختند و به دسته ها و گروه ها تقسيم شدند؛ و (عجب اين كه) هر گروهي به آن چه نزد آن هاست (دلبسته و) خوشحال اند!» خداوند در قرآن مجيد، دسته بندي و تفرقه را بر خلاف سيره و سنت نبوي مي داند و مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَي ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلي اللهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ»؛(20) كساني كه آيين خود را پراكنده ساختند و به دسته هاي گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسيم شدند، تو هيچ گونه رابطه اي با آن ها نداري. سر و كار آن ها تنها با خدا است. سپس خداوند آن ها را از آن چه انجام مي دادند، با خبر مي كند». و ما را از تنازع باز مي دارد و عاقبت آن را نيز گوشزد مي كند؛ آن جا كه مي فرمايد: «وَ أَطِيعُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرِينَ»؛(21) و (فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و نزاع (و كشمكش) نكنيد، كه سست شويد و قدرت (و شوكت) شما از ميان برود. و صبر و استقامت كنيد، كه خداوند با استقامت كنندگان است». همان گونه كه ملاحظه مي كنيد، ظاهر اين آيات، دلالت بر پرهيز دادن از اختلاف و نزاع و تفرق در دين و دستور به چنگ زدن به ريسمان الهي دارد و فرقه گرايي را از صفات مشركان و ويژگي كساني مي داند كه به هلاكت رسيدند. حتي مذمت مشركان در برخي از اين آيات، نه از جهت شرك آن ها، بلكه به خاطر تفرق در اقوال و حزب بازي آن ها در امر دين است. (22) ب. ارائه و راهكارهاي وحدت و جلوگيري از تفرقه بنا بر آن چه گذشت، مي توان مدعي شد كه روح كلي و جان ماية تعاليم اجتماعي اسلام، چيزي جز نهي از جنگ و دشمني و شقاق، حزب بازي، قطعه قطعه كردن اجتماع مؤمنان، عصبيت قبيلگي، سوءظن به افراد و گروه ها نبوده و اساس آن، بر وحدت و همدلي، همكاري، محبت و نيكي به يكديگر استوار شده است. در اين بين، دستور و اذن اسلام به جنگ و قتال نيز، در راستاي جلوگيري از ناهنجاري هاي اجتماعي و حفظ حقوق مادي و معنوي مردم، قابل تحليل است. اما آيا مي توان گفت كه دايره اين امر و نهي ها، همة مراتب اختلاف ديدگاه ها و برداشت هاي متفاوت كلامي، فقهي و سياسي را كه موجب شكل گيري فرقه هاي اسلامي شده نيز، در بر مي گيرد؟ گو اين كه بتوان جنگ، نزاع و كشمكش هاي بي حاصل را ممنوع كرد و محبت و صفا و برابري و همكاري اجتماعي را مطلوب دانست، اما آيا يكي كردن نظريه ها و عقايد نيز، مورد نظر شريعت است؟ پاسخ مثبت به اين پرسش، ما را با پرسش ها و محذورات ديگري رو به رو مي سازد، و آن اين كه: 1. لازمه دعوت به تفكر و تعقل و تفقّه و اجتهاد در دين، اختلاف در آرا و انديشه ها و رسيدن به برداشت هاي مختلف است. آيا مي توان گفت كه اسلام به چيزي دستور مي دهد، اما به لوازم آن پايبند نيست و آن را نهي مي كند؟ طبيعي است كه نمي توان به كسي گفت كه فكر كن، اما آن چه را نتيجه مي گيري، ابراز نكن. البته براي فكر كردن ضوابطي در نظر گرفته شده است، اما نمي توان گفت كه با عمل به اين ضوابط نيز، نتيجه افكار يكسان است. 2. تفاوت انسان ها در استعداد، قدرت درك، كنش هاي دروني و سليقه ها، غير قابل ترديد و نازدودني است؛ تا جايي كه برخي از مفسران با استناد به آيات قرآني، اختلاف و تنوع آرا را، فلسفه خلقت مي دانند. (23) اين تفاوت ها نيز مقتضي برداشت هاي مختلف فكري بوده، اختلاف عقايد و آرا از لوازم آن است. هنگامي مي توان انسان ها را از اين لوازم بر حذر داشت كه ملزوم و مبنا نيز برداشته شود. طبيعي است كه برداشتن ملزوم، ناممكن است؛ بنا بر اين، چگونه مي توان بدون برداشتن ملزوم، از لوازم جلوگيري كرد؟ از اين رو، نمي توان براي اختلاف نظريه ها و تفاوت ديدگاهِ فرق مختلف كلامي و سياسي و فقهي، بدون تفكيك موارد و انگيزه ها، داوري يكساني داشت؛(24) بلكه بايد با ارائه ضوابط و معيارها، ويژگي هاي اختلافِ ناپسند و نامطلوب، از غير آن مشخص گردد. آن چه در فرهنگ قرآن و شريعت اسلام مد نظر و بيشتر از همه مورد اهتمام قرار گرفته، عمدتاً بر محور رعايت حدود، ثغور و بيان معيارهاي نظري و عملي و طرق روشمند و جهت مند كردن اختلافات است، نه ريشه كن كردن اصل آن. در اين جا به اختصار به دو مورد مهم آن اشاره مي کنيم. 1) حق گرايي و دوري از بغي و عناد اختلافي كه ناشي از عوامل سياسي، اجتماعي و بر پايه حبّ و بغض ها و خودبيني هاي حزبي و گروهي باشد، و نه براي فهم و تدبر و تأمل در دين و كشف حقيقت، نه تنها مردود و ناپذيرفتني است، بلكه جلوگيري از آن نيز لازم است. با ملاحظة برخي از آيات قرآن، روشن مي شود كه برخي از اختلافات ناپسند، ريشه در بغي و تجاوزگري، حسد و جزم انديشي اختلاف كنندگان دارد. عامل بسيار مهم وقوع جنگ ها و خون ريزي ها در جوامع بشري، همين برتري طلبي و خودبرتر بيني گروهي و فكري بوده است. در دسته بندي آيات قرآن در باره اختلاف، در چندين آيه آمده است كه برخي پس از اين كه علم پيدا كرده اند و ديدگاه حق براي آن ها روشن شد، اختلاف كردند. قرآن مؤمنان را از چنين اختلافي نهي مي كند و در آياتي چند مي فرمايد: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ البَيِّناتُ...»؛ (25) مانند آن امت ها و جمعيت هايي نباشيد كه پس از اين كه آيات و بينات و علم به سراغشان آمد، اختلاف كردند و فرقه فرقه شدند». «...و أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ... وَ ما تَفَرَّقُوا إِلّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ العِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ..». (26) در اين جا نيز ملاحظه مي كنيم كه خداوند، سرنوشت برخي از اقوام را اين گونه بيان مي كند كه آنان متفرّق نشدند، مگر بعد از آن كه علم به سراغشان آمد؛ يعني از روي علم و عمد اختلاف كردند و متفرق شدند، و اين نيست مگر به خاطر روحيه بغي و خوي تجاوزگري به همديگر. در موارد ديگري از قرآن نيز به چنين انگيزه و روحيه اي اشاره شده است. (27) در گزارش چنين اختلافاتي كه عمدتاً ناظر به قوم بني اسرائيل و به ويژه، عالمان آنان است، سخن از فهم و انگيزة رسيدن به حقيقت و كشف واقع و رسيدن و نرسيدن بدان نيست؛ چرا كه براي آن ها واقع امر روشن بود (من بعد ما جاءهم العلم)؛ بلكه آن چه به تعبير قرآن، سرنوشت اختلاف انگيز آنان را رقم زد، بغي (يعني تجاوز، ستم و يا حسدِ) دانشمندان آنان بود. بنا بر سخن علامه طباطبايي: «خداوند در هيچ موردي از قرآن، اختلاف را مذمت نكرده، مگر اين كه همراه با تبعيت از هواي نفس و مخالفت با هدايت عقلي باشد».(28) به هر صورت قرآن مجيد اگرچه به مؤمنان مي گويد كه شما به خاطر خطاها و فراموشي هاي خود مورد سرزنش و مؤاخذه واقع نمي شويد،(29) اما حساسيّت زيادي به «تعمّد» و «بغي» نشان داده و براي آن در دنيا و آخرت، محاسبه اي سخت معين كرده، و حتي براي جنگ با كساني كه به خاطر سركشي و بغي، به اختلاف و جنگ ادامه مي دهند، مجوز صادر كرده است؛ آن جا كه مي فرمايد: «و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فأصلحوا بينهما بالعدل و ان بغت احداهما... ؛ (30) و اگر دو گروه از مؤمنان به كشتار يكديگر پرداختند، ميانشان سازش برقرار نماييد و اگر گروهي از ايشان بر ديگري تجاوز کرد». 2) تمسک به كتاب و سنت طبيعي است هنگامي كه مكتبي از اختلاف جلوگيري مي كند و در تلاش است كه جامعه اي هماهنگ بسازد، ساز و كار آن را نيز بيان كند. بدين منظور، خداوند دو اصل محوري و خدشه ناپذير قرآن و سنت را، به عنوان زيربناي وحدت ديني و اسباب هدايت مسلمانان به راه مستقيم، و كارسازترين عامل زدودن و يا كاستن اختلافات اجتماعي و عقيدتي، معرفي مي كند. قرآن مجيد اطاعت از خدا و رسول را، همواره قرين هم ساخته است و راه حل اختلافات را، در تمسك به خدا و پيامبر(ص) مي داند. (31) در اين جا به برخي از آيات قرآني متضمن اين بحث، اشاره مي كنيم: «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ».(32) بنا بر اين آيه، «صراط مستقيم»، آن راهي است كه هيچ اختلافي در آن نباشد و اگر فرد يا گروهي به راه هاي مختلف و پراكنده گام بردارند، به جز مسير وحي كه در آن هيچ اختلافي نيست، از صراط مستقيم خارج شده اند. ظاهر آيه نيز مي گويد كه مراد از «صراط مستقيم»، راه پيامبر اسلام(ص) است. قرآن در جاي ديگر نيز، صراط پيامبران، شهدا، صالحان و صديقان را، صراط مستقيم مي داند. (33) جالب اين كه در اين جا قرآن مجيد، نخست صراط مستقيم و لزوم اطاعت از آن را مطرح مي كند، تا مقدّمه و پيش زمينه اي باشد براي نهي از تفرق. (34) «وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلَي عَلَيْكُمْ آيات اللهِ وَ فِيكُمْ رَسُوُلُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ... وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا...»؛ (35) و چگونه ممكن است شما كافر شويد، با اين كه (در دامان وحي قرار گرفته ايد و) آيات خدا بر شما خوانده مي شود، و پيامبر او در ميان شماست؟! (بنا بر اين، به خدا تمسك جوييد) و هر كس به خدا تمسك جويد، به راهي راست هدايت شده است... و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد». علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: اعتصام به خدا، همان تمسك به آيات خدا و رسولش (كتاب و سنت) است كه در آن، هدايت تضمين شده است. تمسك به رسول خدا، در واقع تمسك به قرآن است و بازگشت آن ها به يك چيز است؛ چرا كه خداوند در قرآن ما را به اطاعت از پيامبر(ص) دعوت كرده است. اساساً اطاعت از خدا، جز از راه رسول او ميسر نيست. (36) «حبل»(ريسمانِ) خدا، همان قرآنِ نازل شده از طرف خداست، و اين آيات قرآن است كه (همانند يك ريسمان،) بنده و خدا را به همديگر وصل مي كند. (37) دوم. وحدت مسلمانان در سيره و سخن پيامبر(ص) با مطالعه اي اندك در تعاليم اعتقادي و رفتاري پيامبر اسلام، روشن مي شود كه تأسيس امت اسلامي بر مبناي وحدت مباني، رفتارها و اهداف مؤمنان، همراه با نگاهي رحمت آميز به غير مؤمنان، جوهره و ثمرة مجموعه و تك تك تعاليم و سيرة عملي آن حضرت بوده است. در اينجا گزارش پاره اي از سخنان و سيرة نبوي كه به طور مستقيم و با هدف اولية ايجاد وحدت اسلامي بود، اشاره مي کنيم. الف. دعوت عمومي به همبستگي سخنان پيامبر در باره ضرورت همبستگي اجتماعي، تفاهم، همدلي و اخوت ايماني و نفي تفرقه، و نيز مباني، موانع، عوامل و زمينه هاي اين دو، فراوان است. اساساً اتمام مكارم اخلاقي كه از زبان حضرتش به عنوان فلسفة بعثت بيان شده است، چيزي جز ايجاد جامعه اي ديني بر پايه اخوت، همزباني، همدلي، گذشت، صفا، خيرخواهي، حسن ظن، انصاف و مهرورزي، معاشرت نيكو با همكيشان و همنوعان، و پرهيز از ستيز، سرزنش، سوءظن، غيبت، تعصب و اتهام ناروا به مسلمانان، و ديگر رذايل اخلاقي نبوده و نيست. نصايح اخلاقي آن حضرت سرشار از تعابيري چون هم دلي، همياري، برخورد نيکو، درستي و راستي، سلام، مصافحه، معانقه و مصالحه و گذشت مي باشد. گزارش فهرست وارِ اين موارد نيز، با محدوديت هاي اين نوشتار نمي سازد و بايستي تنها به موارد اندكي از آن، بسنده كرد. 1. پيامبر يكپارچگي مسلمانان را موجب خير و رحمت، و پراكندگي ايشان را عامل هلاكت و عذاب دانسته است و مي فرمايد: «الجماعة خير/ رحمةوالفرقة عذاب».(38) از نگاه آن حضرت، نه تنها در جماعت خير است، كه هر چه جماعت و همبستگي بالاتر رود، خير آن بيشتر است. (39) در ترغيب پيوستة آن حضرت به نماز جماعت و حضور در مساجد نيز، صدها روايت گزارش شده است. (40) 2. آن رسول گرامي در تعابير ديگري، جدايي از اجتماع مسلمانان را، به نوعي خروج از دايره مسلماني و بازگشت به جاهليت دانسته است و مي فرمايد: «من فارق جماعة المسلمين فقد خلع ربقة الاسلام عن عنقه؛ آن كه از جماعت مسلمانان جدايي جويد، بند اسلام را از گردن نهاده است». هم چنين: «من فارق الجماعة شبراً فميتته جاهلية؛(41) آن كه اندكي از جماعت جدايي جويد، مرگي جاهلانه خواهد داشت». سخنان كوتاه ديگري نيز از آن حضرت گزارش شده است؛ از جمله: «يدالله علي(مع) الجماعة»؛(42) دست خداوند با جماعت است». «عليكم بالجماعة و اياكم و الفرقة»؛ بر شماست كه يكپارچه باشيد و از تكروي بپرهيزيد». «لا تختلفوا فان من كان قبلكم اختلفوا فهلكوا»؛ از اختلاف بپرهيزيد كه پيش از شما آنان كه اختلاف نمودند، نابود گرديدند». «لا تختلفوا فتلف قلوبكم»؛ از اختلاف برحذر باشيد كه نيروهايتان را به هدر خواهد داد». «انما هلك من كان قبلكم الفرقة»؛(43) پيش از شما هر آن كس كه جدايي جست، نابود گرديد». البته به صدور همه اين احاديث نمي توان اطمينان حاصل كرد و از انگيزه هاي جعل اين قبيل احاديث، به ويژه با توجه به سوء استفاده سردمداران اموي از اصطلاحاتي چون «لزوم الجماعة» و «پرهيز از شقّ عصاي مسلمين»، چشم پوشيد. با اين همه، تأكيدهاي فراوان پيامبر(ص) بر اتحاد جامعه مسلمين و از همه مهم تر، سيره آن جناب، مؤيد مضمون كلي اين احاديث است. 3. آن حضرت در جهت تحكيم منشور «المؤمن اخ المؤمن»،(44) مي فرمايد: «المؤمن يألف و يؤلف و لا خير فيمن لا يألف و لا يؤلف و خير الناس انفعهم للناس»؛(45) مؤمن انس مي گيرد و ايجاد الفت مي نمايد و كسي كه انس نگيرد و الفت ايجاد ننمايد، خيري در او نيست، و بهترين فرد كسي است كه بيشتر به مردم سود رساند». «المؤمنون اخوة تتكافؤ دمائهم و يسعي بذمتهم ادناهم و هم يد علي من سواهم»؛(46) مؤمنان برادرند و خونشان همسان است و کوچک ترين آنان مي تواند عهد و اماني را از طرف ساير مسلمانان به عهده بگيرد و ايشان در مقابل ديگران چونان دست واحدي هستند». «المؤمن للمؤمن كالبنيان يشد بعضه بعضاً»؛(47) مؤمن براي مؤمن چون بنايي است که پاره اي پاره ديگر را استوار مي سازد». «مثل المؤمنين في توادّهم و تراحمهم و تعاطفهم كمثل جسد الواحد، اذا اشتكي منه عضو تداعي له سائر الجسد بالسهر و الحمي»؛(48) مؤمنان در دوست داشتن و مهرباني و عاطفه به يكديگر، همانند پيكره اي واحد هستند كه هرگاه عضوي به دردي گرفتار آيد، ديگر اعضا با شب زنده داري و پرهيز، با وي همدردي مي نمايند». هم چنين آن حضرت فرمود: برادرت را با چهرة باز ديدار كن. لبخند تو به چهرة برادرت، براي تو صدقه است. آمرزش از آنِ كسي است كه نسبت به برادرش كينه نورزد. سزاوار نيست مؤمني از برادر ديني اش بيش از سه روز دوري كند. شايسته نيست مؤمني برخورد آزار دهنده اي با برادرش داشته باشد، و هر مسلماني كه از آبروي برادرش دفاع كند، سزاوار است كه خداوند آتش جهنم را از او دور كند. تأكيد پيامبر(ص) بر سلام و مصافحه كردن و برشمردن آن به عنوان عمل ملائك، نهي از ادامه قهر تا بيش از سه روز، تشويق به اصلاح ميان مردم و در نظر گرفتن پاداش مجاهد براي كسي كه به اين كار اقدام كند، و هديه دادن و پذيرفتن هديه، بدون در نظر گرفتن ارزش اقتصادي آن، به منظور ايجاد روابط دوستانه و تقويت نظام برادرانه و اتحاد كلمه، به جاي اختلاف و منيت هاي حزبي و جناحي و صنفي در جامعه بود. بنا بر اين، در نظامي كه پيامبر(ص) الگو و اسوه مردم و مسئولان آن است، بايستي شايسته سالاري به جاي جناح مداري، و مهرباني و خردورزي جايگزين خشونت طلبي و احساس گرايي شود. (49) اضافه بر آن، پيامبر مسلمانان را همانند دندانه هاي شانه، يكسان و برابر خواند و فرمود: «و المسلمون سواسية كأسنان المشط». و نيز فرمود: « كسي از شما مؤمن نيست، تا آن گاه كه آن چه را براي خود دوست مي دارد، براي برادرش دوست بدارد». آن حضرت هم چنين با تأكيد بر برابري و اخوت اسلامي، فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است، نه بر او ستم روا مي دارد، نه به وي دروغ مي گويد، نه از ياري او فروگذاري مي كند، و نه او را خوار مي انگارد. براي آدمي بس مايه شر است كه برادر خود را تحقير كند. همه وجود مسلمان، خون او، مال او و ناموس او، بر ديگر مسلمانان حرام است». پيامبر(ص) يكي از نشانه ها و مشخصه هاي يك مسلمان را اين گونه بر مي شمارد: «مسلمان كسي است كه مسلمانان ديگر از زبان و دست او در امان باشند». و نيز: «سه چيز است كه هرگز دل مؤمن نسبت به آن ها، جز اخلاص، چيز ديگري نمي ورزد (يعني درآن سه چيز محال است خيانت بكند)؛... سوم: مسئله وحدت و اتفاق مسلمين است؛ يعني نفاق نورزيدن، شق عصاي مسلمين نكردن و جماعت مسلمانان را متفرق نساختن».(50) ب. سيره عملي جهت گيري كلي پيامبر اسلام(ص) در دوران رسالت، تأسيس جامعه اي توحيدي بر مبناي ارزش هاي متعالي، چون ايمان، رهبري واحد الهي، تقوا و همبستگي و اخوت ديني بود. پر واضح است كه رسيدن به چنين اهدافي، آن هم در جامعه اي كه باورها و مجموعه ساختارهاي اجتماعي كوچك و بزرگ آن، به ارزش هاي جاهلي و عصبيت قبيله اي، قومي و نژادي گره خورده بود، و حتي بنا بر تعبير قرآن، به مردگان خود مباهات مي كردند، نه كاري آسان بود، بلكه تواني فراتر از طاقت بشري طلب مي كرد. آن حضرت چاره اي جز تحكيم پيوندهاي اجتماعي مسلمانان نداشت و با عنايت خاص الهي، بهترين شيوة مديريتِ اختلافاتِ موردي را اتخاذ نمود. مواردي از عملكرد آن حضرت در اين باره، در دوران اقامتش در مكه نيز به چشم مي خورد، اما موارد برجستة آن را بايستي مربوط به دوران تشكيل اولين حكومت اسلامي در مدينه دانست كه در آن، زمينه هاي داخلي و خارجي بيشتري براي ايجاد اختلاف، فراهم بود. (51) آن حضرت تنها به گفتار و تشويق هاي زباني بسنده نكرد، بلكه سيره عملي خود را نيز بر اساس رسيدن به اين مهم بنا نهاد. در اين جا فهرست تلاش ها و روش هاي عملي پيامبر اكرم(ص) را كه در ايجاد همدلي و وحدت اصحاب نقش داشته است، بازگو مي كنيم: 1. تأسيس مسجد و تأكيد بر اجتماع مؤمنان در نمازهاي جمعه وجماعت؛ 2. تاسيس امت واحده اسلامي؛ 3. ايجاد پيوند اخوت ايماني، ميان افراد و گروه هاي مسلمان؛ 4. ايجاد وحدت ملي و همبستگي و پيمان نامه عمومي ميان مردم؛ 5. تعيين رسول اكرم(ص) به عنوان مرجع قانوني حل اختلافات؛ 6. مبارزه معقول با عادات و تعصبات جاهلي. بررسي هر يك از اين محورها و تبيين تلاش پيامبر(ص) در جهت تشكيل امت واحد اسلامي بر محور خدا و رسول، در جاي خود نيكوست و مي تواند الگوي سيره همه مسلمانان باشد. ما در اين جا تنها به گزارش برخي از موارد آن مي پردازيم. يكي از مهم ترين عوامل اختلاف افراد و گروه هاي جامعه، عصبيت مذهبي، حزبي، صنفي و قبيلگي است. نگاهي به برخي از اختلافات جامعه اسلامي در عصر حاضر نيز، اين مدعا را روشن مي سازد. پيامبر(ص) يكي از محورهاي تلاش خود را به جلوگيري و يا تعديل اين عصبيت معطوف نمود و در اين باره فرمود: در قلب هر كس كه ذره اي عصبيت باشد، خداوند او را در قيامت، با اعراب زمان جاهليت محشور مي كند. (52) و باز فرمود: كسي كه مردم را به عصبيت دعوت كند، به قتلي همانند قتل هاي زمان جاهليت دست زده است. (53) اقدامات مقطعي او در مدينه، به منظور رفع تخاصم و رقابت قبيلگي و تعديل و جهت دهي آن، فراوان است. آن حضرت در ابتداي ورود به اين شهر، وقتي ديد هر يك از دو رقيب ديرينه، اوس و خزرج، تلاش دارند تا افتخار مهماني او را از آن خود كنند، در اقدامي هوشمندانه گفت: هر كجا كه شترم خوابيد، منزل من است. هم چنين در نزاعي كه اصحاب در جنگ بني مصطلق به راه انداختند، از تاكتيك حركت دادن سريع نيروها استفاده كرد. با اين حال، با توجه به نهادينه شدن پيوندهاي جاهلي و توجه به گرايش هاي قبيله اي، چنين روحيه اي در عصر آن حضرت، به كلي ريشه كن نشد. گاهي عصبيت ها و كينه هاي دروني مهاجر و انصار، نه تنها به جهت گيري آنان در برابر يكديگر، بلكه به رويارويي با شخص پيامبر(ص) مي انجاميد؛ مثلاً زبير بن عوام كه از مهاجران بود، با يكي از انصار بر سر آبياري اختلاف داشت و پيامبر(ص) اختلاف آنان را به اين شكل حل نمود كه مسلمان انصاري، بعد از زبير آبياري كند. انصاري اين قضاوت را با معيارهاي قبيله اي و عصبيت جاهلي ارزيابي نمود و در مقام اعتراض به آن حضرت گفت: تو به نفع پسر عموي خود قضاوت كردي! (54) در باره نرم خويي او در برخورد با مخالفان، جلوگيري از سوء ظن و اتهام هاي نا به جا و نگاه تحقيرآميز به آنان نيز، ادله فراوان قرآني و روايي وجود دارد. از اين نمونه ها و صدها نمونه ديگر كه در كتب تاريخي و روايي گزارش شده است، به روشني به دست مي آيد كه آن حضرت، علاوه بر سفارش و تأكيد بر وحدت جامعه، به راهكارها و ساز و كارهاي رسيدن به آن نيز، توجه داشت. آن حضرت به گونه هاي مختلف، تلاش داشت تا زمينه هاي اختلافات و تنازعات امت، حتي بعد از خودش نيز برچيده شود. تعيين محوريت قرآن و سنت و مرجعيت سياسي و ديني اهل بيت را بايستي از جمله اين تلاش ها بر شمرد. از اين رو، وظيفه كساني كه رهبري سياسي، فكري و اجتماعي را به عهده دارند نيز، ايجاب مي كند كه اين روش ها را الگوي رفتار خود قرار دهند. پانوشت ها در دفتر نشريه موجود است.
|