نقل اشكال مرحوم کمپانى به چگونگی تقرب معنوى منسوب عنه در عبارات استيجارى
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 372 تاریخ: 1384/2/20 بسم الله الرحمن الرحيم يكي از اشكال هايي كه در عبادات استيجاري بود، اشكال مرحوم آشيخ محمدحسين كمپاني بود در حاشيه ایشان بر مكاسب، «علي نقله» و آن اين كه ايشان فرمودند تقرّب، تقرّب معنوي مثل تقرب مكاني است، و كما اين كه تقرب مكاني براي ديگري نميشود ، با عمل ديگري حاصل بشود، یعنی يكي كه قرب مكاني پيدا كرد، قرب مال خودش است، نميشود ديگري به وسيلهی قرب او متقرب بشود به هر حال در عبادات اسيتجاري اين اشكال هست که نائب چطور ميتواند سبب قرب منوب عنه بشود، نائب متقرب است، قرب منوب عنه معنا ندارد، «بعبارة أخري، لك أن تقول» آن كمال نفساني آن حركت جوهريهی روح و روان براي تكامل و اين كه بتواند هر چي خواست از لذت ها بسازد، اين يك امر حقيقي است و اين امر حقيقي «اذا حصل للنائب لا معني» كه براي منوب عنه حاصل بشود، « پاسخ امام (س) به اشكال مرحوم کمپانى در مورد چگونگی تقرب معنوى » ايشان جواب دادند كه ما در عبادات اين طور تقربي را نميخواهيم، لذا فرمود: «و فيه: أنّ القرب المعتبر فى العبادة لو كان من الحقائق الواقعية كالكمالات الروحانية من حصول نحو تنزّه و تجرّد عن المادة لكان حصولها للمنوب عنه بفعل النائب ممتنعاً» [بله براي منوب عنه حاصل نميشود،] «لكن لا يعتبر ذلك فيها جزماً، و أما القرب الاعتباري و سقوط الأمر او سقوط المكلف به عن عهدته بفعل الغير، بمكانٍ من الامكان» [كه او تكليفش ساقط بشود براي اين كه اين يكي مأمور به را آورده،] «و يستكشف ذلك كله من أدلة النيابة، فالنائب يأتي بالفعل بما أنّه منوب عنه، فيحصل قرب المنوب عنه لا قرب نفسه، و لا وجه لحصول القرب له فى العمل عن غيره اللهم إلّا تفضّلاً فهذا القرب الاعتباري لا مانع من حصوله مع قصد تحصيله للغير، كما أن سقوط التكليف أو المكلف به ممكن، فقياس القرب فى المقام بالقرب الحسي مع الفارق» [اصلاً ما اين جا سقوط تكليف ميخواهيم، قرب به معنای سقوط تكليف، منظور است؛ یعنی مانعي ندارد يك كاري را انجام بدهد كه تكليف او ساقط بشود.] «مضافاً إلى أنّ اعتبار نية التقرب أو حصول القرب في العبادات غير ظاهر، اذ لا دليل عليه، فلا يعتبر فيها [العبادات] إلا الإخلاص، و كونها لله ـ تعالي ـ ، و معه يسقط التكليف أو المكلف به عن عهدة المنوب عنه » [مي فرمايد «مضافا»ً به اين كه نيت تقرب يا حصول قرب در عبادات اين روشن نيست، چون دليلي بر نيت تقرب يا حصول قرب نداريم، آن مقداري كه دليل داريم اين كه عمل« لله» باشد، نه اين كه عمل به نيت تقرب يا با حصول تقرب، نه، عمل بايد «لله» باشد،] همين قدر كه اين عمل را «لله» آورد تكليف از عهدهی منوب عنه ساقط ميشود،] «و هذا موجب لامتيازه عن غيره ممن يشتغل ذمته.» [ببينيد نظر بدوي اين است كه اين «مضافا»ً غير از آن نيست كه در بالا فرمودند. در جواب اول فرمودند در عبارت ما قرب حقيقي نميخواهيم، قرب اعتباري ميخواهيم كه سقوط تكليف از آقاي منوب عنه باشد، ما بيش از آن نميخواهيم ، و اين مانعي ندارد كه اين آدم سقوط امر از عهدهاش با فعل غير انجام بگيرد، اين آدم وقتي نماز ميخواند امر او ساقط می شود، در «مضافاً» هم ظاهراً همين را دارد ميفرمايد، ما تقرب نميخواهيم، فقط اخلاص ميخواهيم «و كونها لله»، يعني «بعبارة اخري» يك امري شبيه به اعتبار است، ميشود همان تقرب اعتباري. به نظر ميآيد كه در اين جواب دوم ميخواهد بفرمايد ما اصلاً در عبادات سقوط تكليف از منوب عنه و قصد امتثال امر از منوب عنه را لازم نداریم، بلکه بعد هم ظاهر ميشود ـ همين قدر كه نائب يك عملي را «لله» بياورد اين كفايت ميكند] «و يمكن أن يصير ذلك موجباً للتفضّل عليه بإعطاء الثواب او سقوط العقاب عنه، بل يمكن أن يقال: أنّ عمل النائب عن المنوب عنه يوجب وصول صورة عمله البهية اليه،» [تقريباً همان قرب معنوي هم برای او حاصل ميشود،] «كما ورد في بعض الروايات «يدخل على الميت في قبره الصلاة و الصوم و الحجّ و الصدقة و الدعاء»[1]، [فرقي نميكند اين نماز را خودش بياورد يا نماز را نائبش بياورد. اين تمام كلام تا حالا، كه ما بياييم جواب اشكال را به اين بدهيم كه بگوييم در عبادات استيجاريه تنزيل نائب است منزلهی منوبٌ عنه، كه شيخ فرمود، و اجرت هم بر تنزيل است كه امام بيان كرد و اشكالهایش را هم جواب داد؛ « ديدگاه امام (س) در مورد تنزيل در عمل در عبادات استيجاريه » احتمال ديگر كه امام ميفرمايد این است که تنزيل در عمل باشد؛ یعنی اين عمل خودش را جاي عمل او قرار ميدهد، نه خودش را جاي او، كار خودش را جاي كار او قرار ميدهد،] «و يحتمل أن تكون النيابة في اعتبار العقلاء عبارةً عن تنزيل العمل منزلة عمل المنوب عنه،» [عمل خودش را جاي عمل او قرار ميدهد، ادعا ميكند عمل من، عمل اوست. مثل «الطواف بالبيت صلاة»[2]،] إما بأن يوجد العمل نازلاً منزلته،» [از اول كه عمل دارد ميآيد با نيت تنزيل و ادعا دارد ميآيد.] «و يكون [العمل] بنفس وجوده عملاً للمنوب عنه، فلا يكون [عمل] منتسباً إلي النائب، في وعاء الاعتبار بوجه،» [هيچ ربطي به نائب ندارد،] «فتكون الأجرة للتنزيل لا للعمل،» [همين قدر كه عمل خودش را جاي عمل او ميگذارد، ميگوييم آقا همين قدر كه آمدي جاي او قرار دادي، بيا اين پول را بگير چون كه عمل خودت را جاي عمل او قرار دادي،] «و إمّا أن يكون التنزيل بعد تحقق العمل،» [نه تنزيل «بعد تحقق العمل،» يعني از عمل فارغ شد، ظاهراً آن بعيد است مراد باشد. يعني هر لحظه يك عملي كه ميآيد یا يك جزء از عمل كه ميآيد تنزيل ميكند اين عمل را براي غير، يا آخر بعد از فارغ شدن از نماز، خودش را منزلهی غير تنزيل ميكند ، مثل اهداء ثواب،] «فيكون عند وجوده عملاً للنائب،» [وقتي دارد موجود ميشود عمل نائب است،] «و بالتنزيل للمنوب عنه، فعلي الاوّل» [كه از اول عمل خودش را عمل منوب عنه قرار بدهد،] «تندفع الإشكالات المتقدّمة بنحو ما مرّ،» [همانطوري كه در تنزيل نائب گفتيم اشكال ندارد منافاتي با قصد قربت ندارد اينجا هم همينطور است،] بل لا يرد على هذا الفرض إشكال استحقاق الأجرة بنفس التنزيل،» [ صرف تنزيل اگر اجرت ميآورد پس اگر تنزيل كرد و عمل نكرد، بايد اجرت را طلبكار باشد اشكالي بود كه آن جا داشتيم، اين اشكال اين جا وارد نيست،] «فإنّ التنزيل هاهنا تنزيل العمل، فلا يمكن تحقّقه بغيره [عمل]» [آن جا تنزيل شخص بود، مستشكل ميگفت آقا اگر يك كسي خودش را تنزيل كرد، عمل هم نكرده بايد اجرت را طلبكار باشد، جواب داديم نه، تنزيل «لا يتحقق إلا بالعمل،» اين جا روشن تر است، براي اين كه اين جا اصلاً تنزيل در خود عمل است، بنابراين نميتواند بگويد تنزيل كرده پولش را بگيرد، چون تنزيل در خود عمل است،] «و اشكال المنافاة للإخلاص مندفعٌ، بأنّ الأجر في مقابل التنزيل و هو غير العمل و إن كان موقوفاً عليه،» [ولو اجرت مقابل عمل است، ولو عمل موقوف بر تنزيل است،] بل يظهر ممّا تقدم عدم إمكان كون الأجر مقابل العمل فى الفرض أيضاً،» [اصلاً نميشود پول را در مقابل عمل بگيرد، براي اين كه عمل مال منوب عنه است، پس براي چي پول بگيرد؟ كار او می باشد تو ميخواهي پولش را بگيري؟]«لأنّ اعتبار تحقق العمل عملاً للمنوب عنه ينافي اعتبار الأجر المتقوم بكون العمل عملاً للأجير،» [كار اجير پول ميآورد، برای كار منوب عنه كه نميتواند پول بگيرد،] «فلا يعقل الجمع بين الاعتبارين،» [يعني هم عمل، عمل منوب عنه باشد هم عمل، عمل آقاي نائب باشد و بتواند پول بگيرد،] «فلا يعقل أن يكون الأجر بإزاء العمل و قد مرّ أنّ التوقف غير الغائية،» [قيد نيست غرض هم نيست اما در عين حال تنزيل بر او موقوف است.] «و هذا بوجه نظير اعطاء الأجر للافطار بالتمر مثلاً،» [ميگويند هر كه با خرما افطار كند ثوابش چنين و چنان است،] «فإنّ ذلك الأجر لا يعقل أن يقع بإزاء الصوم،» [اين جا هم «لا يعقل» كه اجر به ازاء عمل نائب باشد، ولو «قيداً» هيچ نميتواند به ازاء او باشد ولو به صورت تقييد چرا؟] «لأنّه بإزاء ما يبطله أو ينتهي إليه» [است، نميشود بگوييم اگر كسي با خرما افطار كند ، برای همین خرما در مقابل روزه اجر به او ميدهند چرا که در مقابل روزه اگر باشد روزه که دارد باطل ميشود چطور اجر به او ميدهند،] «فالصوم لا يكون بإزاء الأجر،» [روزه در مقابل اجر نيست،] «و لو توقف تحقق استحقاق الأجر بتحقق الصوم،» [بخواهد افطار با «تمر» محقق بشود تا ثواب بيشتري ببرد، احتياج به روزه دارد، اما اينطور نيست كه ثواب در مقابل روزه باشد، گر چه قيدش باشد، ثواب مال افطار «بالتمر» است، كه افطار به «تمر» نميشود «إلا بالصوم،»] «فلا يكون الأجر له و لا غايةً له و مجرد التوقف غير مضرّ. و أما مطالبة الأمر فى المقام للانبعاث ببعثه،» [بگوييد آقاي نائب در اين جا امري ندارد، امر متوجه به منوب عنه است، اين آقا امري ندارد، امر حقيقي كه ندارد، امر ادعائي هم كه مثلاً به درد نميخورد،] «فقد تقدّم أنه لا تتوقف صحّة العبادة على الأمر» [خارجي و امر حقيقي، بلكه صحت عبادت بر چي موقوف است؟ بر قصد تقرب، با چي حاصل ميشود؟ با خود امر يا با «تصوّر الامر»،] ففى المقام لمّا فرض كون النيابة عبارةً عن قيام العمل مقام عمل المنوب عنه عرفاً فمنهُ» [از اين تنزيل،] «و من دليل تنفيذ النيابة يعلم أن العمل النيابي موجبٌ لسقوطه عن ذمّة الميت،» [مي داند كه ذمهاش ساقط ميشود،] «فيصير ذلك موجباً لإنبعاث المتبرّع إلى الإتيان عن جدّ كما يستكشف منها صحة الإجارة للنيابة، و قد مرّ امكان حصول التقرّب له. « دفع اشكال منافات عمل، نائب با اخلاص با توجه به مبناى تنزيل در عمل در نيابت » و على الثاني «[كه تنزيل بعد از عمل باشد،] ايضاً يمكن دفع الاشكالات أما أولّها فبما مرّ، [اول اين بود كه منافات با اخلاص دارد، ميگوييم نه، اجرت در مقابل تنزيل است.] «و أمّا قضية الإخلاص» [تنزيل گفتم لازمهاش اين است به محض اين كه تنزيل شد پولش را طلبكار باشد، اين جوابش روشن شد كه نه، چون تنزيل موقوف بر اين است كه بعد از عمل است، تازه اين خيلي روشن تر است، براي اينكه بعد از عمل تنزيل محقق ميشود،] «فكذلك بأن يقال : أنّ الأجرة على جعل العمل منزلة عمل المنوب عنه لا على ذاته العمل،]» [اين هم باز بر تنزيل است،] «نظير أخذ الأجر على اتيان عملٍ عبادي في مكان كذا، فإنّ جعله فيه ليس عبادياً معتبراً فيه الإخلاص،» [پول ميگيرد براي تنزيل. تنزيل كه عبادت نيست، مثل اين كه پول ميگيرد عبادت را فلان جا بياورد،] إلا أن يقال: بالفرق بين ما كان ذات العمل مطلوباً متعلقاً للأمر، فيكون القصد إلى اتيانه خالصاً و جعله في مكان خاص، غير عبادي، يصحّ اخذ الأجر عليه، و بين ما لا يكون العمل مطلوباً كالمقام، حيث لا يكون مطلوباً من النائب، و إنما هو في ذمة المنوب عنه فإتيان النائب له بطمع الأجر لا لله ـ تعالي ـ ،» [تقريباً ايشان ميخواهد اين اشكال را در اينجا بپذيرد، يعني آنجايي كه تنزيل «بعد العمل» باشد. دو سطر را نميخوانيم،] « دفع اشكالات دیگر بر مبناى تنزيل عمل در نيابت » «و أما الإشكالات الأُخر، فيندفع بالتأمل فيما سبق، ثم إنّ لوازم النيابة في الصورتين الأخيرتين، [تنزيل در عمل، همراه عمل، تنزيل در عمل، بعد از عمل،] «تخالف مع الصورة الأُولى،» [صورت اولي كدام بود؟ تنزيل شخص بود،] «ففيهما لابدّ من مراعاة شرائط صلاة المنوب عنه، لا شرائط نفسه،» [در اين دو جا بايد شرائط «صلاة» منوب عنه را مراعات کند که قصر است یا تمام است، آن شرائط را بايد مراعات كند،] بل النائب يراعي في شرائط الفاعل ما هو تكليفه، [ولي در باب كارهاي مربوط به خودش نائب شرائط فاعل را بر آنچه كه تكليف خودش است مراعات می کند،] «فلا يجب على الرجل الإخفات او الستر نحو ستر المرأة لو كان نائباً عنها،» [اگر بنا شد تنزيل، تنزيل در عمل باشد، بايد شرائط منوب عنه راو اگر تنزيل، تنزيل خود نائب باشد، نائب در شرائط فعلي شرائط خودش را مراعات ميكند، براي اين كه اين دارد به جاي او چه ميخواند؟ نماز ميخواند، ببينيم درست ميشود يا نه،] ميگويد تنزيل در عمل شرائط منوب عنه را مراعات ميكند نه شرائط خودش را، ولي در مورد شرائط فاعل چون اين ميخواهد براي او نماز بخواند، اين ميخواهد عملش را براي او قرار بدهد، بايد شرائط خودش را مراعات كند،] «و يجوز الاقتداء به إن كان نائباً عنها المرأة] أو عن الميت» [براي اين كه اين آدم دارد نماز ميخواند،] «بخلاف الصورة الاولى،» [كه اگر بنا شد نيابت، نيابت شخص باشد، اين اگر دارد به جاي زن نماز ميخواند، اقتداء به او جايز نيست، براي اين كه اين الآن زن است. يا اگر براي ميت دارد نماز ميخواند اقتداء به او جايز نيست، براي اينكه اين الان ميت است، پس اگر نيابت را نيابت شخص گرفتيم، نتيجهاش اين است كه اقتداء به او جايز نيست، و در رعايت شرائط فاعلي هم بايد شرائط منوب عنه را مراعات كند، شرائط فاعلي هم بايد شرائط منوب عنه باشد، براي اين كه آن است که دارد نماز ميخواند، اما اگر تنزيل بر عمل گرفتيم در شرائط فاعلي شرائط كي را مراعات ميكند؟ خودش را، براي اينكه اين دارد براي او عمل ميكند،] « ديدگاه امام (س) در مورد حق مطلب بين تنزيل شخص و تنزيل عمل در نيابت» «و لكنّ الإنصاف أنّ ما لدى المتشرّعة و سائر العقلاء و ظاهر النصوص فى النيابة ليس شيئاً ممّا تقدّم، [نه تنزيل در شخص است، نه تنزيل در عمل است هنگام عمل، نه تنزيل در عمل «بعد العمل»، هيچكدام از اين ها نيست،] «ضرورة أن الاستيجار إنما يقع في العمل عن الغير،» [اين اجير شده براي او نماز بخواند،] «فيأخذ الأجر، و يقع فى عرف المتشرّعة ارتكازاً و عملاً في مقابل العمل عن الغير» [اين اجر «يقع» در مقابل عمل از غير،] «فيأخذه الأجر] ليعمل الحجّ عن غيره» [حجّ ميخواهي براي آن بياورم، پول بده تا حج بياورم،] «لا لتنزيل نفسه» [اين اعتبار تنزيل] «منزلة غيره فى العمل، و لا لتنزيل عمله كذلك، [لا مع العمل لا بعد العمل] و هو واضحٌ غير قابل للخدشة» [پس پول در مقابل خود عمل است، نه پول در مقابل تنزيل.] «كما هو ظاهر الأخبار الواردة فى الحج عن الغير: ففي رواية عبدالله بن سنان قال: «كنت عند أبي عبدالله (عليه السلام) اذ دخل عليه رجلٌ فأعطاه ثلاثين ديناراً» [يك كسي آمد، حضرت 30 دينار به او داد كه] «يحجّ بها عن اسماعيل، و لم يترك شيئاً من العمرة إلى الحجّ، إلا اشترط عليه، حتى اشترط عليه أن يسعى في وادي محسر،» [حتي گفت تو وادي محسر هم قدم بزن، كه جزء مستحبات است،] «ثم قال: يا هذا اذا انت فعلت هذا كان لإسماعيل حجّةٌ بما أنفق من ماله، و كانت لك تسعٌ بما أتعبت من بدنك»[3]، [يك ثواب به او ميدهند نُه تا به تو،] «و لعمري إنّها كالصريح في كون الأجر في مقابل العمل عنه، [اعطاهُ ثلاثين ديناراً يحجّ بها عنه،» [يعني پول به او داده است در مقابل حجّش، بعد هم فرمود، حج انجام شده يكي مال آن است، و 9 تا ثواب مال تو است، 9 تا حج مال تو است.] «فما تقدّم من التصورات أجنبيةٌ عن عمل المسلمين وعن مفاد النصوص كالرواية المتقدمة و غيرها ممّا هي منقولة في كتاب الحجّ التي هى ظاهرةُ الدلالة في ذلك» [يعني اين كه پول در مقابل عمل است،] « دفع اشكال منافات قصد قربت با اخذ اجرت طبق كلام امام (س) » «فلابدّ من دفع الإشكال عن هذه الواقعة التي بيد المسلمين، و مفاد النصوص،» [اين اشكال قصد قربت را بايد از اين ها برداريم، پول در مقابل عمل، چطور عمل را با قصد قربت انجام دهد] «و هو لا يندفع بما تقدم و لا بما أفاده الشيخ الانصاري،» [اين با آن چه كه گذشت تمام نميشود، با داعي بر داعي تمام نميشود، براي اين كه فرض اين است كه واجبات جنبهء اضافه و ملك «لله» تعالي است، و چيزي كه مال غير است قابل استيجار نيست،] «لا يندفع بما تقدم» كه تنزيل عمل باشد و لا بما افادهالشيخ الانصاري [كه تنزيل شخص باشد،] «فيستكشف من النصوص صحة العبادات الاستيجارية بنحو الداعي على الداعي، [پول ميگيرم كه نماز را براي خدا بخوانم] «و لا يرد عليها ما أوردناه على الاستيجار في عبادة نفسه كما لا يخفي.» [در آن جا ما گفتيم اشكالش اين است كه بر مکلف چيزي واجب است، اين واجب ملك خداست، وقتي ملك خداست نميتواند پول بگيرد، چون در اجاره بايد ارتباط به غير اجير نداشته باشد، ولي در اين جا اينگونه نيست، چون فرض اين است که بر آقاي نائب در عبادات استيجاريه چيزي واجب نشده، اشكال داعي بر داعي اين جا نميآيد، چون امام اشكالش اين بود که در داعي بر داعي، ميگفت غالب واجبات بلكه كل واجبات اضافه دارند با ذات باري، اضافه كه دارند، اسيتجار بر عمل مضاف به غير درست نيست. وجوب سبب اضافه بود، سبب دينيت بود، اينجا اين حرف پيش نميآيد چون بر نائب عبادات اسيتجاريه واجب نيست.] « دفع اشكال چگونگی سقوط تكليف منوعنه و تقرب منسوب عنه بر مبناى امام (س) » «و أما الإشكال بأنه كيف يسقط عملٌ عن عهدة شخص بفعل آخر، و كيف يتقرّب المنوب عنه، بفعل نائبه، فليس موجّهاً بعد قيام الدليل و تقدّم الوجه فيهما،» [چه مانعي دارد، شارع ميگويد يا خودت بياور يا نائبت بياورد، تقرّب هم سقوط تكليف است، اين دارد نماز ميخواند براي این كه تكليف او ساقط بشود، تكليف هم ساقط ميشود، هچ دردسري ندارد.] «فتحصّل من ذلك كله أنّ النيابة في الأعمال فى ظاهر الشريعة و لدى المتشرّعة هى إتيان العمل عوض الغير و بدله، كأداء الدين عنه، كما صرح به في رواية الخثعمية،» [آدرسش را داده،] «فهل ترى من نفسك أنّ المعطي لدين غيره و عن قبله،» [من كه بدهي غير را ميدهم، تنزيل شخص است؟ تنزيل عمل است؟ هيچكدام از اين ها نيست،] «ينزل نفسه منزلة نفسه، أو عمله منزلة عمله،» [هيچ اين حرف ها نيست،] «و بالجملة ليس فى النصوص إلّا نحو قوله «يحجّ عنه»، أو «يصلّي عنه»، و ليس مفادّ ذلك الا نحو قوله: «قضي دينه عنه»[4]، [اين براي او عمل را ميآورد، تكليف آن هم ساقط بشود،] بقيهی بحث براي فردا إن شاء الله. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشيعه 2: 444، كتاب الطهارة، ابواب السواك، باب 28، حديث 3. [2]- مستدرك الوسائل 9: 410، كتاب، ابواب الطواف، باب 38، حديث 2. [3]- وسائل الشيعه 11: 163، كتاب الحج، ابواب النيابة في الحج، باب 1، حديث 1. [4]- مكاسب محرمه 2: 324 ـ 328
|