Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: عدم جواز رجوع ر صدقه بعد از قبض
عدم جواز رجوع ر صدقه بعد از قبض
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الصدقة
درس 26
تاریخ: 1403/2/23

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«عدم جواز رجوع ر صدقه بعد از قبض»

مسأله 2 «تحریر الوسیله»: «لا یجوز الرجوع فی الصدقة بعد القبض [جایز نبودن بر آن اساس است که گفته‌اند صدقه بعد القبض، لازم می‌شود و دیگر امکان رجوع ندارد اما والد استاد فرمودند بعد العزل هم قابل رجوع نمی‌باشد و نیازی به قبض نیست. وجهش را هم عرض کردیم] و إن کانت علی أجنبی علی الاصح»[1] اگر که این صدقه به اجنبی باشد، علی الاصح، همین حکم را دارد. معلوم است که یک قول دیگر هم وجود دارد که به آن خواهیم پرداخت. والد استاد در حاشیه این مسأله هم ذیل «بعد القبض» فرموده‌اند: «بل بعد العزل»[2].

از ابتدای کتاب صدقه یا عنوان «القول فی الصدقه» که بحث کردیم، همیشه گفتیم یکی از آثار مترتبه بر صدقه، عدم جواز رجوع است که به روایاتی هم برای این حکم استدلال شده بو که کیفیت استدلال به آن‌ها بیان گردید. با توجه به مطالب گذشته، خواستم از این مسأله رد شوم ولی دیدم «جواهر» تقریبا جمع‌بندی آنچه را که در طول بحث، عرض کرده‌ایم، آورده و به قول خلاف در مسأله هم اشاره فرموده؛ لذا بهتر دیدم که هم عبارت «جواهر» خوانده شود که مایه خیر و برکت است و هم با کیفیت استدلال برای این مسأله به صورت منظم، آشنایی حاصل ‌شود.

«عدم جواز رجوع به بیان صاحب جواهر»

 

ایشان بعد از آن‌که شرطیّت قصد قربت و قبض را از مطرح می‌کند، می‌فرماید: «وحينئذ فلا يجوز الرجوع فيها بعد القبض على الأصح [ایشان می‌فرماید بعد القبض، علی الاصح دیگر قابل رجوع نیست. علی الاصح، در مقابل کلام شیخ در «مبسوط» و بنابر آنچه که «مفتاح الکرامه»[3] به عنوان اولین کسی که فرموده فقط شیخ نیست که قائل به این قول است، بلکه «المهذب البارع» و «فقه الراوندی» هم قائل شده‌اند که قصد قربت در صدقه، شرط نیست. شیخ(ره) تصریح کرده‌اند که صدقه در احکامش مثل هبه است. در هبه در برخی موارد، که به غیر ذی رحم باشد، قابل رجوع است پس در صدقه هم قابلیت رجوع دارد. این قولی بود که از شیخ، نقل شده و ایشان بر این اساس، می‌فرماید علی الاصح، بعد القبض صدقه قابل رجوع نیست. چون قول شیخ و «مهذب البارع» و «فقه الراوندی» قائل به رجوع ر صدقه ولو بعد القبض هستند] بل عن السرائر والتذكرة وظاهر المفاتيح وكذا الغنية الإجماع عليه [این‌ها ادعای اجماع کرده‌اند بر شرطیّت القبض]للعموم المقتضى ذلك [علتش هم عموم «لا یرجع فی الصدقه اذا ابتغی وجه الله» یا «انما الصدقة لله فما جعل لله فلا رجعة فیه» است که به صورت عام فرموده «فما جعل لله فلا رجعة له فیه» یعنی هرآنچه که لله باشد، قابل رجوع نمی‌باشد. این‌ها عموماتی‌اند که عدم جواز رجوع را بر قصد قربت و این‌که برای خدا قرار داده شده، مترتب کرده‌اند] والخصوص الذي عرفته [که منظورش روایات «قیء» بود که خواندیم. درباره آن‌ها هم بالخصوص فرموده رجوع به صدقهمثل فروبردن قیء است و روایاتی هم دالّ بر عدم جواز رجوع وارد شده است که در طی مباحث خوانده شد. در ادامه وجه اصحیت را بیان می‌کند.] لأن المقصود بها الأجر وقد حصل [این جواب به شیخ است که فرموده بود صدقه مثل هبه است. همان طور که در هبه غیرمعوضه و هبه به غیر ذی رحم، قابل رجوع است، صدقه به غیر ذی رحم و صدقه‌ای که غیرمعوض باشد، هم قابل رجوع است. این حرف شیخ بود اما مرحوم صاحب «جواهر» به استتناد کلام صاحب «شرایع» می‌خواهد بفرماید وقتی که صدقه می‌دهید، در مقابلش اجر دریافت می‌کنید که همان ثواب است. پس هیچ گاه صدقه‌ای تحقق پیدا نمی‌کند که در برابرش اجر و معوضی وجود نداشته باشد تا قابل رجوع باشد. پس همیشه وقتی که صدقه می‌دهید، در مقابلش اجر است، پس مثل هبه غیرمعوض نمی‌شود، بلکه صدقه همیشه معوض است. چرا که اجر حاصل شده] فهي كالهبة المعوض عنها و كالعبادة التي لا خيار فيها»[4] پس صدقه مانند هبه معوضه و عبادت است  چرا که عبادت قابل فسخ شدن نیست و همین که انجام شد، قابلیت برگشت ندارد.

این عبارت جواهر ااز جاهایی است که گفته شده اگر کسی دو خط عبارت «جواهر» را معنا کرد، اجتهاد دارد. البته من هم از «مسالک» عرض می‌کنم نه این‌که از خودم باشد، ولی درک منظور صاحب «جواهر» و صاحب «شرایع» در این عبارت کوتاه، نیاز به فقیهی مثل صاحب «مسالک» دارد.

«نقد قیاس صدقه به هبه»

ما عرض می‌کنیم که این درایت نمی‌تواند جواب برای کلام شیخ(ره) باشد و تمام نیست چون وقتی بحث عوض و معوض را مطرح می‌کنیم، مرادمان عوض و معوض اخروی نیست و عرف این اجر و ثواب را اصلاً عوض نمی‌داند که به شما بگوید عوضش را گرفته‌ای پس نمی‌توانی بر گردی. این استلال ظاهرا تمام نباشد؛ چون عوض و معوض در عرف و محیط تقنین، مربوط به عوض و معوض مادی است نه عوض و معوض الهی و اجر و ثواب اخروی. این چیزی است که صاحب «شرایع» فرموده بود.

در ادامه صاحب «جواهر» یک دلیل دیگر را هم اضافه می‌کند و می‌فرماید: «مضافا إلى أولوية اللزوم في المقام منه في الهبة المنوي فيها القربة [در هبه‌ای که قصد قربت در آن شده باشد، ‌باعث لزوم می‌شود و قابل برگشت نیست حتی اگر به غیر ذی رحم باشد و حتی اگر غیرمعوض هم باشد. ایشان می‌فرماید: به جهت آن لزومی که در هبه با قصد قربت، محقق می‌شود که] المحكي عليه الإجماع عن الانتصار والغنية والتذكرة [این سه فقیه در هبه نقل اجماع کرده‌اند که هبه با قصد قربت، لازم می‌شود. پس ببینید در جایی که هبه، خودش ماهیةً قابل رجوع است و اگر گفته شده که هبه معوضه رجوع ندارد یا هبه به اقرباء و ذی رحم اگر باشد، قابل رجوع نیست، به خاطر دلیل خارجی است نه این‌که ماهیةً قابل رجوع نباشد و الّا نیاز به دلیل خاص نداشت؛ بلکه به خاطر قبض خاص ر این موارد، غیر قابل رجوع می‌شود. اما صدقه را از ابتدا گفته‌اند ماهیةً قابل رجوع نیست؛ چون قصد قربت را هم جزء ماهیت یا شرط صحت گرفته‌اند. صدقه اگر با شرائطش تحقق پیدا کرد، بلافاصله، دیگر قابل رجوع نیست، برخلاف هبه که اگر تحقق یافت، قابلیت رجوع دارد ولی در مواردی، استثنا کرده‌اند که به جهت وجود دلیل خاص است. پس در هبه‌ای که ماهیةً با رجوع، منافاتی ندارد، گفته‌اند اگر قصد قربت کرد، دیگر قابل رجوع نیست و ادعای اجماع هم بر آن شده است.

پس در صدقه‌ای که قصد قربت می‌کنید و ماهیه با رجوع، منافی است، عدم جواز رجوع، اقوی از عدم جواز رجوع در هبه متقرب بها است. این توضیح اولویتی است که ایشان فرموده.] إن لم تكن هي کما عرفته سابقا»[5] اگر این، آن نباشد. «این» اشاره به حرفی است که در ابتدای بحث فرموده‌اند از «تذکره» نقل کرده‌اند که هبه، صدقه و هدیه به یک معنا هستند.

«تفاوت صدقه و هبه»

اینجا دقت بفرمایید تا در ذهن مبارک آقایان باشد. مسلماً مفهوم صدقه و متعارف از صدقه، این است که انسان به نیازمند و فقیر، کمک کند و اگر تعریف صدقه را قصد تملیک مجانی مطلقا بدانیم، در معنا کردن صدقه، تمام نیست؛ چون متعارف از صدقه اعطاء للفقیر است لا الکرامه یعنی نه به صورت هدیه و هبه چون صدقه کرامت نیست؛ چنانکه برخی از آقایان در تعریف صدقه گفته‌اند «تملیک مجاناً لا للکرامة» یعنی برای تکریم نیست. در عرف، صدقه با هبه، متفاوتند و حتی با انفاق‌های عام نیز تفاوت دارند. شما جایی را وقف می‌کنید که عموم زواری که به زیارت می‌روند، از آن استفاده کنند اما همه آن‌ها که فقیر نیستند، بلکه افراد متشخص و غنیّ هم در میانشان هستند که از این محیط، بهره می‌برند. وقف و انفاق‌های عام (نه انفاق یا وقف بر فقرا) هم غیر از صدقه است. نیازمندی و عم تکریم در صدقه مشروط عرف است؛ چون خواهیم رسید که در باب صدقات مندوبه گفته‌اند بالاطلاق بر هاشمیین، جایز است به جز صاحب «تذکره»، صاحب «مسالک» و چند تن دیگر از فقها که فرموده‌اند صدقه مندوبه بر امام و نبی، حرام است. سؤال این است که اگر صدقه به معنای هدیه و هبه هم باشد، چرا بر آن‌ها حرام باشد؟ در استدلال بر حرمت صدقه مندوبه بر نمبی و امام(علیهم السلام)  گفته‌اند صدقه دارای یک نحوه استخفاف است که با شرافت و رفعت مقام آنان سازگار نیست. بنا بر این استدلال، مسلما مفهوم و معنای صدقه در متعارفش واضح است اما در خود شرع هم یک نحوه ذلّ را در خود دارد یا حداقل، کرامت در آن نیست و این دستورهایی که می‌گوید وقتی صدقه می‌دهید، دست طرف را ببوسید یا دوباره صدقه را بگیرید و ببوسید یا به آقای متصدق علیه بگویید برای من دعا کن، همه برای این است که حالت استخفاف که برای متصدق علیه به وجود می‌آید، کاهش پیدا کند و کرامت شخص حفظ گردد. این دستورها در این زمینه هم می‌تواند مؤید عرض بنده باشد.

پس در نظر داشته باشید که صدقه، هم مفهوم عرفی‌اش و هم شرعاً با توجه به استفاده فقها، با هبه و هدیه یکی نیست. بنابر این -چنانکه صاحب «جواهر» هم در این بحث مطلبی را یک خط، بیان کرده‌اند که قابل توجه است- اگر گفتید صدقه و هدیه یکی است بنا بر این اگر کسی سوگند بخورد که هبه نمی‌کنم اما بعدا صدقه داد، باز حنث قسم کرده و شیخ هم این مطلب را فرموده بود. حال سؤال این است که خواندیم، چنانچه با قصد قربت، به پیامبر یا امام معصوم، هدیه بدهم، حکمش چه می‌شود؟ چون اگر این‌ها را یکی دانستند، پس این هم صدقه می‌شود، پس من هیچ‌گاه نباید بتوانم با قصد قربت، به امام معصوم یا پیامبر، هدیه دهم یا هبه کنم مگر این‌که بدون قصد قربت، هبه کنم.

من قبلاً هم عرض می‌کردم که صدقه، تملیک است مجانا بدون دخالت خصوصیتی از متصدق علیه و می‌شود به همه کس داد، اما در مطالعات اخیر به این نکته رسیدم که صدقه را به عنوان صدقه نمی‌توان به یک شخص شریف داد. اصلاً چنین شخصی اگر بفهمد صدقه است، آن را قبول نمی‌کند. این‌که بگویید اگر به یک شخص غنی اعطایی صورت گیرد، صدقه صدق می‌کند، تمام نیست و صدقه باید لا للکرامة و التکریم باشد. نمی‌گوییم صدقه ماهیتا استخفاف دارد؛ چون بالاخره دستور الهی است که انسان به نیازمند، کمک کند و خداوند هم به امری که ماهیتاً عزت انسان‌ها را تضعیف کند، امر نمی‌نماید. پس نمی‌گوییم ذل استخفاف دارد، ولی حداقل، این است که کرامةً نیست. شما پولی را به عنوان صدقه به زید می‌دهید و پولی را به عنوان هدیه به استادتان یا یک بزرگ فامیل. این‌ها صددرصد با هم تفاوت دارند اگرچه در کلیت و مفهوم کلی‌شان –که اعطاء باشد- یکی‌اند و شما دارید یک مال را اعطا می‌کنید و به تملیک شخص مقابل در می‌آورید، ولی این‌ها بالوجدان با هم متفاوتند و آنچه که وجداناً در نظر دارید، این است که به زید فقیر و عمرو غنی، پول می‌دهید، درحالی که بالوجدان با هم فرق دارند و دواعی در آن‌ها نیز مسلماً متفاوت است و عرف هم صدق اعططاء للغنی را به عنوان صدقه استنکار می‌کند.

«تفاوت کلام شیخ در مبسوط و نهایه»

صاحب «جواهر» در ادامه می‌فرماید: «لكن مع ذلك كله عن المبسوط، والمهذب وفقه الراوندي [در کتب، همه، این خلاف را به شیخ در «مبسوط» نسبت داده‌اند ولی صاحب «مفتاح الکرامه»[6]ظاهرا در دو جا می‌فرماید همه، این خلاف را به شیخ در «مبسوط»، نسبت داده‌اند درصورتی که قبل از من، کسی نگفته که «مهذب» و «فقه الراوندی» نیز نظرشان همین است. بارها عرض کرده‌ام که صاحب «جواهر» از «مفتاح الکرامه» مخصوصا در نقل اقوال و برخی استدلال‌ها استفاده می‌کند ولی کمتر، اسم صاحب «مفتاح الکرامه» را می‌آورد با این‌که استادشان بوده است.]أن صدقة التطوّع بمنزلة الهبة في جميع الأحكام، ومن شرطها الإيجاب والقبول، ولا تلزم إلا بالقبض أو ما يجرى مجراه [محل بحث ما این عبارت است که می‌فرماید:] وكل من له الرجوع في الهبة، له الرجوع في الصدقة [می‌فرماید صدقه مندوبه مثل هبه است، پس همان‌طور که در برخی موارد در هبه می‌توان رجوع کرد، در صدقه هم می‌شود رجوع کرد. قول اصح در مقابل قول شیخ و مهذب و فقه الراوندی است] ولا ريب في ضعفه وإن احتمل بناءه على عدم اعتبار القربة في الصدقة [به یاد دارید که گفتیم با توجه به این عبارت، احتمال دارد بگوییم شیخ از کسانی است که قصد قربت را در صدقه شرط نمی‌دانند] وإذ هو لا يخفى عليك ما فيه [می‌فرماید قول به عدم شرطیّت قصد قربت در صدقه که به شیخ نسبت داده شده، این نسبت تمام نیست و ضعیف است] بل المحكي عن صريحة [که این هم از «مفتاح الکرامه» است که] التصريح باعتبار القربة في مفهومها [می‌فرماید از «مبسوط» حکایت شده که به اعتبار قصد قربت در مفهوم و ماهیت صدقه، تصریح کرده. زیرا فرموده اگر در عطا به عنوان هبه قصد قربت کنیم، هبه به صدقه، تبدیل می‌شود و اگر هر اعطایی به قصد قربت باشد، صدقه می‌شود.] فضلا عن كونه شرطا فيها [ایشان می‌فرماید تا چه رسد که بگوییم قصد قربت شرط است. ایشان می‌خواهد بگوید که شیخ قصد قربت را جزء مفهوم و ماهیت صدقه گرفته و قصدد قربت را وجه مایز هبه و صدقه دانسته است؛ یعنی مفهوماً قصد قربت جزء صدقه است] وما أبعد ما بينه، وبين المحكي عنه في النهاية، والمفيد في المقنعة [می‌فرماید بین حرف شیخ ذر اینجا که قائل به رجوع شده، و بین کلامش در «نهایه» و کلام شیخ مفید در «مقنعه» که فرموده‌اند] من أن ما تصدق به لوجه الله فلا يجوز أن يعود إليه بالبيع أو الهبة أو الصدقة وإن رجع بالميراث كان جائزاً»[7] می‌فرماید در «مبسوط» می‌گوید صدقه با هبه، یکی است یعنی قابلیت رجوع دارد اما در «نهایه» می‌فرماید وقتی صدقه داده شد، حتی با بیع و هبه و صدقه مجدد از طرف آقای متصدق علیه، رجوع‌پذیر و صحیح نیست. «ما أبعد» بین دو قولش در «مبسوط» که در صدقه فرموده مثل هبه است و قابل رجوع است و در «نهایه» فرموده اگر کسی صدقه داد، نمی‌تواند به بیع یا هبه، از متصدق علیه بگیرد و اگر هم متصدق علیه هبه کرد، متصدق نمی‌تواند قبول کند. اگر او خواست به این بفروشد، این نباید بخرد. اگر خواست صدقه بدهد، این نباید قبول کند. دلیل این کلام شیخ در «نهایه» را مفصلا خواهیم خواند اما اجمالا آن‌که اخبار صحیحه‌ای برای این قول داریم که صدقه به هیچ وجه، رجوع پیدا نمی‌کند مگر با میراث. یعنی صدقه با اسباب اختیاری برنمی‌گردد. البته در مقابل این قول، قول اکثر و مشهور از فقها به جز این دو فقیه بزرگوار، این است که با بیع و مانند آن هم صدقه بر می‌گردد. این بحث را مفصلا خواهیم خواند و به عبارتی که صاحب «حدائق» دارد و بسیار کلیدی و یک اصل کلی در اجتهاد است، اشاره خواهیم کرد خصوصا با توجه به این‌که از طرف صاحب «حدائق» که به ناحق به اخباری‌گری متهم شده، نیز مطرح گردیده. ایشان در جاهای زیادی می‌فرماید استدلالات و اقتضائات عقلیه نمی‌تواند تأسیس احکام شرعیه کند، ولی در اینجا می‌فرماید ادله عقلیه معارض است روایات صریحه غیرمعارض. نکته‌ای از عبارت ایشان خواهیم خواند که اگر در استنباطاتمان از همین قاعده در فقهمان استفاده کنیم، بسیار می‌تواند کارگشا باشد.

بحث بعدی، انشاءالله حکم صدقه بر هاشمی است.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

___________________

[1]. تحریر الوسیله، ج2، ص90.

[2]. التعلیقه علی تحریر الوسیله، ج2، ص88، تعلیقه1.

[3]. مفتاح الکرامة، ج22، ص79.

[4]. جواهر الکلام(ط.ق)، ج28، ص130 و (ط.ج)، ج29، ص275.

[5]. جواهر الکلام(ط.ق)، ج28، ص130 و (ط.ج)، ج29، ص275.

[6].  مفتاح الکرامة، ج22، ص79.

[7]. جواهر الکلام(ط.ق)، ج28، ص130 و (ط.ج)، ج29، ص275.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org