ادامه بحث در روایات محمد بن اسماعیل
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 191 تاریخ: 1401/12/22 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «ادامه بحث در روایات محمد بن اسماعیل» در سلسله اسانید «کافی» در بیش از 500 روایت، «محمّد بن اسماعیل» آمده که از فضل بن شاذان، نقل روایت کرده و مشخص نیست که «محمّد بن اسماعیل» چه کسی است. اقوال سهگانهای در تشخیص او وجود دارد بین اینکه محمّد بن اسماعیل بن بزیع است یا محمّد بن اسماعیل برمکی (رازی) و یا محمّد بن اسماعیل نیسابوری است. عرض شد که محمّد بن اسماعیل، همان محمّد بن اسماعیل نیسابوری است و طبقه دو نفر دیگر بر کلینی، مقدم است؛ لذا کلینی نمیتواند از آنها بدون واسطه، نقل کند و در جاهایی هم که تصریح کرده از ابن بزیع، نقل کرده، با دو واسطه از او نقل کرده و یا از محمّد بن اسماعیل برمکی هم در برخی موارد، با دو واسطه و گاهی با یک واسطه -که محمّد بن جعفر اسدی است- نقل روایت میکند. پس خلاصه، دلیل اینکه نمیتواند از آن دو نفر دیگر، نقل کرده باشد، تقدم طبقات آن دو بر کلینی است که از اصحاب امام رضا(علیه السلام)، موسی بن جعفر(علیه السلام) و مثل ابن بزیع از اصحاب امام جواد(علیه السلام) هم شمرده شدهاند، بنابر این باید واسطهای در نقل از این دو راوی به جهت تقدّم زمانی بر کلینی باشد که ما در این سلسله سند، کلینی به صورت مع الواسطه از «محمّد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان» نقل نمیکند. پس بین محمّد بن اسماعیل و کلینی، فاصلهای ذکر نشده و اگر دو نفر دیگر بودند، باید واسطهاش ذکر میشد. در کتاب «متنهی المقال» مرحوم ممقانی هم از این استفاده میکند و دیروز هم عبارتی را خواندیم که در بحث صحت سند، از ایشان آورده بودند. در این کتاب، مطالب بسیاری گفته شده و بحث محمّد بن اسماعیل هم مفصلتر است و حتی درباره محمّد بن اسماعیل، کتاب نوشتهاند. اما آنچه در اصل بحث رجالی محمّد بن اسماعیل، کفایت میکند، همین مقدار است. خلاصه بحث پیشین این شد: حالا که مراد محمّد بن اسماعیل نیسابوری است، آیا این شخص مجهول است یا ثقه و یا طبق نظر پسر شهید ثانی در «المنتقی»، از حسان است؟ مرحوم علامه روایات او را صحیح و خودش را ثقه دانسته، مرحوم میرداماد و مرحوم مجلسی فرمودهاند با اینکه مجهول است، اما با عنایت به اینکه شیخ اجازه است، دلالت بر صحت روایاتش میکند. بنابر این، بحث توثیقش گذشت. همچنین گفتیم که صحت روایاتی که محمّد بن اسماعیل در آن هست و کلینی بلاواسطه از او نقل میکند، گاهی به صحت خود محمّد بن اسماعیل و توثیق اوست -و این، مواردی بود که عرض کردیم- گاهی هم برای تصحیح روایاتش راهی دیگر طی شده و از مرحوم استرآبادی با اشکالی که در کلامش بود، نقل شد که عدم ذکر ممیز برای محمّد بن اسماعیل، دلالت بر معروفیت و شهرت او میکند؛ چراکه در توصیفش گفتهاند «محمّد بن اسماعیل یدعی ببندفَر (بندفُر)»[1] و بندفر یعنی عالمی که از جمیع جهات، مشار بالبنان است و از این حیث، معلوم میشود که شخصتیی شناخته شده بوده است. یکی از وجوهی که گفتهاند ثابت میکند محمّد بن اسماعیل نیسابوری است، این است که کشّی، مثل کلینی، از محمّد بن اسماعیل از فضل، کثیراَ ما روایت کرده و میفرماید: «و یروی عنه [یعنی کشّی] مصرحاً بنیسابوریتة»[2] که تصریح کشّی بر این است که او همان محمّد بن اسماعیل نیسابوری است و کشّی و کلینی هم در یک طبقهاند. پس معلوم میشود نقل کلینی از محمّد بن اسماعیل هم از محمّد بن اسماعیل نیسابوری است. «دلایل توثیق محمد بن اسماعیل» برای تصحیح و توثیق محمّد بن اسماعیل -اضافه بر آنچه از شیخوخیت وی، اکثار روایات کلینی از او و عدم ذکر تمیز کلینی برای او، و کلامی که از مرحوم مجلسی و میرداماد، نقل شده و اینکه علامه هم اولین کسی است که محمّد بن اسماعیل را ثقه و روایاتش را صحیح میداند- برخی یک نتیجه از مقدمهای گرفتهاند و گفتهاند: - از یک سو علامه، محمّد بن اسماعیل را تصحیح و توثیق کرده است. - از سوی دیگر، گفتهاند روایات احمد بن محمّد بن الحسن بن ولید، صحیح است؛ چون هم شیخ اجازه است و هم علامه او را تصحیح کرده است. همین دو جهت در محمّد بن اسماعیل هم وجود دارد. پس اگر درباره احمد بنئ محمد گفتید روایاتش به این دو دلیل، صحیح است، همین دو دلیل هم در محمّد بن اسماعیل هم وجود دارد؛ یعنی هم علامه او را تصحیح کرده و هم شیخ اجازه است؛ پس فرقی بین این دو، وجود ندارد. این، مطلب ایشان در «منتهی المقال» است و البته میفرماید «و قال المحقق الداماد»[3] یعنی او چنین فرموده است. «نقاش مرحوم خویی در ادله توثیق محمد بن اسماعیل» اما مرحوم حضرت آقای خوئی در «معجم رجال» فرمودهاند محمدبن اسماعیل، مجهول است و مبنایشان این است که اکثار روایت، دلالت بر وثاقت شخص نمیکند و البته این مبنای ایشان است که میفرمایند در اول کتاب هم توضیح دادهایم. نکتهای در مورد توثیق محمد بن اسماعیل در کتب رجالی وجود دارد که حضرت آقای خویی(ره) آن را مردود میدانند و آن این است که گفتهاند: همین که کشّی یک مطلب تاریخی را از محمّد بن اسماعیل درباره فضل بن شاذان، نقل میکند، دلالت بر این میکند که کشّی محمّد بن اسماعیل را قبول داشته و الا در حالات فضل بن شاذان، این قضیه را از محمّد بن اسماعیل، ذکر نمیکرد. یکی از ادله در وثاقت محمّد بن اسماعیل، این است که کشّی در یک قضیه تاریخی مربوط به فضل بن شاذان، از محمّد بن اسماعیل، نقل میکند و نقلش دلالت بر وثاقت او میکند؛ چون اگر میخواهید قضیهای را نقل کنید اما شخص را قبول نداشته باشید، به نقل از او اقدام نمیکنید؛ مخصوصاً در رجال و خصوصاً در حالات افرادی که میخواهید آنان را توثیق یا تضعیف کنید. آن قضیه هم این است: کشّی در ترجمه ابی محمّد، فضل بن شاذان این طور آورده: «ذكر أبو الحسن محمّد بن إسماعيل البندقي النيسابوري: أن الفضل بن شاذان نفاه [فضل بن شاذان را نفی کرد؛ چه کسی این کار را انجام داد؟] عبد الله بن طاهر من نيسابور»[4] او به خانه فضل بن شاذان که نیشابوری بوده، هجوم برده و او را از نیشابور، تبعید کرده. این قضیه را کشّی از محمّد بن اسماعیل، نقل میکند، پس محمّد بن اسماعیل مورد تأییدش بوده است. اما حضرت آقای خوئی اشکال کرده و میفرمایند: «بأن الکشّی نقل عنه [یعنی از محمّد بن اسماعیل] فی موردٍ واحد، و هو قصة هجوم طاهر علی دار الفضل و نفیه [و بعد میفرماید:] و هذا لا یعدّ اعتماداً موجباً للتوثیق»،[5] سؤال ما این است که اگر اعتماد بر توثیق نیست، چه میشود؟ شبهه این است که اگر بحث تاریخ باشد، نقل میکنند و ممکن است یک بحث تاریخی، دلالت بر وثاقت نکند اما در بحث رجال که برای توثیق و تضعیف افراد است، ظاهراً دلالت بر توثیق میکند چنانکه برخی هم به آن، استناد کردهاند. «مرحوم خویی و تصحیح روایات محمد بن اسماعیل» ایشان میفرماید ما محمّد بن اسماعیل را ثقه نمیدانیم، ولی روایاتی را که محمّد بن اسماعیل در سندش هست، صحیح و معتبر میدانیم و به آن استدلال میکنیم. ایشان میفرماید دو راه داریم، یکی تصحیح اشخاصی که در سند روایت هستند، دوم با استفاده از قرائن دیگر صحت حدیث را به دست بیاوریم. ایشان میفرماید روایات کلینی از فضل بن شاذان، منحصر در نقل از محمّد بن اسماعیل نیست «لا تکون منحصراً عن طریق محمّد بن اسماعیل بل یذکر کثیراً منضماً الیه [چه کسانی را به محمّد بن اسماعیل، منضم میکنند؟] علی بن إبراهیم [که یک سند را قبلا خواندیم که از این طریق هم نقل کرده] عن أبیه، و فی بعض الموارد مکان علی بن ابراهیم شخصٌ آخر، مثل محمّد بن عبد الجبار أو محمّد بن الحسین و غیرهما [میفرماید] و قد احصینا هذه الموارد فبلغت اکثر من ثلاۀ مأۀ موردٍ»[6] این هم تحقیقی است که ایشان کرده و از این طریق هم به کتاب فضل بن شاذان، راه دارد و این طریق را منحصر به محمّد بن اسماعیل نمیداند. مورد دیگری که ایشان میفرماید، این است که در مشیخه «تهذیب» که خواسته اتصالش را به کتاب فضل بن شاذان برساند، از کلینی شروع کرده و گفته مثلاً نقلم از فضل بن شاذان، از طریق محمّد بن یعقوب کلینی عن فلان عن فلان -دو نفر دیگر را ذکر کرده- و یکی هم از محمّد بن اسماعیل است؛ یعنی خواسته بگوید مرحوم کلینی فقط یک طریق به کتاب فضل بن شاذان نداشته، بلکه دو راه را ذکر کرده: یک طریقش عن علی بن ابراهیم عن ابیه بوده، و یک طریقش محمّد بن یعقوب کلینی عن محمّد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان است. پس شیخ دو طریق به کتاب فضل بن شاذان دارد؛ یک بار میگوید: من از کلینی از محمّد بن اسماعیل از فضل بن شاذان، نقل میکنم و طریق دیگر را میفرماید عن محمّد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن فضل بن شاذان نقل میکنم و میفرماید ایشان به طریق دوم، روایاتی را در «تهذیب» نقل کرده که عیناً همان روایاتی است که در «کافی» بوده و مرحوم کلینی ذکر کرده. متن روایت، همان روایت است و سندش از طریق علی بن ابراهیم عن ابیه است. پس متن هم همان متن است پس نشان میدهد که کلینی دو طریق به فضل بن شاذان داشته: یکی از طریق محمّد بن اسماعیل که میگوییم مجهول است و در این صورت اگر فقط این بود، نمیتوانستیم به آنها عمل کنیم اما چون طریق دیگری به فضل بن شاذان داشته، پس روایاتی هم که کلینی از محمّد بن اسماعیل نقل میکند، معتبر است، اما نه از حیث خود محمّد بن اسماعیل بلکه از این حیث که از طریق دیگری نقل شده که صحیح است و ما میگوییم این روایات، قابل اعتنا و استدلال است. فرمایش ایشان را میخوانیم: «و من جهةٍ أخرى: أن الشيخ(رحمه الله) [در تهذیب] ذكر في المشيخة طريقه إلى روايات الفضل، فروى عن مشايخه [که بعد از مشایخ قبلیاش میفرماید:] عن محمّد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه و محمّد بن إسماعيل، عن الفضل [میخواهد بفرماید کلینی دو طریق داشته: یکی «عن محمّد بن يعقوب عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن فضل بن شاذان» و یکی هم «محمّد بن یعقوب عن محمّد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان» ایشان میخواهد بفرماید کلینی دو طریق داشته، اما چرا این روایات باید معتبر باشد؟] و بعض الروايات المذكورة في التهذيبين عن الفضل، نفسُ الروايات التي ذكرها الكليني(رحمه الله) [متنش یکی است] بطريقٍ واحد [چون کلینی در «کافی» فقط از محمّد بن اسماعیل عن الفضل، نقل کرده میگوید آنجا به طریق واحد، نقل کرده اما روایات «تهذیب»، متنش با «کافی» یکی است اما طریقش طریق دیگر است.] يعني عن محمّد بن إسماعيل عن الفضل، فيظهر من ذلك أن للكليني كان أكثر من طريقٍ واحد إلى روايات الفضل [یعنی از کلام شیخ میفهمیم که طریق کلینی واحد نبوده. این ادعا مربوط به ایشان است که میفرماید:] و إنما اكتفى بواحدٍ منها في بعض الموارد اختصاراً أو لغير ذلك [میفرماید به خاطر اختصار است، ولی باید گفت اگر اختصاراً بوده، چرا طریق دیگر(طریق مذکور در مشیخه) را در 500 روایت، ذکر نکرده تا معلوم شود که طریقش به کتاب فضل صحیح است] و الحاصل: أن بهاتين الجهتين تصبح أكثر روايات الكليني عن محمّد بن إسماعيل هذا [یعنی محمّد بن اسماعیل نیسابوری که قبلش اثبات میکنند ایشان است] بل جميعها معتبرةٌ، و لا يلزم طرحها».[7] این هم شبههای دارد و آن، اینکه ایشان میفرماید این شخص، مجهول است و خود مرحوم کلینی هم میفرماید من فقط روایات صحیح را نقل میکنم، چطور کلینی روایاتی را که علی بن ابراهیم در طریقش بوده و از فضل بن شاذان نقل کرده، نقل ننموده و تنها از طریق محمّد بن اسماعیل نیسابوری نقل کرده است؟ درحالی که اگر مجهول باشد، باید نزد «کافی» هم مجهول باشد. پس این شبهه هست که اتصال سند صحیح به اصول اربعمائه و کتب اصحاب، خیلی مورد دقت بوده که روشهایشان را هم ذکر کردهاند و حتی اگر گفتهاند «حدّثنا» منظور این است که خود شخص شنیده است که این شخص این را گفت؛ یعنی بالمشافهه بوده و جایی را که بالمشافهه بوده، با «حدّثنا» ذکر میکردهاند و در جایی که بالمشافهه نبوده بلکه با اجازه بوده، به طریق دیگری ذکر میکردند. ذکر سلسله سند در نقل روایت، برای آنها اهمیت بسیاری داشته، چطور میشود مرحوم کلینی بیش از 500 روایت را از محمّد بن اسماعیلی که مجهول است، ذکر کرده؟ این بسیار بعید به نظر میرسد اما ایشان میفرماید به جهت اختصار یا غیر آن، اما روشن نیست این جهت، چیست. بلکه اغراء به جهل دیگران است که شما طریق صحیح دارید و فقط از این طریق، نقل بفرمایید؟ این هم شبههای است که در کلام ایشان هست. پس محمّد بن اسماعیل، محمّد بن اسماعیل نیسابوری است نه دو محمّد بن اسماعیل دیگر. برخی هم کسان دیگری مثل محمّد بن اسماعیل زعفرانی را ذکر کردهاند، اما آنها هم نیستند، چون تقدم رتبی بر کلینی دارند و امکان ندارد کلینی بلاواسطه، از آنها نقل کند. شبههای هم هست که برخی خواستهاند بگویند اگر منظور، محمّد بن اسماعیل بن بزیع است، کلینی نمیتوانسته بدون واسطه از او نقل کند، و این، تعلیق است؛ یعنی واسطهها را ذکر نکرده است. اما گفتهاند این امر هم درباره مرحوم کلینی، معنا ندارد؛ چون ایشان اگر در جایی، تعلیق کرده، موارد تعلیق را یادآور شده است. تا اینجا روشن شد که منظور از محمّد بن اسماعیل، محمّد بن اسماعیل نیسابوری است و افراد محتمل دیگر، تقدم رتبی بر کلینی دارند. یک وجه را هم امروز گفتیم و آن، این بود که کشّی مصرحاً و بدون واسطه از محمد بن اسماعیل نیسابوری نقل میکند و کشّی و کلینی همطبقه بودهاند پس باز دلالت بر این میکند که او محمّد بن اسماعیل نیسابوری است. نسبت به خود شخصش هم عرض کردیم مثل فرزند شهید ثانی فرمود او جزء حسان است و علامه روایات او را صحیح میداند، مرحوم میرداماد و مرحوم مجلسی فرموده بودند اگرچه مجهول است اما شیخوخیت اجازه، باعث تصحیح روایاتش میشود. «توقف در راوی نه در روایت» اگر هم صاحب «ذخیره» قائل به توقف شده، شاید مراد از آن، این باشد که توقف میکنیم که نمیدانیم کدام محمّد بن اسماعیل است، اما نمیتوان گفت در روایاتش توقف کرده است. لازمه توقف در راوی، توقف در روایت نیست. اما اگر قائل به توقف در روایت شدید، نتیجهاش مثل تضعیف راوی است که عدم عمل به روایت است. اگر گفتید در روایاتش به جهت وجود این شخص، توقف میکنیم، نتیجهاش عدم عمل است. البته این قابل بررسی است که در جاهایی که محمّد بن اسماعیل در سند آمده، مرحوم صاحب «ذخیره» به روایاتش عمل کرده یا نه؟ که ظاهراً در کتاب الطهاره فرموده در روایاتش توقف میکنیم و به آنها عمل نمیکنیم. انشاءالله مطالب دیگر را در جلسات بعد، پی میگیریم. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» _____________________ [1]. تنقیح المقال 2: 80، ابواب المیم. [2]. منتهی المقال 5: 356. [3]. منتهی المقال 5: 360. [4]. رجال کشی: 539-538. [5]. معجم رجال الحدیث 16: 99. [6]. همان. [7]. همان.
|