حکم وقف بر میّت
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 182 تاریخ: 1401/11/23 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین بحث در الفاظی بود که آقای واقف به کار میبرد و قرینهای هم همراهش نیست تا مرادش مشخص بشود. «حکم وقف بر میّت» مسأله 30 از «ملحقات عروه»: «لو وقف على ميتٍ، صُرف في كفنه ودفنه، ومع عدم الحاجة ففي الخيرات له، والأولى مع احتمال اشتغال ذمته صرفُه في تفريغها [میفرماید اولی این است که با احتمال اشتعال ذمهاش صرف در تفریغ ذمهاش بشود. خب چرا در اینجا این کار، اَوْلی است؟ در اینجا «اوْلی» به معنای واجب است یا به معنای داشن اولویت؟ یعنی طرف دیگرش هم رجحان دارد؟ اگر انسان اشتغال ذمه یک میت را احتمال هم بدهد، به جای اینکه صرف امورخیر بکند، صرف اشتغال ذمهاش بکند، چرا اوْلی است؟ من وجه اولویت را نمیفهمم؟ اولویت یعنی در مقابلش میتواند انجام هم ندهد. درست است که احتمال است، اما از آن طرف هم کار خیر، یک واجب برای این میت نیست، بلکه احتمال خطر در بحث اشتغال ذمه، خیلی بیشتر است؛ یعنی عرف و عقلا در اموری که احتمال خطر هست، سعی میکنند آن احتمال را از بین ببرند تا یک کار اضافهای بکنند. اگر شما احتمال میدهید کسی برای مدت یک ماه نان برای خوردن ندارد، سعی میکنید در این مدت از آن وقف به او نان برسانید چون اگر نان و آب به او نرسانید، احتمال دارد بمیرد، یا با آن وقف و دارایی برای چند روز او کباب درست کنید تا در بقیه روزها چیزی برای تهیه نان نباشد؟ عقلا در اینجا چکار میکنند؟ در اینجا اگر بگویید نان دادن اولویت دارد اوْلی یعنی طرف دیگر هم جایز است اما اگر گفتی نان دادن واجب است، دیگر کباب دادن جایز نخواهد بود. در اینجا هم با وجود مشغول بودن ذمه او اگر صرف در امور خیر را جایز دانستی، پذیرفتنش سنگین است. بعد میفرماید:] ومع العلم به فالأحوط ذلك بتقديم الواجبات المالية على البدنية»؛[1] اینجا هم احتیاط ندارد، چون واجبات مالیهاش حقوق دیگران است و حقوق الناس بالاتر از حقوق الله، قرار دارد، پس احتیاطش چه وجهی دارد؟ مثلاً علم داریم که این آقا بدهکار است و یقین داریم که نماز هم نخوانده، اما از این طرف میدانیم که اشتغال ذمه مالی دارد. شما میگویید «وقفتُ علی هذا المیت برای اینکه کارهای میت سروسامان پیدا کند»، حالا که برای سامان دادن به کارهای میت، وقف کردهاید، واجبات مالیاش مخصوصا دیون مالی او به افراد بالاتر از دیون غیرمالی او به شمار میرود. پس وجه احوطیت در اینجا مشخص نیست. بنابر این، چه احتمال اشتغال داشته باشد و چه به آن علم داشته باشیم، باید برای اشتغال ذمه او در دیون میت، اقدام بکنیم و طرف دیگر ظاهراً رجحانی نداشته باشد. این هم حکم عقلا در این گونه امور است. واقف برای میت، وقف کرده است. الآن هم میت دویست هزار تومان به حضرتعالی، بدهکار است. حالا این دویست هزار تومان را نان بخرند و خیرات کنند یا دویست هزار تومان شما را بدهند؟ اگر گفت وقف برای میت کردم، کدام عمل برای میت، مفیدتر است؟ مسلماً دیونش. شکی در این نیست. اگر کسی به شما گفت: «پولی هست. برای این آقایی که فوت کرده، هر کاری از دستت بر میآید، بکن»، شما اول به سراغ دیونش میروید نه کار خیر برای او. «حکم وقف بر اولاد و بر فقراء بعد از انقراض اولاد اولاد» مسأله دیگر:: «إذا قال: "وقفتُ على أولادي فإذا انقرضوا وانقراض أولاد أولادي فعلى الفقراء" [نگفته بود «وقفتُ علی أولادی و أولاد آولادی فاذا انقرضوا»؛ اینجا مشخص است که اولاد اولاد اولاد هم مشمول وقف میشوند، اما اینجا گفته «وقفتُ على أولادي فإذا انقرضوا وانقراض أولاد أولادي فعلى الفقراء»؛ بحث در اینجا بین فقها واقع شده که وقف شامل اولاد اولاد میشود یا نه؟ چون فاصله انداخته و گفته «وقفتُ علی أولادی فاذا انقرضوا و انقرض أولاد أولادی». اینجا بحث شده که اینجا به جهت فاصله، آیا وقف شامل اولاد اولاد میشود یا شامل نمیگردد و یا در حق بطن اول که اولاد باشد، صحیح است و در حق بقیه بطون، باطل است؟ اقوال چهارگانهای وجود دارد که یکییکی میخوانیم:] صح بالنسبة إلى أولاده [گفت «وقفتُ علی أولادی» و در این، بحثی نداریم و این صحیح است] واما بعد انقراضهم [بعد از انقراض طبقه اول؛ چون طبقه اول اولاد است و اولاد اولاد طبقه دوم است. و اما بعد انقراض این اولاد که طبقه اول باشد] «اقول در این مسأله» ففيه اقوالٌ [نسبت به اولاد اولاد یا نسبت به طبقات بعد میفرماید اقوالی وجود دارد: برخی گفتهاند اصلاً شامل طبقه دوم به بعد نمیشود و بعد از طبقه اول، باطل است و برخی گفتهاند شامل میشود الی الابد، یعنی تا از این فرد نسل و اولاد وجود داشته باشد، وقف برای آنهاست و بعد به فقرا میرسد اما برخی هم فرمودهاند انقراض اولاد اولاد شرط برای این است که وقف شامل فقرا بشود؛ پس به این اولاد اولاد نمیرسد، بلکه وقف، پادرهوا میماند و منافعش به اقرب الی المیت میرسد، اما بعد از آنکه طبقه دوم از بین رفتند، صرف فقرا میشود. یک قول هم این است که بیش از دو بطن (اولاد و اولاد اولاد) نیست.] «قول اول و ادله آن» أحدها: انه يصرف في أولاد الأولاد إلى انقراضهم وبعده على الفقراء [درباره طبقه دوم که بحث داریم، میفرماید در اولاد اولاد، صرف می شود تا انقراض اینها، و بعد از انقراضشان به فقرا میرسد] اختاره الشيخ في المبسوط بعد نقله عن بعضٍ، وعن الدروس انه قوّاه [صاحب «دروس» هم به این کلام شیخ، قائل شده است] وعن غاية المراد الميل إلیه [میفرماید «غایة المراد» به این، میل پیدا کرده و معلّل ساخته و فرموده است:] لان عطف الانقراض على الانقراض ظاهرٌ في دخولهم في الوقف بعد انقراض الأولاد [میفرماید اینحا که گفت «فاذا انقرضوا أولادی و انقرض أولاد أولادی»، متفاهم عرفیاش این است که اینها هم داخل وقف هستند. اگر این طور نبود و داخل نبود] وإلا كان ذكره لغواً [ذکرش لغو بود. (از لغویت جواب داهاند که این به منزله شرط است و اگر شرط باشد، دیگر ذکرش لغو نیست.) یک دلیل دیگر ایشان این است:] وأيضاً ظاهرُ الوقف الدوام [ظاهر وقف این است که باید دائم باشد. اگر واقف گفت وقف کردم بر اولاد و اولاد اولاد سپس برای فقراء؛ از آن، دوام فهمیده میشود؛ چون اگر اولاد اولاد را شامل نشود، این فاصله میانی رها میشود تا بعد به فقرا برسد. میفرماید ظاهر وقف، دوام یعنی اتصال است؛ بدین معنا که اولاد و اولاد اولاد مشمول وقف بشوند و اگر اینها منقرض شدند، به فقرا برسد و بدین صورت، اتصال از بین نرفته است. میفرماید ظاهر وقف هم دوام (به معنای اتصال) است] وكونه منقطع الوسط خلافُ الظاهر والمتعارف [اگر منقطع الوسط را باطل بدانیم و موجب بطلان بعدی بشود، کلامی نیست اما اینکه «غایة المراد» میفرماید، بنابر این است که منقطع الوسط را باطل ندانید، ما هم بحثش را مفصل گذشتیم. میفرماید اگرچه منقطع الوسط باطل نیست اما خلاف ظاهر متعارف است؛ چون مردم وقفی نمیکنند که اتصال میانیاش باطل باشد.] والمنساق من العبارة المذكورة دخولُ أولاد الأولاد أيضا في الوقف [این هم متفاهم عرفی آن است؛ چون اگر به مردم بگویید: چنانچه کسی صیغهای را این گونه، جاری کرد، چه از آن میفهمید؟ میفرماید که مردم برداشت میکنند که اولاد اولاد هم داخل در وقف هستند. پس یک قول شمول وقف بر اولاد و اولادِ اولاد است.] «قول دوم» الثاني: انه لا يصرف في أولاد الأولاد [قول دوم میگوید صرف اولاد اولاد نمیشود] بل انقراضهم شرطٌ في الصرف على الفقراء بعد انقراض الأولاد [قول اول گفت اگر شامل اولاد اولاد نباشد، ذکرش لغو است اما ایشان میخواهد بفرماید لغو نیست بلکه به منزله شرط است. سؤال این است که اگر طبقه اوّل مشمول وقفتند اما اولاد اولاد، نیستند بلکه شرطند برای انتفاع فقراء، این شرط انقراض اولاد اولاد باید محقق بشود و تا زمانی که محقق نشده، وقف چه میشود؟ طبقه اوّل اولاد بودند که از وقف استفاده نمودند و منقرض شدند و تا طبقه دوم منقرض نشوند فقراء حق استفاده از وقف را ندارند، خوب الآن وقف را چکار بکنیم؟] فيكون من الوقف المنقطع الوسط فيصرف بعد انقراض الأولاد [وقتی طبقه اول رفتند] في أقرب الناس إلى الواقف [برای کسانی که به واقف، نزدیکترند، مصرف میشود. نفرمایید که اقرب الناس الی الواقف، همان اولاد اولادند، چون اقرب شامل پدر و مادر واقف هم میشود. البته اگر اقرب را عرفی حساب کنیم، اولاد اولاد هم اقربند، اما طبق قانون ارث با وجود پدر و مادر، اولاد اولاد اقرب نیستند.] وبعد انقراضهم يصرف على الفقراء [بعد از انقراض اینها برای فقرا مصرف میشود] واختاره في الشرايع [و این قول را «شرایع» هم اختیار کرده است] وحكي عن المختلف، وفي الحدائق الظاهر انّه المشهور بين المتأخرين [حدائق فرموده ظاهراً مشهور بین متأخرین این قول است پس انقراض اولاد اولاد، شرط میشود و وقف شاملشان نمیشود. حالا ایشان این حکم را معلل میکند و میفرماید] و ذلک لعدم تناول الوقف لاولاد الأولاد [اگر اولاد اولاد میخواست مشمول وقف باشد، در کنار خود اولاد میآورد نه اینکه با انقراض میانشان فاصله بیندازد و بعد، اولاد اولاد را ذکر کند] وجعلُ انقراضهم شرطاً في الصرف على الفقراء لا يدل على دخولهم في الوقف [ممکن است کسی بگوید شرطیت انقراض آنها نشانه این است که داخل در وقف هستند و ایشان میخواهد بفرماید هیچ دلیلی بر دخول طبقه دوم در وقف وجود ندارد] ولو التزاماً [چون نه دلالت مطابقی دارد نه تضمنی و نه التزامی؛ چون که انقراضشان شرط شده، نگویید یک دلالت التزامیه بر این دارد که اینها داخل در وقفند چرا که اگر بفرمایید التزاماً طبقه دوم داخل در وقف هستند تالی فاسد دارد و آن تشریک طبقات در انتفاع از وقف است.] مع انه لو شملهم لزم التشريك لا الترتيب [میفرماید تازه اگر شما بفرمایید اولاد و اولاد اولاد مشمول وقف میشوند، باید بگویید شمول بالتشریک است نه بالترتیب. اگر میگفت «وقفتُ علی أولادی و أولاد أولادی» تشریک را میرساند نه ترتیب را. ایشان میفرماید اگر بخواهد شامل اولاد اولاد بشود، باید قائل به تشریک بشویم نه ترتیب؛ که کسی چنین چیزی را در اینجا نفرموده است] إذ على هذا كأنه قال: وقفتُ على أولادي وأولاد أولادي فإذا انقرضوا جميعاً فعلى الفقراء وهم لا يقولون به.
«قول سوم» الثالث [قول سوم:] انه يصرف عليهم وعلى أولادهم إلى آخر البطون على وجه التشريك لا الترتيب [صرف در همه بطون علی نحو تشریک میشود. الی الابد هر نسلی از آقای واقف، وجود داشته باشد] وانما يصرف على الفقراء بعد الانقراض الجميع [این هم یک فهم عرفی است که فهم بدی هم نیست؛ مخصوصاً در بحث اولاد که وقفهای بر اولاد، همه به این جهت است که این اموال از بین نرود و انسان که خودش نیازمند اتصال به دنیا میداند؛ یعنی وقتی وقف میکنید، میخواهید از ثوابهایی که از این دنیا به شما میرسد در آخرت، استفاده بکنید. این اتصال و حب اولاد و زندگی بیدغدغه اولاد، در این وقفها بسیار قوی است؛ بنابر این، متفاهم عرفیاش هم قویتر است که بگوییم اگر وقف را به صورت انقراض اولاد، ذکر کرد و وقف را برای اولاد قرار داد، ظاهراً عرف و کسانی که در این گونه امور، وقف میکنند، مرادشان این است که تا نسلشان وجود دارد، استفاده بکنند] ذهب إليه صاحب الحدائق فانه بعد نقل القولين الاولين قال مشيراً إلى القول الثاني [قول دوم که میگفت لا یصرف فی أولاد الأولاد، بلکه برای اقرب افراد به وقف، استفاده میشود] والظاهر ان هذا القول هو المشهور بين المتأخرين وقوته بالنظر إلى تعليلاتهم ظاهرة [تعلیلاتی هم که آوردهاند، قوت این قول را میرساند] إلی أن قال: هذا كله بناءً على ما هو المشهور بين المتأخرين [که چه باشد؟] من عدم دخول أولاد الأولاد في اطلاق الأولاد [لفظ «اولاد»، فقط اولاد صلبی را میگیرد و غیرصلبی و مع الواسطه را نمیگیرد. اگر این معنا را قائل بشویم، این بحثها جا دارد که آیا اولاد اولاد مشمول این وقف هست یا نه؟] واما على القول بدخولهم كما هو المختار [که ایشان قبول کرده اولاد اطلاق دارد] وبه صرّح الشيخ المفيد وابن إدريس وغيرهم مما تقدم ذكره فانه لا شكّ في صحّة الوقف المذكور [اینجا دیگر هیچ اشکالی ندارد چون وقف، صحیح است و تا زمانی که این نسل، وجود دارد، صحیح است زیرا همان لفظ اولاد در ابتدای صیغه وقف شامل اولاد چه صلبی و چه غیر صلبی میگردد] وانه انما ينتقل إلى الفقراء بعد انقراض أولاد الواقف من أولاد الصلب ومن بعدهم من الأولاد»[2] یعنی الی الابد. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ---------------------------[1]. تکملة العروة الوثقی 1: 225 و ملحق العروة الوثقی 1: 464. [2]. تکملة العروة الوثقی 1: 221-220 و ملحق العروة الوثقی 1: 457-455.
|