شرائط موقوف علیهم
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 149 تاریخ: 1401/9/14 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «شرائط موقوف علیهم» بحث در شرائط موقوفٌ علیه بود و گفته شد چهار شرط برای موقوفٌ علیه، ذکر کردهاند: 1) موجود باشد؛ 2) معین باشد؛ 3) اهلیت برای تملک داشته باشد؛ 4) وقف بر آنها حرام نباشد. شرط اول (موجود بودن موقوفٌ علیه) را عرض کردیم که در وقف خاص، شرط است که موقوفٌ علیه موجود باشد و در مثل «من سیوجد» و حمل هم عرض کردیم که وقف بر آنها اشکالی ندارد و در وقف معدوم بهتبع موجود هم اجماع بر صحتش قائم شده بود. اما عناوین عامهای مثل فقرا یا زوّار یا بر امامت جماعت مسجد -که قابل تطبیق بر افرادی است- گفتهاند موجود بودن، شرط نیست و همینکه در آینده هم به وجود بیایند و این قابلیت برای وجودشان باشد، کفایت میکند. مثلاً بر امام جماعت مسجد چهارده معصوم(ع)، وقف میکنید و بالأخره امام جماعت پیدا میکند هرچند که امروز نداشته باشد. پس در مثل این عناوین که عناوین عامه باشد مثل زوار و فقرا، یا عناوینی که به صورت کلی است اما دائرهاش ضیقتر است، مثل امام جماعت مسجد معیّن، نیازی به شرطیت وجود نیست. در بحث از شرطیت وجود، ظاهراً خلطی از طرف بنده از نظر صناعت بحثی، اتفاق افتاده و آن، این است که شرطیت وجود را شرط اول قرار دادهاند و در «تحریر الوسیله» شرط دوم را شرط تعیین و شرط سوم، اهلیة التملک، قرار داده است. بنده بهتبع صاحب «جواهر» و صاحب «شرایع» که شرط وجود را شرط اول قرار داده سپس اهلیة التملک شرط دوم و بعد از آن، شرطیت تعیین را مطرح کردهاند و ما بهتبع این دو کتاب و بهتبع بحثی که راجع به مساجد بود، موضوع وقف بر مساجد را مقدم، ذکر کردیم با اینکه وقف بر مساجد جزء صغریات شرطیة اهلیة التملک است. در کیفیت امکان وقف بر مثل مساجد با اینکه مسجد اهلیت تملک ندارد، گفتهاند در اینجا وقف در اصل، وقف برای مسلمین است اما مصلحت خاصهای برای آنان. بنا بر این وقف بر مسجد از صغریات شرطیة اهلیة التملک است که بعد از آن باید به سراغ بحث کافر برویم؛ و ما این بحث را به تبع صاحب «شرایع» مقدم کردهایم اما حالا که بحث وقف بر مساجد را ذکر کردهایم، بحث را تمام میکنیم و سپس طبق «تحریر» پیش خواهیم رفت که شیوه بحث، تغییر نکند. عرض کردیم که در وقف بر مسجد از این جهت که اهلیّة التملک ندارد، توجیهی را ذکر کردهاند و گفتهاند بلاخلافٍ هم وقف بر مساجد، قناطیر و مساجد، اشکال ندارد و در اصل، وقف برای مسلمین است. علت ذکر این توجیه این است که جهات عامه، خودشان اهلیت تملک ندارند. اجماع بر صحت وقف بر مساجد، ذکر شده بود الا از شیخ صدوق[1] به سبب دو روایت که یکی مرسلاً و دیگری مسنداً نقل شده و روایات را در باب «حکم الوقوف علی المساجد» از «ابواب احکام المساجد» خواندیم و بحث دلالی، کیفیت دلالت و اشکالاتش را هم همراه با بحث سند بیان کردیم. «بحثی رجالی در باره جعفر بن علی بن الحسن» روایت دوم، یک بحث سندی دارد که سند در «علل» ذکر شده و البته در «فقیه» و «تهذیب» نیز ذکر گردیده است. سند این روایت چنین است: «عن جعفر بن علي» (جعفر بن علی بن الحسن) «عن أبيه» یعنی علی بن الحسن بن علی بن عبدالله ابی مغیره «عن جده» حسن بن علی. در این سند تا «ابی الصحاری» گفتهاند یکی «جعفر بن علی بن الحسن» توثیق نشده و پدر او علی بن الحسن بن علی هم مجهول است و دیگری «ابی الصحاری» است که مجهول است و به این جهت، روایت هرچند که بقیه، مثل جد جعفر بن علی که حسن بن علی است، و عباس بن عامر، توثیق شدهاند، اما این سه تن، مجهولند و توثیقی در موردشان وجود ندارد و به این جهت، روایت ضعیف است. با ملاحظه نرمافزارها بنابر اینکه نظر برخی از بزرگان باشد، درباره «جعفر بن علی بن الحسن» -که شیخ صدوق از او نقل میکند و ظاهرا تنها شیخ صدوق از او نقل روایت کرده و طریق شیخ صدوق به جدشان یعنی «علی بن عبدالله مغیره» از طریق همین جعفر بن علی الحسن است- درباره او نوشتهاند: «موثقٌ علی التحقیق» با اینکه با مراجعه به کتب رجالی، توثیقی در مورد او وجود ندارد اما علت این نظر، این است که شیخ صدوق وقتی از او روایت کرده، لفظ «رضی الله عنه» را درباره او به کار برده و با ترضّی، از ایشان یاد کرده. برخی مثل «تنقیح المقال» میفرمایند هرچند که توثیق به تنصیص نیست، اما دلالت بر حسن او دارد. پس در جایی که «جعفر بن علی بن الحسن» بهتنهایی در سند بود، نمیتوانیم روایت را تضعیف کنیم بلکه در زمره روایات حسان قرار میگیرد. «ترضیّ صدوق نشانه حسن راوی» در اینجا عبارت «تنقیح المقال» را میخوانیم: «قال في التعليقة: يروي عنه الصدوق(رحمه الله) مترضّياً عنه [پس تنها چیزی که درباره ایشان وجود دارد، این است که مرحوم صدوق در نقل از ایشان، فرموده «رضی الله عنه»،] و هو طريقه إلى جدّه الحسن بن علي»[2] که جعفر بن علی بن الحسن بن علی بن عبدالله بن مغیره است. این میتواند به عنوان یک مطلب رجالی، مد نظر باشد که اگر قائل باشیم نیاز به توثیق بالتنصیص نداریم بلکه راوی باید مورد اعتماد باشد و وثاقت در خبر داشته باشد و حجیت خبر راوی ربطی به توثیق بالتنصیص ندارد بلکه از هر راهی که اعتماد به وثاقت راوی پیدا کردیم، خبر او حجت است بنا بر این، ترضّیات از کسانی مثل شیخ صدوق و کلینی میتواند شخص را حدّاقل در ردیف افراد حسن قرار بدهد. در فوائد ابتدای «تنقیح المقال»،[3] الفاظی را که دلالت بر حسن میکند، نام برده و این یکی از آنهاست. این یک ضابطه مسلم است و فقط خواستم عرض کنم که استشهاد آقایانی که گفتهاند «ثقة علی التحقیق» به این دلیل است که معتقدند نیاز به توثیق بالتنصیص ندارند و در این صورت، هر دلیلی که بتواند ثابت کند شخص در خبررسانی، راستگوست و وثاقت و اطمینان در خبررسانیاش داشته باشیم، در عمل به روایتش کفایت میکند. «اهلیت مساجد برای تملیک» تا اینجا هم بحث روایت گذشت و هم بحث رجالی. اما بحث وقف بر مساجد را کامل میکنیم و شاید در جای دیگر نتوانیم بهمناسبتی، این بحث را مطرح بکنیم که یک بحث بسیار مهم است. یک سؤال در وقف بر مثل مساجد و قناطیر که از جهات عامه هستند، مطرح است و آن این که با اینکه مساجد و قناطیر از جمادات هستند و اهلیت تملک ندارند چگونه فقهاء قائل به صحت وقف بر جهات عامه شدهاند؟ فقهاء در جواب فرمودهاند وقف بر مسجد نیست بلکه وقف برای مصالح مسلمین است. ما عرض میکنیم که این بحث ملکیت، اهلیّة التملک و اینکه ملک جایی بشود، امور اعتباریهاند. چه اشکالی دارد که شخص بگوید برای این مسافرخانه یا مسجد یا تعمیرات این پل، وقف میکنم؟ چون وقتی برای پل، وقف میکند، برای تعمیرات و رسیدگی آن است. وقف بر اینها چه اشکالی دارد؟ مگر ملکیت و اهلیت تملک جزء امور اعتباریه نیست؟ ملکیت جز امور اعتباریه است و عقلا برای این جهات، اعتبار قائلند و وقتی که مردم دارند وقف میکنند، در این اموری اعتباری، نیاز به دقت عقلی نداریم بلکه ماییم و عرف. در این گونه موارد، عرف برای اینها اهلیت تملک قائل است و به همین جهت است که طرف میگوید خانهام را وقف مسجد کردم. مثلاً میگویند مسجد ده مغازه دارد. نفرمایید که این مسامحه است، بلکه این ملکیتی است که عرف برای آن قائل است. هیچ وقت، عرف درباره کسی که مغازه یا هر چیزی را وقف میکند، اصلاً توجه ندارد که برای مصالح مسلمین است و نمیگویند شخص در اصل و بالذات دارد برای مصالح مسلمین، وقف میکند یا میگوید: من برای مسلمین، وقف میکنم به این شرط که منافعش در مسجد، هزینه بشود. بلکه ما میبینیم که چنین وقفی انجام نمیشود؛ چون اصلاً توجهی به این ندارند، بلکه قائل به اهلیّة التملک برای جهات عامه هستند. پس اینکه فقها خواستهاند توجیه بکنند که برای مصالح مسلمین است، عرض میکنیم که چنین توجیهی را نیاز نداریم بلکه جهات و مصالح عامه، اهلیت تملک دارند و میشود به آنها تملیک کرد. اگر ما باشیم و کسی این حرف را بزند، اشکال زیادی هم به او میشود که اجماع قائم شده که اینها اهلیت تملک ندارند و وقف بر آنها وقف بر مصالح مسلمین است اما مرحوم سید بحث وقف بر جهت را ذیل مسألهای که کل آن را میخوانیم، مطرح کرده و ظاهراً ایشان با توجه به ادامه بحث همان مسأله، این مطلب را از مرحوم میرزای قمی، استفاده کردهاند در آنجا که کسی عملی را طلبکار یا بدهکار است و گفتهاند میتواند ضمانت را به شخص دیگری منتقل بکند، مثلاً کار کرده و میتواند به افراد دیگر، منتقل بکند؛ یعنی ذمّه را میتواند به دیگران منتقل بکند. ایشان در مسأله 62 «ملحقات» به این بحث پرداخته که برای تعمیر اوقاف عامه چهکار باید کرد. اگر منافعی داشته باشد، گفتهاند خرج تعمیر از منافعش مقدم است بر موقوف علیه. اگر هیچ منافعی نداشت، قرض میکنند و مسجد را تعمییر میکنند، چگونه قرض کنند؟ آیا آقای مقرض باید بر عهده خودش قرض میکند یا میتواند بر عهده مسجد، قرض کند؟ قارض میگوید شما این کار را انجام بده یا من این جنس را برای تعمیر از تو میخرم و از پولی که از اموال زکوی به دستم رسید، به تو میدهم یا اگر کسی خواست کار خیر بکند، من از آن میپردازم. در اینجا میتواند نیت کند قرض را از مالی که به دستش میرسد، بپردازد یا بگوید خودم میپردازم یا میتواند به آقای مقترض، اعلام بکند که من اگر قرض میکنم، ذمّه من مشغول نیست بلکه ذمّه مسجد، مشغول است و این را میفرماید امکان دارد و فقط باید به مقترض، اعلام بکند که طلبکار بعداً از او مطالبه بدهی را نکند و اگر به گردن مسجد انداخت، دیگر بدهکار نیست و این یعنی برای مسجد، اهلیّة التملک قائلند. این خلاصه مطلب است. «بیان صاحب عروة» مسأله 62: «يجوز الاقتراض لتعمير الاوقاف المذکورة [جهات عامهای که وجود دارد]بقصد الاداء بعد ذلك مما يرجع إلیها [اموالی که بعداً به این اوقاف مذکوره برگردد. فردا پولی را به مسجد میدهند. دیدهاید که کسی مسجد را تعمیر میکند و پولی نمیگیرد، بلکه میگوید وقتی محرّم شد و مردم پول دادند، آن را به من بدهید. میفرماید این اشکالی ندارد. این «مما یرجع الیها» چه هستند؟] كمنافع موقوفاتها [میوه ندارد بلکه تابستان میوه میدهد و آن موقع میپردازد.] أو من المنذورات لها أو من سهم سبيل الله أو مما مصرفه وجوه البرّ [گاهی پولی میدهند و میگویند کار خیری انجام بدهید. از اینها میگیرد] وكذا يجوز أن يعمرها من مال نفسه بقصد الاستيفاء من المذكورات [میتواند از پول خودش هم خرج کند و بعداً بگیرد. آنجا میتوانست قرض بکند و اینجا از مال خودش میپردازد و فرقی بین این دو نیست] وكذا يجوز الاقتراض لبناء مسجدٍ أو مدرسةٍ أو قنطرةٍ أو نحو ذلك [برای اصل بناء جهات عامه قرض بکند و بگوید من میسازم تا بعداً که مردم پول دادند، قرضم را میگیرم] فان العمل المذكور من الاقتراض للتعمير أو البناء وإن كان بالقصد المذكور من افراد البرّ وسبيل الخير ومن مصاديقها [این هم مثل همان است و از همینها بخواهد بر دارد، اشکالی ندارد البته باید قصد ادای قرض از این امور را داشته باشد.] وأيضاً يجوز الاقتراض لتعمير المذكورات في عهدتها [یعنی فی عهدة المذکورات که جهات عامه باشند] لا في ذمّة نفسه [خودش هم گردن نمیگیرد. پس این مطلب وقف بر جهات که عرض کردم اعتبار عقلائی دارد، اینجاست. میفرماید برای تعمیر اوقاف عامه، بر عهده خود این اوقاف عامه، قرض میکند] لكن لابد من اعلام المقرض ان القرض على المسجد أو على المدرسة مثلاً لا في ذمّة المقترض [بر ذمّه این آقا که الآن گرفته، نیست و او بدهکار نیست] وكون العهدة على مثل المسجد اعتبارٌ عقلائيٌّ صحيح [اینکه مسجد، بدهکار باشد و ذمّهاش مشغول باشد اعتبار عقلائی دارد، تملکش هم اعتبار عقلائی دارد] فكما يصحّ اعتبار كونه مالكاً للموقوفات عليه أو المنذورات له في نظر العقلاء، كذلك يصح اعتبار كون شئٍ في عهدته [یعنی اینها اعتبارات عقلائیه هستند و این یک نکته بسیار مهم است و از مواردی که باید در کتاب الوقف، بحث بشود و امروزه به آن نیاز است، همین بحث است که مساجد اهلیت تملک دارند یا ندارند و اگر برایشان اعتبار عقلائیه قرار بدهیم و شخصیت حقوقی برایشان قرار داده شود، میتواند به اسمشان هم چیزی را ثبت کرد. الآن شرکت میزنند اما با اینکه افراد هستند، خود شرکت یک شخصیت حقوقی دارد. ما هم بگوییم اینها هم شخصیت حقوقی است و این شخصیت حقوقی اهلیت تملک دارند. در یک مؤسسه، درست است که وابسته به افراد است، اما میگویند این ساختمان مال مؤسسه فلان یا شرکت فلان است] وأيضاً يجوز أن يقترض في عهدة الزكاة ووجوه البر [حتی میتواند عهده زکات یا وجوه را مشغول نماید. یک بار بود که قرض میکرد به قصد اینکه از زکوات و امور خیر پرداخت کنند یا خودش میداد به این قصد که از آنهابگیرد، اما الآن هیچ کدام نیست بلکه بر عهده وجوه زکات و وجوه برّ میگیرد و میگوید به عهده آنها باشد؛ یعنی حتی شخصیت حقوقی را ایشان تا آنجا قرار داده و اعتبار عقلائی است] ثم يصرف في التعمير أو البناء ثم يأخذ من أحدهما بعد ذلك [ذمّه آنها مشغول است و میگوید وقتی این آقا گوسفند یا مال زکوی دیگری بدهکار است، عهده این زکات به این قرض، مشغول میشود] واما لو اقتراض للتعمير أو البناء في ذمّة نفسه لا بقصد الرجوع [اینجا مشخص است که] فلا يجوز له أخذ عوضه من الزكاة وغيرها [پس چه موقع میتواند؟ زمانی که قصد کرده باشد و الا اگر قصد نکرده باشد، نمیشود] إلا إذا كان فقيراً غير متمكّنٍ من أداء دينه [که این جهت دیگر است. اگر کسی فقیر شد، میتوانند از زکات به او بدهند نه این حیث که بخواهد قرض را از موقوفه بر دارد] فيجوز حينئذ أن يأخذ من سهم الغارمين أو من سهم الفقراء نعم، ذكر المحقق القمي (قدس سره) في أجوبة مسائله جواز أن ينقل عمله وهو التعمير المفروض إلى الغير في مقابل مثل ما صرفه، بناءً على مختاره من جواز نقل العمل إلى الغير بعد تمامه ولو كان قد اتى به لنفسه»؛[4] میگوید این قدر طلبکارم آن را به گردن شخص دیگری منتقل کند یا به گردن کس دیگری بیندازد. ادامه این بحث، مفصل است و ایشان وجوه در مسأله را ذکر میکند. بنابر این، وقف بر جهت، مانعی ندارد. پس در آنچه که فقها فرمودند و توجیه کردند که وقف علی المسلمین و مصلحت خاصهای از مسلمین است، میگوییم هیچ نیازی به این نیست بلکه اصلاً میتوان گفت خلاف قصد آقای واقف است. او برای مسجد، وقف کرده است؛ چهکار به مصالح مسلمین دارد؟ «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»
--------------------------------------- [1]. فقیه 1: 238، ابواب الصلاة، باب فضل المساجد، الحدیث719 و علل الشرایع 2: 319، الباب5، الحدیث1 و تهذیب الاحکام 9: 150، کتاب الوقوف و الصدقات، الباب3، الحدیث58(611) و فقیه 4: 251، باب الوقف و الصدقه، الحدیث5594. [2]. تنقیح المقال 15: 232. [3]. تنقیح المقال(الفوائد الرجالیه ) 2: 287. [4]. تکملة العروة الوثقی 1: 268 . ملحق العروة الوثقی1: 534.
|