تعریف عقود تبعی
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الرهن درس 2 تاریخ: 1398/9/25 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «تعریف عقود تبعی» بحث در کتاب الرّهن بود که رهن لغةً معنا شد و گفته شد که رهن، یکی از عقود است و گفتهاند از عقود تبعی هم هست. عقود تبعی به این معناست که یک دینی باید وجود داشته باشد تا این وثیقه و رهن تحقّق پیدا کند. من به کسی بدهکار هستم، میآیم وثیقهای را قرار میدهم و میشود رهن؛ یعنی عقد رهن به سبب دیْنی که قبلاً وجود داشته، واقع میشود. بنابر این است که اینها را عقود تبعی مینامند مثل کفالت که آن هم به این شکل است و کسی رفته کاری کرده و دیگری کفیل او میشود. حواله نیز همین طور است و اینها عقود تبعی مینامند؛ یعنی به واسطه شیء دیگری این عقود واقع میشود. بیع یک عقد مستقل است که شامل یک خرید و یک فروش میشود؛ یعنی یک جنس را میخرید یا جنسی را میفروشید. در عقود تبعی شما یک عقدی را ایجاد میکنید به سبب یک دینی، در بحث حواله و شاید در بحث ابراء هم به این شکل است که یک دینی وجود دارد و شما ابراء میکنید، که گفتهاند آن از ایقاعات است. بنابر این اگر در جایی گفتند که رهن از عقود تبعی است، مرادشان این است. «الرهن، و هو وثيقة لدين المرتهن» در بحث تعریف رهن گفته بودند که «هو وثیقةٌ لدین المرتهن». به جز قواعد و شرایع از کتبی که به آنها مراجعه میشود، بقیه قید «شرع» داشتند و کتب مختلفی را که مفتاح ذکر کرده بود که قید «شرعاً» داشتند، مثل مسالک که صریحاً گفته بود که مرادشان از این کلام حقیقت شرعیه است. در حقیقت شرعیه شارع باید یک معنایی را تأسیس کرده باشد که در سابق وجود نداشته باشد. البته لفظ ممکن است وجود داشته باشد مثل لفظ صلات که قبلاً هم وجود داشته است، اما یک معنایی را تأسیس بکند که قبلاً وجود نداشته باشد. اینها که گفته اند رهن، هو وثیقةٌ لدین المرتهن و شرعاً این طور است، یعنی این معنا باید در لغت وجود نداشته باشد تا شما بگویید حقیقت شرعیه است. تأسیس معنایی از طرف شارع است. صاحب مفتاح الکرامه از لغویّین نقل میکند که در اینجا همین معانی را به عنوان معنای لغوی ذکر کردهاند. پس آنجاهایی که در لغت یک معنایی را دارید و شرعاً هم میخواهید همان معنا را بیان کنید، دیگر حقیقت شرعیه نمیشود، بلکه برخی فرمودهاند در اینجا از مواردی است که شرع و عرف و لغت با هم یکی هستند و حقیقت شرعیه نیست. «کلام صاحب مفتاح الکرامه در رهن» آنچه که صاحب مفتاح الکرامه فرمودند، لازم است کلامشان با خواندن عبارتشان مستدل بشود. ایشان بعد از عبارت «شرعاً وثیقةٌ لدین» میفرماید: «و ظاهرُهم أنّ المراد أنّه کذلک فی لسان الشارع، [ظاهر از کلمات اینها این است که این در لسان شارع همین است، یعنی حقیقت شرعیه است] و لا مانعَ منه إن لم یثبت أنّه فی اللغة لِما جعلوه [که گفتهاند وثیقةٌ لدین المرتهن] معنیً شرعیّاً له من المصدر أو اسم المصدر أو المال [باید در لغت وجود نداشته باشد تا شما بگویید این حقیقت شرعیه است. حالا از اینجا شروع میکنند و میفرمایند که در لغت هم چنین معانیای وجود دارد و بنابر این نمیتواند حقیقت شرعیه باشد] لکن فی الصحاح أنّه ـ ای الرهن ـ معروفٌ، [گفته رهن در بین مردم معروف است و به این شکل معنا کرده و چیز دیگری نفرموده] و مثلُه ما فی نهایة ابن الأثیر فی أثناء کلامٍ له [پس معلوم است آنچه فقها میفرمایند، همان چیزی است که در خارج وجود دارد و معروف و متداول بین مردم است] و فی المصباح المنیر: رهنْتُه المتاع بالدین، [یعنی] حَبسْتُه به فهو مرهونٌ. [پس این هم معنای حبس که در بحث وثیقه مطرح کرده بودید] و فی القاموس: الرهن ما وُضع عندک لینوب مناب ما اُخذ منک [پس میبینید تمام معنایی که از رهن در نظرمان هست و فقها معنا میکنند، همان چیزی است که در لغت هم به آن اشاره شده. میفرماید رهن یعنی مرهون چیزی است که نزد تو قرار داده میشود به جهت چیزی که از تو اخذ شده. شما پولی را به کسی میدهید و مثلاً موبایل طرف را به عنوان وثیقه میگیرید. این وثیقه نائب مناب پولی است که دادهاید] فکان ذلک ثابتاً فی اللغة [میفرماید پس این معانی در لغت وجود دارد] و لا ریب أنّهم کانوا یتداینون و یرهنون فلم تتحقّق فیه الحقیقة الشّرعیة. [پس اینجا دیگر حقیقت شرعیه وجود ندارد] لأنّ معیارها [ایشان معیار حقیقت شرعیه را میفرمایند] لأنّ معیارها أن یستعمل الشارع لفظاً فی ماهیةٍ جدیدةٍ و معنیً مستحدث و یکون اللفظ حقیقة فیه فی لسان المتشرّعة».[1] که البته این نظر خودشان است. «کلام مرحوم وحید بهبهانی در حقیقت شرعیه» اما مرحوم وحید بهبهانی فرمودهاند که ـ ظاهر بیانشان این است حقیقت شرعیه و متشرّعه را یکی گرفتهاند ـ اگر شارع و متشرّعه روی یکی از معانی دست گذاشتند و آن را آن قدر استعمال کردند که معانی دیگر از بین رفت، اینجا میشود حقیقت شرعیه. این هم یک مبناست که ایشان حقیقت شرعیه را این طور معنا میکند. بنابر این یکی از معانی موجود در بین لغویین را شرع یا متشرّعه میگیرند و آن قدر استعمال میکنند و راجع به آن صحبت میکنند که از ماده رهن چیز دیگری غیر از «وثیقةٌ لدین المرتهن» به ذهن نمیآید و این میشود حقیقت شرعیه. این یک مبناست، اما باید بحث کرد که آیا چنین چیزی صحیح است یا نیست؟ آنچه که فقها در حقیقت شرعیه فرمودهاند و اصولیین هم بحث کردهاند، مرادشان این است که باید یک معنای جدیدی در لسان شارع و پیامبر احداث شده باشد و صلات را مثال زدهاند، نه اینکه از معانی لغویین یکی را انتخاب کنند و بگویند این شد حقیقت شرعیه. یک لفظ، چند معنا دارد و ممکن است در همه معانیاش هم حقیقت باشد، اما یکی را انتخاب کردهاند و استعمال کثیر کردهاند و الآن فقط این به ذهن میرسد. این مبنایی است که در جای خودش قابل بحث است. اما اینکه تحقق یافته باشد هم نیاز به اثبات دارد که شارع یک معنا را گرفته باشد و در آن هم دخل و تصرّف کرده باشد و آن معنا را الآن به حدّی استعمال میکند که بقیه معانی از بین رفته و منسیّ شده است. گفتهاند در رهن، چنین اتفاقی افتاده. چطور؟ گفتهاند این معانی که خواندیم، وجود دارد. شارع آمده یک شرط را به این معنای موجود در لغت اضافه کرده است. گفته بود رهن نائب مناب پولی است که شما پرداخت میکنید. شارع یک شرط به آن اضافه کرده و آن هم شرطیّة القبض باشد. گفته رهن بدون قبض اصلاً صحیح نیست. پس یکی از معانی لغت را گرفته و یکی از شرایطی را که مد نظرش بوده، به آن اضافه کرده که آن، قبض باشد و وقتی در این معنا استعمال میشود، میشود حقیقت شرعیه. پس مرحوم وحید بهبهانی میخواهند بفرمایند حقیقت شرعیه آن است که شارع یکی از معانی را بگیرد و آن معنا را به حدّی استعمال کند که بقیه معانی منسیّ بشوند و شرایط مد نظرش را هم در آنجا ذکر بکند. گفتهاند در رهن اتفاق افتاده، به این صورت که از میان معانی مختلفی که از رهن شده، در هیچ کدام قبض نیامده بود؛ چون برخی شرعاً به وثیقه معنا کرده بودند، یا گفته بودند الرهن ما وُضع عندک لینوب منابه. حالا آیا در حقیقت این، قبض شرط است یا شرط نیست؟ آنجا گفتهاند شرعاً باید قبض هم وجود داشته باشد که بحث مفصّلی در باب قبض است و میرسیم. اشکال به کلام ایشان همین است که ابتداءاً از نظر مبنا روی آن بحث هست. ثانیاً بنایی که شما فرمودید و قبض را جزء شرایط دانستید و فرمودید از طرف شارع قرار داده شده، در بحث قبض خواهیم خواند که برخی از بزرگان اصلاً قایل نشدهاند که قبض هم جزء حقیقت رهن است. برخی گفتهاند جزء شرایط لزومش است و سه قول در آنجا وجود دارد. اما اجمالاً این است که برخی اصلاً قبض را در حقیقتش دخیل ندانستهاند. پس اینجا اگر مبنا هم درست باشد، در باب رهن چنین تحقّقی ندارد، پس نمیتوانیم بگوییم حقیقت شرعیه است. «اشکال وارده به کلام مرحوم وحید بهبهانی» آنچه که مرحوم وحید بهبهانی و سپس صاحب جواهر و سپس بزرگان دیگر هم به آن اعتقاد دارند، این است که بگوییم این یک اصطلاحی از طرف فقهاست. در هر موضوعی که اینها بحث میکنند و آن را تعریف میکنند، ـ مثلاً بیع را میگویند عقدٌ یفتقر الی الإیجاب و القبول، یا رهن را میگویند هو وثیقةٌ لدین المرتهن. ـ بیان اصطلاحی است که خودشان دارند و آنچه که در خارج به وقوع میپیوندد. قبلاً هم گفته شد که در باب معاملات تأسیس نداریم و همه امضایی است، پس آنچه اینها تعریف میکنند، خارج از دایره لغت نیست، بلکه چیزی است که در خارج به وقوع میپیوندد. اگر بیع را معنا میکنند، ـ بیع یک معنای مصدری دارد و یک اسم مصدری، یعنی یک معامله خارجیه، ـ در رهن نیز چیزی را که در بیرون اتفاق میافتد، معنا میکنند. به عبارت دیگر، اینها معنای لغوی را گرفتهاند، همان معنای لغوی است این موضوع شرعی چیز دیگری نیست. آن معنای لغوی را میآورند و تطبیق میکنند بر اینکه شرعاً هم صحیح باشد؛ یعنی میخواهند بگویند ما یصحّ عند الشارع چیست. پس در عباراتی که ایشان همراه با «شرعاً» میآورند، میگوییم مرادشان از آوردن قید «شرعاً» حقیقت شرعیه نیست، بلکه مرادشان چیزی است که عند الشرع صحیح است و در خارج به وقوع میپیوندد. معاملات زیادی در خارج واقع میشود که همان معنای لغوی و عرفی آن است و اینها وقتی بیان میکنند، میگویند آنچه در خارج اتفاق میافتد و میخواهد صحیح باشد، باید تعریفش این گونه باشد، مثلاً بگوییم: وثیقةٌ لدین المرتهن. مجمع البحرین هم وقتی میخواهد رهن را معنا بکند، میگوید این عرفُ الفقهاء است. بهترین تعریف را ایشان دارد و میگوید رهن، عرف الفقهاء است. پس در تمام موضوعاتی که وجود دارد و فقها بحث کردهاند و نقض و ابرامهایی که شده است، مثلاً گفتهاند این معنا شامل همه افراد نمیشود یا مانع نیست یا جامع نیست، همه به دنبال این است که میخواهند بیان بکنند که صحیح شرعی از این موضوع چیست، و هیچ هم از دایره لغت و عرف، خارج نیست، یعنی یک معنای جدید را نمیخواهند تأسیس بکنند که شما بگویید یک حقیقتی را تأسیس کردهاند، بلکه همان چیزی است که در لغت و عرف آمده و این قیودی که ذکر میکنند، برای بیان ما یصحّ عند الشارع است. این تا اینجا مطلب که بزرگان فرمودهاند. «اشکال بر گفتار ما یصحّ عند الشارع توسط بزرگان» برخی اشکال کردهاند شما که میفرمایید بزرگان در موضوعات مختلف با تعریفی که دارند، ما یصحّ عند الشارع را بیان میکنند، ما یصحّ عند الشارع، یعنی باید لغت را بگیرند و قیود و شرایطی را که موجب صحّت عند الشارع است، همه را بیان بکنند، اما شما میبینید که در همین باب رهن، همه شرایط ذکر نشده یا در تعاریف همه شرایط ذکر نمیشود و به همین جهت است که هر یک از فقهای بعدی یک تعریف میکنند و به آنها ایراد وارد میشود و خودشان یک تعریف دیگر انجام میدهند. پس اگر قرار باشد ما یصحّ عند الشارع را در این تعاریفشان بیان بکنند، لازم است که قیود و شرایط همگی ذکر بشود. «پاسخ بر اشکال گفتار ما یصحّ عند الشارع توسط بزرگان» اما جواب از این اشکال چیست؟ میگوییم درست است که این تعریفها میخواهد ما یصحّ عند الشارع را بیان بکند، اما لازمهاش این نیست که همه قیود و شرایط را بیان بکند. فقها نگاه کردهاند، متشرّعه نگاه کردهاند و دیدهاند که مثلاً بیع با هبه یک سری مشترکات دارد و یک سری افتراقات. یا مثلاً بیع با اجاره یک سری مشترکات و یک سری افتراقات دارد و تمییزی بینشان هست، یا گفتهاند جعاله با اجاره یک سری اشتراکات و افتراقات دارد. این تعریفهایی که انجام میدهند و میخواهند ما یصحّ عند الشارع را بیان کنند، میخواهند این افتراقات و تمییزها را مشخص بکنند و بیان تمییز بین دو موضوع مثل عقد بیع و عقد اجاره یا بین عقد هبه و بین بیع، گاهی به بیان یک شرط است و گاهی به بیان چندین شرط. پس این به جهت اختلافی است که برای تمییز بین اشتراکات و افتراقات بیان میشود که گاهی لازم است در تعریف، یک شرط بیان بشود تا از بقیه جدا بشود، گاهی دو شرطی که عند الشارع لحاظ شده، بیان میشود و گاهی هم بیشتر. پس اینکه میفرمایید همه شرایط باید بیان بشود، میگوییم لازم نیست همه شرایط بیان بشود، بلکه شرایطی که عند الشارع معتبر است ذکر میشود تا بین هبه و بیع تمییز حاصل بشود، حالا هر چند شرطی که بیانش در اینجا لازم است، در تعریف بیان میشود تا بین هبه و بیع، یا بین بیع و اجاره تمییز حاصل بشود. پس وقتی گفتیم عند الشارع صحیح است، لازم نیست که همه شرایط بیان شده باشد. ادامه بحث برای فردا انشاءالله. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»
--------------- [1]. مفتاح الکرامة 15: 220.
|