کلام امام خمینی (ره) در کتاب الرهن
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الرهن درس 1 تاریخ: 1398/9/24 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «کتاب الرهن» کتاب الرّهن را از امروز، طبق تحریر الوسیله حضرت امام انشاءالله شروع میکنیم. برخی از مباحث این کتاب مخصوصاً مسایل اوّلش در بحث کتاب الوکاله مطرح شده و شرایط عمومی که برای عقد وجود دارد و در ادامه بحث در کتاب الرّهن از آنها صرف نظر خواهیم کرد. شاید به ذهن بیاید که کتاب الرّهن نسبت به کتاب الوکاله، مقداری پیچیدگی خاص خود را دارد که انشاءالله سعی میشود با بیان سادهتر و روانتر، این مطالب هم مشخص بشود و دوستان هم کمک بکنند که بتوانیم کتاب را به پایان برسانیم. نکتهای که در کتاب الوکاله توضیح و تذکر داده شد، این است که در باب معاملات به این جهت که عقود و ایقاعات تأسیسی نیستند، ـ بلکه امضایی هستند، ـ در جاهایی که حکمی از شرع نداریم، باید بنای عقلا و عرف را ملاحظه کنیم و در احکام و موضوعات و مسایلی که در مورد آن عقد پیدا میشود، بر طبق بنای عقلا مشی کنیم و بگوییم بنای عقلا در آنها چیست یا عرف در آنجا چه میگوید، اگر شارع نظری نداشته باشد. شارع در کتاب الرّهن، تقریباً بیش از کتاب الوکاله، در حدود و مسایل مختلفاش دخالت کرده، مثلاً در مسأله مهمی مانند قبض بحث شده است که آیا قبض در رهن، شرط است یا شرط نیست. در آنجا به عرف و بنای عقلا تمسّک نکردهاند، بلکه روایات را ذکر کرده و روایت «لا رهن إلا مقبوضاً» یا مانند آن را مستند قرار دادهاند. در جاهایی مثل بحث قبض که شارع دخالت کرده، باید ببینیم دخالت به نحو صراحت هست یا نیست. در روایاتی که به آنها استناد میکنند، برخی مثل صاحب جواهر این روایات را توجیه کرده و میگویند قبض شرط نیست. این یک قاعده کلی است که انشاءالله در ذهنمان میماند و اگر در ضمن مسایل برخورد کردیم، از این قاعده استفاده میکنیم. «کلام امام خمینی (ره) در کتاب الرهن» «کتاب الرّهن و هو عقدٌ شُرِّع للاستیثاق علی الدین، [میفرماید رهن، عقدی است که در شرع برای وثیقه گذاشتن بر یک دین وضع شده است.] و یقال للعین الرّهن و المرهون [به عینی را که رهن گذاشته میشود، رهن یا مرهون میگویند. اگر رهن هم گفتند، مرادشان اسم مصدر است.] و لدافِعها الرّاهن و لآخذها المرتهن. [مثلاً کسی پولی را قرض میکند و کتابی را رهن میگذارد. آنکه پول را میدهد، «مرتهن» و کسی که کتاب را رهن میگذارد، «راهن» و کتاب هم «رهن» یا «مرهون» میشود.] و یحتاج إلی الإیجاب من الراهن [پس عقدی است که نیاز به ایجاب و قبول دارد.] و هو کلّ لفظٍ أفاد المقصود في متفاهم أهل المحاورة [میخواهند بفرمایند که لفظ خاصّی مراد نیست، بلکه هر چه که عرف آن را مُبرِز برای عقد رهن میداند، کافی است.] و کلّ لفظٍ أفاد المقصود فی متفاهم أهل المحاورة کقوله: «رهنتُک» أو «أرهنتُک» أو «هذا وثیقةٌ عندک علی مالک» و نحو ذلک. [پس کسی که عین مرهونه نزدش گذاشته میشود، مرتهن است و کسی که پول را از مرتهن میگیرد و مثلاً کتاب را نزد مرتهن قرار میدهد، راهن است.] و القبول من المرتهن؛ و هو کلّ لفظ ٍدالٌّ علی الرضا بالإیجاب. و لا یعتبر فیه العربیّة بل الظاهر وقوعه بالمعاطاة».[1] این قبل از شروع در مسایل، تعریفی است که برای رهن و شرایطش در کتاب التحریر ذکر شده و خودش متضمّن بیان مسایلی است. اما رهن را در کتاب الرّهنی که ما داریم و مثل تحریر الوسیله و اینها که بر اساس روش شرایع مشی کردهاند، آن را به صورت کتاب بیان کردهاند و گفتهاند مثلاً کتاب الرهن، کتاب الدین، کتاب الحواله، یعنی به صورت کتابکتاب بحث کردهاند، اما علامه در کتابهایش دارد «کتاب الدین و توابعه»، یعنی دین را اصل قرار داده و بعد توابعش را گفته است؛ مثلاً بعد از دین، رهن و سپس کفالت را بحث کرده و اینها را جزء توابع دین قرار داده است، بر خلاف شرایع که تحریر الوسیله هم طبق همان روش عمل کرده است. در شروحی هم که بر کتاب علامه نوشته شده، بر این طریق مشی کردهاند. بنابر این بین روش علامه و روش صاحب شرایع یک عنوانگذاری است که تفاوت دارد. «رهن در لغت و اصطلاح» اما گفتهاند رهن، یا مصدر است یا اسم مصدر؛ اگر اسم مصدر شد، مراد شیئی است که رهن گذاشته میشود و به آن «الرهن أو المرهون» مرهون هم گفته میشود. جمع آن «رِهان» است. گفتهاند که «رُهُن» هم جمع رهن است، یعنی دو جمع داریم: یکی رهان و دیگری رُهُن. اخفش گفته اگر جمع آن به صورت رُهُن بیاید، قبیح است؛ چون کم پیش میآید که «فَعل» که رَهن باشد، بر «فُعُل» جمع بسته بشود. داریم، اما قلیل و شاذ و قبیح است، مثل «سَقف» که به صورت «سُقُف» جمع بسته شده است، اما گفتهاند قبیح و نادر است. اما آنچه لغویّین بر آن اتفاق نظر دارند اینکه بگوییم «رُهُن» جمع الجمع است، یعنی جمع «رِهان» است. در کتابهای فقهی، جایی به آن اشاره نشده، اما در کتاب لغت که نگاه میکردم دیدم که آیه «فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ» در یک قرائت به صورت «فَرُهُنٌ مَقْبُوضَةٌ» نیز خوانده شده است. این هم در ذهنتان باشد که برخی از قرائات به صورت «رُهُن» است. «رهن به معنی ثبات و دوام» از نظر لغوی برخی آن را ثبات و دوام معنا کردهاند. این معنا را قاموس[2] و مجمع البحرین[3] و صحاح[4] و مقاییس اللغه[5] ذکر کردهاند و گفتهاند: «الرهن: التی ثبتَ و دامَ و مِنه نعمةٌ راهنةٌ»؛ رهن یعنی نعمت ثابت و بادوام. «رهن به معنی حبس» مصباح المنیر آن را به معنای «حبس» معنا کرده و مرهون را به معنای محبوس دانسته است[6] و این معنا را صاحب مسالک انتخاب کرده و گفته چون اگر نیاز به مناسبت بین معنای لغوی و اصطلاح فقها داشته باشیم، این معنا با این اصطلاح مناسبت بیشتری دارد.[7] «رهن به معنی مخاطره» برخی هم رهن را «مخاطره» معنا کردهاند و گفتهاند اینکه مثلاً «فلانی پسرش را در رهن گذاشت»، یعنی در مخاطره قرار داد. البته این به بحث ما ارتباطی پیدا نمیکند، ولی میتوان تناسبی هم بین این معنای لغوی و اصطلاحی فرض کرد. اما آنچه در کتب فقها به آن اشاره شده و در کتب لغت بر آن تکیه شده، بحث ثبات و دوام و بحث حبس است. «تناسب بین معانی لغوی و اصطلاحی رهن» اما چه تناسبی بین معنای لغوی و معنای اصطلاحی هست؟ معنای لغوی ثبات و دوام است و رهن، چیزی است که به عنوان وثیقه قرار داده میشود تا اگر شخصی دینش را نپرداخت، دین از آن استیفا بشود. فرمودهاند که مناسبت رهن با ثبات و دوام به این است که بگوییم از آن جهت که در شیء مرهون، نه راهن و نه مرتهن قابلیت تصرّف در آن را ندارند. پس این از حیث تصرف، ثابت و دایم است و از جانب راهن و مرتهن تصرفی در آن جایز نیست تا یک اَمَد (مدت) معلومی. تصرف به معنای تغییر است و رهن ثابت است و ثبوت دارد و تغییری در آن ایجاد نمیشود و با معنای اصطلاحی تناسب پیدا میکند. پس خواستهاند بگویند با این معنای لغویاش ـ یعنی ثبات و دوام ـ تناسب دارد. توجیه دیگری که در تناسب بین معنای ثبات و دوام و معنای اصطلاحی رهن در میان فقها است اینکه گفتهاند باعث میشود وثیقه گذاشته شده یا همان طلب مرتهن دارای ثبات و دوام باشد. گفتهاند از نظر حقوقی هم وقتی رهن قرار داده میشود، دارای ثبات و دوام میشود و مرتهن خیالش راحت است. «تناسب بین معانی لغوی و اصطلاحی رهن در کلام صاحب مسالک» اما تناسبش با حبس در چیست؟ همان طور که مسالک فرموده، تناسبش با حبس این است که اگر بخواهیم مناسبتی بین معنای لغوی و معنای اصطلاحی ایجاد کنیم، بهتر این است که با معنای «حبس» مناسبت ایجاد کنیم. رهن اصطلاحی با معنای لغوی حبس تناسب بیشتری دارد؛ چون این «عین» نزد مرتهن محبوس است تا او بیاید دینش را بپردازد. عبارت مسالک این است: «و أخذ الرهن الشرعيّ من هذا المعنى أنسب، إن افتقر إلى المناسبة، من حيث إنّ الرهن يقتضي حبس العين عن مالكها ليستوفي الدّين».[8] پس آنچه به عنوان مناسبت ذکر کردهاند، یکی این است که بگوییم به معنای ثبات و دوام باشد و چون نمیتوانند تصرف کنند، طلب مرتهن دارای ثبات و دوام میشود، تناسب بین معنای لغوی و اصطلاحی حاصل میشود. یا بگوییم از این حیث که این مال نزد مرتهن محبوس است تا اگر پرداخت نکرد، بتواند دینش را از آن بردارد، و این تناسب بهتر است و صاحب مسالک آن را انتخاب کرده است. همچنین میشود بین اینها جمع کرد و برای تناسب معنای حبس و معنای ثبات و دوام بگوییم به این است که وثیقه برای اطمینان است و اینجا این وثیقه را قرار میدهد و اگر شخصی را در جایی حبس میکنند، برای این است که دیگر جرمی را مرتکب نشود. پس وثیقه را حبس میکنند و از آن طرف هم راهن اجازه تصرف در آن ندارد تا این را از بین ببرد. پس ما بحث «اطمینان» را مطرح کنیم و بگوییم مناسبتش به این جهت است که گفتهاند «هو وثیقةٌ لدَین المرتهن» و معنای وثیقه هم اطمینانآوری است، پس این رهن وسیله اطمینان برای مرتهن است تا بتواند طلبش را بردارد. پس با معنایی که در تعریف وثیقه قرار دادهاند و گفتهاند «هو وثیقةٌ لدَین المرتهن» و ما معنای اطمینانآوری را از این میفهمیم و وثیقه اصلاً برای اطمینانآوری است، میشود هر دو معنا را لحاظ کرد و مناسبت بر آن درست کرد که برخی هم شاید مرادشان این بوده که گفتهاند مناسبت با ثبات و دوام است و ظاهراً بشود این معنا را هم از آن فهمید: «لا یجوز التصرّف لکلٍّ من الراهن و المرتهن فیه، و یکونان محبوسین إلی أمدٍ کذا، فلازمه دوام العین علی حاله و ثباته»[9] اینجا لفظ حبس را در این معنایی که کردهاند و در این مناسبت آوردهاند. در اینجا که به معنای حبس باشد، یک بحث تفسیری هم وجود دارد که خالی از لطف نیست. گفتهاند اگر بخواهید معنای حبس را بگیرید و مناسبت را هم بین معنای لغوی و اصطلاحی حبس قرار بدهید، از آیه قرآن استفاده کردهاند که (كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ)،[10] انسان با هر چه که رهن است، در آن معاصی که کسب میکند. علامه و اینها این را این گونه معنا کردهاند که انسان در رهن آن معاصی است، محبوس به سبب آن معاصی است و به علت آن معاصی در حبس است و انفکاکی از آن معاصیاش ندارد. این تفسیر علامه در ابتدای کتاب الرهن درباره (كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ) دارد.[11] «کلام زمخشری در تفسیر آیه (كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ)» زمخشری در تفسیر این آیه میفرماید: انسان نزد خدا رهن و گروگان است برای اینکه اعمال صالحه انجام بدهد، اگر اعمال صالحه انجام داد، از این گروگانی خارج میشود، اما اگر انجام نداد و مرتکب معاصی شد، عقوبت میشود.[12] پس دو معنای متفاوت وجود دارد. مثل علامه در تذکره میفرمایند که انسان آزاد است و به سبب گناهانش محبوس میشود و در رهن گناهانش است، اما کشّاف میفرماید که انسان از ابتدا نزد خداوند گروگان است و با عمل صالح میتواند خودش را از این گروگانی فک بکند. به عبارت دیگر خداوند از او عمل صالح را خواسته و او را گروگان نگه داشته و وقتی عمل صالح انجام داد، از این گروگان بودن خارج میشود. «دو اشکال وارده بر کلام زمخشری» اشکالی که به کلام زمخشری هست، این است که اولاً فعل در «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ * إِلَّا أَصْحابَ الْيَمين» فعل ماضی است. پس باید آزاد باشد تا همان طور که علامه فرموده، به سبب معاصیاش گروگان گرفته بشود. ثانیاً در ادامه دارد: «إِلَّا أَصْحابَ الْيَمين»، اصحاب یمین از ابتدا خارج بودهاند؛ یعنی اینها در رهن نیستند، نه اینکه در رهن بوده و آزاد شدهاند. پس معنایی که کشّاف کرده و فرموده انسان نزد خداوند به گروگان و رهن است تا زمانی که اعمال صالح انجام بدهد و با انجام اعمال صالح از گروگان بودن خارج میشود با دو دلیل نقض میشود: اول با فعل ماضی در «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ» و دوم با استثنایی که در بعدش وجود دارد، باهم سازگار نیستند. این هم یک بحث تفسیری که در اینجا وجود دارد. «ظهور در حقیقت شرعیه داشتن یا نداشتن رهن» بحث بعدی این است که در کلمات فقها رهن را «شرعاً» معنا کردهاند «و هو وثیقة لدین» که علامه در کتاب قواعدشان شرعاً را نیاوردهاند، اما از فقهایی مثل صاحب مفتاح الکرامه که آنها را احصا کرده، خواهیم خواند که قید «شرعاً» را اضافه کردهاند مثل «عقدٌ شُرّع للاستیثاق» یا مثل عبارت صاحب مسالک «و أخذُ الرّهن الشرعی» آوردهاند. مراد و ظاهر کلامشان ـ نه یقیناً ـ دلالت میکند که شاید اینها با آوردن قید شرع قایل بودهاند که این حقیقت شرعیه است. بحث دیگری هم که در اینجا به صورت مختصر وارد میشویم این است مباحثی که در ابتدای هر کتابی مثل کتاب الرهن، کتاب الحواله، کتاب الکفاله، کتاب الوکاله ... است، آیا وقتی فقها تعریف میکنند، مرادشان حقیقت شرعیه است یا نه؟ بیان حقیقت متشرّعه است یا نه؟ یا بگوییم این بیان یک اصطلاحشان است و آنچه در خارج اتفاق میافتد؟ پس هم راجع به این بحث میکنیم که مراد از رهن نمیتواند حقیقت شرعیه باشد، هم راجع به این بحث کلی که وقتی عنوان کتابی تعریف میشود، آیا مرادشان بیان حقیقت شرعیه است یا نه؟ مثلاً وقتی یک تعریفی میشود، بیست اشکال به آن میکنند و میگویند جامع و مانع نیست. آیا این به خاطر نزاع در حقیقت شرعیه است که این اشکالها وارد میشود یا نه؟ «کلام فقها پیرامون ظهور در حقیقت شرعیه داشتن رهن» فقها نسبت به رهن عبارتی دارند که نشان میدهد ظهور در حقیقت شرعیه دارد. صاحب مفتاح الکرامه میفرماید: «و قد یظهر من المبسوط و فقه الراوندی و الغنیة و السرائر و التحریر و الدروس و حواشی الکتاب و التنقیح و کنز العرفان و المهذّب البارع و إیضاح النافع و المسالک [که آنجا صریح هم هست] أنّه حقیقةٌ شرعیة [میفرماید ظاهر از عبارات این کتابها که خواهیم خواند، این است که مرادشان از رهن «هو وثیقةٌ لدَین المرتهن»، بیان حقیقت شرعیه است.] حیث قیل فی المبسوط و السرائر و فی الشریعة اسمٌ لجَعل المال وثیقةً ... [که رهن را تعریف کرده و میفرماید: فی الشّریعه.] و فی فقه الراوندی: أنّه فی الشریعة اسمٌ لما یجعل وثیقةً [که باز به شریعت نسبت داده] و فی الغنیة: أنّه فی الشریعة عبارةٌ عن جعل العین وثیقةً فی دینٍ [که باز فی الشریعه دارد.] و فی التحریر و المهذّب البارع: أنّه فی الشرع عبارةٌ عن المال الّذی یجعل وثیقةً [این هم با این عبارت آورده و البته عرض کردم که در قواعد این عبارت را ندارد و میفرماید] فی الرهن و هو وثیقةٌ لدَین المرتهن [اما در تحریر لفظ شرع را آورده است.] و فی الدروس و الحواشی [محقّقین در اینجا فرمودهاند مرادش حواشی شهید است که ما هم پیدا نکردیم،] و التنقیح و کنز العرفان و إیضاح النافع و المسالک أنّه شرعاً وثیقةٌ».[13] باز لفظ شرع آورده است. اینکه ایشان میفرماید این الفاظی که آمده و میخواهد حقیقت شرعیه را بفهماند، اگر بخواهیم بگوییم حقیقت شرعیه است، باید بگوییم معنایی که الآن شما میکنید که «وثیقةٌ لدَین» باشد، باید در لغت موجود نباشد؛ چون حقیقت شرعیه، یعنی تأسیس یک موضوعی که یا لفظش بین لغویین مشخص بوده یا مشخص نبوده. الآن شما این لفظ را برای معنایی جعل میکنید که در قبل وجود نداشته و باید چنین معنایی که میخواهید برای رهن قرار بدهید، در قبل وجود نداشته باشد. ایشان بعداً برای وجود این معانی استدلالهایی بیان میکنند که انشاءالله فردا میخوانیم. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»
------------------ [1]. تحریر الوسیلة 2: 3. [2]. القاموس المحیط 4: 230. [3]. مجمع البحرین 6: 258. [4]. الصحاح 5: 2128. [5]. ترتیب مقاییس اللغة: 401. [6]. مصباح المنیر: 242. [7]. مسالک الأفهام 4: 7. [8]. مسالک الأفهام 4: 7. [9]. المحاضرات في فقه الرّهن: 6. [10]. مدثر: 38. [11]. تذکرة الفقها 13: 85. [12]. الکشّاف 4: 654. [13]. مفتاح الکرامة 15: 219.
|