Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کلام و دیدگاه مرحوم بروجردی (قدس سره) در باره لزوم وفای به شرط ابتدایی
کلام و دیدگاه مرحوم بروجردی (قدس سره) در باره لزوم وفای به شرط ابتدایی
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
بحث خیارات
درس 128
تاریخ: 1398/8/14

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«کلام و دیدگاه مرحوم بروجردی (قدس سره) در باره لزوم وفای به شرط ابتدایی»

شرط ابتدایی به نظر فقیه یزدی، لزوم وفا دارد و یکون صحیحاً. لکن مرحوم آقای بروجردی (قدّس سرّه) علی ما فی تقریرات منقول از ایشان، قبول ندارد و مدّعی است که شرط ابتدایی لزوم وفا ندارد.

حاصل کلام و دیدگاه مرحوم برجردی (قدس سره) این است که می گوید شرایط ابتدائیه با این که روایاتی داریم که شرط ابتدایی را شامل می شود، به مرآ و منظر معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) بوده و در عین حال، در کتب فقهیه و در روایات، هیچ نامی از شرط ابتدایی نیست و عقلا هم شرط ابتدایی ندارند. ایشان به روایت ضریس و روایت عبد الله بن سنان اشکال می کند که بحث آن می آید. مرحوم بروجردی (قدس سره) می فرماید: «اما الشّروط الابتدائیة، فالأقوی عدم لزومها، فإنّ ما تُوُهِّمَ دلالتُها علی لزومها من عمومات باب الشروط و من بعض الروایات الأُخَر [عموم «المؤمنون» و بعض روایات دیگر] مع أنّه کان بمرأی الأصحاب المتقدّمین و منظرهم لم یفتِ واحدٌ منهم بلزوم الشرائط الابتدائیة، [این «المؤمنون» نزد آنها بوده و روایات دیگر هم، مثل روایت ضریس یا روایت «شرط الله اوثق» و «الشرط فی الحیوان ثلاثة ایام» هم در مرآ و منظرشان بوده، ولی در عین حال، فتوا نداده است.] بل لیس فی کتبهم المدونّة اسمٌ منها [اسمی از شرط ابتدایی نیست] مع کثرة اهتمامهم بضبط المسائل الفقهیة و البحث عنها [اینها مسائل فقهیه را ضبط و بحث می کردند] فیُکشف من ذلک عدمُ وجود اسمٍ منها و لا رسمٍ، لا فی زمن الائمة المعصومین و لا فی زمنهم [این یک جهت که می گوید این روایت در مرآ و مسمع بوده، اما هیچ اثری از شرط ابتدایی در کتب فقهیه نیست و در زمان ائمه هم اسم و رسمی از آن نبوده.]

مضافاً الی أن الشروط الابتدائیّة لو کانت لازمةَ الوفاء [می گوید عند العقلاء نیست] لکانت متداولةً بین جماهیر الناس و عقلاء الدنیا کما تداول بینهم سائر المعاملات و المعاهدات من البیوع و الإجارات و سائر العقود و الإیقاعات من جهة کونها دخیلةً فی امرار حیاتهم و تأمین معاشهم، بل علیها یدور رحی اجتماعاتهم. مع أنّک لا تجد [با این که اگر اینها بود، باید ذکرش کنند؛ مثل بقیه عقود] منها عیناً و لا اثراً لا فی الملّییّن و لا فی غیرهم [نه در استانداردهای بین المللی بوده و نه در غیر آنها] و لا یعتبر احدٌ منهم لزوماً و استحکاماً لشرط الابتدائي لو تحقّق فرضاً کما یعتبرونهما للعقود المتداولة بینهم و للشروط الواقعة فی ضمنها، و بالجملة: فلیس للشرط الابتدائی و لزومِها عرفیةٌ و اعتبارٌ عند العقلاء و اهل العرف الذین هم المراجع فی تشخیص حقائق المعاملات کما مرّ کراراً»[1] که اصلاً همه معاملات، امضایی هستند.

بعد می فرماید «المؤمنون عند شروطهم» را شما با چه تخصیص می زنید؟ می گوید «المؤمنون عند شروطهم»، عمومش هست و این روایاتی هم که از آنها به شرط ابتدایی، تعبیر شده مثل «الشرط فی الحیوان ثلاثة ایام» یا روایات دیگر هم استعمال شان استعمال بالمشاکلة است، نه این که استعمال در معنای شرط، حقیقةً شده باشد، بلکه استعمال به عنوان استعمال مشاکله است. مثلاً (فمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ)[2] یا (وَ جَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا)[3] اینها استعمالاتی از باب مشاکله است. می گوید استعمال در این روایات هم از باب مشاکلت بوده.

اما دو روایت ضریس و عبد الله بن سنان: روایت ضریس را می گوید دو احتمال دارد؛ چون در این روایت می گوید «إنّ ضریساً کان تحته بنت حمران بن أعین فجعل لها أن لا یتزوّج علیها و لا یتسرّی أبداً فی حیاتها و لا بعد موتها»،[4] نه تزوج کند، نه کنیز بر سرش بیاورد. زن هم قرارداد کرد که من هم بعد از تو تزویج نمی کنم. اینجا اسمی از عقد نیست و این شرط، شرط ابتدایی است.

در یک روایت دیگر که از عبد الله بن سنان است که: «قال لأمرأته» و اظهر از این در دلالت است. ایشان از آن دو روایت جواب می دهد و می گوید اما روایت اولی، دو احتمال دارد و این که آنچه ضریس به زنش گفته، ممکن است در عقد نکاح باشد و ممکن هم هست بعد از عقد نکاح باشد. احتمال این که بعد از عقد نکاح باشد، ضعیف است، ولی ایشان می گوید دو احتمال دارد.

اما روایت بعدی که روایت عبد الله بن سنان باشد را می گوید این اولاً ظاهر در این است که بعد از نکاح بوده، اما احتمال دارد که در شُرف ازدواج بوده و متعارف است که در شُرف ازدواج، خیلی حرف ها زده می شود. بنابراین، می شود شرط ضمن العقد.

«پاسخ حضرت استاد به استدلال مرحوم بروجردی (قدس سره)»

لکن فرمایشات و کلمات ایشان تمام نیست. اما این که می فرماید عند العرف و العقلاء و عند الفقهاء و المتدیّنین، بحثی از شرط ابتدایی نبوده، سؤال ما این است که آیا شرط ابتدایی به عنوان شرط، یا به یک عناوین دیگر؟ مثلاً جعلتُ علیّ که این کار را بکنم. به طرف می گوید جعلتُ علی نفسی که کاری را انجام بدهم. عهدتُ علی نفسی، جعلتُ علی نفسی. این طور نبوده و این عناوین هم بین عقلا نبوده، کما تری که اینها بین عقلا بوده و اینها شرط ابتدایی است. کلمه «شرط» نبوده، کما این که در شرط ضمنی هم برخی از جاها محتوای شرط ضمنی بوده، نه خود حرف از شرط ضمنی و اما این که می فرمایند این روایات به علاقه مشاکلت است، این هم کما تری. علاقه مشارکت نیاز به دلیل دارد: «قال: قلت له ما الشرط فی الحیوان؟ قال: «ثلاثة ایام للمشتری»،[5] این که راوی می گوید «ما الشرط فی الحیوان»، مشاکلت است، چیزی ندارید. از اول دارد سؤال می کند «ما الشرط فی الحیوان؟»؛ یعنی شرط ابتدایی؛ یعنی خیار در حیوان، این مشاکلت نیاز به دلیل دارد؛ مثل (َمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ)، مسلّم است که مرادش اعتدا نیست، بلکه به قرینه مشاکلت است. یا (وَ جَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا) و این که دارد مجازات می کند، گناه نمی کند و اگر گناهش هست، چطور خدا اجازه داده است؟ آنجا قرینه مطمئنه و یقینیه دارد، ولی در اینجاها ما قرینه نداریم و ظاهرش همین شرط ابتدایی است؛ کما این که سید (قدّس سرّه الشریف) فرموده است.

و اما این که ایشان آن روایت ضریس را احتمال می دهد، احتمالش خلاف ظاهر است و همین طور در روایت دوم که «قال لإمرأته» بگوییم «قال لإمرأته»؛ یعنی قبلش، در صحبت های قبلی این حرف ها را زده اند. همه اینها خلاف ظاهر است و من در تعجبم که چطور آقای بروجردی این خلاف ظاهرها را رد نفرموده اند و مقرّر هم رد نکرده و از روی حسن ظنش به استاد، قبول کرده و رد نکرده است؟ اینها خیلی مهم نیست و امر در اینها سهل است و من نمی خواستم این جهات را زیاد متعرض بشوم.

جهت دیگر این است که خود ایشان به خودش اشکال کرده است که اگر شرط ابتدایی لزوم وفا ندارد، فما تقولون بالبیعة؟ «بیعه» شرط ابتدایی است. خلاصه جوابی که ایشان می دهد، این است که می گوید این بیعه در جاهلیت بوده و اگر می بینید بعد در زمان امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، حضرت حاضر به بیعت شد، از باب ناچاری بود. در زمان های قبل، تخاصم و این دست چیزها بوده و قانونی نبوده که تخاصم را رفع کند و تخاصم را با بیعت رفع می کرده اند. این مسأله جاهلیت است و امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که در آخر تن به بیعت داد، از باب اضطرار بود؛ چون او امام مسلمین و خلیفة الرسول و خلیفة الله بود، ولی برای این که اینها آمده بودند و می خواستند بیعت کنند، از باب اضطرار، این بیعت را قبول کرد. خلاصه حرف آقای بروجردی در باب بیعت این است که این بیعت، یک امر جاهلیت است و در شرع، مشروعیتی ندارد.

من باز اینجا هم در تعجبم، هم از خود آقای بروجردی (قدّس سرّه الشریف)، هم از مقرّرش (رضوان الله تعالی علیه)، به فرض که بیعت مال جاهلیت است، اما شرع بیعت را امضا کرده است در چندین آیه قرآن، ماده «بیعت» آمده و مسأله بیعت، مطرح شده و یکی از مواردش در زمان حضرت رضا (سلام الله علیه) بوده که به ولایت عهدی او بیعت می کردند، اما در سوره فتح، به بیعت شرعیت داده و فرموده: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم (إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً * إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً).[6] این آیه، نکث در بیعت است و دارد بیعت را امضا می کند. آیات دیگری هم در قرآن وجود دارد که بیعت را امضا می کند و در زمان امام هشتم (سلام الله علیه) هم که مأمون، حضرت را مجبور به بیعت کرد که مردم با او به ولایت عهدی بیعت کنند، یک نقل از ارشاد مفید نقل کرده و آن این است که حضرت دستش را این طوری گرفته بود و مردم می آمدند بیعت می کردند. مأمون گفت دستتان را باز کنید، چرا این طوری گرفته اید؟ حضرت دستش را باز کرد و بالا گرفت، مردم می آمدند بیعت می کردند.

یک نقل دیگر که از کارهای امام هشتم بود و محکم به مأمون ضربه زد، این بود که دستش را گرفته بود و بیعت کننده ها می آمدند دست شان را روی دست حضرت رضا (سلام الله علیه) به عنوان ولی عهد و روی دست مأمون، به عنوان خلیفه می گذشتند صبح تا غروب، تعطیل رسمی شده بود و جشن و سرور و برنامه هایی برای این بیعت داشتند. اینها تا غروب آمدند بیعت کردند. غروب که جوانکی برای بیعت آمد، دستش را زیر دست امام هشتم گذاشت. حضرت فرمود کسانی که از صبح تا الآن آمدند بیعت کردند، بیعت کردند به نقض بیعت، و بیعت شان درست نبوده و این جوان، بیعتش درست بود. این حسابی در مسلمین، صدا کرد که خلیفه مسلمین که مردم از صبح تا الآن با او بیعت می کردند، اصلاً نمی دانسته بیعت به چه شکل است و به آیه قرآن آشنایی نداشته. از حضرت رضا (علیه السلام) پرسیدند چرا می فرمایید اینها نقض بیعت کرده اند؟ فرمود قرآن می گوید: (إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ)، اما اینها دست شان را بالای دست خدا بردند. مأمون مجبور شد فردا دوباره اعلام تعطیل رسمی بکند و دوباره برای بیعت کردن نشستند. پس بیعت در کتاب الله، چندین آیه دارد و در روایات هم آمده که با امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بیعت کردند، با خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بیعت کردند و زن ها که می خواستند بیعت کنند، یک ظرف آب گذاشتند و دستان شان را در آب گذاشتند. ایشان می فرماید این، رسم جاهلیت بوده درست است که رسم جاهلیت بوده، اما اسلام آن را امضا کرده؛ هم کتاباً و هم عملاً در سیره معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) وجود داشته چطور ایشان این حرف را زده و چگونه باز مقرر در پاورقی اشکال نکرده و از این حرف، رد شده اند؟

«و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

--------

[1]. کتاب الاجارة و الغصب و الوصیة: 214.

[2]. بقرة (2): 194.

[3]. شوری (42): 40.

[4]. وسائل الشیعة 21: 276، کتاب النکاح، ابواب المهور، باب 20، حدیث 2.

[5]. وسائل الشیعة 18: 11، کتاب التجارة، ابواب الخیار، باب 3، حدیث 5.

[6]. فتح (48): 8 تا 10.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org