Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: روايات مستدله بر حرمت لهو در كلام شيخ
روايات مستدله بر حرمت لهو در كلام شيخ
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 193
تاریخ: 1382/3/5

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث در روايات و وجوهى كه شيخ به آنها استدلال فرموده براى حرمت مطلق لهو. مي‌فرمايد «و منها ما تقدم من روايت الاعمش [كه اين در باب 46 از ابواب جهاد النفس آمده است] حيث عدّ فى الكبائر الاشتغال بالملاهى التى تصد عن ذكر اللّه كالغناء و ضرب الاوتار فان الملاهى جمع «الملهي» مصدراً او الملهى وصفاً لا الملهاة آلة لأنه لا يناسب التمثيل بالغنا».[1] اين ذيلى كه شيخ فرموده فقط براى بيان روايت است و الا تأثيرى در فرمايش ايشان ندارد كه اگر مطلقا آلات لهو را هم گرفته باشد باز حرمت لهو را مي‌فهماند. به هر حال استدلال ايشان به اين روايت هم تمام نيست، براى دو جهت : يكى از جهت مثال و يكى از جهت ممثل. امّا از جهت ممثل ايشان مي‌فرمايد الاشتغال بالملاهى التى تصد عن ذكر اللّه، اين صد عن ذكر اللّه محض غفلت و عدم توجه نيست و الا خيلى وقتها آدم به كارهاى ديگرش كه مشغول است كارهاى زندگيش غافل از خداست، توجه به خدا ندارد حتى آن وقتى كه مطالعه هم مي‌كند توجه به خدا ندارد. پس مراد مطلق غفلت نيست، بلكه بايد غفلت خاصى مراد باشد كه آن غفلت خاص هم در لهوهاى حرام هست مثل لهو الحديثى كه يضل عن سبيل اللّه يا غنا همراه با كارهاى حرام كه آن هم يضل عن سبيل اللّه، فيصد عن سبيل اللّه. پس مسلم صد عن ذكر اللّه بما هو هو مطرح نيست چون غفلت عن ذكر اللّه حاصل است در غالب از اوقات، بلكه مراد غفلت خاصه‌اى است كه در محرمات است، در لهوهاى محرم نه در مطلق لهو. از نظر مثال هم همينطور است غنا و ضرب اوتار را مثال زده است، اين دو مثال من باب نموذج است ما ديگر نمي‌توانيم از غنا و ضرب اوتار به سراغ هر لهوى برويم ولو تحريك يد ما نمي‌توانيم از اين مثالها به سراغ همه برويم! بايد بقيه موارد هم شبيه اين مثالها باشد، مثالها به عنوان نموذج است، پس بايد بقيه لهويات هم مثل اينها باشد. اين مال اين حديث.

حديث ديگر مي‌فرمايد و نحوها فى عدّ الاشتغال بالملاهى من الكبائر روايت العيون، اين هم در باب 46 از جهاد النفس كه جلد 11 از آن چاپهاى قديمى است صفحه 260. در آنجا اشتغال كبائر را شماره مي‌كند، قتل نفس، شرب خمر، زنا تا مي‌آيد «الاشتغال بالملاهى و الاصرار على الذنوب».[2] اولا اين حديث اگر دلالت كند اشتغال را مي‌گويد از كبائر است، اشتغال به ملاهى يعنى بيست و چهار ساعت كار لهوى انجام بدهد، امّا ارتكاب لهو فى زمان ما، آيا آن هم معصيت است يا نه اين از آن استفاده نمي‌شود. اشتغال به لهوها، اصلا بيست و چهار ساعتش با لهو مي‌گذرد؛ اين آن را از كبائر قرار داده در كنار اصرار بر صغائر و اين دليل بر اين نيست كه ارتكاب لهو حرام است، اشتغال حرام است و من الكبائر، لا سيما كنار صغائر آمده؛ نگوييد خوب شايد اصلش صغيره است اشتغالش كبيره، نه! خود اشتغال بما هو هو من الكبيره شده در مقابل اصرار بر صغائر. پس اين اولا.

و ثانياً اشتغال به ملاهى كه بخواهد از كبائر باشد قطعاً همه لهوها نيست؛ اشتغال به ملاهى كه مي‌خواهد در كنار قتل نفس و زنا و شرب خمر از كبائر باشد اشتغال به هر لهوى نيست، اين همان اشتغال به ملاهيهاى حرام است كه در روايات هم آمده و در زمان بنى الاميه و بنى العباس هم رايج بوده و يؤيد ذلك بل يشهد عليه كه اين روايت اين حقيقت ايمان و اسلام را امام هشتم براى مأمون نوشته است؛ شما طرف را هم دستتان باشد كه چه كسى است. به مأمون مي‌فرمايد اشتغال به ملاهى من المعاصى الكبيرة، آدم كشى و دزدى و ... من المعاصى الكبيره. خوب معلوم است نمي‌خواهد به مأمون بگويد يعنى تسبيحت را بگردانى من المعاصى الكبيرة، اين مي‌خواهد اشتغال به همان ملاهى كه بين خودشان مرسوم است آن را مي‌خواهد بگويد. به هر حال اين هم دلالت ندارد، عرض كردم يكى براى اينكه اشتغال غير از فعل لهو است، دوم اينكه مراد از اين اشتغال به ملاهى به ملاهى محرمه اى است كه در زمان بنى العباس و بنى الاميه بوده و يشهد عليه طرف خطاب كه آن مأمون بوده است.

«و منها ما تقدم في روايت القمار في قوله(ع) كل ما الهي عن ذكر اللّه فهو من الميسر»[3] اين كلما الاا اين حديث 15 باب 100 از ابواب ما يكتسب به، حديث هم همين است «كلما الهي عن ذكر اللّه فهو من الميسر». استدلال به اين حديث هم تمام نيست، چون بين منزَّل و منزَّل عليه بايد يك شباهت قويه اى باشد، بين منزل و منزل عليه بايد شباهت قويه اى باشد كه بشود تنزيل به او كرد و الا بدون شباهت قويه كه نمي‌شود تنزيل كرد! ما بگوييم حركة السبحة بالاصابع ميسرٌ، اين ادعا اصلا مصحح ندارد. ادعا و الحاق حكمى كه در تعبيرات امام (سلام اللّه عليه) آمده، ادعا و الحاق حكمى لابد فيها من مناسبة عرفية و مشابهة مصححة، يك تشابهى بايد باشد كه تصحيحش كند. ما نمي‌توانيم نسبت به مطلق ملاهى بگوييم قمار بازى است! اين بعيد نيست همانطورى كه امام با تتبعشان مي‌فرمايد اين كلما الهي عن ذكر اللّه يعنى اَلْهي بالميسر، مثل روايت ديگرى دارد كل ما قومر به فهو ميسر امام فرموده است در مكاسب نگاه كنيد. «كل ما قومر به فهو ميسر»[4] اين كل ما اَلْهي عن ذكر اللّه نسبت به انواع قمار است، كل ما اَلْهي عن ذكر اللّه بالنسبة به انواع قمار فهو ميسر. اين هم شبهه اى راجع به اين روايت، پس بايد مناسبت باشد و مناسبت با آنهاست، شاهدش هم آن حديث.

و ثانياً اگر قبول نكرديد كه مراد از اين كل ما الهى عن ذكر اللّه فهو ميسر، مراد آن معنا نيست قطعاً يك لهوهاى خاصى را مي‌تواند بگويد و الا هر لهوى را كه نمي‌شود گفت قمار بازى است! (انما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر)[5] ميسر وضعش اين است، شما بگوييد حركة العينك باليد ميسر؛ اين مسلم يكطور لهوهايى را مي‌خواهد بگويد كه اينها ايجاد بغضاء مي‌كند ايجاد فساد مي‌كند يا به قول مرحوم حاج شيخ محمد رضا اصفهانى (قدس سره) غنائى است كه طربش در حدّ مسكر است. پس اين هم نمي‌توانيم تمسك كنيم و بگوييم «كل ما الهى عن ذكر اللّه فهو الميسر» تناسب مي‌خواهد، تناسبش با آنطور چيزهاست كه در روايت ديگرى آمده است اين اولا، اگر هم قبول نكرديد مسلم يك سرى ملهات خاصه را مي‌خواسته است بگويد ملاهى خاصه اى را مي‌خواسته است بگويد كه تصد عن ذكر اللّه .

و منها قوله(ع) فى جواب من خرج فى السفر يطلب الصيد باليزاة... و الصقور، [در آنجا دارد] «انما خرج فى لهو لا يقصر»[6] [اين هم در اين مكاسب محرمه امام روايت را آورده، صفحه 359، چون امام خودش يك سبك ديگرى بحث كرده است. موثقه زراره عن ابى جعفر(ع)] قال: «سألته عمن يخرج عن اهله بالصقورة و البزاة و الكلاب يتنزّه الليلة و الليليتين و الثلاثة هل يقصّر من صلاته ام لا يقصر؟ قال انما خرج فى لهو لا يقصر»[7] خوب اين بيش از اين نمي‌فهماند كه سفر لهوى نماز در آن تمام است، امّا چرا تمام است؟ چون معصيت است تمام است يا خود سفر لهوى موجب تماميت است؟ ترخيص در سفر لطفى است از طرف ذات بارى تعالى براى مسافر، يك لطفى كرده گفته حالا نمازت را كمش كن چهار ركعت را دو ركعت كن ؛ لطفى است از طرف شارع نسبت به مسافر. خوب اين لطف را درباره كسى كه رفته دنبال عياشى و خوشگذرانى، آن هم خوشگذرانى كه سبب مي‌شود دو روز يا سه روز حيوانها را هِى اين طرف و آن طرفشان كند اين پرنده را كه آمده آب بخورد بزند، آهو آمده آب بخورد بزند، بدود دنبالشان خسته شان كند، اينطور لهوى موجب تقصير نيست. پس چون تقصير لطف است لعل رفع تقصير از اين آدمى كه رفته براى سفر لهوى براى اينكه او را مناسب لطف خودش نديده است، گفته تو نمازت را تمام بخوان، آمدى عياشى خربزه مي‌خورى پاى لزرش هم بايست.

اين معلوم نيست لهو معصيت باشد! يكى از جاهايى كه نماز تقصير مي‌شود سفر عن معصية است، دوم سفر لصيد اللهوى است، يا لهوى شبيه به صيد. حضرت فرمود : «هل يقصر من صلاته ام لا؟ قال: انما خرج فى لهو لا يقصّر» و اين روايات هم قدر مسلمش شكارهاى زمامداران و عياشها بوده است، الآن هم در دنيا شكار يكى از عياشهاست مخصوصاً قدرتمندان زمينه اى را براى خودشان فراهم مي‌كنند كه شكار كنند. معمولا مردم گرسنه اينها مي‌روند مي‌زنند كه گوشتش گيرش بيايد بخورند، امّا آنها اصلا مي‌روند شكار براى اينكه تفريح كنند، اين آن صيدهاى لهوى را مي‌خواهد بگويد.

اين هم در مورد اين روايت، پس اين نمي‌تواند بگويد تسبيحش را اگر يك كس حركت داد اين هم حرام است! اصلا دلالت بر حرمت لهو ندارد فضلا از حرمت مطلق لهو.

و منها ما تقدم فى روايت الغناء فى حديث الرضا(ع) فى جواب من سأله عن السماع فقال ان لاهل الحجاز فيه رأياً، و هو فى حيز اللهو»[8] اين روايت را هم امام صفحه 361 ذكرش كرده است، روايت محمد بن ابى عباد. و كان مستهتراً بالسماع و يشرب النبيذ قال: «سألت الرضا(ع) عن السماع [كه يك نحو موسيقى بوده] فقال لاهل الحجاز فيه رأى و هو فى حيز الباطل و اللهو، اما سمعت اللّه عزو جل يقول و اذا مروا باللغو مروا كراماً»[9] از امتيازات فقه امام (سلام اللّه عليه) اين بود كه خيلى به روايات و صدر و ذيل روايات دقت داشت كه البته آقاى بروجردى هم اين دقت را زياد داشت و آقاى بروجردى وقتى تصميم گرفت كه جامع احاديث شيعه همين كتاب فعلى را بنويسد، آنجا دارد در مقدمه اش، صاحب وسائل روايات را تقطيع كرده گاهى ذيل يك حديثى مي‌تواند قرينه بر صدرش باشد، صدرش مي‌تواند قرينه بر ذيلش باشد.

شما اين روايت را نگاه كنيد ببينيد اصلا بر حرمت دلالت مي‌كند! «فقال سألت الرضا(ع) عن السماع : فقال لاهل الحجاز فيه رأى و هو فى حيز الباطل و اللهو» [اين در حيز باطل و لهو است] «اما سمعت اللّه يقول و اذا مروا باللغو مروا كراماً» اين اگر بر كراهت دلالت نكند بر حرمت كه دلالت نمي‌كند! مي‌گويد و اذا مروا باللغو مروا كراماً نه مروا لزاماً! اگر بنا بود حرام بود بايد و اذا مروا باللغو مروا لزاماً، نه مروا كراماً! كرامت كه دليل بر حرمت نيست! اين از راه بزرگوارى از آن مي‌گذرند، از لغوها به خاطر بزرگوارى مي‌گذرند. پس اين روايت هم به خاطر ذيلى كه دارد معلوم مي‌شود دلالت بر حرمت ندارد.

اين هم اين روايت محمد بن ابى عباد.

«و منها ما دلّ على أن اللهو من الباطل [يكى اينكه لهو از باطل است،] بضميمة ما يظهر منه حرمة الباطل»،[10] صغرى و كبرى؛ يكى اينكه اللهو باطل، كل لهو باطل؛ يكى اينكه كل باطل حرامٌ، فاللهو حرام. گفت ديوار موش دارد، موش گوش دارد، پس ديوار گوش دارد. «اللهو باطل و كل باطل حرام فاللهو حرام» اين وجه را امام (قدس سره) بيّنَهُ به اوضح بيان، منتها من روايات صغرايش را مي‌خوانم روايات كبرايش را مي‌خوانم صفحه 361 سطر آخر.

«نقل كلام امام (سلام الله عليه)»

«و أما الكبرى فتدل عليها الموثقة بالتقريب المتقدم»[11] موثقه همان موثقه كه گفت «جئناكم جئناكم حيونا حيونا نحييكم»[12] موثقه عبد الاعلى كه آنجا دارد حضرت استشهاد فرمودند به آيه شريفه، گفت اينها سؤال كرد از غنا بعد گفت كه اينها مي‌گويند «رخص رسول اللّه(ص) فى قوله جئناكم جئناكم حيونا حيونا نحييكم» حضرت آياتى را فرمودند كه (و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لاعبين)[13]، آن روايت عبدالاعلى. از آن ذيلش بر مي‌آيد كه هر لهو و لعبى ... يادتان باشد خواندن قرآن از روى قرآن سبب آمرزش پدر و مادر است ولو كافر باشد. خيلى عجيب است! ولو كافر هم باشند خواندن از روى قرآن اين ثواب را دارد. آن وقت آنجا دارد كه (بل نقذف بالحق على الباطل) اينها رواياتى است كه آن وقتها در نهضت و اينها ما مي‌خوانديم. (بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لكم الويل مما تصفون)[14].

و يكى ديگر كه بر كبرى دلالت مي‌كند صحيحه ... الرّيان بن الصلت 362. «قال سألت الرضا(ع) يوماً بخراسان و قلت ان العباسى ذكر عنك انك ترخّص فى الغنا» [يكى از عباسيين از شما نقل كرده كه شما غنا را جائز مي‌دانيد.] «فقال كذب الزنديق» [اين زنديق بى دين دروغ گفته است.] «ما هكذا قلت له؟ سألنى عن الغنا» [از من پرسيد غنا چيست] «فقلت ان رجلا أتى ابا جعفر(ع) فسأله عن الغنا فقال يا فلان اذا ميّز اللّه بين الحق و الباطل فأين يكون الغنا؟ قال مع الباطل. فقال قد حكمت»[15] خود شيخ مي‌خواهد از اين روايت در بياورد كه باطل چطور است؟ حرام است. حالا جوابش را بعد كه امام مي‌فرمايند ما هم عرض مي‌كنيم.

ايشان مي‌فرمايند قد تقدم كه اين دلالت بر حرمت غنا مي‌كند و از آن برمي‌آيد كه هم باطل است و هم حرام.

«و تدل عليها ايضاً [يعنى هر باطلى حرام است،] جملة من الروايات الداله على أن الشطرنج و غيره من الباطل»[16] خوب شطرنج كه مسلم است حرام است، بعد مي‌گويد شطرنج من الباطل، پس معلوم مي‌شود هر باطلى حرام است. اينها را جايش را مكاسب امام دارد.

«كموثقة زرارة عن ابى عبداللّه(ع) أنه سأل عن الشطرنج و عن لعبة شبيب التى يقال لها لعبة الامير و عن لعبة الثلاث، فقال أرأيتك اذا ميز اللّه الحق و الباطل مع أيهما تكون؟ قال مع الباطل. قال فلا خير فيه»[17] [خيرى در آن نيست.] «و لا ريب فى أن قوله فلا خير فيه يراد به الحرمة لقيام الضرورة على حرمة الشطرنج و القمار باقسامه»[18] اين هم يك روايت.

و مرسله يعقوب بن يزيد عن ابى عبداللّه(ع) «قال : الشطرنج من الباطل»[19] «و نحوها غيرها و ظاهر تلك الطائفة أن الباطل معلوم الحرمة و لذا كان فى مقام بيان حرمة المذكورات اكتفى باندراجها فيه كما تقدم فى روايت الريان من قوله قد حكمت»[20] پس يكى اينكه بگوييم هر لهوى باطل است يكى هم اينكه بگوييم هر باطلى حرام است.

حالا بحثى كه ما فردا داريم اشكال به اين كبراست، آن صغرايش خيلى مهم نيست. اشكال به كبرى كه آيا هر باطلى حرام است يا باطلهاى خاص حرام است.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- المكاسب 2: 44.

[2]- عيون أخبار الرضا (2): 125.

[3]- وسائل الشيعة 17 : 315، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 100، حديث 15.

[4]- وسائل الشيعة 17 : 323، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 104، حديث 1.

[5]- سورة المائدة (5) : 91.

[6]- المكاسب 2: 44.

[7]- وسائل الشيعة 8 : 479، كتاب الصلاة، أبواب صلاة المسافر، باب 9، حديث 1.

[8]- المكاسب 2: 45.

[9]- وسائل الشيعة 17 : 308، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 99، حديث 19.

[10]- المكاسب 2: 45.

[11]- المكاسب المحرمة 1 : 361.

[12]- وسائل الشيعة 17 : 307، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 99، حديث 15.

[13]- الأنبياء (21) : 16.

[14]- الأنبياء (21) : 18.

[15]- وسائل الشيعة 17 : 306، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 99، حديث 13.

[16]- مكاسب المحرمة 1 : 362.

[17]- وسائل الشيعة 17 : 319، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 5.

[18]- مكاسب المحرمة 1 : 362.

[19]- وسائل الشيعة 17 : 321، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 13.

[20] - مكاسب المحرمة 1 : 363.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org