|
برخی مفردات واصطلاحات
الف) دیه چنانکه اهل لغت گفتهاند: واژهی «دیه» در اصل «ودی» بوده که پس از حذف «واو» و اضافه کردن «ها» به جای آن در آخر کلمه به «دیه» تبدیل شده است و به هنگام جمع، «دیات» گفته میشود.[4] در لسان العرب آمده است: «الدیة بالکسـر، حقُّ القتیل»؛[5] دیه عبارتست از در حق فرد کشته شده. در مصباح المنیر از آن به عنوان «بدل النفس» تعبیر شده است: «ودَي القاتل القتيل (ديةً)، إذ أعطي وليه المال الذي هو بدل النفس»؛ قاتل دیهی کشته شده را ادا نمود. چنانچه که ملاحظه نمودید این کلمه از نظر لغوی مصدری است که به معنای مفعول به کار میرود؛ یعنی دیه که به معنای «ادا کردن» است به جای اسم مفعول؛ یعنی «آنچه ادا میشود» به کار رفته است که معادل فارسی آن کلمهی «خونبها» است. شهید ثانی در مسالک در تعریف آن فرموده است : الدیات جمع دیة، و هي المال الواجب بالجنایة علي الحرّ في نفس أو ما دونها. و ربّما اختصّت بالمقدّر بالأصل، و أطلق علي غیره اسم الأرش؛[6] دیات جمع دیه است و آن مالی است که به سبب جنایتی که بر جان یا کمتر از جان انسانی آزاد وارد شده است، واجب میشود. و گاه بر مقادیر معیّن شده اطلاق شده است و بر سایر موارد لفظ ارش، اطلاق میگردد. با توجه به الفاظ به کار رفته از سوی اهل لغت که برخی به همان نحو و یا کمی تغییر در کتب فقیهان نیز استعمال شده است. با توجه به این که از دیه به عنوان «بدل النفس»[7] یا «عوض النفس»[8] یاد شده میتوان این گونه استنباط نمود که نگرش به موضوع دیه به عنوان نوعی خسارت مقدّر شرعی و تعویض برای جبران ضرر و خسارت است. ب) عاقله اسم فاعل از ریشه «عقل» به معنای دیه است. عاقله ـ بنابر قولی ـ جمع مکسّر عاقله است و بنابر قول دیگر لفظی است. مفرد و تای آن به پیروی از موصوفی محذوف که «جماعه» باشد، باقی مانده است و اصل عاقله «جماعت عاقله» بوده است.[9] در هر صورت، عاقله به معنی پرداخت کنندهی دیه است. چنانچه صاحب جواهر میفرماید: لعقلهم عنه؛ أي تحمّلهم العقل، و هو الدية عنه؛[10] عاقله را عاقله گویند چون دیه را عوض جانی به عهده میگیرند. برخی گفتهاند که عاقله از ریشهی عقل به معنای منع است و عاقله را عاقله نامیدند، چرا که مانع فرد است. چنانچه شیخ در مبسوط میفرماید: ... و منهم من قال: إنّما سميّت بالعاقلة؛ لأنّها مانعة، و العقل المنع.[11] اما در اینکه عاقله مانع چه چیز است؟ برخی آن را به معنی کسی که با پرداخت دیه مانع از تعرّض اولیای مقتول به فرد قاتل میگردد، دانستهاند و برخی دیگر وجه تسمیهی عاقله را مسئولیت عاقله در قبال فرد، پیش از انجام قتل دانسته و گفتهاند: قيل: إنّ العقل لغة المنع، و منه العقال؛ لمنع البعير من النفور، و العاقلة تمنع الإنسان من العبث لئلّا يقع بعبثه قتل فتعلّقه العاقلة؛[12] گفته شده: عقل به معنی منع است و عقال به معنی پابند شتر است که مانع رفتن شتر میگردد و عاقله نیز انسان را از کارهای بیهوده باز میدارد تا با اهمال کاری قتلی انجام نگیرد که عاقله مجبور به جبران آن گردند. و در اصطلاح فقه «ضمان عاقله» به معنی تعهد و مسئولیت خویشاوندان ذکور پدری نسبت به پرداخت دیه در موارد جنایت بر نفس و کمتر از آن، در صورت خطا است. -------------------- [4]. نک: الصحاح، ج 6 ، ص 2521. [5]. لسان العرب، ج 15، ص 383. [6]. مسالك الأفهام، ج15، ص 315. [7]. نک: الروضـ] البهيّـ]، ج10، ص 122. [8]. نک: مسالك الأفهام، ج13، ص 42. [9]. نک: لسان العرب، ج 14، ص 488. [10]. جواهر الكلام، ج43، ص 413. [11]. المبسوط في فقه الإماميّـ]، ج7، ص 173. [12]. التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج4، ص 531.
|