|
فعاليتهاي تبليغي
آيـة الله صانعي از چهارده سالگي به تشويق يکي از وعّاظ و منبريهاي اصفهان که در ا يّام محرّم و صفر براي وعظ و ارشاد به روستاي ينگ آباد رفت و آمد ميکرد، وارد عرصهي تبليغ گرديد. واعظ مذکور براي طلبه جوان يک سخنراني را از آغاز (خطبه)، تا پايان آن که ذکر مصيبت و روضه بود نگاشت و براي حفظ و تمرين به او داد. آقاي صانعي متن نوشته شده را به خاطر سپرد و براي نخستين بار در مسجد محل و در حضور پدر و هم ولايتيها منبر رفت و استعداد خود را براي کار تبليغ آزمود. پس از آن جلسه مورد تشويق پدر و ديگران قرار گرفت و از آن به بعد که توان تبليغ را در خود احساس کرد براي مناسبتها و ايام تبليغي، مطالب و موضوعات مناسب تهيه و يادداشت نمود و براي استفاده در سخنرانيها و تبليغات به خاطر سپرد. او که از بياني شيوا و رسا برخوردار و خود را در اين امر موفّق ميديد وقت بيشتري را صرف آن کرد و در مناسبتهاي تبليغي کام تشنگان را به شهد شيرين آيات و روايات و بيانات نوراني معصومين(ع) سيراب ميکرد. منبرهاي با مطالعه و موضوعات قابل استفاده و بيان رسا و گوياي ايشان سبب شده بود تا هيأتهاي مختلف به او علاقهمند باشند و هميشه از ايشان جهت استماع سخنانش دعوت نمايند. معظّم له دربارهي شروع تبليغ خود چنين ميفرمايد: ... يادم است اولين منبري که در محل رفتم خيلي کوچک بودم، شايد سيزده سال يا چهارده سالم بود. يک آسيد رضاي حيدري بود ـ خدا رحمتش کند، فوت کرد ـ او ساکن اصفهان بود، ولايت او در يک فرسخي محل ما بود، او يک منبري ياد ما داده بود، ما محرم که شد رفتيم آن يک منبر را در محل برويم، منبر اين بود که يک خطبه کوتاه، بعد زيارت آقا ابيعبدالله ... خدا نظر رحمتش را روز عرفه، اول به زايرين قبر ابيعبدالله مياندازد، بعد به زايرين در صحراي عرفات، ... حالا که زيارت جسماني ممکن نيست، پس زيارت روحاني ... السلام علي المذبوح من القفا. چند تا جمله اينجوري را به ما ياد داده بود که ما منبر برويم. کل منبر اين بود. بعدش هم ديگر مرتّب منبر ميرفتيم، ساير جاها منبر ميرفتم. يکي دوسال بعد هم که قدري بزرگتر شده بودم، يکي دو بار ما يک منبرهاي سادهاي رفتيم، سطح پايين، مرحوم والدم گفت که: نه بابا، اينجوري منبر نرو، مطلب را درست بيان کن و سطح مطالبت را پايين نياور. گفتم چرا؟ گفت: تو فکر نکن که فقط براي اينها بايد منبر بروي، تو فکر کن اينهايي که اينجا نشستهاند همه دانشمندان قويي هستند، منبر زياد ديدهاند، تو ميخواهي حالا جلوي آنها منبر بروي، بهخاطر اينکه رشد کند استعداد منبرت، افکارت رشد کند. لذا بنده معمولاً منابري را که ميرفتم مطالعه ميکردم و مترصّد بودم که بعد از منبر يک مطلبي براي مستمع مفيد واقع شده باشد. در منبر، ما اين عنايت را داشتيم. مرحوم والد ما عنايت داشت در درس خواندن ما، در منبر رفتن ما، هميشه عنايت داشت نسبت به ما که شما فکرتان پرورش پيدا کند. ... گفت: همت بلند دار که مردان روزگار، از همت بلند به جايي رسيدهاند. قريب به اين مطلب را هميشه براي ما بيان ميکرد و ما در منبر و درس جدّيتر ميشديم. من از سن چهارده يا پانزده سالگي تا يکي دو سال بعد از پيروزي انقلاب هم، باز تهران منبر ميرفتم .[1] آيـة الله صانعي از سالي که به قم آمد و مشغول تحصيل شد در مناسبتهاي تبليغي ماه مبارک رمضان و ايام محرم و صفر به روستاها، شهرها و بخشهاي مختلف سفر ميکرد و به وعظ و ارشاد ميپرداخت. -------------------------------------------------------------------------------- [1]. مصاحبه با آيـة الله العظمي صانعي.
|