|
مسافرت با حضرت امام به تهران
در کنار امام قرار گرفتن، آن هم مثل آيـة الله صانعي که تشنهي دريافت فيوضات و افاداتِ استادش حضرت امام بوده است، بسي مغتنم است. حضرت آيـة الله در جريان مسافرتي که در سال 1340 به همراه امام به تهران رفتهاند، فرصتهاي ايجاد نموده از طرف امام را نسبت به خود، نقطه عطف اين سفر دانسته و کلام ايشان در رابطهي با شخصيت امام در شکوفايي و رشد علمي و کماليِ شاگردانش قابل توجّه است. ايشان ميفرمايند : سال فوت مرحوم آيـة الله بروجردي بود، در خدمت امام به تهران رفتيم. مسير ما هم امامزاده يحيي در شميرانات، منزل آقاي لواساني بود. در ميدان شوش، کنار مسجد مهديه پياده شديم. امام کتاب وسيله و حاشيه خودش در يک دستمال، به دستش بود و من هم يک دستمال کتاب در دستم داشتم. تقريباً يک ساعت به ظهر رسيديم به منزل آقاي لواساني. امام فرمود: ميخواهيد بخوابيد برويد بالا. من بالا خوابيدم. وقت نماز شد، امام بالا آمد تا وضو بگيرد. آهسته آهسته ميگفت: وقت نماز است، آقاي صانعي اگر ميخواهيد نماز بخوانيد ... خيلي آهسته. من بلند شدم و نماز خوانديم. امام ايشان بود و مأموم ما. بعد سه نفري نهار خورديم. بعد از نهار خواستم بروم که امام فرمود: عصري آقايان ميآيند، شما اينجا باشيد. ما هم مانديم. آقايان علما و بزرگان تهران، افراد خاصي که به امام ارادت داشتند آمدند و اتاق پُر شد از جمعيت. بيست سي نفري از سران علما و خصّيصين آمده بودند. آنوقت هنوز بحث سياسي نبود و فقط مسايل فقهي بحث بود. قبلاً امام مبنايي داشت که: آبهاي متصل به کُر، حکم آب کُر را ندارد و شيري که آب از آن ميريزد، حکم آب کُر را نخواهد داشت؛ چون سطح مساوي نيست و روايت حمام هم اختصاص به حمام دارد. شايد حمام خصوصيتي داشته است، نه اينکه اصل کلّي باشد. ولي اين آبها حکم آب قليل را دارد. به صرف اينکه آب از بالا به پايين ميريزد، آثار کُريّت بر اين آب بار نميشود؛ چون سافل است و اعتصام به عالي ندارد. بايد، همسطح باشند. اين مبناي امام بود. خوب، اين مبنا خيلي مشکل پديد ميآورد. لذا آقايان اين مبنا را مطرح کردند و گفتند: منبع آبي که در تهران است و چند هزار ليتر آب در آن جاي ميگيرد و در اين لولهها جريان دارد، حکم آب آفتابه را دارد؟ اين چه فرمايشي است؟ بعد امام يک مقدار بحث کردند، بعد که کمي بحث کردند ـ توجّه امام و عنايت امام و پرورش امام را ميخواهم بگويم ـ بين آن همه جمعيت، من آن گوشه اتاق نشسته بودم، فرمود: آقاي صانعي شما وارد بحث شويد و با آقايان صحبت کنيد. آنها هم اول خيلي به نظرشان گران آمد. امام فرمود: ايشان به مباني من وارد است. تا آخر جلسه هم امام ديگر صحبت نکرد؛ يعني جلسه حدود سه ربع ساعت طول کشيد و کشش بحث و نقض و ابرام بين بنده، يک تنه با آقايان بود. منتها بعد هم خودشان فهميدند که امام روي چه جهتي عنايت داشت که بنده وارد بحث شوم و جواب بدهم. اين پرورش بود. اين رشد دادن افراد است، در حالي که امام ميتوانست به يکي ديگر از آنان که مبناي او را قبول داشت بگويد يا خودش بحث را ادامه دهد. اين رفتار امام بود و امام اينگونه تربيت ميکرد .[1] -------------------------------------------------------------------------------- [1]. خاطرات شفاهي حضرت آيـة الله صانعي.
|