Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: وحدت و تقریب، گمشده ای در جامعه اسلامی !

وحدت و تقریب، گمشده ای در جامعه اسلامی !

گفتگوی صفير با دکتر علی آقانوری استاد دانشگاه اديان و مذاهب :

وحدت و تقریب، گمشده ای در جامعه اسلامی !

*براي دستيابي به وحدت مطلوب چگونه مي توان از ميان رويكرد هاي سياسي و تاكتيكي، زماني و مقطعي؛ به رويكردي بنيادين که مبتني بر مباني ديني باشد، رسيد؟

*در ميان اين رويكردها، کداميک مي تواند كارآمد، بنيادين، بادوام، اساسي و كارساز باشد و مسلمان ها را به اتحاد، وحدت و انسجام واقعي برساند؟


صفیر: در ابتدا از اينکه قبول زحمت فرموديد تشکر مي کنيم. چون شما در مورد بحث وحدت اسلامي و تقريب مذاهب اسلامي مقالات و كتاب هايي تأليف کرده ايد مزاحم شما شديم. امروزه بحث وحدت و تقريب در جامعه اسلامي گمشده اي است که بايد بيشتر در مورد آن كار بشود. براي ورود به بحث ابتدا اين سوال را مي خواهيم مطرح كنيم كه مراد از وحدت و تقريب اسلامي چيست و تعاريفي هم كه در اين زمينه ارائه شده تا چه حدّي اين مفاهيم را پوشش مي دهد. نقاط قوّت و ضعف آن تعاريف و در نهايت تعريف خودتان را ارائه بفرماييد؟

#من هم از حُسن ظن شما نسبت به بنده و استقبال از اين بحث تشكر مي كنم. همان طور كه فرموديد امروزه از مباحث ضروري و مورد نياز جامعه اسلامي، بحث و تلاش در راه وحدت و تقريب است به ويژه با توجه به مشكلات، چالش ها و تنازعاتي كه متأسفانه جامعه اسلامي را فراگرفته و تعامل و مناسبات متقابل ميان مسلمانان چه در عالم شيعه و چه در ميان اهل سنت، تعامل چندان قابل قبول و مثبتي نيست و اگر اين روند ادامه پيدا كند چشم انداز خوبي ندارد. لذا اين مباحث به نظر مي رسد خيلي ضروري باشد. در رابطه با مفهوم تقريب و وحدت مي توان گفت از ابتداي طرح بحث وحدت اسلامي و حرکت تقريبي ميان مذاهب- البته به صورت شناسنامه دار- در جامعه اسلامي، يكي از مشكلات بحث همين مفهوم و مراد از وحدت و تقريب بوده است. يعني يکي از بحث هاي چالشي همين تعريف تقريب و وحدت بوده و از ابتداي طرح آن احساس مي شد كه اين مفهوم يك مقداري ترس آور شده است و لذا در سخنان بزرگان نسل اوّل تقريب مي بينيد كه اصرار و تأكيدشان بر همين تعريف وحدت و تقريب و اينكه مراد ما از آن چيست، مي باشد.

البته نمي شود يك تعريف فلسفي دقيق را براي اين مباحث ارائه كرد. بعد از طرح اين موضوع بعضي خيال مي كردند كه مراد از تقريب يا آنهايي كه بحث وحدت اسلامي را مطرح مي كنند، اين است كه مثلاً همه مذاهب يكي بشوند، بنابراين تأكيد بزرگان و برجسته گان تقريب بر اين نكته متمركز بود كه مراد ما از تقريب و وحدت آن طور که بعضي خيال کردند، يکي شدن مذاهب نيست. البته عده اي حرف هايي زده بودند كه موهم اين معنا بود همان گونه که برخي مثلاً ايده اسلام بلامذاهب را مطرح كرده بودند و حتّي در اين زمينه كتاب هم نوشته شد. به نظر من خيلي نبايد دقت هاي فلسفي را روي اين تعاريف داشته باشيم، البته که شفافيت و روشن سازي مراد خوب و لازمي است. اما اگر اهداف و چشم انداز و فوايد طرح يک مسئله روشن نباشد نبايد خيلي ملا لغتي شد. اگرچه اين مباحث مطرح شده ولي مشكل ما اين مباحث و تعريف ها نبوده حتّي مشکل اصلي اختلافات فقهي و عقيدتي مسلمانان نبوده بلكه مشکل روندي بوده كه اين اختلافات را به تنش کشانده است؛ مشکل اصلي در مديريت اختلافات بوده و مشکل در فقدان تحمل تفاوت ها و تعصب و بي توجهي به اخلاق اختلاف بوده و نه اصل اختلاف. به هر حال درباره سوالي كه درباره مشکل تعريف طرح كرديد مي شود گفت از موارد ابهام بوده ولي موارد ابهامش قابل حل است.

حال مراد ما از تقريب چيست؟ و اگر بخواهيم يك تعريفي از تقريب مذاهب بكنيم (اصطلاح تقريب مذاهب در حدود يك قرن اخير مطرح شده است)؛ اولاً صاحبان اين انديشه و آنهايي كه توجه به اين وظيفه را مطرح كردند (نسل اولي ها) فقيه بودند و شايد بيشتر احساس مي كردند اختلافات مذاهب، اختلافات فقهي است و نزديك كردن اختلافات فقهي خيلي راحت تر است تا نزديك كردن اختلافات كلامي و تأكيد آنان بر نقاط مشترك بود. يعني ما مسلمان ها و صاحبان مذاهب مختلف، روي نقاط اشتراك مان تأكيد كنيم؛ نقاط اشتراكي كه داشتيم و به خاطر عمق و يا تکرار نزاع هاي تاريخي فراموش شده اند و با يك تعبير ديگر ديوار آهنين بي اعتمادي كه بين گروه ها و مذاهب مختلف ايجاد شده را برداريم و نشان بدهيم كه صاحبان مذاهب مختلف اين اندازه كه خيال مي كنند، از همديگر دور نيستند بلكه تعصبات و موانع رواني است كه اين ها را دور نشان داده است والا همان گونه که مثلا اختلافات و تفاوت ديدگاه ها ميان شيعه و اهل سنت بوده در ميان عالمان و طرفداران خود مذاهب هم بوده، به قول مرحوم اقبال:

امر حق و حجت و دعوي يکيست
خيمه هاي جدا دل ها يکيست
از حجاز و چين و از ايرانيم ما
شبنم يک صبح خندانيم ما

به هر حال، هدف از طرح وحدت و تقريب اسلامي ايجاد زمينه اي براي همزيستي مسالمت آميز مسلمانان بود و نتيجه اين وحدت بود که مي توانست حرکت به سمت تكامل و پيشرفت جامعه اسلامي را فراهم کند. اين موانع رواني و ديوارهاي موهومي كه اشاره كردم بين مسلمان ها وجود داشت و احساس مي شد با شكستن اين ديوارها و موانع، پيروان مذاهب مي توانند به سمت تعالي، رشد و پيشرفت و انسجام امت واحده اسلامي حركت كنند. در عين حال همين ابهامات و شبهات در تعريف مراد از وحدت و تقريب بود كه حجم زيادي از انرژي اهل تقريب را گرفته است. گاهي و برخي از آقايان، دلسوزان وحدت اسلامي و تقريب مذاهب را اهل تنازل و يا استحاله گرا مي دانند و حتي گاهي برخي از افراد با شبهه پراکني و سنگ اندازي اسباب ناکارآمدي حرکت تقريبي را فراهم ساخته اند. البته بنده انکار نمي کنم که هر چقدر اين مباحث و نقادي ها بيشتر و روشن تر شود و در يک فضاي سالم و خالي از بهانه گيري هاي بي جا مطرح شود در پيشبرد پروژه تقريب مؤثرتر است.

صفیر: در هر صورت، تعريف نهايي شما از وحدت و تقريب چيست؟

 به نظرم تقريب مذاهب يعني تقريب و نزديك شدن صاحبان مذاهب، يعني رفع تعصب، رفع نزاع و كشمكش بي حاصل و اينكه ثابت بشود و نشان داده شود که مسلمانان يك امت واحدند و نقاط اشتراکشان بيش از نقاط اختلافي شان است، اصول و مباني اعتقادي و فقهي ثابتشان و موضوعات و معتقدات هويت بخششان بيش از موارد اختلافي و فرعي و قابل اجتهادهاي مختلف است و نقاط اختلافي ايشان به اندازه و يا به گونه اي نيست که نتوان آنها را زير چتر واحد و حوزه برادري اسلامي و ايماني جمع کرد. البته بايد بگوييم تأكيد بر نقاط مشترك به معناي حذف نقاط اختلافي نيست، اختلاف مذاهب در جاي خود قابل انکار نيست اما با پذيرش اصل حجيت اجتهاد در اسلام و به تعبير ديني معذور داشتن صاحبان عقايد و مذاهب اسلامي مي توان راهي براي برون رفت از منازعات پيدا کرد. اگر اين روحيه بين مسلمان ها ايجاد شود كه صاحبان ديدگاه هاي مختلف گرچه با هم اختلاف دارند ولي اولاً نقاط اشتراكشان بيشتر است؛ و همچنين، نقاط اختلافي، تمايزات فكري و حتّي تمايزات كلامي آنان از موارد اجتهادي است و در اين گونه موارد معذور هستند؛ ديگر ما مشکلي نداريم.

صفیر: اين وحدت و تقريبي كه معمولاً بين مذاهب اسلامي تصوير مي شود آيا مي توان آن را بين اديان مختلف هم تصوّر كرد؟

#طبيعي است وقتي بگوييم ما مسلمان ها نقاط اشتراك زيادي داريم، محورهاي متمركزي داريم كه بتوانيم در حول آن بچرخيم اگر يك مقدار فراتر نگاه كنيم و با ديد وسيع تري نگاه کنيم يا به عبارتي ، دين شناسايي عميق تري داشته باشيم مي توان گفت همين نقاط مشترك يك قسمت عمده اش بين اديان آسماني هم وجود دارد.

صفیر: همان طور كه در قرآن به اين موضوع اشاره شده است.

 بله قرآن مي فرمايد: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَة سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً (آل عمران/ 64). اين كه خدا را به عنوان يك محور مشترك قبول داشته باشيم مي تواند نقطه عزيمتي براي تقريب، گفتگو و تعامل بين اديان محسوب شود. ممکن است نگاه و برداشتي پوراليستي از اين آيه قابل قبول نباشد و مورد خدشه قرار گيرد اما هيچ كس فهم از اين آيه را که مبني بر دعوت به مشتركات ميان اديان است را نفي نكرده است. مفسران شيعي نيز قدرمتيقن اين آيه را با پيام دعوت به مشترکات معنا کرده اند. از نظر زندگي مسالمت آميز با پيروان اديان، هم در آيات قرآني و هم در سيره نبوي و هم در سيره مسلمانان با صاحبان ديگر اديان، شواهد و دستورات قابل توجهي داريم.

صفیر: وحدت مطلوب اسلامي داراي چه ويژگي هايي بايد باشد چگونه به يك وحدت اسلامي مطلوب مي توان رسيد؟

 براي رسيدن به آرزوي وحدت اسلامي و تقريب مذاهب، تئوري ها، نظريه ها و رويكردهاي مختلفي ارائه شده است؛ اعم از رويكرد سياسي و تاكتيكي، رويكرد زماني و مقطعي و رويكرد بنيادين که مبتني بر مباني ديني مي باشد. بين اين رويكردها، رويكردي مي تواند كارآمد و كارساز باشد و مسلمان ها را به اتحاد و وحدت واقعي و انسجام واقعي برساند، كه با دوام باشد، رويكردي كه مبتني بر فكر و انديشه باشد و مباني معرفت شناسانه داشته باشد. اگر صرفاً بگوييم ما مسلمانها بايستي با همديگر متحد باشيم به خاطر اين كه دشمن مشترك داريم اين يك اشتباه بزرگ است، اين به اين معنا است که اگر دشمني وجود نداشت خودمان با هم دشمن شويم و يک دشمن جديد درست کنيم مثل اين كه مي خواهيم مثلا بين زن و مردي صلح ايجاد کنيم بگوييم به خاطر حفظ آبرويتان در جامعه يا رضايت بچه ها با هم ديگر صلح و آشتي كنيد و زير يک سقف زندگي کنيد؛ اين ها دلائل محکمي نيست؛ چرا که صلح و آشتي و زندگي مسالمت آميز بايد بر مبناي محکمي استوار باشد.

اگر بخواهيم وحدت و مناسبات مطلوبي را ميان مسلمان ها تنظيم كنيم كه ماندگار و بنيادين باشد و به يك بادي نلرزد، يا به يك حرفي از بين نرود، آن را بايد مبتني بر مباني ديني و معرفتي كنيم يعني فراتر از مباني مذهبي درون فرقه اي. ممکن است بپرسيد: براي اين رهيافت مباني ديني چيست؟ در پاسخ مي گوييم: چه در آيات قرآني، چه در سيره و سخن پيامبر(ص) و چه در سيره و سخن اهل بيت(ع) تكثّر و اختلاف به رسميت شناخته شده و نگاه بدبينانه و تعصب فکري و تصلب به رأي نفي شده است و اگر بخواهيم تكثّر و تعدد را نپذيريم، اختلاف فكر را نپذيريم، اين خود آغاز تنش و کشمکش خواهد بود.

صفیر: يعني ما طرف خود را دشمن فرض نكنيم كما اين كه برخي افراد امروزه اين كار را مي كنند؟

 نه فقط دشمن فرضش نكنيم بلكه معذورش هم بداريم و در جامعه اسلامي حتي به اين بسنده نکنيم که آنها فقط مسلمان هستند و مثلاً ما مؤمن، نه، بلکه همه در زير چتر ايمان و عنوان مؤمن هستند. در اختلافات، نگاه انسان شناسانه ما به ديگران مبتني بر اين نباشد كه من حقّ مطلق هستم و ديگران باطل مطلق و معاند حقّ بلکه علاوه بر سياه، خاکستري هم داريم. البته پذيرش تعدد و تكثّر به اين معنا نيست كه ما هضم در ديدگاه ديگران بشويم بلکه پذيرش تعدّد و تكثّر به اين معناست كه من بگويم حقّ هستم و براي مباني مذهبي و ديدگاه هاي مذهبي خود دليل دارم و حتي تأكيد هم دارم امّا ديگران را نيز حداقل معذور مي دارم. اين را بپذيرم که ديگران هم فكر دارند و با فكرشان به اين نتيجه رسيدند. يعني ما بايد دعوت به حقّ بكنيم ولي تعدد و تكثّر را هم بپذيريم. به اين معنا كه انتظار نداشته باشيم هر چيزي که ما فكر مي كنيم ديگران هم فكر كنند و بپذيرند و اگر نپذيرفتند زمين و زمان را به هم بريزيم.

ليک دعوت وارد است از کردگار
با قبول و ناقبول ما چکار

وخلاصه مواظب باشيم خودمان را به جاي خدا و پيامبر(ص) نگذاريم، يک مقداري هم بگذاريم خداوند در قيامت هر تصميمي دارد بگيرد.

صفیر: آيا قرآن هم به اين موضوع اشاره كرده است؟

 قرآن هم اشاره مي كند و مي گويد تفكر و تأمّل كنيد، تدبّر كنيد حالا همه آنهايي كه تفكر و تعقل مي كنند يا تدبّر و تأمّل مي كنند اين طور نيست كه به يك نتيجه واحد برسند بلكه نتايج مختلف حاصل اين فرآيند است. بايد بپذيريم كه انسان ها داراي اختلاف فكر هستند و اگر ما يك چنين نگاهي داشته باشيم و از طرفي انسان شناسي ما مبتني بر مباني معرفت شناسانه و دين شناسانه باشد خيلي راحت اختلاف و تنوع را مي پذيريم آن وقت اگر دعوت به تقريب و وحدت بكنيم ديگر كسي نمي تواند ما را متهم كند كه از عقيده ات عبور كردي. يعني مي توان گفت همراه با حفظ عقيده و به رسميت شناختن عقايد ديگران، به وحدت دعوت کنيم. آن وقت ديگر هيچ فرقه و صاحب تفکري نمي گويد يا هم عقيده من باش يا هيچ! و به تعبير شهيد مطهري از عنصر «يا همه يا هيچ» استفاده نمي کند. اساساً يکي از دلداري هايي که قرآن به پيامبر (ص) مي دهد و بر آن تأکيد هم مي کند اين است که اي پيامبر عزيز! تو با انواع و اقسام انسان ها و عکس العمل ها روبرو هستي همه هم دعوت تو را نمي پذيرند از اين بابت نگران نباش همه چيز به دست خداست، جوش زيادي نزن، داور نهايي خداست و اگر خدا مي خواست همه را هدايت مي کرد، همه را امت واحده مي کرد، ريشه اختلاف ها را از بين مي برد و ده ها تعبير ديگر که براي ما مسلمانان بايستي درس آموز باشد. ما انسان ها بايد به جاي مسابقه در داوري نسبت به کفر و ايمان ديگران و فرجام اخروي هم نوع هايمان، به قول قرآن در خيرات مسابقه بگذاريم و کرامت را در تقوي جستجو کنيم؛«اِنّ أکرمکم عِندالله أتقاکُم».

صفیر: آقاي دكتر! قرآن كريم به عنوان مهم ترين سند وحدت آفرين بين مسلمانان، براي حفظ يكپارچگي امت اسلام بر چه محورهايي تأكيد كرده و در مقابل، چه تصويري از تفرقه و جدايي ارائه داده است؟ اين دو را حتماً قرآن با همديگر پيش برده، قرآن چه تصويري از وحدت و چه تصويري از تفرقه ارائه داده و راهكارهايي كه براي وحدت مورد تأكيد داده چيست؟

 اگر بخواهيم مجموع ديدگاهاي قرآن را بررسي کنيم اولاً؛ آيات زيادي وجود دارد كه ابتدا نفي از تفرقه، نفي از اختلاف، نفي از تنازع و نفي از شقاق مي کند. براي پرهيز دادن از اين ها زياد در قرآن تأكيد شده، از طرف ديگر بر وحدت، همدلي، تعاون، سلم، مودت، اخوت و اصلاح ذات البين تأكيد مي کند. در عين اين كه مي گويد تعصب نداشته باشيد، بدبين نباشيد، غيبت نكنيد، تهمت نزنيد و بر نفي مواردي كه موجب ايجاد اختلاف مي شود تأکيد مي کند؛ به چيزهايي که زمينه ساز وحدت است نيز تاکيد مي کند مثلا مي گويد تعاون داشته باشيد، يا صلح و سلام داشته باشيد: «وَ إن طائفتانِ مِنَ المُومنينَ اقتَتَلوا فأصلِحوا بينهما». و حتي براي رفع تنش بيشتر، دستور جنگ و قتال هم مي دهد و مي گويد اگر يک گروه زير بار صلح نرفت و تجاوز و طغيان کرد با آنها بجنگيد تا به امر خدا و صلح و سازش روي بياورند؛ حالا از جميعت هاي كوچك مانند خانواده که براي رفع نزاع خانوادگي دستور مي دهد که مثلا از طرفين نزاع حَکَم معرفي کنيد، تا جمعيت بزرگ بيرون از خانواده در قالب يک طايفه و قبيله و مذهب. نكته اي که بايد دقت كنيم اين است که به نظر مي رسد قرآن از تفرُّق و دسته دسته شدن مسلمان ها و جنگ و نزاع و شقاق هايي كه به جدايي مسلمانان منجر مي شود مطلقا جلوگيري مي كند؛ امّا از اختلافات فكري چطور؟ آيا مانند نزاع و شقاق از اين نوع اختلاف ها هم نهي مي کند؟ به نظر مي رسد نهي در اين مورد متفاوت از نهي از شقاق و تفرق باشد.

جلوگيري از اختلاف به اين معنا كه مي گويد: «ولا تفرقوا» يا: « وَ لاتكونوا كالذينَ تَفرَّقوا و اختَلفُوا مِن بَعد ما جائَهُمُ البَيناتِ». و يا: « و ما تَفرَّقوا إلا مِن بَعدِ ما جائَهُمُ العِلمُ بَغياً بَينَهُم». احساس مي شود كه اين اختلاف نهي شده بعد از آمدن «تبيّن» و علم، و از روي بغي است، در اين جا اختلاف از روي بَغي و لجاجت و ستم ممنوع شده است نه اين كه اختلاف بدون بغي و لجاجت، يا اختلافي كه به هر حال نتيجه طبيعي فكر است، مطلقا نهي شده باشد. قرآن براي مديريت اختلافات، طرح و انديشه دارد براي مديرت اختلافات مي گويد بَغي نكنيد، بدون علم حرف نزنيد، جاهلانه سخن نگوييد؛ از طرف ديگر محورهايي ذكر مي كند: « أطيعوالله وأطيعوا الرَّسولَ». اطاعت خدا و رسول(ص) كنيد . يا مي فرمايد: «و اعتَصِمُوا بِحبلِ الله». به ريسمان الهي چنگ بزنيد؛ خب اين حبل الله چيست؟ بيشتر مفسرين شيعه و سنّي قدر مشتركشان اين است كه حبل الله يعني قرآن که متن اسلام است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: « إنما انتم إخوان في دين الله»، يعني شما بر محور دين خدا، برادريد و بايد بر چنين محوري وحدت و همدلي داشته باشيد.

صفیر: يکي از آيات قرآن كه مي تواند دست مايه وحدت و همزيستي مسالمت آميز باشد، آيه: « فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» مي باشد، نظر شما چيست؟

 به نظر مي رسد، اين آيه همراه با آيه: «ادع الي سبيل ربک بالحکمة و الموعطة الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن»، مي تواند اختلافات را مديريت مي كند يعني ما بر اساس وظيفه اي كه قرآن ارائه كرده بايد جدال مان جدال احسن باشد. حتي به حضرت موسي مي گويد با فرعون با قول ليّن سخن بگو: « اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى» ( طه /43). با اين آيات، قرآن قصد مديريت اختلافات، نفي بَغي و نفي کلام و کردار جاهلانه و متعصبانه را دارد. عرض کردم قرآن هيچ گاه نگفته اختلاف نداشته باشيد حتي مثلا جدال نکنيد چون امكان ندارد انسان ها اختلاف نداشته باشد؛ انسان اگر اختلاف نداشته باشد، ديگر انسان نيست بايد بگويي مثلاً فرشته است! انسان ها به دليل عقول مختلفشان داراي اختلاف هستند. در برخي از آيات كه نازل شده و با هدف و قصد دلداري پيامبر است، چنين آموزه اي را ملاحظه مي کنيم مي گويد اي پيامبر با اين انسان ها که سركار داري هواهاي مختلف دارند، فكرهاي مختلف دارند، عجول هستند، مَنوع هستند، ظَلوم هستند. خلاصه به چيزي که خو گرفته اند به راحتي از دست نمي دهند و بيشترشان چموش هستند. يك جا ديدم كه شمس تبريزي به شخصي که ادعا مي کرد من تا حالا با خانمم اختلاف پيدا نكرده ام، هيچ اختلافي با همديگر نداريم و هيچ بگومگويي با هم نداشته ايم مي گويد: هر دو نفرتان منافقيد براي اين که نمي شود دو نفر باشند كه هيچ اختلافي نداشته باشند، شما از همديگر پنهان مي كنيد، از هم رودربايستي داريد.

صفیر: در قرآن هم صريحاً اشاره كرده است: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (الحجرات/13).

 بله اتفاقاً اين هم يکي از مواردي است که به ما آموخته شده و اين نوع اختلافات را سنت و خلقت و از آيات الهي مي داند. اختلاف شعوب و قبائل و اختلاف افكار و سليقه ها از جمله واقعيت هايي در جامعه بشري است که قرآن آن را به رسميت شناخته است.

صفیر: البته اختلاف شعوب و قبائل به اختلاف فكري هم مي رسد.

 بله! مرحوم علامه اتفاقاً همين را مي گويد. خود اختلاف مزاج ها و حالت فيزيکي ممكن است منجر به اختلاف استعدادها بشود و به هرحال قرآن اين ادب ديني را ياد ما مي دهد که بايد اختلاف را تحمل کرد.

صفیر: قرآن در مورد وحدت با ديگر اديان چه ديدگاهي دارد؟ آيا نگاه مثبتي دارد؟

 منظور شما از نگاه مثبت يعني چه؟ اگر بگوييم كه با پيروان اديان ديگر مناسبات خوبي داشته باشيم، که به پيامبرش دستور مي دهد بايد مناسبات تو با صاحبان اديان ديگر، مناسبات حسنه باشد به گونه اي كه جذب دين جديد و حقّ بشوند و بپذيرند كه ديگر دين جديد و کامل تري آمده است. امّا اگر بخواهيم بگوييم اديان ديگر را به رسميت شناخته اين جاي بحث مفصلي دارد که بايد در جاي خود به آن پرداخت.

صفیر: در قرآن آمده است: « مصدّقاً لما بين يديكم» يعني خطاب به اهل كتاب مي گويد اين قرآن و پيامبر چيزي را که در دست شما هست تصديق مي کند؛ اين نشان از نگاه مثبت به اديان ديگر نيست؟

 بله، در اصول كلّي بالاخره همه به يک سرچشمه مي رسند و به تعبير خود قرآن دين يكي است ولي شرايع مختلف است. چيزي كه قرآن بر آن تأكيد مي كند و ما مي توانيم تعبير كنيم اين است که اديان، شعاع هاي مختلف يک نور و از يک منبع ازلي و الهي برخاسته اند و اين ها همانند نور خورشيد هستند. خورشيد هم شعاع هاي مختلفي دارد، امّا همه نورها به يک اصل باز مي گردند. البته بحث تحريفات در اديان و اين که از چه نوعي بوده و مصاديق آن کدام است جاي بحث ديگري دارد.

صفیر: پس آياتي كه به شدت اهل كتاب را توبيخ مي كنند چيست؟

 توبيخ هاي اهل كتاب ناظر به رفتارها و لجبازي آنان پس از تبيُّن است. مي خواهد بگويد چرا كساني كه فهميدند راه جديدي که قبلاً در كتاب هاي آنها نشانه هاي آن آمده را قبول نمي کنند؟! به نظر مي رسد نوع برخورد قرآن در قالب توبيخ، در برابر رفتار خصمانه و لجوجانه و عناد برخي از سخنگويان حاميان آنهاست. پيامبر(ص) با اهل کتاب در مدينه مباحثه و احتجاح و مباهله داشت اما مقاتله نداشت بلکه با آنها پيمان هم بست.

صفیر: از پيامبر اسلام(ص) به عنوان مهم ترين محور و شخصيت وحدت آفرين نام مي برند. رفتار و سيره پيامبر(ص) را در حفظ وحدت بين مسلمانان، چگونه ارزيابي مي كنيد؟

 برجسته ترين روش و سيره پيامبر(ص) همان اخلاق کريمانه و بزرگوارنه و به تعبير قرآن خُلق عظيم اوست: « لو کُنتَ فَظَّا غَليظَ القَلبِ لانفَظوا مِن حَولِکَ». پيامبر(ص) رسالتش اين بود كه به دين جديد، با نرمي و ملاطفت و ملايمت دعوت کند و عواطف انساني مختلف را در نظر بگيرد. و لذا قرآن بسيار از پيامبر(ص) تعريف مي کند تا جايي که مي گويد ما اين قدر از تو هدايت مردم را نخواستيم که تو خود را زجر دهي: لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (الشعراء/ 3). مقداري ملاحظه خودت را هم بکن! در فتح مكه يكي از صحابه به نام سعد بن عباده خطاب به مشرکان مکه که شکست خورده بودند مي گفت: «اليوم يوم الملحمه» يعني امروز روز ملحمه و روز سختي است و نوبت ماست که به حساب شما مشرکان برسيم ولي پيامبر(ص) جلوگيري كرد، نصيحتش كرد و گفت به جاي اين شعار، شعار: «اليوم يوم المرحمه» سر دهند. در تاريخ آمده: در يکي از جنگ ها يکي از مشرکان، با پيامبر (ص) درگير شد و ظاهراً با شمشير خود به ظاهر بر پيامبر (ص) مسلط شد و اشراف پيدا كرد. به پيامبر(ص) گفت: چه کسي تو را از دست من نجات مي دهد؟ پيامبر(ص) فرمود: خداي من! تا رفت ضربه اي به پيامبر بزند خورد زمين و پيامبر(ص) بلند شد و فرمود: حالا چه کسي تو را از دست من نجات مي دهد؟ گفت: كَرَم و لطف و رحمت تو! ببينيد، دشمنان اسلام هم مي فهميدند كه پيامبر اسلام خيلي اهل كَرَم و لطف است و سرّ موفقيت پيامبر نيز همين بود. از طرف ديگر علاوه بر خلق عظيم و نگاه طبيبانه به ديگران تلاش پيامبر اين بود كه در عين حفظ جايگاه برخي از قبائل و حفظ برخي از سيره و روش هايي كه جا افتاده، با حميّتها و تعصبات جاهلي هم مبارزه كند. البته جنگ هاي قبيله اي خودش از عوامل مهم اختلافات بود؛ لذا اولين اقدام پيامبر در ابتداي ورود به مدينه بستن پيمان نامه و منشور وحدت بين همه قبائل به محوريت خودش بود. مي توان گفت از نگاه پيامبر، پيامبر بايد محور باشد، حرف حق بايد محور باشد، حميّت نبايد باشد، اخلاق محوري بايد باشد. با اين روش ها و مراكز اجتماعي كه هويتي به كلّ مسلمان ها بدهد، زمينه هاي ايجاد وحدت را آماده کرد مانند مسجد با اذان و قبله واحد. يعني محورها و مراكزي ايجاد كرد که باعث وحدت ميان مسلمان شد. اساسا به پيامبر(ص) بايد گفت پيامبر وحدت، پيامبر رحمت و پيامبر صلح و سلام پيامبر شفقت و مهرباني و مدارا؛ پيامبري که در حال مداواي زخم هايي که بر اثر اذيت مشرکين به او وارد شده بود مي گفت «اللهم اهد قومي فانهم لا يعلمون»! خداي من، قوم من نمي دانند آنان را هدايت کن!

صفیر: رفتار پيامبر اسلام با پيروان ديگر اديان چگونه بود؟

 با آنها هم پيمان نامه امنيتي و قرارداد تنظيم مناسبات متقابل بست. يعني در واقع مسلمان ها در كنار هم و غير مسلمان در اين پيمان نامه شريك اند و هيچ كس را هم مجبور نمي كرد. در همين پيمان نامه مي گويد كه مسيحي ها و يهودي ها هم حق دارند به دين خودشان پايبند باشند فقط يك سري شرايط بود كه همكاري با دشمن نكنند. يعني به رسميت پذيرفت که آنان هم در جامعه اسلامي حضور داشته باشند. با اين كه پيامبر(ص) صاحب قدرت بود و مي توانست همه را از قلمرو اسلامي بيرون كند، ولي آنان و حق شهروندي آنها را به رسميت شناخت و با آنان پيمان بست. در مواردي هم که روابط پيامبر (ص) با آنها تيره شد تقصير خود آنها بود که نقض پيمان مي کردند و با پيامبر (ص) و مسلمانان خدعه و نيرنگ مي کردند نمونه آن خيانت هاي برخي از يهوديان آن زمان بود.

صفیر: يعني پيامبر(ص) در اينجا به ديد انساني و نه به ديد مذهبي به همه نگاه كرده بودند.

 غير از اين نگاه، اصلاً پيامبر، پيامبر(ص) اجبار نبود، «لا اكراه في الدين»، يعني با اجبار نمي تواند كسي را به دين جديد دعوت كند. پيامبر مي خواست قُلوب را تسخير كند. تدين يک امر قلبي و باطني است يعني كسي که ايمان مي آورد نبايد ايمانش مثل ايمان اعراب منافق نباشد: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ (الحجرات/ 14). خيلي از اعراب و بني اميه آن زمان، ايمان در قلبشان رسوخ نکرده بود. پيامبر عقايدي را که بر اساس اجبار شکل بگيرد نمي خواست. زيرا در جامعه اي که وحدت و امنيت بر اساس زور باشد ثمره اي ندارد و ماندگار نيز نخواهد بود.

صفیر: به نظر شما عوامل تقرقه انداز كه پيامبر(ص) و در ادامه ائمه(ع) با آن مبارزه مي كردند چه چيزهايي بود و از كجا نشات مي گرفت؟

 يكي از عوامل مهم زمينه ساز تفرقه نوع نگاه به انسان ها و عقايد آنها است؛ نگاه بدبينانه و نگاه از روي تعصّب، تغيير نگاه به مومنين، تغيير نگاه به جامعه اسلامي و افراد و باورهاي آنها. در عصر حضور ائمه (ع)، جامعه داراي افكار مختلف بود؛ به غير از شيعيان و اصحاب خاصي كه اطرف ائمه(ع) بودند مابقي مخالف اهل بيت بودند البته با شدت و ضعفي که در مخالفتشان وجود داشت. هر چند به نظر بنده در ميان گروه هاي فکري و مذهبي و نه البته جريان هاي سياسي و حزبي، عنصري به نام عناد با اهل بيت(ع) نداشتيم. نهايت اين که در جرگه مذهب شيعه نبودند اما معاند و دشمن نبودند؛ ولي اهل بيت(ع) مي خواستند نگاه اصحابشان را تعديل كنند يا نگاه ديگر مسلمان ها را نسبت به همديگر عوض كنند. مثلا بعضي از اصحاب به امام صادق(ع) مي گويند ما شاقول يا معيار و ميزان گذاشتيم و با آن، ايمان و كفر افراد را مي سنجيم. امام(ع) مي فرمود چطور سنجيديد؟ مي گفتند: هر كسي ما را قبول دارد مومن است و هر كسي ما را قبول ندارد، يعني در سلك ما نيست مي گوييم مومن نيست و کافر است. امام(ع) مي گفتند: ما اين گونه نيستيم. و با اين نوع نگاه مخالفت مي کردند.

صفیر: اين معيار و سنجه ها از كجا نشأت مي گرفت؟

 اين نگاه در جامعه اسلامي رايج بود. در واقع رقابت هاي مذهبي، فكري و فرقه اي چنين نگاهي را ايجاد كرده بود چون هر مذهبي و صاحب هر مذهبي مي گفت فكر من و ديدگاه من حق محض است و ديگران باطل، پس هر كس مخالف من است بايد تغيير کند. به ويژه اين که در مواردي گروه هاي مذهبي کارکرد حزبي و سياسي هم به خود گرفته بودند؛ منتها ائمه(ع) اين گونه نبودند؛ ائمه مي گفتند كه اگر اين طور باشد ما هم بايد نسبت به شما يك ديد ديگري داشته باشيم چرا؟ چون شما مثل ما كه نمي توانيد باشيد و پيامبر(ص) هم بايد نسبت به ما اين نگاه را داشته باشد چون ما هم نمي توانيم مانند پيامبر(ص) باشيم.

روايت از امام صادق (ع) داريم كه: « لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ‏ خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَذَا الْخَلْقَ لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً»، اگر مردم مي دانستند كه خدا چگونه خلق را آفريده يعني اگر مي فهميدند انسان ها داراي افكار مختلفند و هر كسي در ذهن خودش به يك نتيجه اي رسيده و به آن نتيجه عشق مي ورزد ساختار ذهني افراد مختلف است «ما يلم احد احدا» هيچ كس ديگري را ملامت نمي کرد. اين درسي است كه به اصحابشان مي دادند. سخن امام اين است كه ايمان درجه دارد، بعضي نُه سهم دارند، بعضي هشت سهم و بعضي هفت سهم دارند و بعد مي گويد صاحب نه سهم نبايد به هشت سهمي طعنه بزند و... صاحب دو سهمي هم نبايد به يك سهمي طعنه بزند. اين بهترين روش براي حفظ وحدت است اگر اين مبنا بين مسلمان ها اعم از اصحاب ائمه و ديگران حاکم مي شد ديگر لازم نبود كه همديگر را نفي كنند يا اهانت كنند. اين مبنا وقتي درست شود و نگاه انسان شناسانه و نگاه دين شناسانه تغيير كند آن وقت ديگر من براي ترويج عقايد خودم به ديگري توهين نمي كنم چراکه روش اهل بيت(ع) اين طور بود. شواهدي داريم که بعضي مواقع عده اي فقط به خاطر رفتار اهل بيت(ع) ايمان آورده و مسلمان مي شدند.

پيام اصلي اخلاقي و ديني اهل بيت اين بود که: «كونوا لنا زينا ولا تكون علينا شينا»، موجب زينت ما باشيد و موجب وهن و ننگ و عار ما نباشيد. يا مي گويند كه اگر شما اين كار را بكنيد مي گويند: «هذا جعفري». با مخالفان اگر رفتار بد داشته باشيد مخالفان مي گويند اين تربيت شده جعفر بن محمد(ع) است آن وقت مكتب تان خدشه دار مي شود. و لذا الآن هم به نظرم اگر واقعاً كسي بخواهد مكتب امام جعفر صادق(ع) و مكتب اهل بيت را ترويج كند بايد رفتار آنها را داشته باشد. با دعوا، فحش، سبّ، لعن و اهانت و حتّي تظاهرات زيادي و نماد درست كردن و يك نوع مراسم خاص ايجاد کردن نمي توان تبليغ و ترويج و تقويت مذهب کرد. براي ترويج مناسب تر اين است که تمايز، تمايزات اخلاقي باشد، اگر شيعيان، شيعيان اخلاقي باشند شيعيان سلوكي باشند همان طور كه اهل بيت گفتند اهل ورع و اجتهاد و اهل خردورزي و اهل توجه و مهرباني و مردم داري و متانت و صبوري باشند اين صفات و ويژگي هاي اخلاقي خود به خود باعث ترويج وحدت مي شود. چرا ما امروزه شاهد گسترش برخي نحله-ها و حتي فرقه هاي ضاله و بي مبنا هستيم؟ به نظرم يکي از دلايل اصلي اين است که آنها از عنصر اخلاق و رحمت و مردم داري و مهرباني و جاذبه هاي تربيتي بهره برداري مي کنند با اين که ريشه دار نيستند. اخلاق و رحمتي كه اهل بيت(ع) ما بر آن تأكيد بسيار مي كردند، اما ديگران که خود را شيعه نمي دانند بدان عمل مي كنند و لذا به نتيجه هم مي رسند.

خلاصه اين که بايد هشدار امام علي(ع) را جدي گرفت که «مواظب باشيد ديگران در عمل به قرآن و پيام قرآن بر شما سبقت نگيرند». ما براي جبران اين نقيصه با بعضي كارهايمان مي خواهيم کار را پيش ببريم، مثلاً فقط مراسم جديد ايجاد مي كنيم يا تظاهرات خاصي ايجادمي كنيم، دهه ايجادمي کنيم و هفته ايجاد كنيم؛ با اين حال به دليل دور بودن از عمق اخلاق اهل بيت، نمي توانيم به مطلوب واقعي برسيم. البته معلوم است که مشکل عمل به رسالت اخلاقي بيشتر است، اما اگر بخواهيم کار پيش برود، چاره اي جز آن نداريم.

صفیر: با توجه به اين که زمان ائمه(ع)، زمانه تشتت آراء و اختلاف هاي فرقه اي بود، ائمه(ع) براي حفظ وحدت اسلامي و ترويج معارف ناب اسلامي چه مشکلاتي داشتند؟

 اگر بخواهيم مشكلات ائمه در عصر حضور را تقسيم بندي کنيم، بايد بگوييم مشكلات ائمه، يك سري داخلي و درون گروهي بود و يك سري مشكلات بيروني، چه در حوزه فکري و چه سياسي. سياسي به اين معنا كه حاكمان و طرفداران حاکمان با انگيزه هاي سياسي براي ائمه(ع) موانع ايجاد مي كردند و بسياري از موارد تقيّه ائمه هم در همين زمينه بود. يك سري موانع و مشکلات هم داخلي يعني مواضع فكري و ادعاهاي خارج از ظرفيت بود كه به نظرم خيلي مهم تر بود. اين مواضع و حرکات باعث ايجاد مشكلات فكري شده بود که هم درون خانواده اهل بيت بود مانند اختلاف اصحاب و ظهور اختلافات و فرقه هاي دروني شيعه، و از طرف ديگر موانع و مشكلات فكري بيرون فرقه اي و چالش هايي كه با صاحبان فرق و مكاتب ديگر غيرشيعي داشتند. اگر بخواهيم بگوييم چگونه اين موانع را پشت سر مي گذاشتند مي توان گفت حجم زيادي از تقيّه ائمه(ع) مربوط و معطوف به اين موارد فكري داخلي بود. بعضي ها فكر مي كنند تا اسم تقيّه ائمه مي آيد ناظر به خلفاي عباسي يا خلفاي اموي است، نه! بعضي از موارد تقيه ائمه ناظر به اقوام و اصحابشان بوده است. البته يکي از مهم ترين نشانه هاي کارهاي اعجاز آميز آن بزرگان، اين بود که با همه اين مشکلات و موانع، توانستند مکتب خودشان را در متن جامعه مطرح کنند و ميراث به اين عظمت و غنيي را از خود به جا بگذراند.

صفیر: مي توانيد مثالي بزنيد؟

 مثلاً مواردي بوده كه اصحاب ائمه(ع) عليه رقباي فكري يا خلفا خيلي تندروي مي كردند و موجب مشکلاتي براي ائمه و خودشان مي شدند، روايتي از امام داريم که مي فرمايند: در آخرت برخي را به جرم قتل به جهنم مي برند و چون طرف مورد عذاب مي گويد من که قتلي را مرتکب نشده ام به او مي گويند درست است که تو مستقيم کسي را نکشتي اما سخني گفتي و يا کاري کردي که موجب قتل برادرت شدي يعني تو هم در قتل او شريکي. ائمه گاهي مواقع در مقابل کارهاي تندروانه و حرف هاي احساسي برخي از شيعيان و علويان عکس العمل نشان مي دادند و جلوگيري مي کردند. من احساس مي كنم حتي حرف دلشان را در برابر آن ها نمي زدند و تقيه مي کردند. به هر حال اين افراد را چه زيدي بناميم و چه غالي و چه از ديگر منسوبان به ايشان، مشکلاتي از ناحيه آنها متوجه اهل بيت(ع) بوده است.

صفیر: موانعي که بيان کرديد مصدايقش را مي توانيد ذكر كنيد كه بيشتر با آن آشنا شويم؟

 همين ها که گفتيم خودش مصداق بود به هر حال در مورد موانع سياسي و موانع حكومتي چه در زمان بني اميه به عنوان رقباي اصلي و دشمنان پرانگيزه اهل بيت و چه در زمان بني عباس كه خود را جزء بني هاشم يا جزء خانواده اهل بيت مي دانستند. اگر چه از بني اميه چيزي کم نداشتند تا جايي که يکي از علويان گفته بود: «يا ليت جور بني مروان عادلنا يا ليت عدل بني العباس في النار».

به هر صورت از روز اول اهل بيت تحت فشار، اجبار و جو خفقان دستگاه حاکمه بودند. البته با شدت و ضعف. امّا در مورد موانع داخلي يك سري فرقه ها بودند از جمله فرقه اي به نام مرجئه که در رابطه با انحرافات سياسي يا در باب ايمان و رابطه ايمان و عمل حرف هايي مي زدند كه خود به خود موجب لااُبالي گري مي شد. همچنين عدّه اي به نام خوارج بودند كه حركات و حرف هاي آنان پيامش خشونت طلبي بود. در اين ميان عدّه اي خيلي عقل گرا و بي توجه به ظواهر ديني بودند مثل بعضي از معتزله و عدّه ديگري نيز، از اهل حديث بودند به نام حَشويه. و گروه هاي همسو با اهل بيت(ع)، رسالت اصلي شان جلوگيري از اين انحرافات مختلف و تبيين شريعت بود. شايد بتوان گفت حجم زيادي از انرژي اهل بيت معطوف به جلوگيري از انحرافات كلامي همين گروه ها و يا انحرافات در حوزه مسايل شريعت بود. بسياري از روايات رسيده از اهل بيت ناظر به چنين فضايي است.

صفیر: از جمله مهم ترين اين گروه ها مي توان از غاليان نام برد؟

جواب: به تعبير حضرتعالي از همه مهم تر غاليان بودند چون در جامعه به اسم اهل بيت و به بهانه معرفي جايگاه اهل بيت گاهي ويژگي ها و مناقبي را مطرح مي کردند كه ضربه و مصيبتش براي اهل بيت از همه بيشتر بود. علاوه بر آن ها گروه هاي ديگري كه تحت لواي اهل بيت و شيعه گري فعال بودند با خود اين بزرگوران مشکل داشتند. اين ها ضرباتشان بسيار بيشتر بود؛ زيرا برخي در جامعه فکر مي کردند لابد خود اهل بيت مي خواهند اين حرف ها را بگويند. شواهدي داريم که خلفاي عصر اهل بيت نيز از اين که اين حرف ها به نام اهل بيت گره بخورد بدشان نمي آمد. در جامع احاديث الشيعه هست كه به ابوحنيفه مي گويند حديث غدير را قبول داري؟ مي گويد بله من حديث غدير را قبول دارم ولي به اصحابم گفتم كه خيلي روي حديث غدير مانور ندهيد چون عدّه اي خيلي غلو مي کنند. احساس مي شود اين موانع داخلي و برخي گزافه گويي ها درباره آن بزرگان، پذيرش جامعه نسبت به اهل بيت را كمرنگ كرده بود. متأسفانه غاليان ميراث و فرهنگشان را طوري در متون ما جا زدند كه شناختش هم بسيار مشكل شده است.

صفیر: با توجه به اينكه در زمان اهل بيت(ع) گروه هاي مختلف غير شيعي در جامعه حضور داشتند، رفتار و برخورد ائمه(ع) با اهل تسنن و صاحبان مذاهب چگونه بود؟

 اگر بخواهيم رفتار اهل بيت (ع) را در اين باره اجمالا تبيين كنيم همين اندازه کافي است كه بگوييم امامان مکاتب فقهي اهل سنّت يعني مالكي، شافعي و حنفي و.. با اهل بيت ارتباط و مناسبات خوب و عميقي داشتند اين ارتباط يا اخذ حديث بود يا ارتباط شاگردي. همين اندازه كه امامان فقهي اهل سنّت اين همه تعريف و تمجيد از اهل بيت به ويژه نسبت به امام صادق و امام باقر(عليهماالسلام) داشتند، حكايت از اين دارد كه امامان(ع) با اينها رابطه اجتماعي و عاطفي و اخلاقي خوبي داشتند؛ گرچه از نظر فكري با هم بحث هم مي كردند. آنها كه به محضر امام مي آمدند امام تُشكش را براي آنان پهن مي كرد و به احترام آنها بلند مي شد ولي در عين حال در مورد مباني فكري و فقهي ابوحنيفه و بقيه مانند قياس، و ديگر منابع استنباط، ملاحظات و نقدهايي داشتند که اين خود حكايت از ارتباط مثبت و حسنه دارد. به نظر مي رسد نگاه اهل بيت به اينها به عنوان آدم هاي معاند نبود، حتي ابوحنيفه در زمان خلافت عباسي به خاطر حمايت از علويان و اهل بيت و قيام هاي آنان كتك خورد و منجر به كشته شدن او هم شد.

حالا اگر بخواهيم يک جوري تعبير كنيم و درِ باغ شهادت را خيلي تنگ نکنيم بايد بگوييم: شهيد ابوحنيفه، مثل زيد شهيد، يحياي شهيد و با سريالي که از قيام مختار ترسيم شد بگوييم: مختارِ شهيد.

صفیر: محورهاي وحدت از ديدگاه و سيره اهل بيت(ع) چه بودند؟

 اگر بخواهيم در مجموع بگوييم باز هم تأكيد مي كنم که اولين محور، محور اخلاق بود رعايت موازين اخلاقي با مخالفان؛ ما اگر در روايات اهل بيت جستجو كنيم و صفات شيعه را از نگاه آن عزيزان بازگو کنيم عمده ويژگي هاي مورد انتظار براي شيعيان را ويژگي ها و فضايل اخلاقي مي يابيم. رسالت اهل بيت(ع) ساختن يك جامعه اخلاقي و ايماني بود؛ اگر فرآيند جامعه يک فرايند اخلاقي باشد و افراد آن به تعبير امام باقر (ع) ـ كه در ذيل آيه « قولوا للناس حسنا» فرمودند ـ با ديگران برخورد نيكو داشته باشند و به گونه اي رفتار کنند که دوست دارند با خودشان همان گونه رفتار کنند؛ در اين صورت جامعه به سمت وحدت و همدلي مي رود. از طرفي در سيره اهل بيت تأكيد بر شركت در مراسم هاي اجتماعي و ديني، در آن عصر و زمان بوده است. در زماني که اکثريت مطلق از آنِ اهل سنت بوده امامان شيعه به پيروان خود دستور شرکت در نمازهاي جمعه و جماعت و ديگر تجمعات مسلمانان مي داده اند و اين ظاهر سازي تنها هم نبوده که مثلا پس از آن بياييد و در خانه قضا کنيد. اين حاکي از عنايت ايشان به امت واحده مي باشد. البته مسلم است که امامان تمام تلاش خود را براين قرار داده بودند که امت اسلامي را بر محور قرآن و سنت پيامبر(ص) جمع کنند و بنيان هاي امت واحده اسلامي و جامعه مترقي و اخلاقي را بر پايه آموزه هاي قرآن و سنت پيامبر(ص) ترويج کنند. اين که تا چه اندازه تلاش آنها قرين موفقيت بوده و چه اندازه مخاطب حرف شنو داشتند مطلب ديگري است.

صفیر: خود حضرات معصومان(ع) همين كارها ـ شرکت در جمعه و جماعت ـ را انجام مي دادند؟

 بله خودشان هم عنايت به انجام اين کارها داشتند. براي نمونه حضرت علي(ع) در آن بيست و پنج سال در نمازهاي جماعت خلفاي عصر خود شرکت مي کردند؛ در کتب روايي شيعه هم به اين مطلب اشاره شده است و امامان ديگر هم اصحاب خود را تشويق مي کردند که در نمازهاي جمعه و جماعت و تشييع جنازه هاي اهل سنت و ديگر مراسم ديني شركت كنند. به جزاين، در سيره حضرت علي(ع) است كه به خلفا مشورت مي دهد.

ببينيد! گاهي مواقع بحث بيعت ايشان مطرح مي شود که مثلاً با توسل به زور و اکراه بوده، ولي در مورد مشورت دادن كه نمي توان گفت اجبار در ميان بوده است و اصلا مشورت دادن و پيش قدم شدن در اصلاح امور قضايي، علمي، نظامي و گاهي اجرايي که با زور معنا ندارد. خود حضرت علي(ع) به خليفه دوم مشورت مي دهد كه اين كار را بكن يا نکن و مشاوره حقوقي و مشاوره نظامي مي دهد براي مثال به خليفه دوم مي گويد تو در خط مقدم جنگ شرکت نکن تا دشمن نفهمد که خليفه مسلمانان در جنگ حاضر شده و به وسيله کشتن خليفه همه سپاه اسلام از هم گسيخته شود؛ اين جمله خيلي مهم است که خليفه دوم بارها مي گويد: «لولا علي لهلک عمر».

سيره حضرت علي(ع) خيلي جالب است در عين تاکيد بر حق و حقوق خودش، امّا از حقّ خود مي گذرد و در بسياري موارد کمک مي کند که مشکلات جامعه اسلامي حل شود. اين کارها در واقع مربوط به سيره وحدت طلبي ايشان به عنوان وظيفه ديني بوده نه اين که بنابر مصلحت سياسي باشد. اين وظيفه ديني در نهج البلاغه که همه ما آن را قبول داريم گفته شده است: امام(ع) مي فرمايد اين نکته را بدانيد هيچ کس از من بر اتحاد و همبستگي امت محمد(ص) حريص تر نيست و اين کار و رويه را براي رضاي خدا و فرجام نيک پيش گرفته ام (نهج البلاغه، نامه78). آن حضرت بعد از اجحافي که در جريان انتخاب عثمان به عنوان خليفه بر ايشان شد باز مي فرمايد: «لقد علمتم اني احق الناس بها من غيري و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين ولم يکن فيها جورٌ الا علي خاصّه».

در اينجا مي بينيم همه همت آن حضرت متوجه سامان گيري امور مسلمين بود. حتي در آن لحظه اي كه به دست ابن ملجم ضربه مي خورد، اولين سخنش ـ برخلاف قول مشهور که گفتن «فزت و رب الكعبه» توسط ايشان است ـ اين است که: قاتل را بگيريد كه فرار نكند؛ اين به اين دليل نيست که از قاتل انتقام بگيرند بلکه به اين دليل است که مانند قضيه قتل عثمان، دودستگي و تفرقه و مسلمان کشي راه نيفتد و مبادا فردا عده اي براي خونخواهي علي(ع) به پاخيزند و دوباره به بهانه جديد، جنگ بين مسلمانان شعله ور شود. و به خاطر اين كه بفهماند كه اي مسلمان ها نکند به واسطه اين که يك نفر از خوارج من را كشته، جنگ طايفه اي و فرقه اي راه بيندازيد و بگوييد علي را آن فرقه كشت و آتش فتنه را ميان خودتان روشن کنيد. حتي حضرت علي(ع) با فرض گفتن «فزت و رب الكعبه» هم به فكر خودش نبود بلکه در آن لحظه هم به فكر رستگاري جامعه بود.

ديگر ائمه(ع) نيز اولاً تأكيدشان بر ساختن شيعياني اخلاقي بود كه رفتارشان متناسب با مكتب باشد. يعني رفتارشان به گونه اي باشد كه در ترويج مكتب بكوشند. ببينيد! بعضي ها مي خواهند عقايد را با احساسات و عواطف درست كنند الان هم همين طور است؛ قصد ترويج عقائدي را دارند که با عواطف ايجاد شود يا با منكوب كردن عواطف ديگران همراه باشد. واقعيت امر اين است که عقيده با عواطف و منکوب کردن ديگران پيش نمي رود؛ عقيده بايد با عقل و تدبير و برخورد نيكو كه طرف مقابل جذب بشود ملازم شود؛ احساسات و عواطف بدون پشتوانه هاي عقلي و منطقي براي بقاء تضمين ندارد.

روايتي در كتاب العشرة وسائل الشيعه است که اگر همه ما شيعيان جمع بشويم و واقعا به اين روايت فقط عمل کنيم، روايتي ديگر نمي خواهيم. اين روايت در رابطه با نوع برخورد و مواجهه با ديگران است، اين کلام امام صادق (ع) ناظر به زماني است كه رقابت فكري با مكتب اهل بيت اوج گرفته بود، يعني مكاتب فقهي و كلامي شكل گرفته بود و گروه هاي مختلفي در جامعه بودند. معاويه ابن وهب مي گويد به أبي عبدالله(ع) گفتم: « كَيْفَ‏ يَنْبَغِي‏ لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا وَ بَيْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ مِمَّنْ لَيْسُوا عَلَى أَمْرِنَا؟ فَقَالَ تَنْظُرُونَ إِلَى أَئِمَّتِكُمُ الَّذِينَ تَقْتَدُونَ بِهِمْ فَتَصْنَعُونَ مَا يَصْنَعُونَ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ وَ يَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ وَ يُقِيمُونَ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ وَ يُؤَدُّونَ الْأَمَانةَ إِلَيْهِمْ» (وسائل الشيعه12: 6).

سوال اين صحابي از امام صادق(ع) اين است که ما با ديگران چگونه معامله كنيم؟ ديگران اعم از رقباي فكري و در بين اين رقباي فكري ممکن است معاند هم باشد، دشمن هم باشد؛ البته مسحتضريد كه هر مخالفي كه معاند نيست. عناد با اهل بيت ويژه گروه و حزب خاصي بود هرچند برخي از افراد خارج از اين احزاب نيز گاهي مؤيد بودند در هر حال آن زمان عمدتاً دشمنان اهل بيت، خوارج و بني اميه بودند. ناصبي هم كه در روايت ما نام برده شده كساني نبودند كه صرفاً مخالف و يا از رقباي فکري اهل بيت بودند يا شيعه نبودند بلکه ناصبي ها كساني بودند كه بغض اهل بيت را داشتند و بغض اهل-بيت(ع)، دين و تديّن شان بود؛ والاّ يكي ممکن است مخالف اهل بيت باشد به اين معنا كه حرفشان را قبول نداشته باشد اما دشمنشان هم نبود؛ اينها جزء نواصب نبودند. خلاصه و لُب كلام اين است كه ما با مخالفانمان چگونه تعامل كنيم؟ امام نگفت مخالفتان را سبّ و لعن كنيد و به مقدساتشان اهانت كنيد بلکه گفت همان رفتاري که در ميان خودتان رسم است با آنان نيز داشته باشيد مانند عيادت مريضان آنان، شرکت در تشييع جنازه و اداء امانت و... يعني همان معامله مسلماني وبارکردن لوازم مسلماني.

شما ملاحظه کنيد که براساس روايات اهل بيت يك مسلمان نسبت به مسلمان چه حقوقي دارد؛ در ميان برخي روايات سي حق وجود دارد. اينجا فقط مي گويد مسلمان بر مسلمان و اسمي از شيعه و سني به ميان نمي آيد. اگر مسلمانان ده مورد از سخنان اهل-بيت(ع) درباره حقوق مسلماني را ادا كنند جامعه ما گلستان مي شود، مدينه فاضله مي شود.

اهل بيت تاکيد زيادي داشتند که شيعيان ادب جعفري را رعايت کنند؛ بايد با ديگران معاشرت داشته باشيد و در روايت معروفي است که: «كونوا لنا زينا و لا تكون علينا شينا» (وسائل،7:12) يعني موجب افتخار ما باشيد و موجب وهن و خجالت زدگي ما نباشيد. امروز و فردا هم ندارد امروزه هم كه اهل بيت در حيات ظاهري نيستند فرقي ندارد چون ما به عنوان سخنگوي مکتب و سيره و سخنان آنها هستيم ما به عنوان حامل پيام و مروّج پيام آن ها هستيم. شخصيت بزرگواري كه مي خواهد الگوي هدايت جامعه باشد پيروانش بايد به گونه اي رفتار کنند که بگويند آن شخص شاگردهاي خوبي تربيت كرده است. آن بزرگان که رسالت خودشان را در تبين وظايف ما و اتمام حجت انجام دادند اگر مشکلي باشد و جاذبه اي ايجاد نکند مشکل ماست.

يكي از مصداق هاي بي ادبي شامل اين اهانت هايي است كه بعضي از ما به مقدسات رقبايمان مي كنيم. پيام اصلي آنها اين است كه مي گويد اي شيعيان اگر مي خواهيد مورد رضايت ما باشيد كاري كنيد كه محبت ديگران به سمت ما جلب شود؛ حال اگر من بروم با عواطف و احساسات ديگري بازي كنم، توجهي به ملاحظات عاطفي و ملاحظات مذهبي ديگران نداشته باشم و به مقدسات مكتبي ديگران توهين و اهانت كنم؛ با اين کارها که نمي توان جلب محبت کرد؛ اگر خود آن بزرگان اهل خشونت گفتاري و رفتاري بودند، آيا مي توانستند اين گونه محبوب باشند و مثلا در حدود چهار هزار شاگرد- حال مستقيم يا غير مستقيم- از ميان اهل سنت داشته باشند؟! امام در ادامه حديثي مي فرمايد:« وادفعوا عنا کل قبيح»؛ هر كار زشت و شري را از ما دفع كنيد. يعني كاري نكنيد كه به اسم ما تمام بشود. به راستي آنچه به ما نسبت داده شده نادرست است و ما چنين نيستيم و در كتاب خدا براي ما حقي است، ما با پيامبر خدا خويشاونديم و خداوند ما را پاك كرده و پاك زاده شده ايم اين خصوصيات ماست، مبالغه بيش از اين هم نمي كنيم. ما انسان هاي پاك و فرزندان پيامبر هستيم. ما الگوي هدايت هستيم و به جزء دروغگو ادعاي آن را ندارد كه اينطور باشد. مخاطب اهل بيت هم عموم مسلمانان بودند. شما اينگونه احاديث را بسيار مي توانيد در کتب حديثي خودمان ملاحظه کنيد. مثلاً جامع احاديث الشيعه جلد بيستم که ويژه معاشرت با ديگران است را ببينيد، مصادقه الاخوان و خصال و صفات الشيعه شيخ صدوق را ببينيد واژه شيعه و شيعتنا را در معجم بحار الانوار جستجو کنيد آن وقت مي بينيد که چقدر بر حقوق مسلماناني و بر روابط ايماني و اسلامي تأکيد مي کنند. اين همه دستورات را نمي توان فقط ناظر به وظايف يک عده محدود شيعه در آن زمان دانست بلکه خطاب عمومي بود. بنابراين ما شيعيان با عملکردمان هم مي توانيم مردم را به اهل بيت جلب کنيم و هم آنها را از اهل بيت دور کنيم.

صفیر: با چه سبك و شيوه اي بايد رفتار کنيم تا به اين هدف دست يابيم؟

 اخلاق، اخلاق، اخلاق؛ يك روايت داريم که به آن مي گويند قاعده زرين اخلاق؛ حال اين قاعده چيست؟ جواب اين است که: « آن گونه با ديگران رفتار کن كه دوست داري با تو همان گونه باشند». ببيند وقتي به امام هادي(ع) توهين كردند چقدر عواطف و احساسات ما شيعيان جريحه دار شد با اينکه آن اهانت موردي بود و نمي توان آن را به عنوان يک جريان مطرح کرد. يک جوان بي هويت که دنبال شهرت طلبي خودش بود و عددي هم نبود و غلطي کرد. حالا بيش از يك ميليارد مسلمان اهل سنت در دنيا هستند که تقريبا سه برابر تمام شيعيان جهان است چرا بايد به خود حق بدهيم به مقدسات سه برابر تعداد خودمان توهين کنيم؟! اين ها را بايد بزرگان و مراجع در رساله هايشان بنويسند؛ رساله كه نبايد فقط يك سري احكام ظاهري باشد اين هم مطالبه تعداد زيادي از افراد جامعه است و مي خواهند وظيفه شان را بدانند. من تعجب كردم وقتي رهبري نظام جمهوري اسلامي اعلام کرد اهانت به مقدسات اهل سنت حرام است و کار بسيار هوشمندانه اي هم بود و در حد خودش جلوي بهانه فتنه گران را گرفت. بعضي از شبكه ها که هيچ ميانه خوبي با نظام ما و تفکر شيعي نداشتند خيلي استقبال کردند، مرموزانه تبليغ مي كردند كه اين فتواي جديد شيعيان است اينها مي خواستند ثابت کنند که طرد و نفي اهانت پديده جديدي در شيعه است در حالي که اين فتواي جديد نبود بلکه سيره مستمر اهل بيت(ع) اين بود و ديگر علماي قديم و جديد شيعه هم اين نظر را رد نمي کنند. البته بنده لازم است متذکر شوم که بحث ما الان داخلي است شما هم با محور قراردادن اثر بنده که رسالتش تقريب در انديشه شيعه است به گفتگو نشسته ايد.

حقيقت اين است که اگر بخواهيم بحث را عام تر کنيم از آن طرف مشکلات زيادي مشاهده مي شود. برخي از عالمان بزرگ و تأثيرگذار اهل سنت هم در عصر حاضر با اينکه علقه خاصي به وهابيت تکفيري ندارند و مخالف فکري آنها هستند، باز مجال داده اند که تندروها و تکفيري ها سخنگوي آنها شوند و متأسفانه بسيج و حرکت عمومي خاصي که حکايت از دغدغه وحدت طلبي برخي از آقايان باشد، ما مشاهده نمي کنيم. نمره خيلي از آنها در مقايسه با انتظاري که از آنها مي رود نمره قابل قبولي نيست. متأسفانه تبليغات وهابي هاي تندرو روي بعضي از آنها هم اثر کرده و کم ظرفيتي از خود نشان داده اند، بيش از هزار سال است که دولت هايي با گرايش اهل سنت در عراق حاکم اند، هيچ گاه شيعيان جنگ طايفه اي به خاطر اينکه دولت مردان آنها سني هستند به راه نينداخته اند با اين که اکثريت شيعه بوده اند؛ اما در حال حاضر با انتخابات آزاد دولت از آن شيعيان شده است ببينيد برخي از آنها چه سر و صدايي راه انداخته اند. حوادث چندساله اخير که خيلي هم براي جامعه اسلامي دردآور است نشان داده که ظرفيت و تحمل تقريبي و وحدت طلبي عالمان و بزرگان شيعه کم نيست. امّا به هر حال با توجه به الگو هاي بزرگ شيعي انتظار هم بيشتر است.

صفیر: امروزه در جامعه مراسم هاي زيادي رواج يافته و روز به روز نيز زيادتر مي شود، به نظر شما در زمان حضور امامان(ع) نيز اين چنين برنامه هايي بوده است؟

 مسلّم است که ما اين چنين برنامه هايي در آن زمان نداشته ايم. در زمان امامان(ع) تنها مراسمي که وجود داشته مرثيه خواني براي امام حسين(ع) بوده آن هم نه به سبک و سياق امروز. براي هيچ يک ديگر از اهل بيت نداريم که به اين شکل مراسمي گرفته شده باشد. قضيه امام حسين(ع) به علت محوريت آن، که مبارزه با ظلم و ستم بني اميه بوده و اين که حضرات معصومان(ع) نمي خواستند راه و هدف امام حسين(ع) فراموش شود، برگزار مي شده و تأکيد زيادي هم بر آن مي شد و هيچ قابل ترديد نيست. حقيقتاً آنها با اين سيره خود نگذاشتند قضيه کربلا فراموش شود عزاداري آنها به نوعي پرچم مبارزه با بني اميه و خلفاي جور بود. در رواياتي هم كه گفته ثواب زيارت امام حسين(ع) چقدر است من معتقدم در اينها نمي توان ترديد كرد، زيرا هدف بزرگداشت مقام و منزلت ايشان بوده است.

خصوصاً زمان بني اميه مي خواستند امام حسين(ع) را در واقع محوري عليه بني اميه قرار بدهند شهادت امام حسين(ع) و ياد آوري آن پرچم، تحريک احساسات عليه حزب منحوس اموي بود و نه عليه گروه هاي ديگر اهل سنّت. خوشبختانه همين پرچم تاثير خودش را گذاشت و از عوامل مهم سقوط بني اميه شد. امام حسين(ع) ويژه شيعيان نبوده بلکه امام و پيشواي همه مسلمان ها بوده است. حركتش هم يک حركت وحدت طلبانه بوده حتي کساني در قيام ايشان بودند از قبيل حرّ و زهير بن قين که عثماني بودند. عثماني ها کساني بودند طرفدار متعصب خليفه سوم بودند. اصلاً بحث شيعه و سنّي در آن زمان به اين صورت مطرح نبوده است. در جايي ديدم که امام حسين(ع) به عبدالله بن عمرگفت که اگر پدرت هم زنده بود با من همراهي مي کرد. بنابراين قيام امام حسين (ع) در آن زمان با رنگ و بوي شيعي و مخصوص شيعيان نبود و نبايد ايشان را منحصر در شيعيان کرد. البته به نظرم گاهي خيلي افراط مي شود که خودش موجب وهن مي شود، مواردي که با سيره خردورزانه اهل بيت و عقل و ورع تضاد دارد. شما اگر توجه کنيد وقتي در اينترنت كلمه شيعه را جستجو كني خيلي از موارد قمه زني و خون را مي آورند شيعه مساوي شده با قمه، زنجير و نمادگرايي صرف. متأسفانه وقتي ما بر نماد و ظواهر كه به جاي خود نيكوست زياد تأكيد كنيم، به گونه اي ظاهر مي شود كه محتواي اصيل يک ماجرا از محوريت خارج مي شود، اين طور نبايد باشد والا هيچ كس منكر اين نيست كه ما اين مراسم ها را به عنوان يک نماد و شعار اصيل بايد داشته باشيم. اما اگر فتيله را خيلي بالا بکشيم با يک چراغ دودي طرف هستيم. درست است که مغز بي پوست نمي شود اما نبايد آنقدر پوست را متورم کنيم که ديگر مغز به فراموشي رود و با دوربين مادون قرمز هم قابل رؤيت نباشد؛ مثل اين که برخي از زمان ها صوفيه آنقدر در برخي ظواهر افراط کردند که تا اسم صوفي را مي آوري رقص و سماع و کشکول و تبرزين و چرخ و دلق متبادر مي شود!

صفیر: در پايان اگر صحبت خاصي هست بفرماييد؟

 تأكيد من بر اين است كه بايد براي اين بحث ها وقت گذاشت هرچند اين کارها جرأت و شهامت خاص خود را مي طلبد. ممکن است در اين مسير متهم هم بشويم و اسمت را شسنّي هم بگذارند! ما اگر در راه وحدت مسلمان ها هرچقدر هم تلاش و كوشش كنيم حتي اگر يك عمري را بگذاريم و آبرويمان هم برود باز کم است؛ اگر ما موجب اين شويم كه يك خون كمتر ريخته بشود به نظرم خيلي ارزش دارد. همانگونه که قرآن هم به ما ياد داده که اگر يک نفر بي گناه را بکشي يا موجب کشته شدن او بشوي فرق ندارد گويا همه آنان ها را کشته اي و اگر موجب حيا و زنده ماندن يک نفر بشوي انگار موجب زنده ماندن همه انسان ها شده اي. به نظرم حركت شما کار ميمون و مباركي است و بايد ترويج داده شود، كما اينكه ما در دانشگاه اديان اين كار را مي كنيم. ان شاالله ما شاهد اين باشيم که كارهاي پژوهشي، تحقيقي و ترويجي در زمينه اتحاد مسلمان ها و رفع تعصّبات مذهبي هرچه بيشتر شود تا آن اندازه كه از دستمان برمي آيد تلاش کنيم و کار مورد رضايت اهل بيت (ع) هم باشد.

صفیر: خيلي ممنون، لطف كرديد.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org