Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: شيعه و اهل سنت، مشترکات و اختلافات

شيعه و اهل سنت، مشترکات و اختلافات

شيعه و اهل سنت، مشترکات و اختلافات آيت الله محمد آصف محسني (از علماي افغانستان)

اشاره :
آيت الله آصف محسني از علماي مبارز شيعه افغانستان است که در مدتي از نزديک، با اشغال گران شوروي سابق در حال مبارزه بود. ايشان از طرفداران نظريه تقريب و وحدت اسلامي است و به بسياري از کشورهاي مختلف اسلامي و اروپايي سفر کرده است. از اقدامات عملي وي به همراه ديگر عالمان آن کشور در افغانستان مي توان از جمله به: راه يابي مذهب جعفري در قانون اساسي افغانستان و راه اندازي شوراي علماي شيعه افغانستان، شوراي اخوت ميان شيعه و سني و تلاش براي حقوق اقليت شيعه در آن کشور؛ اشاره کرد. آنچه در پي مي آيد گزيده اي از مقاله بلند وي در باره برخي از مشترکات و اختلافات شيعه و سني در فروع و اصول و نگاه تقريبي به آن است که جهت اطلاع خوانندگان صفير درج مي شود.

يکم: موارد اتفاق نظر شيعه و سنّي
الف: در عقايد
1. آفريدگار و مدبر جهان، خداوند است؛
2. تنها خداوند، معبود است و عبادت جز براي او موجب شرك و خروج از اسلام است؛
3. خداوند، شريك و همتا ندارد؛
4. ذات خداوند، قابل درك نيست؛
5. خداوند، ازلي ، ابدي و سرمدي است؛
6. خداوند، عالم، قادر، مريد، مختار، سميع، بصير و مدرك به هر چيز مي باشد؛
7. همه موجودات، مخلوق خداوند هستند؛
8. خداوند، زنده است؛
9. خداوند، متكلم و صادق است؛
10. خداوند مركّب از اجزا نيست؛
11. خداوند، داراي جسم، و جسماني نيست؛
12. خداوند، محل حوادث نيست؛
13. پروردگار با مخلوقاتش متحد نيست؛ بلكه وجود او جدا از موجودات ديگر است؛
14. خداوند، در چيزي حلول نمي كند؛
15. خداوند، از غير خود بي نياز و غني است؛
16. مخلوقات، همه محتاج به خداوند هستند؛
17. آنچه در قرآن و سنت درباره صفات خداوند آمده، صحيح است؛
18. عرش، كرسي و لوح محفوظ، بر حق است؛
19. به ملائكه و كتب آسماني نازل شده بر انبياي كرام، خصوصاً قرآن مجيد كه بر حضرت ختمي مرتبت (ص) نازل شده، تصديق دارند؛
20. وحي بر انبيا حق است و پس از رحلت خاتم الانبياء وحي قطع شده است؛
21. قرآن كلام خداوند و عمل به آن لازم است و سنت نبوي بر همه مسلمان ها در همه زمان ها معتبر و حجت است؛
22. اسلام تا ابد دين جهاني و دين الهي شمرده مي شود و غير از اسلام، همه اديان ديگر منسوخ و غير قابل عمل است.( إن الدّين عِندَالله الإسلام)؛
23. خداوند بر بندگان خود ظلم نمي كند؛
24. خداوند براي راهنمايي انسان، افراد پاكي را برگزيده و منصب نبوت را به آنان عطا فرموده و براي مردم، انبيا و رسولان (ص) را مبعوث فرموده و شرايع آسماني را براي آنان فرستاده است؛
25. همه انبياء در قُرب و مقام يكسان نيستند، بعضي ها برتر از بعضي ديگر مي باشند. (تِلك الرُسُلُ فضّلنا بعضَهُم علي بَعض)؛
26. (لانُفرّق بين اَحِد من رُسله ) همه رسولان گرامي (ص) مورد تصديق و احترام هستند؛
27. جمعي از انبيا اولوالعزم مي باشند؛
28. تحول زمان هيچ گونه تغييري را در شريعت اسلام به وجود نمي آورد و بايد تا ابد به آنچه اسلام دستور داده پايبند بود؛
29. روز قيامت، سؤال و جواب و ميزان اعمال، همه بر حق است و تمام انسان ها در آن روز محشور مي شوند؛
30. معاد تنها روحاني نيست؛ بلكه روحاني و جسماني مي باشد؛
31. بهشت براي مؤمنين و دوزخ براي كفار معاند است و هر دو طايفه مُخَلّدند؛
32. آنچه از عذاب هاي جهنم و نعمت هاي بهشتي در قرآن و سنت وارد شده، بر حق است؛
33. عالم برزخ بر حق است؛
34. شفاعت صحيح است؛
35. آنچه در قرآن و سنت راجع به عالم برزخ وارد شده، مورد قبول است؛
36. منكر قيامت، مسلمان شمرده نمي شود؛
37. جان و مال مسلمان، محترم و تعرض به آن جايز نيست؛
38. اقرار و اعتراف به كلمه شهادتين (توحيد و رسالت) لازم و آنچه حضرت پيامبر اكرم (ص) آورده صحيح است؛
39. خداوند زنده كننده و ميراننده است و هر كسي اجلي دارد و رازق، خداوند است؛
40. معجزات انبيا و كرامات اوليا بر حق است.

ب: در فروع
1. در بيست و چهار ساعت، پنج نماز (هفده ركعت) فرض و واجب است: دو ركعت نماز صبح، چهار ركعت ظهر، چهار ركعت عصر، سه ركعت مغرب، چهار ركعت عشا با طهارت و ساير شرايط آن؛
2. لزوم استقبال به سمت كعبه در نماز و در دفن و ذبح و غيره؛
3. وجوب نماز بر ميت؛
4. وجوب روزه ماه رمضان در هر سال؛
5. وجوب زكات اموال و زكات فطره؛
6. وجوب حج بيت الله الحرام بر هر شخص مستطيع؛
7. خمس غنايم و بعضي از موارد ديگر؛
8. وجوب جهاد براي دفاع و ترويج دين اسلام؛
9. وجوب امر به معروف و نهي از منكر؛
10. وجوب تجهيز ميت مانند غسل و كفن و دفن؛
11. لزوم جواب به سلام و استحباب ابتدا به سلام؛
12. حرمت توهين و دشنام و غيبت و افترا و اضرار و گمان بد به ديگران؛
13. حرمت ظلم و غصب و قتل و ريا و ربا؛
14. حرمت زنا و لواط و پاره اي از مقدمات آنها؛
15. لزوم حجاب بر زن ها از نامحرمان؛
16. صحت معاملات از قبيل بيع و اجاره و مضاربه و امثال آنها؛
17. لزوم عقد نكاح در تحقق زوجيت و رفع آن به وسيله طلاق و لزوم عدّه نگه داشتن بر زن مطلقه؛
18. لزوم اجراي احكام حدود و ديات و قصاص و ضمانات؛
19. توزيع ما تَرَك ميّت و ميراث بر اساس قرآن و سنت.
... و ده ها مورد ديگر از واجبات و محرمات و احكام وضعي كه استيفاي آن مستلزم اطاله كلام مي شود.

دوم: موارد اختلاف نظر شيعه و سني

در اصول عقايد اسلامي بين شيعه و سنّي بحمدالله اختلافي وجود ندارد و تنها در چند مورد از جزئيات و شاخه هاي عقايد، اختلاق نظر هست، آنچه را در ذهن نگارنده حاضر است در اين جا مي نگارم:

1.اختلاف نظر در تفسير تكلّم خداوند؛

2.اختلاف نظر در اين كه مؤمنان خداوند را در قيامت مي بينند يا نه؛ اشاعره (اكثريت اهل سنت) به صحت ديدن مذكور معتقدند، ولي شيعه و جماعتي از اهل سنت (معتزله و بعضي از اشاعره مانند فريد و جدي) نه تنها به عدم آن معتقدند، بلكه آن را عقلاً محال مي دانند،

3.صفات ذاتي خداوند، مانند علم، قدرت، حيات و امثال آن؛ آيا عين ذات حق است يا زايد بر ذات او؟ شيعه نظريه اول را اختيار كرده و اهل سنت در اين مورد اختلاف نظر دارند و اكثر اشاعره آن را زايد بر ذات مي دانند؛

4.مشهور بين مسلمانان شيعه و سنّي اين است كه در قرآن مجيد تحريفي صورت نگرفته؛ يعني چيزي از سور و آيات آن كم نشده است، ولي عده قليلي خيال كرده اند كه پاره اي از آيات قرآن كم شده و مدرك آنها، رواياتي است كه در كتب شيعه و سنّي نقل شده است، ولي اين روايات، قابل توجه بسياري از دانشمندان طرفين واقع نشده و به آنها جواب داده اند: (وَ إنّاله لَحَفظُون)؛

5.رواياتي كه به سند معتبر از حضرت نبوي نقل شده است، به اتفاق طرفين حجت است، ولي درباره جمعي از راويان، نظر علماي طرفين مختلف است. گروهي دسته اي از راويان را صادق مي دانند و گروهي دسته اي از آنان را كاذب يا مجهول مي پندارند و اين اختلاف، هم در ميان علماي علم رجال اهل سنت و هم در ميان علماي رجال شيعه وجود دارد؛

6.اين كه آيا همه صحابه عادل اند، همان طور كه مشهور اهل سنت مي گويد، يا جمعي خوب و جمعي نااهل اند، همان طور كه شيعه مي گويد؟ بحثي است دراز و جنجال برانگير؛

7.جانشيني بعد از حضرت پيامبراكرم (ص) را اهل سنّت، از خلفاي چهار گانه ـ رضي الله عنهم ـ مي دانند و شيعه آن را مختص به ائمه دوازده گانه (ع) از عترت پيغمبر اكرم (ص) مي دانند؛

8.مسأله جبر و اختيار انسان در افعال اختياري خودش، كه اماميه انسان را مختار و اشاعره افعال را صادر از خداوند، و انسان را كاسب مي دانند؛

9.مشهور دانشمندان اهل سنت لازم مي دانند كه مسلمانان عوام بايد در مسائل فقهي از آراي يكي از ارباب مذاهب اربعه (ابوحنيفه، مالك بن انس، محمد بن ادريس شافعي و احمد بن حنبل ) پيروي كنند، نه از مذاهب ديگر؛ در حالي كه شيعيان مي گويند: بايد از نظريات امامان دوازده گانه اهل بيت (ع) پيروي مي شود.

نگاهي ديگر به موارد نه گانه مورد اختلاف

1.مورد اول چندان مهم نيست. اصل صفت تكلم براي خداوند مسلّم است و تفسير معناي آن مسأله اي بسيار جزئي و علمي است كه قابل توجه و اعتنا نيست؛

2.مورد دوم را براي قيامت مي گذاريم. همه قبول دارند كه در دنيا خداوند ديدني نيست؛

3.مسأله عينيت صفات ذاتي يا زايد بودن آنها بر ذات، با آن همه اهميتي كه دارد، چون يك مسأله كاملاً علمي است، كه فكر عوام به آن نمي رسد و منشأ تعصبات و نزاع مردمي نمي شود، پس آن را در همان لابه لاي كتاب هاي علم كلام باقي مي گذاريم؛

4.در مورد چهارم تعجب مي كنيم؛ زيرا كه مشهور دانشمندان طرفين به صيانت و عدم تحريف قرآن مجيد قائل اند و روايات درباره تحريف را قبول ندارند و اهل سنت روايات درباره تحريف را حمل بر نسخ در تلاوت مي كنند و علماي شيعه روايات تحريف را توجيه مي كنند و همه اصرار دارند كه قرآن نازل شده بر پيامبر اكرم(ص) همين قرآن امروزي است و به آن افتخار مي كنند؛ ولي عده اي از كم سوادان و مغرضان اصرار دارند که پيروان مذهب ديگر را به اعتقاد به تحريف متهم کنند. نقش جمعي از افراطيان در يك كشور عربي در اين مورد بسيار مخرب است، حتي بعضي ها ادعا دارند كه قرآن شيعه، سي پاره (جزء) نيست؛ بلكه چهل پاره است! واقعاً كه تعجب آور است؛ قرآن مجيد در اكثر خانه هاي مسلمانان شيعه و سنّي وجود دارد و ميليون ها نسخه از آن در همه كشورهاي اسلامي مانند ايران و عراق و لبنان به چاپ رسيده و من قسم مي خورم كه هيچ فرد شيعه تا كنون قرآن چهل پاره را نديده است، ولي بازار افترا و دروغ همچنان گرم باقي مانده و جمعي از سودجويان مشغول فريب دادن عوام هستند و بايد بر بدبختي مسلمانان گريه نمود! مسلمانان آگاه، از اين موارد بايد پند و عبرت بگيرند كه دروغ گويان چگونه اختلاف موهومي را خلق مي كنند و مردم را بدان مشغول مي دارند. و اين همه خيانت خفت بار را از روي تعصب يا براي پول انجام مي دهند. آيا دانشمندان مصلح نبايد دكان اين دين فروشان را ببندند؟

5.در مورد پنجم مي گوييم: اهل سنت روايات وارده از طريق خود را در صحاح سته و غير آنها جمع آوري كرده اند و شيعه روايات وارده از طريق اهل بيت(ع) را در كتب اربعه و غير آنها تدوين كرده اند. و هر كدام طريق ديگري را مورد عمل قرار نمي دهند و علت عمده اختلاف فقهي، همين امر است.

ولي آنچه در اين مورد مي شود بيان داشت، اين است كه اختلاف فاحش فقط در طريق و اسناد روايات هست كه مربوط به علم رجال مي شود، نه در خود روايات؛ زيرا اختلاف در خود روايات اين قدر زياد نيست؛ بلكه اندك است. بسياري از مطالب را اهل سنت، از طريق راويان خود از قول صحابه و آنها از حضرت پيامبر اكرم (ص) نقل كرده اند، كه اگر روزي جمعي از دانشمندان، روايات قريب المعاني شيعه و سنّي را جمع آوري كنند، بسيار زياد خواهد بود و اين كار بسيار خوبي است. بنابراين، نبايد فريب تفرقه افكنان را خورد كه مي گويد: كتب روايات شيعه و سنّي قابل جمع نيست و اختلافات زيادي دارند. بايد متوجه بود كه اختلاف سند روايات غير از اختلاف در معاني متون روايات است و مهم اين است، و گفتيم بسيار زياد از هم دور نيستند.

6.در مورد ششم كه عدالت صحابه است، در ميان خود اهل سنت اقوالي متفاوت وجود دارد، كه ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه آنها را به طور مفصل با ذكر دلايل و شواهد بيان مي كند. جمعي، همه اصحاب را عادل نمي دانند؛ بلكه مي گويند: اصل در صحابه عدالت است (اصالة العدالة) مگر آن كه خلاف آن ثابت شود. علماي شيعه مي گويند: در تعديل اصحاب بايد روي زندگاني هر فرد و عمل او غور و تعمق نمود و سپس قضاوت كرد. به نظر بنده كه در كتاب بحوث في علم الرجال ذكر كرده ام، مي شود كه در قرآن مجيد اصالة العدالة را در حق صحابه مؤمن اول اسلام استفاده نمود.

راه اصلاح اجتماعي در اين مورد اين است كه طرفين از افراط و تفريط (غلو و بدگويي) صرف نظر كنند و مشاهير صحابه را به خوبي ياد كنند. و يزيد و امثال او از بني اميه و دشمنان اهل بيت(ع) را بهتر از امام حسين (ع) (سيد جوانان اهل بهشت) ندانند. (و كَذلك جَعَلنكُم اُمّة وسطا). سنّيان نبايد به اهل بيت پيغمبر و ائمه دوازده گانه (ع) بي مهري نشان دهند و از ذكر فضايل و مناقب آنان ناراحت شوند. وهابي ها امروز حتي در توهين به آنها قلم فرسايي مي كنند و به طور نمونه مي شود به كتاب الشيعه والسنه و امثال آن مراجعه نمود، در حالي كه محبت اهل بيت پيغمبر را دانشمندان اهل سنت به طور اجماع، واجب مي دانند. اما بعضي ها در مقام دفاع از يزيد و شمر و امثال آنها كتاب نوشته اند. بعضي ها مي گويند: حضرت حسين به شمشير جدش كشته شد (نعوذبالله منه).
شيعيان هم نبايد به خلفاي راشدين بدگويي كنند كه يكي از آثار اين بدگويي، رواج كينه و عداوت بين مسلمانان است و مداخله بيگانگان. بنده دشنام دادن به خلفاي راشدين را در اين جا براي همه ي شيعيان حرام اعلان مي كنم و در اين حكم تنها من نيستم و بسياري از دانشمندان شيعه آن را قبول دارند. عوام غافل شيعه بايد متوجه باشند، كه در تمام كتب فتوايي شيعه (توضيح المسائل هاي مجتهدان عظام را ملاحظه كنيد) بدگويي به صحابه اجازه داد نشده؛ تا چه رسد كه بدگويي مورد تحسين باشد.

نتيجه بحث هاي علمي و تاريخي هر چه باشد، بايد بفهميم كه ايجاد درگيري و عداوت و خونريزي ميان مسلمانان و حتي تضعيف اسلام به هر نامي كه باشد، از محرمات كبيره است و شيطان نبايد مسلمانان را فريب دهد. بهترين زمينه اتحاد مسلمانان، احترام نمودن به مذاهب و عقايد همديگر است و نيز اجتناب از تحريك احساسات يكديگر.

يك شيعه به فتواي امام ابوحنيفه عمل نخواهد كرد و نيز يك فرد سنّي به نظر امام صادق (ع) عمل نمي كند، ولي احترام به امام صادق (ع) و ابوحنيفه به عنوان پيشواي ميليون ها مسلمان بايد مسلّم باشد و نبايد به شخصيت هاي علمي اسلامي بي اعتنايي نشان داد و نبايد عواطف همديگر را جريحه دار نمود كه عملي جاهلانه و غلط است.

در روان شناسي مي گويند: تأثير فرد بيشتر از تأثير اصل است. اختلاف علمي، اختلاف در اصل است كه منشأ نزاع و خونريزي نمي شود، ولي اختلاف در مورد اشخاص، اختلاف در فرد است و تشنج زا. بنابراين، بايد در اين مورد بسيار دقيق و محتاط بود و از تحقير و توهين ارباب مذاهب جداً جلوگيري نمود. خداوند در قرآن مجيد به مسلمانان دستور مي دهد كه خدايان كفار را سب نكنيد و فحش ندهيد، كه آنان نيز خداوند جهان را دشنام خواهند داد. آيا مسلمانان نبايد از اين دستور حكيمانه در زندگاني داخلي خود استفاده ببرند؟!

7.جنجال برانگيزترين مورد اختلاف شيعه و سنّي، موضوع خلافت است كه در صدر اسلام تاكنون ادامه يافته است، و اي كاش ادامه نمي يافت و مسلمانان از اين اختلاف نجات مي يافتند. اهل سنت مي گويند: نص از جانب مقام رسالت مبني بر جانشيني كسي نرسيده، مردم جناب ابوبكر را به عنوان خليفه انتخاب كردند و بعد سه تن ديگر را و خلفاي راشدين چهار نفرند كه افضل صحابه اند. شيعه معتقدند: امامت همانند نبوت فردي است نه نوعي؛ يعني انتصابي خداوند است، نه انتخابي مردم. و نصوص زيادي از حضرت پيامبر اكرم (ص) مبني بر جانشيني علي (ع) رسيده است و پس از آن امامت به يازده فرزند علي(ع) رسيده است، كه واجب الاتباع مي باشند.

بحث در جهات تاريخي و علمي اين موضوع، از هدف اين كتاب به دور است و آنچه در اين رساله كوچك مورد نظر است، مصالحه اي است كه بايد بين طرفين به وجود بيايد، تا نزاع و بدبيني تخفيف يافته و مسلمانان به همديگر نزديك گردند و از مبالغه در اختلاف خودداري شود.

[...]جاهل بر دو قسم است: قاصر و مقصر. دومي مستحق سرزنش و عقاب است؛ ولي اوّلي به حكم عقل و شرع معذور است. هزار و چند صد سال از اين قضيه مي گذرد. تحقيق حق براي غالب دانشمندان ميسور نيست تا چه رسد به عوام. پس نبايد تعصب بي مورد به خرج داد و هر مخالف در اعتقاد را مقصر و يا معاند دانست و او را طرد نمود. ما بايد مخالفان در مذهب را رد نكنيم و آنان را برادران ديني خود بدانيم و در چارچوب ضوابط اسلامي با هم همكاري كنيم. امامت در نظر شيعيان، هر چند از اصول شمرده مي شود، نه از فروع؛ ولي از اصول مذهب محسوب مي شود، نه از اصول دين؛ يعني منكر امامان (ع) از مذهب شيعه بيرون مي رود، نه از دين اسلام.

به سنّي ها مي گوييم، اگر وجوب پيروي از ائمه ي اهل بيت(ع) به نظر شما ثابت نشده است، ما بحثي نداريم، ولي شما شيعه را كه معتقد به لزوم پيروي از اهل بيت(ع) هستند، معذور بداريد. شيعيان در اين باب به رواياتي استدلال مي كنند، كه از طريق شما وارد شده است و اسناد و دلالت آ نها را تمام مي دانند، بنابراين، اگر آنان به حق رفته اند، شما مخالف حقيقت نشويد و اگر به راه خطا رفته اند، شما آنان را مستحق هجران و دشمني ندانيد. مجتهد گاهي مصيب است كه دو اجر دارد و گاهي مخطيء، كه اهل سنت از راه صحابه، و شيعيان از طريق اهل بيت، در تعقيب آن هستند. فكر مي كنم اگر به منطق و انصاف مراجعه كنيم، و اگر خداوند مسلمان را از شرّ ملّا نماهاي بي سواد و بدتر از نادان، و از شرّ مزدوران بيگانه نجات دهد، مطالب بالا تا حدود زيادي گرد و غبار تعصب و نزاع را فرو مي نشاند و فاصله طرفين را كم مي كند و زمينه را براي وحدت و برادري اسلامي فراهم مي سازد. 

8.در مورد هشتم به كتاب توحيد اسلامي و نظري بر وهابيت مراجعه شود، كه موضوع به طور مفصل صحبت شده و در آ ن كتاب آمده است كه اگر در تفسير كسب كه اشاعره به آ ن معتقدند، خوش ذوقي به خرج داده شود، با اختياري كه اماميه به آ ن معتقد است، قابل انطباق مي شود.

9.در مورد نهم به نكات زير توجه كنيد:

اولاً، دليل معتبري بر انحصار مذاهب فقهي معروف وجود ندارد؛

ثانياً، جمعي از دانشمندان اهل سنت نيز به صحت اجتهاد خارج از مذاهب چهارگانه مذكور صريحاً فتوا داده اند؛

ثالثاً، امام جعفر صادق(ع) استاد ابو حنيفه بوده و مقام علمي و معنوي ايشان بسيار عالي بوده است و حداقل از مقام علمي رهبران مذاهب اربعه كمتر نبوده است، پس نبايد پيروي از ايشان در نظر اهل سنت سبب اشكال و ايرادي گردد. شيعيان بايد به فقه حنفي احترام بگذارند و سنيان نيز به فقه جعفري اعتراف كنند. انكار حجيت فقه جعفري و يا انكار پيروي شيعه از فقه جعفري، مثل انكار ضروريات و بديهيات است. شيعيان از عمل نكردن سنيان به فقه اهل بيت(ع)، نبايد اظهار ناراحتي كنند؛ چون براي اهل سنت كه عمل به چهار مذهب را صحيح مي دانند، مي توانند عمل شيعه را نيز صحيح بدانند، چنانچه شيخ محمود شلتوت، رييس سابق جامع الازهر مصر، فتواي جواز عمل به مذهب تشيع را داده است.

اختلاف در فروعات فقهي

در تمام علوم انساني، اختلاف نظر ميان دانشمندان وجود دارد، افكار علما مانند صورت هايشان متفاوت است. و همين تفاوت فكري اختلافات علمي را به دنبال مي آورد و هيچ گاه از زندگاني بشر جدا نخواهد شد. اختلاف نظر در مسايل فقهي، نه تنها در ميان شيعه و سنّي وجود دارد، كه بين خود دانشمندان سنّي و مذاهب مختلف آن به شدت وجود دارد. فقهاي شيعه نيز در همه مسائل، داراي يك نظر نيستند و اختلاف نظري دارند، بدون اين كه اين اختلاف از احترام متقابل آنها بكاهد. پس چرا اختلافات بين شيعه و سنّي موجب دشمني و دوري گردد؟ آيا اين از وسوسه هاي دشمنان اسلام و احمقانه نيست؟!

هر مسلمان بايد در عقايد و اعمال و سلوك خود حجت شرعي و مبرء ذمه داشته باشد، ولي نبايد در تشخيص حجت لجاجت و تعصب به خرج داد. درست است، كه امر به معروف و نهي از منكر واجب است، ولي بايد در گفتار و نوشتار، نزاكت هاي اخلاقي را مد نظر قرار داد، كه به تحريك احساسات و بروز عداوت منجر نشود. مي شود براي اثبات حقانيت مذهب خود، كتاب نوشت، ولي بايد مواظب قلم بود كه طغيان نكند و باعث مزيد دشمني ديگران نگردد. اختلاف فتوا در اسلام مشروعيت دارد و همه دانشمندان آن را به عنوان يك واقعيت غير قابل انكار تلقي مي نمايند؛ ولي افراد شرور آن را جنجال برانگيز معرفي مي كنند، كه لازم است جلو آنان گرفته شود. البته وهابيت هم نمي گذارد كه شيعه و سنّي با هم يك جا جمع شوند. افراطيون خود ما هم همين طور. در همين اثنايي كه ايران صدها هزار دلار براي تقريب مصرف مي كند، يك آخوند كم عقل بلند مي شود در ضدّ تقريب چيزهايي مي نويسد و چاپ مي كند، خب معلوم است كه او نمي فهمد. ببينيد كساني هستند كه در قلوبشان مرض دارند و نمي خواهند بين شيعه و سنّي اتحاد بشود.

يك راه خيلي پر زحمتي است، ولي بايد برويم و حوصله داشته باشيم و تسليم اينها نشويم. نه افراط را از طرف شيعه قبول كنيم و نه از طرف سنّي، چنان كه تفريط هم كه مقام امامت را پايين بياوريم و بخواهيم گذشت كنيم، صحيح نيست. نه ما اين كار را مي كنيم و نه به سنّي ها مي گوييم كه اين كار را بكنند. نه شيعه سنّي مي شود و نه سنّي شيعه، ولي به مذاهب ديگر كه مي رسيم، بايد آنان را معذور بداريم. به اعتقاد من، نود و نه درصد از آنها جاهل قاصر هستند، همان طور كه در اين طرف بسياري قاصر هستند. از متون قرآن و سنت شريف، به خاطر تفاوت هاي مراتب علمي و ذوقي خود يكسان نبوده اند، كه طبعا مذاهب متعددي در طول تاريخ شكل گرفته اند. در استفاده از احاديث مباركه نبوي، مشكل وثاقت و ضعف راويان نيز وجود داشته و علماي علم رجال در اين مورد متفاوت بوده و هستند و لذا جمعي، حديثي را معتبر دانسته و به آن عمل كرده اند و جمعي به خاطر اين كه وثاقت بعضي از راويان حديث براي آنان ثابت نشده، به آن عمل نكرده اند. موارد حكم عقل (در مذهب شيعه) و قياس (در مذهب حنفي و بعضي از مذاهب ديگر) و اجماعات نيز، اختلافاتي را در نظريات دانشمندان اسلامي پديد آورده است. به علاوه كه اوضاع سياسي و اجتماعي و فاميلي دانشمندان و خصوصيات زمان و مكان آنان نيز، در پيش داوري و در مكان آنان نيز، در پيش داوري و در تفاوت آراي آنان مؤثر بوده است. به هر حال، اين گونه اختلافات، طبيعي و عادي و حتي غير قابل اجتناب است.

موانع تقريب

1.تفريق و تخريب خارجي دشمنان اسلام و مسلمين، چه به انگيزه تعصب ديني و چه به انگيزه استثمار و سياسي.

2.تفريق و تخريب داخلي كه به دو گونه وجود دارد:
الف. تخريب منسجم و دسته جمعي به پشتوانه و حمايت مادي و معنوي بعضي از مراكز كه ظاهراً آخرين سال هاي عمر خود را طي مي كنند و احتمالاً اين مراكز بيش از چند سال، نتواند عمر كنند.
ب. تخريب فردي به انگيزه ثواب! مانند عالمان مذهبي كوتاه نظر و غالبا كم سواد. و تخريب فردي به انگيزه رياست طلبي و شهرت و پولداري، حتي از راه اجير شدن براي خارجي ها.
اكثر اين موانع از بين رفتني نيستند، و اصحاب تقريب بايد به فكر اكثريت عوام مسلمان باشند و آنها را به سوي تقريب، جهت دهي نماينده و وقت خود را نبايد براي تقريب عمومي و يا از بين بردن اين موانع، بيهوده ضايع كنند.

عوامل تقريب

1.تشكيل مدارس ديني مختلط از پيروان مذاهب متعدد؛ مانند مذاهب اربعه و غير آنها و مذاهب شيعه (اماميه و زيديه) و مذهب اباضيه و مذاهب كلامي شيعه و اشعري و معتزلي و ماتريدي و غير آنها. در هر شهري كه مثلاً، پيروان دو سه مذهب وجود داشته باشند. اين كار در تهران، هم اكنون از چند سال قبل عملي شده و دانشگاهي به اين منظور تأسيس گرديده است و اميد مي رود كه توسعه پيدا كند. در افغانستان نيز پس از تكميل ساختمان حوزه علميه خاتم النبيين در كابل، بر اساس وعده هاي مكرر اين جانب در سخنراني ها در تلويزيون و كنفرانس ها، به كمك خداوند عملي خواهد شد.

2.انتشار نشريه مشترك ماهانه از سوي دانشمندان مذاهب، در هر شهري كه پيروان دو مذهب يا بيشتر از مذاهب اسلامي وجود دارند. اين نشريه آثار مفيد خود را حتماً به جا مي گذارد.

3.تدوين، طبع و نشر احاديث مشترك نبوي كه از طريق اهل بيت(ع) و از طريق صحابه وارده شده است، كه يا متفق اللفظ والمعني است يا متفق المعني. اين كتاب، سنگ محكمي به دهن تفرقه اندازان مي زند.

4.تشكيل جلسات تبليغي مشترك در اوقات مناسب ديني، مانند ماه رمضان، تجليل از نزول قرآن، ميلاد نبي (ع) و امثال اينها كه شيعه و سنّي بر آنها اتفاق دارند.

5.تشخيص دقيق موارد متفق عليه و مختلف فيه بين طرفين، تا به وسيله اختلاف موهوم و غير واقعي از هم دور نشويم.

6.اشتراك در غم و شادي پيروان ساير مذاهب كه در يك محل زندگاني مي كنند.

7.ادامه كنفرانس هاي تقريبي مانند همين كنفرانس(وحدت اسلامي) و توسعه آن در كشورهاي ديگر.

8.تشكيل شوراهاي اخوت اسلامي به منظور تقريب در هر محلي كه جمع معتنابهي از شيعه و سنّي اقامت دارند.

9.كم كردن فشارهاي سياسي و اعطاي حقوق كامل مدني و غيره، توسط دولت ها به اقليت هاي مذهبي كه قهراً محبت را در بردارد. در افغانستان ماده ي 45 و 131 قانون اساسي سال 1382 شيعيان را از دولت و اكثريت راضي نمود.

10. برائت شيعه از غلات، و برائت اهل سنت از نواصب، تا وجود اين دو طايفه باعث اشتباه برادران مسلمان شيعه و سنّي نشود و همه بايد بدانيم كه غلو و ناصبي گري در اسلام مشروعيتي ندارند.

(منبع: کتاب «تقريب مذاهب از نظر تا عمل» نشر اديان)

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org