Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: ریشه ضرب المثل «شتر ديدي نديدي»! (سلیمان محمودی)

ریشه ضرب المثل «شتر ديدي نديدي»! (سلیمان محمودی)

هر گاه بخواهند كسي را تهديد كنند كه سرّ مكتوبي را فاش نكند به او مي گويند: «شتر ديدي نديدي» يعني «ديده» را «ناديده» بگير و مثل اين كه واقعه اي رخ نداده و چيزي را نديدی، ازآن درگذرو آن را فراموش كن، و گرنه براي تو خالي از ضرر و زحمت نخواهد بود. بدیهی است ریشۀ این عبارت مثلی از واقعه ای تاریخی آب می خورد که به صورت ضرب المثل در آمده است و اکنون به شرح واقعه می پردازیم.

«نزار بن معد كربي بن عدنان» سه پسر داشت به نام های «مضر»، «ربيعه» و «اياد» كه هر كدام در هوش و فراست و تیزبینی يگانه زمان بوده اند. نازك بيني و باريك بيني اين سه برادر دردرك وتشخيص مطلب تا به حدي بود كه كه هر چيزي از نظر تيزبين آنان مي گذشت از اثر، پي به مؤثر مي بردند و علل و جهات وجودي آن چيز را استنباط مي كردند.

چون مدارج تحصيل دانش را در حد مقدورات عصر و زمان طي كردند پدر را دريغ آمد كه آن سه خلف صدق چون آب راكد درمأمن و جایگاه خويش بمانند وعلوم اكتسابي را با سير آفاق و انفس و از رهگذر تجارب و مشهودات عيني به مرحله تكامل نرسانند. پس فرمان داد كه از شهر و ديار خويش خارج شوند و مدتي را به سير و سفر بپردازند.

برادران امر پدر را پذیرفتند، و راه يمامه وبحرين را درپيش گرفتند. در میانۀ سفر به سارباني برخوردند كه دنبال شتر گمشده اش مي گشت و از آنان نيز پرس وجو كرد، که آیا شترش را در مسیر خود دیده اند یا نه؟ مضر گفت: «مثل اين كه شترتوازيك چشم كور بود». ساربان جواب داد: «بلي يك چشمش كور است». ربيعه گفت: «به نظر مي رسد كه يكي ازدندانهايش هم شكسته باشد». ساربان تصديق كرد. اياد گفت: «ظاهرا يك پايش هم لنگ بوده است». ساربان پاسخ داد: «آري همين طور است». به ساربان گفتند: «از همين راهي كه ما آمده ايم بروتا به مقصود برسي و شتر را پیدا کنی» :

زان نشانها که بود بی کم و کاست

شبهه از پیش ساربان برخاست

ساربان با آن ها خداحافظي كرد و از راهی كه آن ها نشان دادند به دنبال شتر گمشده رفت ولي هر چه بيشتر رفت بيشتر مأيوس شد و اثري از شتر نيافت. ناگزير پس از طي مسافتي بازگشت و دوباره از آن سه برادر نشاني را خواست:

گفت از این سوي تا بيك فرسنگ

پايم از تاختن نداشت درنگ

در نوشتم بسي گريوه كوه

وز تك و پو در آمدم بستوه

ديده، گردي از آن رميده نديد

گرد چبود، كه آفريده نديد

مضر پرسيد: «مگر بار شتر تو روغن و شهد نبود»؟ گفت: «چرا». ربيعه سؤال كرد: «مگر كنيزي هم بر روي شتر سوار نبود»؟ ساربان با خوشحالي گفت: «آري چنين است». اياذ انگشت بر شقيقه گذاشت و پس از لحظه اي تفكر گفت: «به گمان من آن جميله باردارهم بود، اين طورنيست»؟ ساربان بيچاره كه ازكثرت تعجب وحيرت چيزي نمانده بود شاخ در بياورد جواب داد: «اتفاقا همين طور است پس در اين صورت براي من ترديدي باقي نمانده كه شترمرا شما ديديد؛ چه آن همه نشانی ها را که به جز صاحب شتر کسی نمی تواند تشخیص دهد شما تا ندیده باشید نمی توانستید در ذهن خود بسپارید و شرح دهید»:

ساربان زان همه نشان درست

گَََََرد شك را زپيش خاطر شُست

آگهي چون نداشت از فنّشان

چنگ در زد سبك بدامنشان

هر چه برادران سوگند خوردند كه ما شتررا نديده ايم وازروي تیزبینی و دقت نظر آن علامت ها و نشاني ها را گفتيم سودي نبخشيد و ساربان از آنها نزد حاكم وقت بحرین «افعي جهرمي» شكايت برد.

حاكم پس از بازجوئي و با توجه به نشا ني هاي مشخصي كه از آنها شنيد جرم و گناهشان را مسلم دانست و دستور داد آن ها را به زندان انداختند. برادران درزندان يكديگر را ملاقات كردند و از اين كه هوش و فراست ذاتي بلاي جانشان شده چنين گرفتاري ودردسر براي آن ها فراهم كرد، از بخت و اقبال خود ناليدند .مضر برادر ارشد كه بيش از ربيعه و ایاد ناراحت شده بود در نهايت عصبانيت به برادرانش گفت: «با آن كه ما شتر نديديم و به حكم فراست چنان دريافتي كرديم به اين مصيبت گرفتار شديم. يادتان باشد از اين به بعد حتي اگر شتر ديديد، نديديد زيرا در اين دور و زمانه «نديده» را «ديده» تلقي مي كنند، پناه بر خدا اگر ديده باشيم»!

باري، چند روزي از زنداني شدن سه برادر نگذشته بود كه ساربان شتر گمشده اش را پيدا كرد و در نزد حاكم از تهمت و بهتاني كه به آن بي گناهان زده بود معذرت خواست:

گفت با شه كه من بدولت شاه

يافتم هر چه فوت گشت ز راه

شتر و هر چه بود بار بر او

وان عروسي كه بد سوار برو

حاكم آن سه برادر را آزاد كرد و چون آثار نجابت و اصالت در جبین آنان مشاهده كرد براي ايشان خانۀ مسکونی در حریم حرم خود در نظر گرفت و به هنگام فراغت با ايشان صحبت مي داشت و از فراست و تیزبینی آنان در مشکلات امور یاری می جست و اختلاط مي كرد. روزي كه بر سر نشاط بودند به تقريبي سخن شتر گمشده به ميان آمد و حاكم راجع به نشاني هائي كه از شتر ناديده داده بودند از آنان توضیح خواست که شما چگونه آن همه علامت و نشانی داده اید در حالی که شتر را اصلاً ندیده بودید؟ مضر گفت: «حقیقت این است که از راهي كه آمده بوديم علف هاي طرف راست جاده چريده شده بود ولي علف هاي جانب چپ جاده دست نخورده و برپاي ايستاده بود لاجرم چنين دانستم كه شتر را يك چشم كور بود كه جانب چپ جاده را نديده علف ها سالم مانده است».

همه يكسوي ديدم اندر راه

خوردنش از درخت و شاخ و گياه

نقش بستم كه يك طرف كور است

كش به يك سوي در چرا زورست

ربيعه گفت: «شتر را عادت براينست كه بوتۀ علف را با دندان هايش يك جا از بيخ برمي كند و مي خورد ولي چون در بوته هاي علف كنار جاده نقصان دندان در علف خوردن ظاهر بود پنداشتم كه يكي از دندانهاي شتر بايد شكسته باشد».

برادر کوچک تر، اياد، به عرض رسانيد كه: «درمسيرراه جاي دودست و يك پاي شتر در حين راه رفتن عمق و فرورفتگي داشت ولي يكي از پاها را به زمين مي كشيد. از آن كشش معلومم شد يك پاي شتر لنگ است كه آهسته بر زمين مي نهادند و بر مي داشت».

بار ديگر برادر ارشد، مضر، راجع به بار شتر به سخن آمد:

گفت اول دمي كه از من رفت

ماجرا ز انگبين و روغن رفت

آنچنان بد كه از خس و خاشاك

ديدم آلايشي فتاده بخاك

مگس افكنده بود يكسو شور

سوي ديگر قطار لشكر مور

«ازهجوم مگس تفرس شهد كردم واز تراكم مورچه ها دانستم كه يك لنگه ديگر از بار شتر روغن بوده است». ربيعه گفت: «اين كه تشخيص دادم كنيزي برشتر سوار است از آن جهت بود كه در مسير راه كه ساربان شتر را خوابانيده بود اثر بول وغايط ديدم و از فاصله ی ناچیز بول و غایط بر روی زمین استنباط شد كه آن اثراز زن است نه مرد.اما چرا گفتم آن زن كنيز بود نه آزاد، بدان سبب است كه زنان آزاد را اگر در مسير راه، قضاي حاجتي پيش آيد به كناري دور از دید مردم و جاده، مثلاً پشت تل و تپه یا داخل گودی و چاله ای که کسی او را نبیند می روند و رفع حاجت می کنند. تنها كنيزان دور از شهر و دیار می باشند كه مشكلات زندگي و بندگي به ويژه ديو شهوت صاحبان، قيد شرم و آزرم را از دست و پايشان باز می گشاید و مانند روسپیان از گشودن بند اِزار و قضاي حاجت در كنار بار شتر و مقابل دیدگان صاحب و مالک خود واهمه و پروایی ندارند. با این مقدمه که عرض شد چون اثر بول و غایط را در کنار بار شتر دیدم بر من ثابت و مسلم شد آن که بر شتر سوار است از جنس زنان است نه مردان. کنیز است نه آزاد». صاحب تاریخ نگارستان دلیل دیگری بر مؤنث بودن سوار سوار بر شتر می آورد:

آنکه بر وی سوار گفتم زن

از نشان دو پاش بردم ظن

نفس از آن بوی در گداز آمد

دیگ شهوت در اهتزار آمد

اياد، برادر كوچك تر، كه بر حمل و بارداري كنيزك تشخیص داده بود اظهار داشت: «معمولاً آدمي چه زن وچه مرد وقتي كه از زمين برمي خيزد به حكم ضرورت برای حفظ تعادل بدن فقط يك دست را بر زمين می گذارد و بلند مي شود ولي چون در آن محل كه ساربان شتر را خوابانيده بود اثر كف دودست ديده شده است لذا استنباط كردم كه آن كنيزك بايد حامله و باردار بوده باشد»:

ديدم آنجا كه نقش پايش بست

گشته پيدا بخاك نقش دو دست

گفتم آن حامل و گرانبارست

كز زمين خاستنش دشوارست

تشريح و توصيف اين علائم و امارات، بهت و حيرت حاكم بحرین را دو چندان كرد و در تعظيم وبزرگی آنان بيشتر كوشيد. همواره پاي صحبت آنان مي نشست و هرروز براي آنها تحفه و هداياي مي فرستاد...[ و این داستان ادامه دارد]

(برگرفته از: ریشه های امثال وحکم، ص670)

باباطاهر در دو بیتی زیر به این ارسال مثل اشاره می کند:

از آن روزی که ما را آفریدی

به غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا به حق هشت و چهارت

زما بگذر شتر دیدی، ندیدی

از شیخ اجل سعدی شیراز هم این شعر را نقل می کنیم:

سعدیا چند خوری چوب شتربانان را

می توان گفت ز اول که شتر دیدی؟ نه

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org