Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: ناگفته هايي از دوران سياسي امام‌

ناگفته هايي از دوران سياسي امام‌

بنده، قبل از عزيمت به قم، در سال 1325 وارد اصفهان شدم و مشغول خواندن جامع المقدمات شدم. آن ايام زمان نخست وزيري قوام بود. ما خيلي كوچك بوديم. حوزه علميه اصفهان با رهبري سه نفر از آيات بزرگ: مرحوم حاج شيخ مرتضي اردكاني، مرحوم حاج آقا حسين خادمي و مرحوم حاج شيخ محمد رضا جرقويه اي اصفهاني اداره مي شد.

درست به خاطر دارم كه جمعيت زيادي از طلاب از مدرسه صدر به طرف تلگراف خانه حركت كردند تا متحصن بشوند. دستور آمده بود كه اينها را بزنند، به حدي كه وقتي مرحوم شيخ محمد رضا جرقويه اي به زمين افتاد، با لگد و قنداق تفنگ به پهلويش زدند. ايشان در اثر همان ضربات فوت كرد.

بنده با ديدن اين صحنه ها و چنين جرياناتي در اصفهان درس خواندم و مسائل سياسي را دنبال كردم. تا اينكه در سال 1330 پس از اتمام جامع المقدمات به قم آمدم. هنوز چند ماهي نگذشته بود كه با نام امام خميني - سلام اللّه عليه - آشنا شدم. آن زمان دوستي داشتم كه پاي درس ايشان مي رفت و با اخوي نيز خيلي آشنا بود. او از درس امام مخصوصاً از اصول ايشان خيلي تعريف مي كرد. آرام آرام مي شنيدم كه زمينه بدگويي و تهمت راجع به ايشان مهيا مي شود، و اين همه، زمينه ساز اين بود كه عنوان فقاهت امام را از بين ببرند و نگذارند به عنوان يك فقيه اعلم در حوزه ها مطرح بشود. اين نقشه اي بود كه به دست دشمنان آگاه و يا دوستان نادان در حال وقوع بود.

ما هم چون تازه وارد حوزه شده بوديم و چند صباحي نيز در درس آقاي بروجردي شركت كرده بوديم، مي ترسيديم كه مبادا با رفتن به درس فقه امام، وقتمان ضايع شود. اين ترديد به سبب همان تبليغات وسيعي بود كه عليه ايشان انجام داده بودند. همان طور كه گفتم آن موقع معروف بود كه اصول امام خوب است و فقه ايشان خوب نيست. بالاخره فكر مي كنم در سال 35 - 34 بود كه تصميم به استخاره نزد مرحوم آقاي فكور گرفتم. ايشان در جواب گفتند: يا مي خواهيد به مسافرت اماكن مقدسه برويد و يا جلسه درس، چون تعبير روضه بهشتي آمده است. اما در هر دو حال اگر به اعتاب مقدسه رفتيد همسفري هايي پيدا مي كنيد كه با هم توافق و تفاهم نداريد و هميشه اختلاف داريد. اگر به جلسه درس رفتيد بسيار پر بركت و مفيد است، اما با دوستاني مباحثه مي كنيد كه هميشه با هم اختلاف داريد به ايشان گفتم كه مي خواهيم پاي درس حاج آقا روح الله برويم. ايشان فرمود خيلي خوب است ولي با هم مباحثه اي هايتان اختلاف سليقه پيدا مي كنيد. بر حسب فكر خودمان گفتيم ما مي رويم و دقت مي كنيم كه با دوستانمان اختلاف سليقه نداشته باشيم.

درس فقه امام را شروع كرديم و مرتب مي رفتيم و با چند نفر هم مباحثه مي كرديم. از شما دور نماند كه ما هميشه با هم اختلاف داشتيم، به حدي كه صداي بلندمان، مزاحم ديگران مي شد، ولي در عين حال مفيد هم بود. اصول ايشان را هم كه از قبل مي رفتيم.

پس از اينكه دقت در فقه را از ايشان ديديم، با خود به اين نتيجه رسيديم كه نظر مخالفان بر اين است كه امام به عنوان يك فقيه مطرح نشود و تنها يك اصولي باقي بماند، آن هم اصولي اي كه به حوزه ارتباط ندارد.

با اين احساس و درك مظلوميت امام، تصميم گرفتيم كه فقاهت ايشان را در فيضيه مطرح كنيم. معمولاً رسم بر اين است كه همه مي نشينند و گفتگو مي كنند، اما ما از اين طرف فيضيه تا آن طرف حياط را مي پيموديم و بلند بلند نظرات فقهي ايشان را مطرح مي كرديم. مي خواستيم ثابت كنيم كه حرفهاي فقهي امام در مسجد سلماسي، حرفهاي محققانه و از متن حوزه است و تفقه، خلاقيت و نوآوري از ويژگي هاي آن است. اين عوامل باعث شد كه ما هرچه بيشتر با افكار و انديشه هاي بلند ايشان آشنا شويم و هرچه بيشتر با ايشان مأنوس شويم. علاقه و تعهدمان نيز بيشتر مي شد، تا جايي كه حاضر مي شديم در روزهاي اعياد و وفيات، از مهمانان امام نيز پذيرايي كنيم.

اين آشنايي و الفت با امام باعث شد كه من بيش از حد جسارت به خرج دهم و به طرح اشكال بپردازم. يادم مي آيد كه يك روز در درس گفتم: آقا يك اشكال دارم. مرحوم شهيد سعيدي گفتند: بگو يك اشتباه دارم. درست است كه طرح سؤال من يك اشكال بود ولي ادب حكم مي كرد كه در مقابل استاد به اشتباه خود اعتراف كنم. خلاصه من به طرح سؤالات مختلف مي پرداختم و حدود هشت سال پا به پاي امام مي رفتم و مي پرسيدم و مي پرسيدم، ولي هيچ گاه نديدم و احساس نكردم كه امام خسته شوند و يا چهره عوض كنند. حالا مي فهمم كه علت آن همه صبر و برد باري اين بود كه ايشان مي خواستند شاگرد بپرورانند تا در آينده براي مصالح اسلام و تشيع مفيد باشند.

مدتها گذشت تا اينكه آقاي بروجردي فوت كردند، ولي هنوز قضيه انجمن هاي ايالتي و ولايتي مطرح نبود، اما مرجعيت امام مطرح شده بود.

يادم مي آيد كه يك روز در امامزاده قاسم كه بنده همراه امام بودم، يكي از منبري هاي مشهدي مي خواست به ديدن ايشان بيايد. من ساعتي را تنظيم كردم و ايشان آمدند. از هر طرف صحبت شد، تا آمد يك كلامي از مرحوم آقاي ميلاني به ميان آورد، امام با همان ابهت خاص خودشان گفتند: پايتان را از گليمتان درازتر نكنيد و بلند شدند و رفتند.

آن منبري، اصلاً توقع چنين برخوردي را نداشت. به او گفتم، امام به هيچ كس اجازه نمي دهد كه در مقابلش به بزرگان توهين كنند و يا غيبتي را بشنود، در صورتي كه اين شخص مي توانست در تبليغ مرجعيت امام، بسيار مؤثر باشد.

به خاطر دارم كه يكي از روحانيان تهران كه به دستگاه پهلوي نيز وابسته بود، به امام گفت: دستگاه مي خواهد پس از فوت آقاي بروجردي، يك نفر از علما را بزرگ كند و سپس او را به زمين بزند، به حدي كه ديگر كسي جرات نكند در مقابل دولت و شاه بايستد و آن عالم، كسي غير از شما نيست.

امام هم فرمود : به آنها بگوييد اين قبا به اندازه تن من نيست ولي اگر آن را براي من دوختيد، ديگر آسايش نداريد.

آن روحاني گفت چطور نمي توانند، مگر نديديد كه با مرحوم كاشاني چه كردند؟

امام فرمود: مرحوم كاشاني بدون حوزه علميه بزرگ شد، ولي من با حوزه بزرگ مي شوم. آنها مي توانند يك شخص را نابود كنند و بكوبند، اما حوزه را نمي توانند از بين ببرند.

اين تفكر امام بود و بر همين اساس به حوزه و روحانيت احترام مي گذاشت و هر گاه احساس مي كرد كه در يك گوشه اي از مملكت به يك روحاني بي احترامي كرده اند، فرياد بر مي آورد. يادم مي آيد وقتي كه مرحوم آقا سيد احمد خوانساري را در تهران زدند، فرمود: اگر خون حسين در تن من است، تا اينها را نابود نكنم، ساكت نخواهم ماند.

اساس و شالوده فكري امام، اهميت ندادن به شاه و وابستگان او بود. در صورتي كه در آن ايام شاه به بزرگان حوزه تلگراف مي زد و آنها به شاه، ولي اگر امام مطلبي را عنوان مي كرد، بدون تذكر و راهنمايي نبود. بسياري از بزرگان ديدار با شخصيت هاي سياسي آن روز را مهم مي دانستند در صورتي كه براي امام چنين نبود.

يادم مي آيد مرحوم بُدلا به دكتر اميني گفته بود كه با امام هم ملاقات كند. ايشان هم وقتي اعلام كرد كه مي خواهد به ديدن امام بيايد، مخالفتي نكرد، ولي او را در اتاقي كه مملو از جمعيت بود ملاقات كرد و با اين كار مي خواست به او بفهماند كه در مقابل علماي حوزه، قدرتي ندارد.

بالاخره قضاياي انجمن هاي ايالتي و ولايتي رخ داد و امام دستگير و سپس به تركيه تبعيد مي شود.

از خصيصه هاي ديگر امام اين بود كه هيچ گاه نديديم و نشنيديم كه ترور و تروريستها را تأييد كند. حتي شنيدم كه با ترور رزم آرا مخالف بود، البته اين مخالفت، موافقت با آن شخص نبود، بلكه مشي ايشان اين اجازه را نمي داد كه با ترور موافق باشند و يا حركت هاي مسلحانه را تأييد كنند. چنين روشي را ايشان هيچ گاه تأييد نمي كرد.

من يادم مي آيد در همان ايام مبارزات، بعض از افراد غير تمند ديني از تهران مي آمدند و بسيار اظهار علاقه مي كردند و حاضر بودند جانشان را در راه نهضت بدهند، اما جرات نمي كردند بگويند كه ما مي خواهيم كسي را بكشيم، چرا كه امام اين جنبه از مبارزه را به طور كلي قبول نداشت. معروف است كه وقتي برخي مي خواستند در رابطه با ترور حسن علي منصور اقداماتي كنند و از ايشان اجازه بگيرند، اجازه نداد. يادم هست كه حتي در مورد كساني كه كسروي و هژير را كشتند، تنها به اين جمله اكتفا كرد كه: خدا آنها را رحمت كند و بيامرزد.

در طول مبارزات امام نيز، ما هيچ گاه نشنيديم كه با ترور و تروريستها موافق باشد، اما همين امام در آن ايامي كه مرحوم كاشاني، منفور دولت و برخي روحانيون شده و خانه نشين گشته بود، درس اصول خود را تعطيل مي كند و به عيادت ايشان مي رود. اين دقت و توجه امام زماني صورت مي گيرد كه در همين فيضيه عليه آيت اللّه كاشاني، سرود مي خواندند.

از نكات قابل توجه ديگر اينكه شخصيت مرحوم آيت اللّه بروجردي را بايد از بيت ايشان جدا كرد. اطرافيان ايشان عليه فدائيان اسلام و مرحوم نواب صفوي حرفها مي زدند ولي ما هيچ گاه از شخص ايشان مطلبي نشنيديم و امام نيز همين طور بود. هيچ گاه له يا عليه فدائيان اسلام سخني نگفت، ولي با مبارزات مسلحانه آنها موافق نبود. در زمان مرجعيت آقاي بروجردي امام هيچ گاه در امور حوزه دخالت نمي كرد و بيشترين و بهترين احترامها را نسبت به ايشان ادا مي كرد و از آيت اللّه بروجردي به عنوان يك شخيصت علمي و با تقوا نام مي برد، با اينكه بيت ايشان براي امام مشكلاتي ايجاد كرده بودند ولي هيچ گاه آنها را بروز نداد و آشكار نكرد. من فكر مي كنم كه موضوع وحدت مسلمانان و عزت و عظمت اسلام براي ايشان در درجه اول اهميت قرار داشت و لذا وارد تحركات سياسي آن روز علما نمي شد. از طرف ديگر امام به اين نكته نيز توجه داشتند كه اگر اختلاف زياد شود، قدرت مرجعيت آيت اللّه بروجردي تضعيف مي شود. لذا به تقويت قدرت مرجعيت شيعه مي پرداخت. وي معتقد بود مرجعيت و زعامت تضعيف شده ديگر نمي تواند در مقابل حكومت پهلوي اظهار نظر كند. لذا تلاش مي كرد كه هم از اختلافات دوري كند و هم به تقويت مرجعيت شيعه كه همانا عظمت اسلام بود، بپردازد. اما ناگفته نماند كه امام بخاطر همين مسائلي كه گفتم به آيت اللّه بروجردي گفته بودند كه بايد تغييري در اطرافيان بدهيد تا قدرت كلمه مرجعيت شيعه افزون گردد.

در پايان به اين نكته نيز اشاره كنم كه آنچه باعث شد قدرتمندان آن روز نتوانند امام را از بين ببرند، توجه و اهميت ايشان به حوزه، علما، و روحانيون است. اگر امام بدون حوزه بود حتماً از بين مي رفت، ولي به حوزه و سنت ديرينه اش احترام گذاشت و در شيوه قدما خللي وارد نكرد و دخالت در اين موضوع را نيز باعث تضعيف پايگاه مردمي حوزه مي دانست.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org