Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خلاصه اي از درس گذشته، پيرامون حرمت غيبت براي هر انساني
خلاصه اي از درس گذشته، پيرامون حرمت غيبت براي هر انساني
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 206
تاریخ: 1382/7/9

بسم الله الرحمن الرحيم

گفتيم كه اقوى به حسب صناعت و مقتضاى ادلّه، حرمت غيبت است لكل انسان يكون ماله و نفسه و عِرضه محترم، دليلش هم اين است كه آيات و اخبار هر دو عموميت دارند و شامل هر انسانى مي‌شوند.

ما در قرآن دو تا آيه براى حرمت غيبت نداشتيم، يكى آيه شريفه (و لا يغتب بعضكم بعضاً)[1] و يكى ديگر هم آيه (الذين يحبون أن تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا)[2] است و گفتيم كه اين آيه دلالت ندارد و مربوط به قذف و افك است.

و امّا آيه اول ولو خطاب متوجّه به مؤمنين است و تكليف هم براى مؤمنين است، لكن جوابش اين است كه اولا: به نقض به يا ايها الذين آمنويى كه در جلّ خطابات قرآنيه است و بالحل به اينكه ذكر ايمان تحريصاً على الاجراء و العمل است، ذكر ايمان ضمانة للاجراء است؛ اين اولا. ثانياً : ذيل آيه شريفه قرينه است و يا دليل است بر اينكه حرمت غيبت مال همه است، چون در ذيل دارد (أيحب احدكم أن يأكل لحم اخيه ميتاً) و اين اخ اخ نسبى است يعنى برادر خودت را. آدم گوشت برادرش را كه نمي‌خورد! مثل اين است كه مي‌گويند برادر را جاى برادر نمي‌كشند.

اگر اين أيحب احدكم علت باشد «العلة تعمّم كما أنها تخصّص» و اگر هم علت نباشد باز قرينيت دارد كـه مراد از آن ايمـان در صدر، اختصـاص حـكم به مؤمن نيست بلكه ذكـرش براى آن است كه ما

عرض كرديم يا جهت ديگرى. اين مال آيه.

«نقل روايات مستدله بر اينكه حرمت غيبت عامّ است»

و امّا روايات: عرض كرديم كه روايات زيادى داريم كه شامل همه مي‌شود، چند تايش را خوانده ايم حالا من باز دوباره چندتايش را مي‌خوانم، روايت 2 باب 152، 7 باب 152، 8 باب 152، 16 باب 152 از ابواب المعاشرة.

يكى هم روايت 18 باب 152 از ابواب احكام العشره (مرفوعه اسباط بن محمد) است كه در آنجا دارد: عن أسباط بن محمّد برفعه إلى النّبى (ص) قال: «الغيبة اشدّ من الزنا، فقيل: يا رسول الله و لم ذلك؟ قال: أمّا صاحب الزنا فيتوب فيتوب الله عليه، و أمّا صاحب الغيبة فيتوب فلا يتوب الله عليه حتّى يكون صاحبه الذى يحلّه»[3].

يكى ديگر حديث 3 باب 154 است (مرسله ابان) عن رجل لا نعلمه الا يحيى الأرزق قال: قال لى ابوالحسن (ع): «من ذكر رجلا من خلفه بما هو فيه ممّا عرفه الناس لم يغتبه، و من ذكره من خلفه بما هو فيه مما لا يعرفه الناس اغتابه، و من ذكره بما ليس فيه فقد بهّته»[4].

روايت6 باب 154 خبر فضل بن أبى قرّة: عن أبي‌عبدالله (ع) فى قول الله: (لايحب الله الجهر بالسوء من القول الاّ من ظلم،) قال: من أضاف قوماً فأساء ضيافتهم فهو ممّن ظلم، فلا جناح عليهم فيما قالوا فيه»[5]. اگر آيه «لايحب الله» را مربوط به غيبت بدانيم، از اين ذيل برمي‌آيد كه فرقى بين مؤمن و غير مومن نيست.

روايت 7 اين باب: الفضل بن حسن الطبرسى (فى مجمع البيان) فى قوله: (لايحب الله الجهر بالسوء من القول إلاّ من ظلم. )عن أبى عبدالله (ع) انَّ الضيف ينزل بالرجل فلا يحسن ضيافته، فلا جناح عليه أن يذكر سوء ما فعله»[6] مستثنى و مستثنى منه عام است.

روايت ديگر، حديث 5 باب 541 است (خبر أبى البخترى). عن جعفر بن محمد عن أبيه قال: «ثلاثة ليس لهم حرمة: صاحب هوى مبتدع و الامام الجائر، و الفاسق المعلن بالفسق»[7] يعنى غير از اينها لهم حرمه.

اين سه تا طايفه ليس لهم حرمه: «صاحب هوى مبتدع و الامام الجائر و الفاسق المعلن بالفسق» بقيه لهم، حرمه، مي‌خواهد شيعه باشد، دوازده امامى، شش امامى، سنّى باشد، مالكى، حنفى باشد، دهرى باشد، بولشويك باشد، هر چه مي‌خواهد باشد، وقتى انسانى است حرمت دارد؛ فقط اين سه طايفه حرمت ندارند. اين هم رواياتى كه در وسائل بود.

در مستدرك:

حديث 3 باب 132 از ابواب احكام العشرة در آنجا دارد كه: و قال على بن الحسين (ع) «إيّاكم و الغيبة فإنّها ادام من يأكل لحوم الناس»[8].

روايت 8 اين باب از اختصاص شيخ مفيد عن رسول الله (ص) انّه قال: «الغيبة اشدّ من الزنا، فقيل: و لم ذلك يا رسول الله؟ قال: صاحب الزنا يتوب فيتوب الله عليه، و صاحب الغيبة يتوب فلا يتوب الله عليه، حتى يكون صاحبه الذى يحلّله»[9].

حديث 9 همين باب: عن امير المؤمنين (ع) أنّه نظر إلى رجل يغتاب رجلا عند الحسن (ع) ابنه، فقال: «يا بنىَّ نزّه سمعك عن مثل هذا، فانّه نظر الى أخبث ما فى وعائه فافرغه فى وعائك»[10] از اينطور كارى پرهيز كن. او كثيف ترين چيزى كه در ظرفش بوده در ظرف تو كه مستمع غيبت هستى خالى كرده است.

حديث 13 همين بـاب: عن رسـول الله (ص) أنّـه قال: «الغيبة أسرع فى جسد المؤمن، من الأكلة فى لحمه»[11]، در يك روايت ديگر داشتيم «من الأكلة فى جوفه»[12].

حديث 15 اين باب عن محمد بن... عن اسماعيل بن مسلم السكونى عن أبي‌عبدالله الصادق (ع) «انَّ رجلاً قال له: يابن رسول الله، انَّ قوماً من علماء العامّة يروون: انَّ النبى (ص) قال: «انّ الله يبغض اللَّحامين، و يمقت أهل البيت الذى يؤكل فيه كلّ يوم اللحم. فقال (ع): غلطوا غلطاً بيّنا، انّما قال رسول الله (ص) انَّ الله يبغض اهل بيت يأكلون فى بيوتهم لحم الناس، أي يغتابونهم، ما لهم لايرحمهم الله! عمدوا الى الكلام فحرّفوه بكثرة روايتهم»[13] اين هم روايت پانزده.

حديث21 از اين باب عن جابر و أبي‌سعيد قالا: قال رسول الله (ص) «ايّاكم و الغيبة فانَّ الغيبة أشدّ من الزنا انَّ الرجل يزنى [و يتوب] فيتوب الله [عليه] و انَّ صاحب الغيبه لا يغفر له حتّى يغفر له صاحبه»[14].

حديث22 عن انس، قال: قال رسول الله (ص) «مررت ليلة أسري بى على قوم [معنايش معلوم است يعنى خلاصه برخورد كردم به يك جمعيتى،] يخمشون وجوههم باظفارهم فقلت: يا جبرئيل من هؤلاء؟ فقال: هؤلاء الذين يغتابون الناس و يقعون فى أعراضهم»[15]، اين هم 22.

حديث23 باز سليم بن جابر، قال: أتيت رسول الله (ص) «فقلت: علّمنى خيراً ينفعني الله به، قال: لاتحقّرنَّ [من المعروف] شيئا ولو عن تَصُبَّ دلوك فى اناء المستقى و ان تلقى أخاك ببشر حسن و إذا أدبر فلا تغتابه»[16]، فتأمل كه اين كلمه اخاك دارد. تا برسيم سراغ اينجور روايت. اين هم 23 بود.

حديث30 اين باب، سعيد بن جبير عن النبى (ع) قال: «يؤتى بأحد يوم القيامة يوقف بين يدى الله تعالى و يدفع اليه كتابه فلا يرى حسناته، فيقول: الهى ليس هذا كتابى فانّى لا أرى فيها طاعتى، فقال: انَّ ربكَ لا يضل و لا ينسى، ذهب عملك باغتياب الناس، ثمَّ يؤتى بآخر و يدفع اليه كتابه فيرى فيها طاعات كثيرة فيقول. الهى ما هذا كتابى فإنّى ما عملت هذه الطاعات فيقول: انَّ فلاناً اغتابك فدفعت حسناته اليك»[17] اين هم مطلق است.

حديث31، قال (ص) «كذب من زعم أنّه ولد من حلالٍ، و هو يأكل لحوم الناس بالغيبة، اجتنبوا الغيبة فإنّها إدام كلاب النار»[18].

حديث32 از پيغمبر قال (ص): «ما عمر مجلسٌ بالغيبة الّا خَرِبَ من الدّين فنزهوا أسماعكم من استماع الغيبة فانَّ القائل و المستمع لها شريكان فى الاثم»[19]، اين هم 32.

حديث 33 و قال(ص): «انَّ عذاب القبر من النميمة و الغيبة و الكذب»[20] اينها روايات است شايد شما غير از اين روايات باز روايات عامّه اى را پيدا كنيد. حالا لا يقال، روايات ولو عامّه بلكه كتاب هم عامّه، امّا اين كتاب و سنّت عمومشان تخصيص مي‌خورد به رواياتى كه در آن مؤمن آمده يا مسلم آمده يا اخ، گفته غيبة المؤمن حرامٌ يا غيبة المسلم حرامٌ يا لا يغتب اخاك اينها را گفته است، مؤمن يا مسلم يا برادر را آورده آن عمومات و اطلاقات با اين روايات تخصيص مي‌خورد و تقييد، بنابراين يا مي‌گوييم غيبت غير مؤمن جايز است چون باز مسلم را هم حمل مي‌كنيم بر مؤمن، يعنى بين آنها هم عموم و خصوص است المسلم اعم است از مومن، مسلمش را حمل مي‌كنيم بر مؤمن و برادرش را هم مي‌گوييم بين ما و برادران سنّى برادرى نيست ما اصلا با آنها برادر نيستيم پس بنابراين حرمت غيبت مخصوص مؤمن است، يعنى شيعه اثنا عشريه، لايقال اين روايات عامّه و كتاب هم كه عام است، و الكتاب العام ايضاً عموم هما مخصصٌ به رواياتى كه در آن ايمان و اسلام و اخ هست، حالا يا مراد از همه آنها هم باز به حكم عامّ و خاص مسلم حمل بر مؤمن، يا به حكم قرائن ديگر و كلمه اخ هم كه ما با غير شيعه‌ها اخوت نداريم آن عمومات تخصيص مي‌خورد به مؤمن، بنابراين غير مسلمين كه تخصيص خورده مسلمين هم باز حرام نيست غيبتشان، غيبت فقط مربوط به مؤمن است، يعنى غيبت شيعه اثناعشريه حرام است و غيبت بقيه حرام نيست. اين لايقال. لانّه يقال هذا كماترى و كما أرى، براى اينكه عام با خاص وقتى تخصيص مي‌خورد كه بينشان تعارض باشد، مثبتين نباشند، نافيين نباشند اينها همه مثبتين هستند، ذكر خاص بعد از عام است، و ذكر خاص بعد از عام يا از براى اهميت بوده يا از براى همان جهتى كه ما در آيه شريفه گفتيم تحريصاً علي العمل، تنافى ندارد مثبتين كه تا ما بياييم عام را بر خاص چه كارش كنيم، عام را بر خاص حملش كنيم اين تنافى وجود ندارد، همينجور مؤمن و مسلم هم تنافى ندارد، هذا مع اينكه، اين كه گفته مي‌شود بين ما و آنها اخوّت نيست كه امام (سلام الله عليه) هم دارد، صاحب جواهر هم دارد، خيلى هم آقايان مانور دادند اينجا بين ما و آنها اخوت نيست بلكه ما بايد از آنها برائت بجوييم كه بعد هم حالا دوباره متعرض اين حرف خواهم شد اين هم كماترى، اخوّت در مقابل عداوت است، ما كه بنا نيست با آنها دشمنى كنيم، مائى كه موظّف هستيم در نماز جماعاتشان حاضر بشويم و مدارات كنيم، مايى كه موّظفيم نحوى عمل كنيم با آنها كه گفته بشود رحم الله جعفر الصادق، پس مامور به دشمنى نيستيم، وقتى مأمور به دشمنى نبوديم مي‌شود برادرى، اخوت در مقابل عداوت است، انسانها با هم برادر هستند نه دشمن، اخوت در اين اصطلاح آيات و روايات در مقابل عداوت است و ما با آنها عداوتى نداريم، دشمنى نداريم با اين دستورهايى كه داريم و با اينكه ذبيحه آنها هم حلال است، ازدواج با آنها مانعى ندارد، حضورشان در مساجد و مجامع مانعى ندارد، كجا ما با آنها دشمنى داريم، كجا دستور برائت از آنها داده شده است كه يك تيتر درشت بزنيم ما از شما برائت مي‌جوئيم، كجا؟ همچين چيزى ما نداريم تو روايات با اين وضعى كه هست، بله مبدع از آنها و منكر جاهد از آنها بله بايد با آنها دشمنى كرد، مبدع است مي‌داند تشيع حق است در عين حال عليه تشيع حرف مي‌زند، گفت مي‌خواهم ببينيم امام صادق سرش را كه روى مهر مي‌گذارد چطورى است، وقتى نفهميد گفت يك چشمم را هم مي‌گذارم يك چشمم را باز مي‌كنم تا مخالفت كرده باشم، بله اگر از غير مؤمنين از مسلمانان معاندت كند با ايمان جهدش ايمان و تشيّع را عن علمٍ باشد و عن عنادٍ و تبليغ كند عليه ما بله ما بايد از او فاصله بگيريم كما اينكه از هر جاهد حقيقت ديگر هم، بايد فاصله بگيريم، نگوييم با هم برادريم، او دارد عليه ما تبليغ مي‌كند ما با هم برادريم، نه ما با هم دشمن هستيم خيلى هم سخت دشمنيم با او، برائت و اظهار العداوة مربوط به عدّه خاص از آنهاست، مربوط به معاندين و جاهدين آنها عن علمٍ و عن حقٍّ است نه مربوط به همه، و الا كيف ما موظف شديم در نماز جماعت آنها شركت كنيم، كيف موظف شديم تشييع جنازه شان كنيم، كيف موظف شديم بازارشان اگر از بازار برادران اهل سنّت ما گوشت خريديم با اينكه آنها در شرائط تزكيه با ما تفاوت دارند، آنها ممكن است حديد را لازم نداند، استقبال را لازم نداند اما در عين حال بازار وقتى بازار مسلمين است لحوم در بازار مسلمين، سعة على المسلمين محكوم به چيست؟ تزكيه است، شما از برادر مسلمان سنّى گوشت بخرى، اين محكوم به تزكيه است امّا اگر از غير مسلمان بخرى نه محكوم به تزكيه نيستش، پس اينكه برائت از آنها واجب است ما اخوت نداريم اين را من نمي‌دانم آقايان به صاحب جواهر مثل امام چطورى فرمودند يجب البرائت عنهم ما دليلى بر وجوب برائت، بر وجوب عداوت، بر مطلوبيت عداوت هم نداريم، بلكه دليل داريم بر مطلوبيت مراوده مرابطه، رفاقت، دوستى اين دستورها و اين هم احكام اسلام، اين چطورى شما مي‌گوييد كه برادر با ما نيستند نه ما با همه برادريم، برادرى يعنى دشمنى نداريم، ما با هر انسانى كه با دينمان دشمنى نداشته باشد از نظر دينى با او عداوتى نداريم هر كسى هم دشمنى كند برادرش نيستيم، هر كسى دشمنى كند به بدن و جان ما برادرش نيستيم، هر كسى هم دشمنى نكند برادرش هستيم مي‌خواهد شرق عالم باشد مي‌خواهد غرب عالم باشد، اخوّت در مقابل عداوت است و دليلى بر مطلوبيت عداوت نسبت به غير مسلمين هم نداريم، بلكه مذاق شرع اين است كه با همه بايد چه برخوردى كرد؟ برخورد حسن، برخورد جلب محبّت،

ما براى وصل كردن آمديم نى براى فصل كردن آمديم

مـا آمديـم جلب محبت كنيم، آمديم دعـوت كنيم، آمديم اسلام را جاذبه دارش كنيم نه اينكه بكشيم به جانشان فحشهاى چاله ميدانى تا آنهايى هم كه تازه مي‌خواستند بيايند برگردند.

پس اين روايات نمي‌تواند مخصص باشد نه مؤمنش نه مسلمش نه اخش، اولا مثبتين هستند ثانياً بين ما و بين برادران مسلمان اخوت هست يعنى عداوت نيست، قضاءً لاحكام اسلام و مذاق شرع و بلكه بين ما و غير مسلمين هم اخوّت هست و عداوت نيست، اخوت مقابل عداوت است، حالا يك اشكال كه خوب بود بكنيد و اشكال نكرديد براى اين است كم مطالعه فرموده بوديد اين است، لايقال اينهايى كه تو تا حالا گفتى كه الاخوّه مقابل العداوه و لاعداوة بيننا و بين غير المؤمنين من المسلمين بل من الناس جميعاً الّا المعاندين و آنهايى كه دشمن ما هستند، عدو ما هستند اين اجتهادٌ فى مقابل نص الكتاب، اگر گفتى نصّ كتاب كجايش است؟ (انّما المومنون الاخوه)[21]، خوب اين جوابش واضح است، اين هو كماترى و يراه الناس و يراه يك طلبه‌اى كه تازه مطوّل، المعانى بيان خوانده باشد اين حصر مبتدا است در خبر نه حصر خبر است در مبتدا، يك وقت شما مي‌گوييد انَّمَا القائم زيدٌ، قائم زيد است يعنى غير زيد قائمى وجود ندارد، انَّما الرجل زيدٌ يك وقت مي‌گوييد انَّما زيدٌ قائم، انّما زيدٌ قائم يعنى زيد قائم است، زيد قاعد نيست اما امر هم هست به او كارى ندارد، يك وقت حصر المبتدا فى الخبر است اين مي‌فهماند كه اين مبتدا اين خبر را دارد اما بقيه اين خبر را دارند يا ندارند، اين وصف را دارند يا ندارند از او ساكت است، انّما زيدٌ القائم يعنى ليس زيد القاعد، ليس زيدنا نائم، ليس زيدنا ضاحك اين حصر مبتدا در خبر است اما امر هم قائم است يا نه؟ از او ساكت است، يك وقت عكسش است حصر خبر در مبتدا است، انّما القائم زيدٌ يعنى قائم تو دنيا يكى است، آن هم زيد، ديگران پس چى؟ ديگران قائم نيستند، پس در (انّما المؤمنون اخوه) حصر المبتدا فى الخبر است دليل بر اين نيست كه ديگران برادر نيستند اين مي‌خواهد بگويد اينها برادر هستند فصلحوا بين اخويكم، اين هم دلالتى ندارد. لايقال، همه اينهايى كه تو گفتى از نظر صناعت درست نيست و حق با علمين (قدس الله روحهما) صاحب جواهر و امام و ديگران است خلافاً لمقدس اردبيلى و خلافاً لك كه مي‌گويى اختصاص ندارد، حق اين است حرمت غيبت اختصاص به مؤمن دارد و غيرشان حرام نيست، نه مسلمينش چه برسد به غير مسلمين، چرا؟ براى حكومت بعضى از روايات بر اين روايات و آيات عامّه مطلقه، لحكومة بعض الاخبار على الاخبار العامّه و الآية العامّه در حكومت كه ديگر اين حرفها را نمي‌توانى بزنى بگويى مثبتين هستند و نمي‌دانم چى نيستند كه، دليل حاكم بر دليل محكوم مقدّم است ولو ظهور، ظهور ضعيف باشد در دليل حاكم محض اينكه دليل شد حاكم مي‌شود حاكم ديگر هيچى ديگر نمي‌خواهد به محض اينكه شد دليل حاكم مي‌شود حاكم و ذلك كما ذكره سيدنا الاستاد (سلام الله عليه) در اين مكاسب محرّمه شان، مي‌فرمايد در ذيل همين بحث اخبار مي‌فرمايد «و يمكن ان يقال انَّ هذه الرواية [كه روايت وصيت پيغمبر به ابي ذر، در آن روايت وصيت دارد كه «قلت: يا رسول الله و ما الغيبه قال: ذكركَ اخاكَ بما يكره»[22] مى گويد مثل اين يمكن ان يقال اين روايت يعنى همين روايت وصيت كه حديث 9 باب 152 هستش، اين روايت مثل روايت عبدالله بن سنان كه حديث 22 باب 152 هست]، كرواية عبدالله بن سنان قال: قال ابو عبدالله (ع) «الغيبة ان تقول فى أخيكَ ما قد ستره الله»[23] [اين روايت مثل آن روايت و غير آنها] و غيرهما مما فسّرت الغيبة، [رواياتى كه غيبت را تفسير كرده اينها] حاكمة على سائر الروايات [بل و على الآيه، اينها حاكم هستند،] فانَّها فى مقام تفسيرها اعتبرت الاخوّة فيها، [اخوّت را معتبر كرده] فغيرنا ليسوا باخواننا و إن كانوا مسلمين، [غير ما برادران ما نيستند، ولو مسلمين باشند،] فتكون تلك الروايات مفسّرةً للمسلم المأخوذ فى سائرها [و للانسان المأخوذ فى سائرها] بانَّ حرمة الغيبة مخصوصة بمسلم له اخوةٌ اسلامية ايمانية مع الآخر»[24] اما آنهايى كه اخوت اسلامى نداريم اصلا اين روايت مي‌گويد آنها غيبت نيست، اين هم لايقال، ضعفش از آنچه گذشت واضح است، نخير بين ما و بين همه انسانها اخوّت وجود دارد، الاخوّه مقابل العداوه، همه انسانها برادريم، اخوت اينجور نيست كه اخوت دينى باشد، مقابل العداوه و اينى هم كلمه اخ در اين روايات آمده باز هذا مع اينكه اخ در اين روايت از باب ابتلاء و تحريص بوده مضافاً به اينكه اين روايتها همه‌اش ضعف سند دارد، نمي‌توانيم با اين سه چهار تا روايت آن همه عمومات و اطلاقات را از آن دست برداريم. بقيه براى فردا ان شاء الله.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- حجرات (49) : 12.

[2]- نور (24) : 19.

[3]- وسائل الشيعة 12: 284، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 18.

[4]- وسائل الشيعة 12: 289، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 154، حديث 3.

[5]- وسائل الشيعة 12: 289، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 154، حديث 6.

[6]- وسائل الشيعة 12: 290، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 154، حديث 7.

[7]- وسائل الشيعة 12: 289، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 154، حديث 5.

[8]- وسائل الشيعة 9: 113، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 132، حديث 3.

[9]- مستدرك الوسائل 9: 114، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 132، حديث 8.

[10]- مستدرك الوسائل 9: 114 و 115، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 132، حديث 9.

[11] - مستدرك الوسائل 9: 115، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 132، حديث 13.

[12] - وسائل الشيعة 12: 280، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 7.

[13] - مستدرك الوسائل 9: 116 و 117، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 15.

[14] - مستدرك الوسائل 9: 118 و 119، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 21.

[15] - مستدرك الوسائل 9: 119، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 22.

[16] - مستدرك الوسائل 9: 119، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 23.

[17]- مستدرك الوسائل 9 : 121، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 30.

[18]- مستدرك الوسائل 9 : 121، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 31.

[19]- مستدرك الوسائل 9 : 121، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 32.

[20]- مستدرك الوسائل 9 : 121، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 33.

[21]- حجرات (49) : 10.

[22]- وسائل الشيعة 12: 281، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 9.

[23]- وسائل الشيعة 12: 286، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث 22.

[24]- مكاسب محرمه 1: 251.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org