Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: حرمت وقف، بیع محاباتی، هبه و هدیه باذل به قاضی برای حکم کردن به نفع خودش
حرمت وقف، بیع محاباتی، هبه و هدیه باذل به قاضی برای حکم کردن به نفع خودش
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1378
تاریخ: 1393/9/17

بسم الله الرحمن الرحيم

«حرمت وقف، بیع محاباتی، هبه و هدیه باذل به قاضی برای حکم کردن به نفع خودش»

اگر باذل برای اینکه قاضی به نفعش حکم بکند به جای اینکه پول یا منفعتی به او بدهد، یک چیزی را بر او وقف می‏کند، مثلاً شئ‌ای را برای قاضی وقف می‌کند به غرض همان حکم دادن به نفعش یا اینکه به قاضی چیزی را هبه می‌کند یا تحفه‏ای می‏دهد به قاضی یا بیع محاباتی می‏کند، مثلاً جنسی که صد تومان قیمتش است به او می‏فروشد به ده تومان. هدیه و هبه و وقف و بیع محاباتی به داعی همان چیزی که در رشوه، داعی بود، این‏ها هم گرفتنش برای قاضی حرام است و هم دادنش برای باذل حرام است؛ چون این‏ها رشوه‏اند و اگر رشوه هم بر آن صدق نکند، با تنقیح مناط و الغای خصوصیت، انسان می‏فهمد که حرام است، این طور نیست که رشوه که حرام است، حتماً باید اسکناس و دلار باشد، رشوه حرام است، برای اینکه می‏خواهد حق را ناحق کند و حکم به باطل کند: (لتدلوا بها الی الحکام و تأکلوا فریقاً من اموال الناس)[1]، این مناط در وقف و در هبه و در بیع محاباتی و در هدیه به همان غرض هم وجود دارد و حرام است. پس رشوه حرام است و این امور هم یا از باب اینکه رشوه‏اند حرام هستند و یا اینکه به تنقیح مناط الحاق حکمی دارند که حرام هستند. این راجع به حکم تکلیفی.

«ضمان آخذ به مثل یا قیمت مال اخذ شده در صورت تلف»

اما درباره حکم وضعی آن‏ها در رشوه، اجماعاً آخذ، مالک نمی‏شود و بر او واجب است که عین مال را به باذل برگرداند و اگر تلف شد، ضامن مثل یا قیمت است و دلیلش این است که رشوه اکل مال به باطل است و اکل مال به باطل، به سبب باطل بودنش، ملکیت نمی‏آورد، مالش نشده، وقتی مالش نشده باید برگرداند و اگر تلف شد، مثل یا قیمتش را ضامن است. البته اگر باذل بذل می‏کند، ولی قاضی نمی‏داند که برای این جهت دارد پول می‏دهد، مثلاً خیال می‏کند متعارفاً دارد چیزی به او می‏دهد و بعد، نزد قاضی تلف شد، آیا در اینجا از باب علی الید ضمان هست یا اینکه ضمان در اینجا نیست؟ به خاطر اینکه آخذ تقصیری ندارد و مرتکب حرام هم نشده، آخذ فکر می‏کرده این کار متعارف است. پس نه مرتکب حرام شده و نه تقصیری دارد و ضمان برای او نیست. به هر حال، این تابع مسئله مقبوض به عقد فاسد است که در مقبوض به عقد فاسد گفته‏اند، اگر هر دو عالم باشند، ضمان وجود دارد، اگر هر دو یا احدهما جاهل باشند، آیا جاهل ضامن است یا ضامن نیست، آنجا بحث شده و مقدس اردبیلی (قدس سره الشریف) در آنجا فرموده ضمان ندارد و مقتضای صناعت هم این است که ضمان نداشته باشد. چون یک معامله‏ای بین دو نفر انجام گرفته، نه او می‏دانسته این داد و ستد باطل است و نه این، جنسی را در بازار خریده‏ و فروخته‏، آورد منزل، زلزله شد از بین رفت، آیا ضامن هست یا خیر؟ ضمان در آنجا محل کلام است.

اینجا هم مثل آنجا است، اگر قابض جاهل باشد، حکمش حکم مقبوض به بیع فاسد است و تابع آن است. پس در خود رشوه‏اش لا کلام و لا اشکال و علیه الاجماع که باید به صاحب آن برگرداند و اگر هم تلف شد، ضمان دارد، مال مردم بوده تلف شده و ضمان دارد. سرّ اینکه ضمان دارد و باید برگرداند، این است که این اکل مال به باطل است و اکل مال به باطل حرام است و به سبب بطلانش نمی‏شود داد و ستدی انجام بگیرد. آیه شریفه هم ظاهراً اشاره به همین دارد: (لتأکلوا اموال الناس بالباطل)؛ یعنی مال مردم را می‏خواهید برای خودتان بردارید. و همین طور گفته شده است روایاتی هم که می‏گوید رشوه سحتٌ، سحت بودن هم از این جهت است که مال الغیر است و وقتی سحت و مال الغیر شد، هم ردش واجب است و هم ضمان دارد. پس مضافاً به اینکه مسئله اجماعیه است، ردش هم از باب علی الید و ضمان، واجب است و همین طور آیه شریفه هم اشعار دارد، روایات سحت هم دلالت دارند.

«دیدگاه مرحوم یزدی (قدس سره) در حکم وضعی بیع محاباتی، هبه و وقف در صورت بذل به قاضی»

اما در بیع محاباتی در هبه یا در وقف، آیا آنجا هم حکم وضعی و بطلان ضمان است، یا آنجا حکم وضعی بطلان و ضمان نیست و فقط حکم تکلیفی دارد؟ و الا نه ردش واجب است و نه ضامن است، برای اینکه با این هبه یا با این معامله محاباتی مالک شده است. مرحوم سید می‏فرماید در مسئله دو وجه و دو قول وجود دارد. من عبارت سید را بخوانم: «وفي صحة المذكورات [اگر صحیح باشد ضمان ندارد، رد هم واجب نیست] وعدمها [رد واجب است و ضمان هم دارد] وجهان: إختار في الجواهر عدمها قال: ثم إن المتجه بناء على أن من أفرادها [افراد رشوه] عقود المحاباة مثلا بطلان العقد الذى وقع على جهة الرشوة [این اگر بنا شد رشوه باشد این عقد محاباتی، آثار رشوه بر آن بار می‏شود] لما عرفت من النصوص الدالة على بقاء المال على ملك الراشى بأى طريق كان بعد فرض اندراجه في الرشوة [ایشان می‏فرماید روایاتی هم که می‏گوید در رشوه، مال به ملک بایع باقی است، آن‏ها اینجا را هم شامل می‏شود] وكذا المحقق الانصاري (قدس سره) قال: وفي فساد المعاملة المحابى فيها وجه قوى [فساد این معامله، وجه قوی دارد، وجه قوی‏اش همین است که این رشوه است و نصوص در باب رشوه می‏گویند مال باید به صاحبش برگردد و آخذ، مالک نمی‌شود] مع أنه اختار في مسألة الاعانة على الاثم عدم فساد البيع بقصد توصل الغير إلى المحرم مثل بيع العنب ليعمل خمراً [انگور را می‏دهد به کسی که می‏داند این می‏خواهد خمرش کند، آنجا بعضی‌ها برای بطلان معامله، تمسک کرده‏اند بر اعانت بر اثم، گفته‏اند این دارد به شرابسازی کمک می‌کند. شیخ آنجا جواب داده که این موجب بطلانش نمی‏شود «اختار في مسألة الاعانة على الاثم عدم فساد البيع بقصد توصل الغير إلى المحرم مثل بيع العنب ليعمل خمراً» بیع عنب برای اینکه خمر بشود. برای اینکه، شرطش است، برای اینکه می‏داند که این می‏خواهد با این انگور، شراب بسازد، این هم اعانت بر اثم است. اگر شرط کند که به طریق اولی، اگر «لام» را لام غرض بگیریم.] قال: لتعلق النهي بما هو خارج عن المعاملة وهو الاعانة [فرموده است برای این که نهی خارج از معامله است و این عبارت نهی به اعانت، تعلق گرفته. بعد فرموده] ويحتمل الفساد»[2] برای اینکه روایت تحف العقول حمل بر این معنا بشود، بعد هم نظر خودش را می‏فرماید.

در اینجا اینکه مرحوم شیخ (قدس سره) می‏فرماید این فاسد نیست، برای اینکه نهی به عنوان رشوه خورده است، رشوه حرام است، نهی به بیع محاباتی نخورده. نهی تحریمی اگر به ذات معامله خورد، موجب فسادش است؛ مثل اینکه می‏گوید بیع خمر، حرام است، خمر نفروشید، اگر کسی خمر را بفروشد، مغازه خمرفروشی باز کند، مجازات می‏شود، نهی تحریمی، بحث است، نه نهی ارشادی.

اصل در نواهی در آنچه مقصود بالذات است، این است که این اوامر و نواهی، مولوی باشند؛ برای اینکه چیزی که مقصود بوده، می‏گوید انجام بده یا می‏گوید انجام نده. اما آنچه مقصود بالذات نیست، اصلاً کاری با آن ندارد، اگر کار دارد، بالعرض با آن کار دارد، اگر نهی می‏کند از آن، معنایش این نیست که می‏خواهد بگوید نکن، خود او هم این کار را نمی‌کند؛ چون غرضی نسبت به آن ندارد؛ مثل معاملات، بیع، اجاره، هبه، این‏ها خودشان محبوب نیستند، عاشق چشم و ابروی هبه نیست کسی که هبه می‏کند، بازاری عاشق چشم و ابروی بیع نیست، بلکه آنی را که به آن علاقه دارد، نقل و انتقال و رسیدن مال و تحقق فروش است. یا مثلاً اینکه می‏گوید شما در حمام نماز نخوانید، نماز خواندن در حمام، خودش که مطلوبیت ندارد، خیلی خوشش نمی‏آید از اینکه در حمام نماز بخواند، منتها این لا تصلّ فی الحمام، ارشاد به مانعیت است. پس آنجایی که اوامر و نواهی به مقصود بالذات تعلق بگیرند، این ظاهر در مولویت است؛ یعنی دارد دستور می‏دهد. آنجایی هم که مقصود بالذات نیست، تعلق بگیرند آن ظاهر در ارشاد است. این اصل در اوامر و نواهی است، ولی بحث در اینکه آیا نهی دلالت بر فساد می‏کند که هم میرزای قمی مفصل متعرض شده در قوانین در بحث نواهی، هم در مطارح الانظار که به شیخ نسبت داده می‏شود و تقریرات درس شیخ اعظم است، مفصل آنجا هم مطرح شده، این بحث در آن نهی تحریمی به معامله است. اگر نهی به صورت حرمت بود، مثلاً گفت شرابفروشی عذاب دارد، شراب نفروشید و الا کتک می‏خورید، این می‏شود نهی مولوی تحریمی، یا در عبادات، نهی به عبادت تعلق می‏گیرد به عنوان یک نهی مولوی، می‏گوید روز عید قربان، روزه نگیر، اگر روز عید قربان روزه بگیری، مستحق عذاب هستی. بحث در این است که آیا نواهی مولویه در عبادات موجب فساد هستند یا موجب فساد نیستند؟ پنج قول میرزای قمی در مسئله نقل می‏کند، شیخ هم اقوال را در مسئله نقل می‏کند. ما به آن اقوال کاری نداریم، عمده بحث این است که این نهی، اگر به خود بیع تعلق گرفت؛ مثل اینکه می‏گوید بیع نکن و الا عذاب می‏شوی، این نهی به معامله موجب فساد نیست، ولی اگر به عبادت باشد، موجب فساد هست؛ لان المبعّد لا یکون مقرّباً. نمی‏شود یک عبادتی را نهی کند و در عین حال، به آن امر هم بکند، هم می‏گوید بیاور هم می‏گوید اگر آوردی، کتکت می‏زنم، در این صورت قصد امتثال محقق نمی‏شود. پس نهی در عبادات، مسلّم موجب فساد است اما نهی متعلق به ذات معامله، آیا موجب فساد هست یا موجب فساد نیست؟ گفته‏اند موجب فساد نیست؛ برای اینکه منافاتی ندارد، بین این که بگوید این بیع حرام است؛ مثلاً بیع عصیر حرام است، ولی در عین حال، اگر انجام دادی، یقع صحیحاً. بین تحریم و بین صحت در باب معاملات، تنافی و تعارضی وجود ندارد.

این در صورتی است که به خودش تعلق بگیرد، بعضی‏ها هم گفته‏اند آنجا هم موجب بطلان است. اما اگر به امر خارج تعلق گرفت؛ مثل اینکه می‌گوید در روز جمعه بیع نکن، وقت ندا، اینجا ولو ظاهر این است که نهی به بیع تعلق گرفته، اما واقع این است که حیث تفویت، منهی عنه است. بیع نکن وقت ندا، از جهت اینکه نماز جمعه تفویت می‌شود، اگر وقت ندا بخواهی بیع کنی، نماز جمعه از دستت می‏رود. این را می‏گویند نهی متعلق به امر خارج یا مثلاً بیع عنب به آن کسی که خمر درست می‏کند، انجام نده که در حقیقت، نهی از اول متوجه اعانت بر اثم است. خودش نهی ندارد، اعانت بر اثم نهی دارد. در اینجا گفته‏اند چون به وصف خارج تعلق گرفت، همان‏هایی که در نهی به ذات معاملات قائل به بطلان بودند، اینجا قائل به صحت شده‏اند و گفته‏اند به خودش که تعلق نگرفته تا شما بگویید منافات وجود دارد، به یک چیز دیگری که عبارت از اعانت بر اثم باشد، تعلق گرفته، مفصل این‏ها را بحث کرده‏اند.

«دیدگاه استاد در باره فساد تعلق نهی تحریمی به معاملات»

لکن به نظر می‏آید که نهی تحریمی به معاملات، چه به خودش تعلق بگیرد، چه به امر خارج از خودش که ملازم با آن هست، تعلق بگیرد، همیشه با آن هست، این موجب فساد است، نه این فساد، فساد عقلی باشد. عقل مانعی نمی‏بیند که بگوید بیع العنب حرام است، ولی اگر انجام دادی یقع صحیحاً، بگوید اعانت بر اثم است، حرام است، ولی اگر انجام دادی یقع صحیحاً. عقل مانعی نمی‏بیند، اما عرف بین حرمت و بین صحت ملازمه می‌بیند، از یک طرف مولا می‏گوید این اعانت بر اثم است و اعانت بر اثم نکن، از طرف دیگر اگر آمد و اعانت بر اثم نمود، بیع العنب لیعمل خمراً؟ می‏گوید اگر انجام داد، یقع صحیحاً، این را عرف زیر بارش نمی‏رود. عرف منافات می‏بیند بین حرمت امر خارج ملازم با معامله و صحت معامله و نهی تحریمی کما اینکه در عبادات موجب فساد است، لان المبعّد لا یکون مقرّباً، در معاملات، چه به ذاتش تعلق بگیرد، چه به امر خارجی که ملازم با آن هست، تعلق بگیرد، موجب فساد است، از باب منافات عرفیه. بعد سید یک مطلبی دارد که می‏فرماید ممکن است برای بطلان، به روایت تحف العقول تمسک بشود «و كل بيع ملهو به وكل منهي عنه مما يتقرب به لغير الله أو يقوى به الكفر والشرك في جميع وجوه المعاصي أو باب يوهن به الحق فهو حرام محرم بيعه وشراؤه وإمساكه بناء... [بر اینکه این تحریمی که در اینجا هست، تحریم برای بیان حکم تکلیفی نیست. این تحریم در اینجا می‏خواهد فساد را بفهماند. در معاملات آنی که مورد سؤال و جواب قرار می‏گیرد، فساد است، نه حرمت و حلیت، چون مقصود به بالغیر هستند. می‏گوید بنابر اینکه این روایت ناظر به فساد باشد] كما لا يخفى لكن في الدلالة تأمل [اینکه روایت ناظر به فساد باشد، نه ناظر به حرمت تکلیفی و ظاهرش، این تأمل دارد] ولو تمت لثبت الفساد مع قصد المشترى خاصة للحرام»[3]

«شبهه مرحوم ایروانی به روایت تحف العقول درباره فساد معامله»

یک شبهه‏ای مرحوم ایروانی به این حرف دارد، نمی‏دانم اینجا یا در بیع العنب لیعمل خمراً، می‏گوید این تکه از روایت تحف العقول دلالت بر فساد معامله ندارد، نه اینکه دلالت بر حرمتش گیر دارد، ظاهر در حرمت است، ولی فساد را بر معاملات منهیه نمی‌فهماند، بلکه فساد را می‏فهماند، در همه معاملات نمی‏فهماند، در آن معاملاتی که یوهن به الحق، در آن معاملاتی که اصول کفر با آن زنده می‏شود. این طور نیست که هر معامله محرمی یوهن به الحق باشد، هر معامله‏ای اصول کفر با آن زنده بشود. کفر و شرک «وكل منهي عنه مما يتقرب به لغير الله» اصلاً برای غیر خدا می‏خواهد این کار را بکند با خدا درگیر است «أو يقوى به الكفر والشرك في جميع وجوه المعاصي أو باب يوهن به الحق فهو حرام محرم بيعه وشراؤه وإمساكه». ایشان می‏فرماید این روایت دلالت بر فساد نمی‏کند، نه از باب اینکه دلالت بر حرمت ندارد، بلکه دلالت بر حرمت دارد، لکن حرمت معاملات متعارفه و معاملات محل بحث را نمی‏گوید، اموری را می‏گوید که یوهن به الحق، یقوی به الشرک و الکفر. بعد خود مرحوم سید در اینجا می‏گوید امر خارج از معامله «والاوجه عدم الفساد» که خیلی تعجب است، ما گفتیم ملازمه است و این حرف‏ها همه‏اش باید برود کنار.

«مطالبی درباره عزاداری اباعبدالله (علیه السلام)»

من دو - سه تا نکته را از باب تذکر در این دهه صفر عرض می‏کنم، شاید به صورت کلی‏هایی باشد که خود آقایان بتوانند بر آن تفریع و تحلیل کنند. یک مسئله این است که در زیارت ابی عبدالله (سلام الله علیه) روایات فراوانی آمده و ثواب‏های فراوان نقل شده است. در بعضی از روایاتش دارد یک زیارت ابی عبدالله معادل با هزار حج مقبول، هزار عمره مبرور، هزار بنده در راه خدا آزاد کردن، هزار مرکب را برای جنگ با دشمنان دادن است و روایات مفصل دیگری که بیان کرده ثواب را که عقل بشر از آن‏ها عاجز است که درک کند این همه فضیلت و ثواب چرا قرار داده شد؟ انسان یک مقدارش را می‏فهمد، اما عمق قضیه را انسان نمی‏فهمد و انسان نباید چیزی را که نمی‏فهمد فوری بگوید درست نیست، این غلط است، این‏ها در تاریخ، غلط است. نه، الانسان عدو جهله، روایت آمده و از نظر اعتبار هم درست است؛ برای اینکه اسلام خواسته است ابی عبدالله زنده بماند، حسین بن علی در جامعه زنده بماند، مردم او را زیارت کنند، برای او عزاداری کنند که منشأ مبارزه با ظلم و طرفداری با مظلوم است و منشأ سازش انسان است، انسان را می‏سازد. شما چه مکتبی را سراغ دارید که وقتی یک روحانی بزرگواری که مورد اعتماد مردم است، دستور می‏دهد شما بروید برای جنگ، جمعیت حرکت می‏کند برای دفاع از مملکت عراق؟! وقتی آیت الله العظمی سیستانی (حفظه الله و ابقاه) دستور می‏دهد، شیعیان می‏روند، برادران دیگر و مسلمانان دیگر خیلی حضور نداشتند، مگر در جاهای خودشان از باب تعصب و وطنیتشان، اما آنی که فقط برای خدا می‏رود، جمعیت راه می‏افتد، جوان‏ها حرکت می‏کنند، این را فقط مکتب ابی عبدالله (سلام الله علیه) می‏سازد، مکتب تشیع می‏سازد. نکند یک وقت افراط و تفریط کنیم در قضیه.

بزرگان این تذکر را داده‏اند، علمین بزرگوار تذکر داده‏اند، هم آیت الله العظمی آقای شبیری قبلاً یک تذکر دادند هم آیت الله العظمی آقای وحید خراسانی (حفظه الله و ابقاه) قبلاً تذکر داده‏اند، امروز هم باز تذکر دادند که این شعار را از دست ندهید، شعار تشیع، یعنی زیارت ابی عبدالله، یعنی گریه بر ابی عبدلله، یعنی عزاداری برای ابی عبدالله، شما ببینید چه قدر وقت مصرف می‏شود، چه قدر مال مصرف می‏شود، چه قدر انسان‏ها خودشان را فدا می‏کنند برای عزاداری ابی عبدالله و انسان ساز است این مکتب و می‏تواند با یک جمله یک مرجع تقلید بزرگوار که مردم به او ایمان دارند - چون اول باید ایمان مردم را درست کرد - حرکتی را به وجود بیاورد که دشمن را از مرزها به طرف عقب براند، مستقلاً و بدون اینکه از کسی کمکی بخواهد. شما کدام مکتب را سراغ دارید این طور باشد؟ بعضی از مکاتب اسلام می‏گویند بکشید و ببرید و ببندید، بعضی از مکاتب هم می‏گویند به ما کاری ندارد «انا رب الابل و ان للبیت ربا»[4]، به ما که کاری ندارند ما نشسته‏ایم در خانه مان. تنها مکتب ابی عبدالله است که مکتب انسان ساز و عشق به خدا و پیغمبر را می‏سازد و هیچ یک از فضیلت‌ها را انکار نکنید. فوری نیایید خدشه کنید و بگویید این حدیث، یکی در سندش هست که این مجهول الهویة است، پس این را بزنیم کنار، آن یکی، یکی مرسل در سندش هست، آن را هم باید بگذاریم کنار، آن یکی مضمره است، بگذاریم کنار. این غلط است، این اشتباه است. اصلاً روایات از این حرف‏ها گذشته است، وقتی بحث می‏رسد به صدها و هزار روایت که دیگر نباید مته را بگذاریم کنار خشخاش و بخواهیم خشخاش را سوراخش کنیم. این سرچشمه می‏گیرد از بُعد انسان از ابی عبدالله (سلام الله علیه) و الا آن که عاشق ابی عبدالله (سلام الله علیه) باشد، واقعا ابی عبدالله را دوست بدارد، در روایات دارد، اگر سه مرتبه در مقابلش گفتی یا حسین، مغموم و مهموم می‏شود.

آن کسی که عاشق ابی عبدالله است و می‏شناسد، به فرموده زین العابدین (سلام الله علیه) در موقع خلوت، اگر به حرم ابی عبدالله برود، بوی سیب استشمام می‏کند؛ سیبی که از بهشت همراه انار و میوه‏های دیگر برای پیغمبر آورده شده بود. همه چیز ما از ابی عبدالله است، همه چیز ما از شهادت است، نیاییم خدشه‏های بیجا بکنیم آخر مگر واجب است آدم روی این مسائل فکر کند؟ اسلام این همه مطلب دارد، بیایید روی آن‏ها فکر کنید، بیایید فکر کنید اسلام دین همگانی است، اسلام می‏گوید: «الفقراء عیالی، [همه فقرا عیال منند] و الاغنیاء وکلائی».[5] اسلام می‏گوید (قولوا للناس حسنا)،[6] با همه مردم به خوبی رفتار کنید، اسلام می‏گوید به همه احترام بگذارید، اسلام می‏گوید: «اکرموا شریف کل قوم»، اگر یک کسی بین طایفه خودش بزرگوار است، اسیر شما شد شما به او احترام بگذارید. این‏ها چیزهایی است که صدهایش در اسلام است. بیاییم روی این‏ها فکر کنیم، بیاییم روی آیات قرآن فکر کنیم، یک مقدار پرده‏های آیات قرآن را کنار بزنیم. و الا در روایات اخلاقی و ذکر مصیبت، همان طور که شیخ انصاری فرموده‏اند، آن‏ها دیگر اگر خیلی مخالف عقل نبود، خیلی گفتنش مانعی ندارد و نمی‏شود مته را گذاشت روی خشخاش. البته یک وقت یک چیزی مخالف عقل است، مخالف سیره معصومین است، می‏گوید ابی عبدالله (سلام الله علیه) در روز عاشورا التماس می‏کرد! اصلاً تو نمی‏فهمی ابی عبدالله کی بوده که می‏گویی التماس می‏کرد. وقتی می‏رسد به حاج شیخ جعفر تستری، می‏گوید می‏خواهد ابی عبدالله با آب دادن و سیراب شدنش یک نفر را هم که شده این آخر عمر، نجات بدهد، او سفینة النجاة است. این یک مطلب که هیچ وقت خدشه نکنیم. البته آنچه را مخالف عقل است، آنچه که خلاف سنت‏های دیروز است، از عزاداری‏ها، آنچه دروغ است به هم می‏بافیم، آنچه دیگران را با ابی عبدالله مقایسه می‏کنیم، این‏ها نادرست است. شما نیایید یک امامزاده را با ابی عبدالله مقایسه کنید. این ظلم به ابی عبدالله است، این ظلم به بشریت است. هر کسی به جای خودش، المعروف بقدر المعرفة، اعرفوا منازل الرجال بقدر رعایتشان، هرکسی را در جای خودش باید حساب کرد. در زیارت معصومین، فقط و فقط امیر المؤمنین است که روایاتی دارد که بعضی‏ها خواسته‏اند بگویند زیارت او افضل از زیارت ابی عبدالله است و الا امام هشتم یک بابی دارد، ولی آن مربوط به افضلیت از این حیث نیست. آن افضلیت است که می‏گوید شیعه دوازده‏امامی او را زیارت می‏کند، افضلیت از آن جهت است. درباره امیر المؤمنین بخصوص این را دارد. این یک مطلب که به عزاداری تکیه کنید، در کنارش مسائل اخلاقی و اسلامی هم گفته شود. شما برگردید به مجالس روضه و وعظ در دیروز، می‏بینید یک ساعت منبری منبر بود، مرحوم هسته‏ای یک ساعت منبر بود، پنج دقیقه ذکر مصیبت می‏کرد کفایت می‏کرد، نه اینکه کلش را ذکر مصیبت قرار بدهیم، مرتب بی‏خودی تو سر و بارمان بزنیم و هیچ چیز هم از آن نفهمیم. در کنارش باید ابی عبدالله معرفی بشود.

«اهمیت زیارت اربعین ابی عبدالله (علیه السلام)»

نکته دوم این است که زیارت اربعین را فراموش نکنید و زیارت اربعین را بخوانید و مخصوصاً دارد یک مقدار از آفتاب که برآمده، زیارت اربعین را بخوانید. در روایتی که تهذیب مرسلاً از امام یازدهم نقل کرده، و اقبال مسنداً نقل کرده، آنجا علامت مؤمن را چندتا چیز شمرده است: یکی‏ جهر به بسم الله الرحمن الرحیم است؛ یکی‏ نماز پنجاه و یک رکعت است؛ یکی‏ تخّتم به یمین است، تعفیر جبین است که هرکدام از این‏ها آن روز شعار شیعه بوده؛ یعنی شیعیان این کار را می‏کرده‏اند، دیگران این کار را نمی‏کرده‏اند و ائمه معصومین (علیهم السلام) هم همین طور عمل می‏کرده‏اند. در روایت دارد صاحب وسائل در باب الخاتم نقل کرده که رسول الله و علی بن ابی طالب و ائمه معصومین (علیهم السلام) همیشه انگشتر را به دست راست می‏کردند، هیچگاه انگشتر را به دست چپ نمی‏نمودند؛ یعنی سیره همه آن‏ها بوده.

بحث این است که چرا در روز عرفه، زیارت مستحب شده؟ آن زیارت پربار، آن زیارت بسیار آموزنده و سازنده «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الضلالة و الجهالة».[7] چه ضلالت و گمراهی‏ای که یک جمعیتی به قدری گمراه بشود که هرچه دیگران سران به آن‏ها می‏گفتند، می‏گفتند همان است، هیچگاه فکر نمی‏کردند آیا این دیگران که می‏گویند، خودشان چگونه‏اند؟ می‏گفتند ابی عبدالله خروج کرده است، پس ما هم برویم به جنگ با ابی عبدالله! نمی‏گفتند آن‏ها بدتر از خروج انجام داده‏اند، آن‏ها بوزینه‏ها و میمون‏ها را به مسابقه می‏برند، آن‏ها گهواره‏های زربفت برای بچه‏هایشان دارند، آن‏ها بهترین استراحتگاه‏ها را دارند، هیچ این فکرها را نمی‏کردند، گاهی هم می‏آمدند خودشان را به ثمن بخسی می‏فروختند. چرا زیارت روز اربعین از علائم شیعه شده؟ مؤمن، یعنی شیعه. مرحوم مجلسی و همین طور سید در اقبال، این‏ها جهاتی را نقل کرده‏اند و آن جهات، نادرست است، یکی این که مثلاً بگوییم چون آن روز، روزی بوده که اهل بیت به مدینه رسیده‏اند. این معلوم است که نمی‏شود درستش کرد. یا آن روز، روزی بوده که اهل بیت به کربلا رسیده‏اند؛ در حالی که این‏ها در شام، یک ماه زندانی بودند، آن هم در زندانی که نه از سرما حفاظت می‏شدند و نه از گرما حفاظت می‏شدند.

چطور می‏شود که روز اربعین این‏ها به کربلا رسیده باشند؟ عمده وجه و آنی که زیارت اربعین را درست کرده و مستحب کرده، این است که تأسی به جابر بن عبدالله انصاری بوده؛ یعنی جابر این قدر عظمت دارد که او چون اولین زائر قبر ابی عبدالله است، از انسان‏ها و او ابی عبدالله را زیارت کرده، شیعه و ائمه شیعه آمده‏اند زیارت روز اربعین را به حساب تأسی بر او مستحب کرده‏اند و زیارت جابر هم با اینکه اوائل عصر پیغمبر بوده، در زمان امام باقر و امام صادقی که مذهب ترویج شده و مسائل بیان شده، نبوده است، ولی در عین حال، آن زیارت با زیارت امام صادق (سلام الله علیه) با هم فرقی ندارد؛ یعنی مطالب بلندی که در زیارت جعفر الصادق (سلام الله علیه) هست، همان مطالب بلند را جابر بن عبدالله انصاری دارد. پس توجه کنید، در عزاداری دروغ نگوییم، نخواهیم حتماً بگریند، ولو فحش به آن‏ها بدهیم برای اینکه بگریند، اگر دروغ برای گریه کردن مانعی نداشت، فحش هم می‏شود مانعی نداشته باشد. کارهای خلاف سنت را انجام ندهیم، کاری که موجب وهن اسلام هم می‏شود، انجام ندهیم. آنچه که بزرگان فرموده‏اند به آنها خدشه نکنیم و یک روایت و دو روایت و ده روایت ندارد.

«و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله»

----------------------
1. بقره (2): 188.
2. العروة الوثقی 6: 444 و 445.
3. العروة الوثقی 6: 445.
4. بحارالانوار 15: 145.
5. جامع الاخبار، ص 202.
6. بقره (2): 83.
7. تهذیب الاحکام 6: 59.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org