Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کلام ماندگار
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: اهميت معرفت خداوند
آیت الله خلجی:آغاز دين، پايه، اساس و بنياد نخستين و محوري دين، معرفت خداوند است اهميت معرفت خداوند

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا و مولانا ابي القاسم المصطفي محمد و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين والسلام علي بقيه الله في الارضين و علي جميع الانبياء و المرسلين.

«سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق اولم يکف بربک انه علي کل شيء شهيد».

در خطابه نخست امير المومنين(سلام‏الله‏عليه) در نهج البلاغه آمده است: «اول الدين معرفته» آغاز دين، پايه، اساس و بنياد نخستين و محوري دين، معرفت خداوند است. در حديثي از رسول خدا(صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) نقل شده که فرمود: «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفويض الامر اليه». يعني آغاز و بنياد دين، معرفت خداست و روح علم و دانش سودمند، معرفت خداي جبار است و ثمره و پايان آن هم اين است که انسان همه کارهاي خودش را به او تفويض کند. اين فرمايش، حديث بسيار جامعي است اما بعضي از بزرگان هم فرموده‏اند حديث نيست، اما اصطياد از روايات است، ولي به احتمال قوي، حديث است.

سخن حضرت امير(سلام‏الله‏عليه) به خاطر اهميت معرفت خداوند است و هيچ آموزه‏اي در اسلام، مهم‏تر از آموزه توحيد نيست، بلکه مي‏توان گفت دليل اصلي ظهور اسلام، کشيدن نقاب از چهره آموزه کامل خداوند و تمام‏حقيقت حضرت حق است. اگرچه همه اديان معتبر آسماني، براي اثبات، و تفهيم آموزه توحيد آمده‏اند، اما هرکدامشان بر يک عنصر، تکيه کرده‏اند و در بيان جنبه‏هاي مختلف ذات مقدس حق، به يک يا چند عنصر اکتفا کرده‏اند، درحالي که در اسلام، اين آموزه به طور کامل، در حد استطاعت فهم و درک بشر، تبيين و تعريف شده است. لذا امير المومنين(عليه‏السلام) در وصيت‏نامه خودشان -اولين رساله مدون اخلاقي در تاريخ اديان- به امام مجتبي(سلام‏الله‏عليه) فرمودند: «و اعلم يا بني» بدان اي پسر عزيزم «ان احدا لم ينبيء عن الله کما انبأ الرسول عنه» هيچ کس؛ يعني هيچ پيامبر، فيلسوف و حکيم الهي و هيچ رسولي، چونان پيامبر اکرم(صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) از خداي متعال خبر نداده است. يعني توحيدي که اسلام بيان کرده، کامل‏ترين است و لذا چه خوب است ما که به اين نعمت عظما مفتخر هستيم، در شناختش بکوشيم.

در اينجا بايد يک نکته را يادآور شويم تا بتوانيم بهتر، از اين بحث بهره ببريم و آن، اينکه خداي متعال از نظر آموزه‏هاي اسلامي، هم متعالي است يعني در دسترس عقل هيچ حکيم و فيلسوفي نيست و دل هيچ عارفي نمي‏تواند آنجا را شهود کند، نه معقول حکيم است نه مشهود عارف.

عنقا شکار کس نشود دام باز چين
کاين جا هميشه باد به دست است دام را

لذا عرفا از ذات مقدس حق به «عنقاي مُغرب» تعبير مي‏کنند يعني آن حقيقتي که در دسترس هيچ کس نيست و جالب اين که موضوع علم هيچ دانشي هم نيست، يعني نه در فلسفه از آن مقام، بحث مي‏شود -چه فلسفه اشراق، چه مشاء، و چه حکمت متعاليه- و نه در کلام، و حتي در قرآن مجيد نيز از آن ذات مقدس سخن به ميان نيامده، مگر به اشاره. «قل هو الله احد» ادبا مي‏گويند «هو» ضمير شأن است، ولي به نظر اهل معرفت کساني که اهل تفکر و تعقلند و در قرآن مي‏انديشند، «هو» اشاره به آن مقام غيب مصون و غيب الغيوب است؛ آن مقامي که در دسترس هيچ کس نيست، رسول اکرم حضرت مصطفي(صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) است، مظهر اسم ظاهر خداست، ولي آنجا که به معراج مي‏رود يا قرآن را تلقي مي‏کند، در منزلت اسم باطن حضرت حق قرار مي‏گيرد. «سبحان الذي اسري بعبده» منزه است آن خدايي که بنده خود را شبانه سير داد. يعني عبوديت پيغمبر اکرم، عبوديت آن مقام غيب است. با اينکه باز اعتراف کرده که شناخت حقيقي و جامع حتي براي آن بزرگوار هم ممکن نيست. بنابر اين، متعالي بودن خدا به اين معني است که فراتر از دسترس آدميان و حتي کساني که پيشکسوت در معرفتند؛ يعني اولياي الهي، است و درعين متعالي بودن، در درون و جان انسان و نزديک‏تر از خود انسان به انسان است.

بايد دانست نکاتي که قرآن براي ما نقل مي‏کند، هدفي دارد و صرفا دانستشان مقصد و مقصود نيست، بلکه اين است که انسان حضور خدا را در هر حالي و در هر حوزه‏اي و در هر مرتبه‏اي از وجودي خودش ادراک کند. فرمود: «لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه» انسان را ما آفريده‏ايم و از همه وسوسه‏هاي درونش نيز خبر داريم «و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» از رگ گردن به او نزديک‏تر هستيم، يعني از خودش به خودش نزديکتر‏. بايد اين را خوب تصور کرد. در سوره انفال فرمود: «و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه» خداوند متعال بين انسان و قلب او حائل است. يعني نزديک‏تر از هر موجودي، حتي خود انسان به انسان است. لذا گفته‏اند اگر انسان بخواهد از آسيب شيطان درون يعني نفس اماره بگريزد، بايد به پناه خدا ببرد چون نزديک‏تر از خدا هيچ موجودي نيست که انسان به پناهش برود. شايد سرّ استعاذه که با تعابير مختلفي در قرآن هم آمده، همين باشد.

پس خداي متعال، هم متعالي است و هم در درون انسان و نزديک‏تر از هر موجودي به خود اوست. من چند سال در کردستان مشغول فعاليت بودم و به‏مناسبتي از عالم بزرگوار، علامه جعفري دعوت کرديم و ايشان در يک جمع علمي و متشکل از اساتيد و برخي اطباء، سخن مي‏راند. علامه داستاني را از خودش نقل کرد که بسيار جالب است. ايشان فرمود: من دختري بسيار فهيم و دانا داشتم که و در بسياري از کارهاي شخصي‏ام با او مشورت مي‏کردم. اين دختر مبتلا به سرطان و در بيمارستان، بستري شد. در سي.سي.يو خوابيده بود و من مي‏خواستم به ملاقاتش برود، ولي به ياد آوردم ساعتي که من براي ملاقات او مي‏روم، در دانشگاه، وعده سخنراني دارم و نبايد خلف وعده بکنم. مانده بودم که چه بکنم تا آنکه سرانجام با خود گفتم سري به او مي‏زنم و به دانشگاه بروم. وقتي به بيمارستان رسيدم و از پشت شيشه نگاه کردم، ديدم آخرين لحظه‏هاي زندگي اوست و آرام‏آرام جان به جان‏آفرين تسليم مي‏کند.

ايشان در ادامه اين داستان موعظه‏گونه فرمود: گفت شما تصور نکنيد آن مريضي که در بيمارستان، هيچ کس را ندارد، تنها درحال جان دادن است، بلکه در آنجا نه‏تنها فرشتگان حضور دارند، خداي متعال نيز حاضر است و بعد، اين آيه را تلاوت کردند: «فاذا بلغت الحلقوم» هنگامي که جان به گلوگاه مي‏رسد «و انتم حينئذ تنظرون» و شما داريد با دقت، نگاه مي‏کنيد و جان کندن محتضر را به تماشا نشسته‏ايد، توجه داشته باشيد که «نحن اقرب اليه منکم» ما از شما به او نزديک‏تريم. يعني اگر انسان، واقعا اين حالت را در خودش حفظ کند، ديگر معصيت نمي‏کند، مال مردم را نمي‏خورد، بيت المال را نمي‏بلعد، مردم را بي‏جهت متهم نمي‏کند و آنان را رمي به بي‏ديني نمي‏کند، آبرو و حيثيت مردم را نمي‏برد، بد نمي‏نويسد، بد نمي‏گويد و بد نمي‏انديشد؛ چون خدا در حوزه انديشه انسان نيز حضور فراگير دارد. «نحن اقرب اليه منکم» ما از شما به او نزديک‏تريم «ولکن لا تبصرون» ولي شما نمي‏بينيد، اين نقص از شماست و گرنه، ما به او نزديک هستيم. 

پس خداي متعال، مسئله توحيد و حضور فراگیر خداوند بزرگ‏ترين و مهم‏ترين مسئله است، به همين دليل، امير المومنين(صلوات الله السلام) فرمود: «اول الدين معرفته» اگر انسان خدا را بشناسد، همه مشکلاتش حل خواهد شد. جبرئيل موقعي که حضرت ابراهيم در آتش فرود مي‏آمد، به ايشان گفت: کمکي نياز نداري؟ پاسخ داد: او دارد مي‏بيند، و وقتي او مي‏بيند، معني ندارد من از کسي چيزي بخواهم. اولياي الهي اين چنينند.«حسبی من سوالی علمه بحالی»

«و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه» اين را بدانيد که خداي متعال بين انسان و خود انسان، حقيقت انسان، حائل است.

راه‏هاي قرآني شناخت پروردگار

در قرآن مجيد، براي شناخت پروردگار متعال با توجه به آيه‏اي که در اول سخنم تلاوت کردم، سه راه، ارائه شده که خود آن‏ها نيز راه‏هاي فرعي دارد:

يکي راه آفاقي است، راه مطالعه اين جهان آفرينش است. خدا فرمود: «ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لآيات لاولي الالباب» اين اختلاف شب و روز، آمدوشد و جانشين شدن شب روز نسبت به يکديگر، يکي از نشانه‏هاي قدرت لايزال الهي است. «لآيات لاولي الالباب»، واژه «الباب» شانزده بار در قرآن آمده و همه مربوط به مدح و ثناي کساني است که صاحب لُبّند. «الانسان لبه» انسانيت انسان به لبّ اوست، به درک ظريف و فهم عميق اوست.

اکنون بايد ديد اين اولوالالباب چه کساني هستنتد؟ «الّذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على‏ جنوبهم» در هر حال، به ياد خدا هستند، همه حالاتشان ياد خداست. نه اينکه در همه حالات، اين نماز معروفي را که ما به‏عنوان عبادت روزانه مي‏خوانيم، به پا مي‏دارند، بلکه همه حالاتشان نماز است. «الّذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على‏ جنوبهم» درحالت ايستاده، نشسته و آنگاه که بر پهلو افتاده‏اند «و يتفكّرون في‏ خلق السّماوات و الأرض» در خلقت آسمان‏ها و زمين مي‏انديشند و نتيجه مي‏گيرند، وقتي انديشيدند و درست فکر کردند، به اين نتيجه مطلوب مي‏رسند که: «ربّنا ما خلقت هذا باطلاً» خدايا، تو اين جهان را بيهوده خلق نکردي. من هم که قطره‏اي از اين اقيانوس بي‏کران هستي‏ام، براساس قانون «انا لله و انا اليه راجعون» در حرکت به سوي توام. من نيز همراه کائنات آفرينش در حرکتم، ولي آنگاه که انسان معصيت مي‏کند، تغيير مسير مي‏دهد و هرگاه برخلاف جريان آب حرکت کند، غرق مي‏شود و از بين مي‏رود. آيات آفاقي در قرآن، بسيار است و سعدي با الهام از اين آيات، چنين سروده:

برگ درختان سبز در نظر هوشيار
هر ورقش دفتري است معرفت کردگار

يک سلول در يک آزمايشگاه براي آزمايشگر متفکر، جلوه مجسم قدرت حقّ متعال است و مي‏تواند از آن طريق به خدا پي ببرد. اينکه امام حسين(عليه‏السلام) فرمود: «عميت عين لاتراک عليها رقيبا» . اين عبارت، نفرين نيست، بلکه امام مي‏فرمايد کور است کسي که تو را در همه جا نمي‏بيند. در همه جا هست، فقط اگر بينديشي، اگر پا بر سر نفس اماره بنهي و اين حجاب‏هاي گناه کنار برود، انسان مي‏تواند حضور فراگير خداوند متعال را ادراک کند. به‏قول حافظ:

حضوري گر همي خواهي از او غايب مشو
حافظ متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها

اگر قصد داري به آنچه مي‏خواهي، برسي، بايد همه اين آرزوهاي دنيايي‏ات را رها کني، به خويشتن خودت باز گردي و خودت را ارزيابي کني. اتفاقا ماه رمضان که اين همه درباره‏اش توصيه گرديده و «ضيافة الله» شمرده شده، پاداشي فوق العاده دارد، چون در اين ماه، انسان مي‏تواند پا بر سر نفس خويش بگذارد و يک انسان نو و تازه‏متولد بشود، به همين علت بايد عيد فطر را جشن بگيرد.

به هرحال، «سين» در عبارت «سنُريهم» براي تحقيق است؛ يعني حتما نشان خواهيم داد. «آياتنا في الافاق و في انفسکم» آيات خود را در آفاق و در وجود خودتان. مي‏گويند فلسفه سقراط با اين تعبير، آغاز شده که «خود را بشناس». معرفت نفس هم در کلمات امير المومنين و رسول خدا(صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم) به‏ويژه در کلمات امير المومنين(عليه‏السلام) با اندکي اختلاف، بسيار نقل شده و گويا اين، اصلي است که انسان‏هاي فهيم و فرهيخته از آغاز خلقت به آن دست يافته‏اند که: اگر مي‏خواهي خدا را بشناسي، خودت را بشناس. «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اين، عکس نقيض آيه شريفه‏اي است که مي‏فرمايد: «لا تکونوا کالذين نسوا الله فانساهم انفسهم» مانند کساني نباشيد که پروردگارشان را فراموش کردند، زيرا اگر پروردگار را فراموش کردي، خدا نيز تو را از ياد خودت مي‏برد، خودت را هم گم مي‏کني. يعني کسي که خدا را گم مي‏کند، در واقع، خودش را گم کرده است.

«سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق» تا براي اين منکران، مشرکان و کساني که زير بار حق نمي‏روند، روشن شود که خدا حق است. البته اين ترجمه درصورتي است که ضمير را به حضرت حق باز گردانيم، ولي اگر به قرآن بازگشت داده شود به اين معني است: تا بفهمند که قرآن حق است.

سپس در آخر آيه به راه ديگري اشاره مي‏کند که راه هر کسي نيست: «اولم يکف بربک انه علي کل شيء شهيد». «شهيد» در اينجا به معني «مشهود است؛ يعني: آيا اينکه او براي همگان مشهود است، براي تو کافي نيست؟ براي همگان قابل شهود است؛ يعني هر کسي به اندازه درک خودش او را شهود مي‏کند. اين بخش سوم از معرفت، مخصوص اولياي الهي است که در کلمات ائمه هم آمد و نمونه‏اش همان حديثي که فرمود: «اعرفوا الله بالله» خدا را به خدا بشناسيد؛ يعني او را بي‏واسطه بشناسيد.

آموزه‏هاي توحيدي اهل‏بيت(عليهم السلام) ريشه‏هاي قرآني دارد و اگر آنان در کنار قرآن نباشند، نمي‏توان از آن استفاده کرد، به‏خصوص معارف توحيدي‏اش را. ابن‏جوزي به‏صراحت اقرار کرده که اگر علي بن ابي طالب نبود، معارف توحيدي قرآن تبيين نمي‏شد. اين خطبه اول نهج البلاغه يا خطبه اشباح و يا خطبه‏هاي ديگر را ببينيد. برخي از کلمات امام رضا(عليه‏السلام) و امام صادق(عليه‏السلام) را مشاهده کنيد تا دريابيد که اين شيوه معرفت، مخصوص کساني است که مويد من عند الله هستند و ديگران هم شايد بتوانند به اندازه ظرفيت خودشان بهره ببرند.

در دعاي ابوحمزه ثمالي مي‏خوانيم: «بک عرفتک و انت دللتني عليک و دعوتني اليک و لولا انت لم ادر ما انت» خدايا من تو را به تو شناختم، نه به کس ديگري، کس ديگري وجود ندارد «لا موثر في الوجود الا الله» جز خدا هيچ‏کس نيست. استاد ما در درس عرفان خود، بارها به آينه مثال مي‏زد و استنادش فرمايش حضرت رضا(عليه‏السلام) بود که وقتي عمران صابي از ايشان پرسيد: خالق در خلق، حلول کرده يا خلق در خالق. فرمود: هيچ‏کدام. بعد براي تفهيم مطلب فرمود: «اخبرني عن المرأه» از آينه بگو. وقتي به حرم حضرت رضا(سلام الله عليه) مي‏رويد و در آن رواق، در کنار ضريح مي‏ايستيد، ده‏ها هزار قطعه آينه در آنجاست که هرکدامشان ضريح را نشان مي‏دهد و وقتي روبه‏روي هم قرار مي‏گيرند، آن را بي‏نهايت نشان مي‏دهند. کساني که بزرگسالند و اهل درک و فهمند، مي‏دانند که بيش از يک ضريح در آنجا نيست و بقيه، جلوه‏هاي آن در اين فضا هستند و به‏وسيله آينه رويت مي‏شوند. آينه هم جنبه ارائه تصويري آن است نه آن شيشه و جيوه. اما اگر نگاه بچه کوچک به اين آينه‏ها بيفتد، با خود مي‏گويد چه قدر ضريح در اينجا وجود دارد!

کساني که در معرفت خدا بچه هستند، اينگونه مي‏انديشند، اما کساني که بالا مي‏روند، مي‏بينند که غير از خدا هيچ نيست و هرچه هست، جلوه‏ و تجليات اوست. از اول نگاه مي‏کند، از آخر نگاه مي‏کند، هرجا را که مي‏بيند، او را مي‏بيند. قرآن چه قدر زيبا مي‏گويد: «هو الاول» اول اوست «هو الاخر» آخر هم اوست، «هو الظاهر هو الباطن» امير المومنين(صلوات الله السلام) فرمود من چيزي را نديدم «ما رأيت شيئا الا رأيت الله قبله و معه و بعده» يعني قبل از هر چيز، همراه آن چيز و بعد از آن چيز، هر چه ديدم خدا را ديدم. اين معرفت، شقّ سومي است که آيه شريفه در پايان به آن اشاره کرده و حالا شايد به تبيين علامه طباطبايي - نه شيخ الرئيس و نه حتي مرحوم صدرالمتألهين- بتوان گفت با برهان صديقين، قابل انطباق است. اين، راهي است که راه عقل نيست، بلکه راه دل، راه بصيرت و راه کنار زدن آن حجاب‏هاي گناه است که امام سجاد(سلام‏الله‏عليه) نيز در همين دعاي ابوحمزه ثمالي عرضه مي‏دارد: خدايا خودت را تو به من شناساندي. در دعاي اول زمان غيبت، در آخر مفاتيح هم مي‏خوانند: «اللهم عرفني نفسک فانک ان لم تعرفني نفسک لم اعرف رسولک» اين‏ها همه حساب‏شده است.

از امير المومنين پرسيدند: خدا به پيغمبر، شناخته مي‏شود يا پيغمبر به خدا؟ فرمود: پيغمبر به خدا شناخته مي‏شود. اصلا معرفت را او الهام کرده. اگر او الهام نمي‏کرد، کسي نمي‏دانست که کيست «و لولا انت لم ادر ما انت». آن حضرت در اوايل دعا عرض مي‏کند: «ان الراحل اليک قريب المسافه» خدايا، آناني که به سوي رهسپارند، راهشان بسيار نزديک است؛ ولي يک چيز باعث مي‏شود که بين تو و آن‏ها فاصله بيفتد و آن، حجاب گناهان است.

خدايا، به حقيقت زين العابدين و اوليائت، در اين ماه مبارک رمضان به همه روزه‏داران، نمازگزاران و عبادت‏کنندگانت اين توفيق را عنايت کن تا حجاب‏هاي گناه را کنار بزنند و يکي از رشحات معرفت خودت را ادراک کنند انشاء الله.

تاریخ: 1393/4/23




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org