Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کلام ماندگار
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: آفرينش از کجا آغاز شده و مقصد و منتهاي عالم -که از آن تعبير به «معاد» مي‏شود- کجاست؟
آفرينش از کجا آغاز شده و مقصد و منتهاي عالم -که از آن تعبير به «معاد» مي‏شود- کجاست؟

سخنران ماه مبارک رمضان سال 1393 دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای خلجی  

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا و مولانا ابي القاسم المصطفي محمد و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين والسلام علي بقية الله في الارضين و علي جميع الانبياء و المرسلين.

قال علي(ع) : «اعرفوا الله بالله و الرسول بالرساله و اولي الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان».

بحثي که انتخاب شده، پيرامون حديث شريفي است که در اصول کافي مرحوم کليني و در کتاب توحيد مرحوم صدوق (رضوان الله عليهما) در باب «انه لا يعرف الا به» آمده است. در اين باب به‏روايت حضرت صادق(سلام الله عليه) از جد بزرگوارشان امير المومنين(ع) مي‏خوانيم که فرمود: خدا را به خدا بشناسيد و رسول الله را به رسالتش و به محتواي وحي، و اولو الامر و صاحبان امر را به انجام فريضه امر به معروف و نهي از منکر و اجراي عدالت توام با احسان.

در متون ديني ما، يعني قرآن مجيد و احاديثي که از پيشوايان ما رسيده است، به يک مسئله اساسي و اعتقادي، بيش از هر چيز ديگر، پرداخته شده و آن مسئله مبدأ جهان است؛ يعني اين آفرينش از کجا آغاز شده و مقصد و منتهاي عالم -که از آن تعبير به «معاد» مي‏شود- کجاست؟ مسئله‏اي که ميان اين آغاز و انجام قرار دارد، همان رسالت پيامبر اکرم، حضرت محمد مصطفي(ص) است. يعني در متون ديني ما بر مبدأ، معاد و نبوت و رسالت، تأکيد فراوان گرديده و بيش از هر چيز به اين سه اصل اساسي، پرداخته شده است. البته به اعتقاد ما مسئله ولايت دنباله نبوت و روح و جان آن است و مسئله عدالت هم از صفات الهي است، همه آنچه در شريعت آمده، بازگشت به اين سه اصل دارد. آيه شريفه ‏«انا لله و انا اليه راجعون» که به عنوان استرجاع، تلاوت مي‏شود در حقيقت، زبان حال همه کائنات هستي است. اين‏چنين نيست که فقط ما انسان‏ها معترفيم از خدا آمده‏ايم و به سوي خدا باز مي‏گرديم، بلکه تمام کائنات هستي و به‏قول عرفا ماسوي الله در قوص صعود و نزول، از خدا آمده‏اند و بازگشت همگان نيز به خداي متعال است. حديثي به امير المومنين(سلام الله عليه) نسبت داده شده که مرحوم صدر المتالهين نيز در مقدمه اسفارش آورده تا سفرهاي چهارگانه خودش را تبيين کند، و آن حديث اين است که امام ع فرمود: «رحم الله امرأ علم من أين و في أين و الي أين». از رحمت واسعه الهي برخوردار است کسي که بداند از کجا آمده؛ يعني مبدا خودش را بداند و به آفريدگار خودش توجه داشته باشد، و بداند که الان در کجاست؛ در چه جايگاه و شرايطي قرار دارد و چه مسئوليتي دارد، و بداند که سرانجامش «الي أين»، زندگي و حياتش به کجا منتهي مي‏شود.

از ما خواسته‏اند که با برهان، دليل، حجت و منطق به اين معارف بپردازيم. نکته‏ بسيار مهم اينکه: يکي از ويژگي‏هاي اسلام و آموزه‏هاي قرآني و احاديث اهل بيت ما اين است که خداوند متعال نخواسته مطلبي را بدون دليل و برهان به بندگانش تحميل کند و بندگانش را نيز از اينکه سخن و چيزي را بدون دليل بپذيرند، برحذر داشته و از آنان خواسته که مبادا بدون دليل و برهان زير بار سخن يا عقيده و مطلبي بروند. اين از امتيازات قرآن کريم است. از شيخ الرئيس هم نقل شده که گفته‏اند اگر کسي مطلبي را به او ارائه بدهند و بدون دليل بپذيرد، در حقيقت، ربقه انسانيت را از خود دور کرده و اصلا انسان نيست. خودش هم هميشه مي‏گفته: «نحن ابناء الدليل» ما فرزندان دليليم و هرجا دليلي باشد آن را مي‏پذيريم.

در قرآن هم مي‏بينيم که يهوديان و نصارا، يعني اهل کتاب مدعي بودند فقط خودشان هستند که وارد بهشت مي‏شوند، و اين از ويژگي‏هاي افراد خودخواه است که خود را بندگان خوب خدا مي‏دانند، ولي خداي متعال در برابر اين باور غلط مي‏فرمايد: «قالوا لن يدخل الجنه الا من کان هودا او نصاري تلک امانيهم» اين‏ها آروزهاي پوچي است که اينان در مغز خودشان مي‏پرورانند. «قل» به اين‏ها بگو: «هاتوا برهانکم» بر اين ادعايتان برهان بياوريد، دليلتان را بگوييد که چرا مدعي هستيد فقط شما وارد بهشت مي‏شويد؟ بسياري از ما نيز چنين تصوراتي داريم و مي‏پنداريم بنده خوب خدا ما هستيم و خدا بهتر از ما بنده خوب ديگري ندارد. ولي اين از نظر منطق دين، پذيرفتني نيست و حتي برخي از عرفا گفته‏اند –البته نمي‏خواهم بگويم آن را پذيرفته‏ام، بلکه فقط نقل مي‏کنم- که اگر کسي از دنيا رفته و به‏زعم شما انساني است که مشمول رحمت و مغفرت الهي نشده، هرگز چنين تصور نکنيد؛ زيرا ممکن است در آن لحظه مرگش حالتي يافته باشد که خداي متعال به او عنايتي کرده.

«قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين» بگو اگر راست مي‏گوييد، دليل و برهان خود را ارائه کنيد. قرآن مجيد با همه امت‏ها بحث کرده، پيغمبر معظم اسلام نيز مکلف بوده که با همگان با دليل و برهان سخن بگويد و اين شيوه را هم به امت خودش آموخته و بايد از او پيروي بکنند. خدا به او فرموده است که به اين‏ها بگو: «ادعوا الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني» من شما را به خدا فرا مي‏خوانم، اما با بصيرت. يعني مي‏دانم شما را به چه چيزي مي‏خوانم و براي مدعاي خودم دليل دارم. اين، تنها کار من نيست بلکه پيروان من نيز متأسي به من هستند و از من تبعيت مي‏کنند.

آيه ديگري که آيه‏اي اخلاقي است -يعني اخلاق متعالي‏اي که قرآن بيان کرده، اين را به ما مي‏آموزد- مي‏فرمايد: «و لا تقف ما ليس لک به علم» هيچگاه دنبال چيزي را که علم به آن نداري، نگير. چيزي را که نمي‏داني، پي‏گير نشو؛ «ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا» چون ما به تو عقل و هوش داديم، چشم و گوش داديم و اين عقل و هوش، چشم و گوش، دل و اعضا و جوارح، همه در پيشگاه خدا مسئولند و بازخواست مي‏شوند. امير المومنين(صلوات الله عليه) در خطبه متقين، يکي از اوصاف برجسته پرهيزگاران و متقين را اين مي‏شمارد که مي‏فرمايد: به هر سخني گوش نمي‏دهند و به هر صحنه‏اي نمي‏نگرند. «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه عليهم» چشمشان را از آنچه که خداوند برايشان حرام ساخته و ممنوع اعلام کرده، مي‏پوشند، و به هر سخني گوش نمي‏دهند «وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم‏» گوششان را هم وقف شنيدن دانشي مي‏کنند که براي خودشان يا مردم و جامعه‏شان سودبخش است و فرد و جامعه –چه در دنيا و چه در آخرت- از آن استفاده مي‏برند. در اين آيه نيز قرآن مي‏فرمايد به دنبال هر چيزي نرو و آنچه را که به آن علم نداري، دنباله نگير و بدان که اعضا و جوارحت؛ اين ابزارهايي که خدا در اختيار تو گذاشته و درحقيقت، ابزار شناخت، آگاهي و معرفت انسان هستند، در قيامت، مورد بازخواست قرار مي‏گيرند.

قرآن کريم مي‏فرمايد که بت‏پرستان مي‏گفتند: اين فرشتگان، دختران هستند يعني آن‏ها را «انثي» مي‏گفتند و مادينه مي‏شمردند. خداي متعال مي‏فرمايد: اين سخنان خاستگاه درستي ندارد و اين مردم نيز دانشي ندارند «و ما لهم به من علم إن يَتبعون الا الظّن» اين‏ها دنبال آن گمان‏ها و توهمات باطل خودشان هستند، «و ان الظن لا يغني من الحق شيئا». اين آيات واقعا اعجاز و شگفت است که خداي متعال، بندگانش را و پيامبر اسلام، امتش را و اولياي دين، ما را اين‏چنين تربيت مي‏کنند که به‏دنبال ظن و گمان و چيزي نرويم که مشخص نيست و هر چيزي را با دليل و برهان بپذيريم و زير بار هر سخني نرويم.

اگر به اين آيات عمل مي‏شد، و در جامعه اسلامي مورد عمل باشد و در دنيا به آن عمل شود، بسياري از شايعات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و تبليغات مسمومي که در دنيا مي‏شود، خنثي خواهد گرديد، ولي متاسفانه به اين‏ها عمل نمي‏شود. يکي از آيات کاربردي قرآن که مردم نيز با آن، سروکار دارند، همين است که ما به هر سخني گوش ندهيم، به دنبال هرکسي نرويم، هر چيزي را بدون دليل نپذيريم. اين‏ها دستوارت متعالي‏اي است که صاحب شريعت به ما تعليم داده است.

يکي از ذخائر بسيار ارزشمند شيعه –که در برابر ميراث سرشار از ستم، خيانت، حق‏کشي و تباهي انسان‏ها که از خلفا، و غاصبان قدرت به جا مانده- آثار گرانقدر و گنجينه‏هاي سرشار از جواهرات معنوي و تعليم و تربيتي است که از پيامبر و اهل بيت ايشان به يادگار مانده. يکي از اين گوهرهاي ناب، خطبه‏اي است که امام کاظم(عليه السلام) خطاب به هشام و در تعليم او فرموده. امام بعد از آنکه ارزش خردورزي، به کارگيري عقل، تفکر و تعقل را مطرح کرده، مي‏فرمايد: «يا هشام ثمّ ذمّ الّذين لا يعقلون» اي هشام، خداوند متعال در کتابش کساني را که خردشان را به کار نمي‏برند، سرزنش و مذمت کرده. در روايت است که وقتي امام سجاد(سلام الله عليه) براي نماز شب برمي‏خاستند و غلامشان آب را براي وضوي حضرت مي‏آورد، ايشان دستشان را داخل ظرف آب مي‏گذاشتند، به ستارگان و آسمان نگاه مي‏کردند و آيات آخر سوره مبارکه آل عمران را مي‏خواندند: «إنّ في‏ خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّيل و النّهار لآياتٍ لأولي الألباب * الّذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على‏ جنوبهم و يتفكّرون في‏ خلق السّماوات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً... ربّنا إنّنا سمعنا منادياً ينادي» اين از نيايش‏هاي فوق العاده قرآن کريم است که انسان بگويد: خدايا، من آنچه را که تو دستور دادي، شنيدم. اين‏ها درحقيقت، دعاهاي اجابت‏شده هستند و نبايد منتظر اجابتشان بود. پيامبر(ص) فرمود: هرکس اين آيات را بخواند –و به‏تعبير ايشان: هرکس اين آيات را بين دو لبش بچرخاند- و در آن‏ها نينديشد، خسارت کرده است. و اين نشان از ارزش بالايي است که براي تفکر قائل شده‏اند. «ثمّ ذمّ الّذين لا يعقلون فقال و إذا قيل لهم اتّبعوا ما أنزل اللّه» و وقتي به اين کفار مي‏گويند از آنچه خدا فرستاده، تبعيت کنيد، «قالوا بل نتّبع ما ألفينا عليه آباءنا» يعني تقليد کورکورانه از پدران نادانشان. «أ و لو كان آباؤهم لا يعقلون شيئاً و لا يهتدون» آيا اين‏ها آن کساني نيستند که پدرانشان نه در چيزي انديشيده‏اند و نه راه را يافته‏اند؟ انسان وقتي نينديشيد و فکرش را به کار نبست، خسارت بسيار مي‏برد. در روايت آمده که «اکثر عبادة ابي ذر التفکر» بيشترين عبادت ابوذر(سلام الله علي) اين بود که مي‏انديشيد.

حضرت امير(ع) در يکي از خطبه‏هايش مي‏فرمايد: «و لا تكونوا كجفاة الجاهليّة» مثل جفاکاران دوره جاهليت نباشيد که «لا في الدّين يتفقّهون و لا عن اللّه يعقلون» نه در دين خدا مي‏انديشند و تفقه مي‏کنند، فقه دين ندارند و درباره خدا هم نمي‏انديشند -البته گفته خواهد شد که ذات مقدس حضرت حق در دسترس هيچکس نيست و هيچکس به آنجا راهي ندارد، و ما هم از انديشيدن در ذات اقدس الهي، ممنوع شده‏ايم، چراکه ما محاطيم و او محيط است- يعني درباره خدا نمي‏انديشند که اين عالم خدا و خالقي دارد که از ما تکليفي خواسته و ناظر بر اعمال و رفتار ماست.
با اين مقدمه بايد بدانيم که موظفيم دينمان، معارفمان و اعتقادات و باورهايمان را عالمانه بپذيريم تا گمراه نشويم و راه درست را بپيماييم. پس نبايدهرکسي هرچه گفت، بپذيريم؛ حتي سخن شخصيت‏هاي برجسته را نيز اگرچه مقام رفيعي دارند، بايد با برهان بپذيريم. معروف است که آقاي بروجردي(رضوان الله عليه) مي‏فرموده مبادا شخصيت بزرگان شما را از فکر کردن باز بدارد. مي‏گويند وقتي آقاي بروجردي در جواني به نجف رفت، در درس مرحوم آخوند، اشکالي کرد ولي ايشان به دليل سن کم آقاي بروجردي، به او اعتنايي نمي‏کند. مرحوم آقاي بروجردي اشکال خود را مي‏نويسد و وقتي مرحوم آخوند در منزلي ميهمان بوده، آن را به ميزبان مي‏دهد و سفارش مي‏کند که آن را به مرحوم آخوند بدهند. ايشان هم با مطالعه اين اشکال و بجا بودنش، در روزهاي بعد وقتي آقاي بروجردي سخني مي‏گفته، تأمل مي‏کرده و به آن گوش مي‏داده است. اسلام مي‏خواهد انسان را به‏گونه‏اي تربيت کند که سخني را بدون دليل نپذیرد و وقتي راهي را انتخاب کرد، در ادامه‏اش مستقيم بماند زيرا اگر کسي با شعار آمده باشد، با شعار هم مي‏رود، اگر کسي با شايعه بيايد، با شايعه هم مي‏رود.

قبل از اينکه درباره معرفت خدا بحث کنيم، حديث شريف مي‏فرمايد: «اعرفوا الله بالله» اين از احاديث خيلي ناب است که مي‏توان بسيار درباره‏اش سخن گفت. در کتاب‏هاي فلسفي و کلامي، بحث از خدا از اثبات صانع و اصل وجود پروردگار متعال آغاز مي‏شود که: اين عالم و جهان هستي، آفريدگاري دارد يا نه؟ يعني بحث اثبات وجود خداست، و معرفت خداوند فرع بر وجود حضرت حق است. ممکن است کسي باور داشته باشد که آفريدگار وجود دارد، ولي – حتي در حد خودش- به او معرفتي نداشته باشد. در کتاب‏هاي کلامي و فلسفي، مسئله اثبات وجود خدا مطرح مي‏شود و درگام نخست، ثابت مي‏کنند که اين عالم خدايي دارد. جالب اين است که منکران خدا خودشان مويّد وجود خدا هستند پس چه چيزي را انکار مي‏کنند؟ درحالي که اولين تصوِري که به ذهن انسان مي‏رسد، وجود خداست يعني بشر با خود مي‏انديشد که من چگونه به دنيا آمده‏ام، چگونه خلق شده‏ام و آيا کسي در خلقت من نقشي دارد؟ پس اصل وجود پروردگار متعال يک بحث است و معرفت به او و به اينکه اين خداي خالق، داراي اسماء حسني، صفات جلال و صفات جمال است؛ خداي رئوف و رحيم، و خدايي است که گاهي مجازات و تنبيه مي‏کند و گاهي با اوصاف کماليه‏اش بخشش مي‏کند، بحثي ديگر است.

بسياري از مفسران بر اين باورند که در قرآن به طور مستقيم از اصل وجود خدا بحث نشده. گويي وجود او حتي براي اعراب مشرک، يک امر مسلم و مفروغ عنه بوده؛ يعني اعرابي که در زمان ظهور حضرت رسول زندگي مي‏کرده‏اند، در اصل مسئله وجود پروردگار ترديدي نداشته‏اند و البته آياتي هم در قرآن نشان مي‏دهد آنان اصل خالق را قبول داشتند. از جمله اين آيات: «و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الأرض و سخّر الشّمس و القمر ليقولنّ اللّه» اگر از اين‏ها مي‏پرسيدي چه کسي آسمان‏ها و زمين را آفريده، مي‏گفتند خدا آفريده است. يا مثلا «و لئن سألتهم من نزّل من السّماء ماءً فأحيا به الأرض من بعد موتها ليقولنّ اللّه» اگر از آنان بپرسي که چه کسي باران را از آسمان فرو مي‏بايد و زمين را بعد از مرگش حيات مي‏بخشد، مي‏گفتند: الله. «و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الأرض ليقولنّ خلقهنّ العزيز العليم * الّذي جعل لكم الأرض مهداً و جعل لكم فيها سبلاً لعلّكم تهتدون * و الّذي نزّل من السّماء ماءً بقدرٍ فأنشرنا به بلدةً ميتاً كذلك تخرجون» که در عين اينکه مبدأ را اثبات مي‏کند، مسئله معاد را هم مطرح مي‏سازد و مي‏فرمايد هم‏چنان که طبيعت احيا مي‏شود، شما نيز بعد از مرگتان از قبرها خارج مي‏شويد. آيات ديگري هم در اين زمينه هست که مي‏فرمايد وقتي به مشرکان مي‏گفتند چرا بت مي‏پرستيد؟ مي‏گفتند: اينان شفعيان ما هستند! خوب اگر اين‏ها شفعاي آنها بودند، دليل بر اين است که خالق را قبول داشتند و اين بت‏ها را ميان خودشان و خالقشان واسطه مي‏دانستند. يعني تا حدي به اصل وجود خدا معتقد بودند که پيامبر با آنان بحثي نداشته است.

چکيده سخن اين که: ما موظفيم معارف دينمان را با دليل و برهان بپذيريم، تفقه در دين خدا پيدا کنيم، در آموزه‏هاي ديني بينديشيم و زير بار سخن بدون دليل نرويم، و مهم‏ترين مسئله در معارف اسلامي، توحيد و مبدأ و معاد و نبوت و همه شاخه‏هاي آن است. آنچه را که صاحب شريعت آورده از نماز، روزه، جهاد، امر به معروف، و تمام احکام، به همين سه اصل اساسي، بازگشت دارد و ما در پذيرش اين اصول نبايد تقليد کنيم. جالب اين که فقهاي بزرگوار ما جملگي بر آنند که اصول اعتقادي، تقليدي نيست، بلکه تحقيقي است و انسان‏ها بايد درباره‏اش تحقيق کنند.

در حديث معراج آمده است که خداي متعال خطاب به حضرت محمد(ص) مي‏فرمايد: «يا احمد» -عرفا مي‏گويند اسم باطن حضرت رسول(ص) احمد است و اسماء ظاهري‏اش، نام‏هاي مقدس ديگر اوست. اما کلمه احمد، اسم باطن آن حضرت است و در قرآن هم بيش از يک بار به کار برده نشده و آن در بشارتي است که حضرت مسيح(ع) به آن حضرت داده. در حديث معراج اگر دقت کنيد، تمام خطاب‏ها با عبارت «يا احمد» است، چون معراج هم جنبه باطني حضرت رسول(ص) است- «هل تعلم ما ميراث الصوم؟» مي‏داني که ميراث روزه چيست؟ روزه ماه رمضان چه چيزي را به انسان روزه‏دار به‏ارمغان مي‏دهد؟ حضرت عرض مي‏کند: «قال لا. قال ميراث الصوم قلّة الاکل و قلّة الکلام» ميراث روزه، کم خوردن و کم گفتن است. خوب ما تلاش مي‏کنيم افطارمان تلافي ساعات گرسنگي روز باشد، ولي بزرگان مي‏فرمايند و احاديث بر اين است که اگر انسان در اين موقع بسيار عزيز، کم بخورد و کم بگويد، هم به لحاظ جسمي و هم به لحاظ روحي و معنوي سالم‏تر است.

تاریخ: 1393/4/17




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org